میر عنایت الله سادات
در مورد بحران های امنیتی در افغانستان و ماحول آن حرفها و دلایل زیادی ارائه شده است. بعضی ازمبصرین اخیرا" وضع موجود را ناشی از عقب ماندگی جامعه و ساختار های مسلط قبایلی آن میدانند . آنها وانمود میکنند که افغانستان هیچگاه دولت قوی مرکزی نداشته و باید آنهارا بحال خود شان رها کرد که داخل ساختار های قبایلی و دور از تمدن امرار حیات نمایند . دسته دیگر ، این بحرانات را نتیجه ای برخورد مردم بومی با اجنبی دانسته وآنرا دال بر روحیه ای آزادی خواهی و استقلال طلبی باشندگان این مرزو بوم در برابرمداخلات خارجی معرفی میدارند. یعنی گاهی عوامل داخلی عمده میشود و زمانی هم جای پای مقصرین خارجی شناسایی شده و عامل خارجی منحیث عامل اصلی درجه بندی میشود . همینطور عندی المناسبت به خصلت جیو استراتیژیک افغانستان اشاره میشود . اما ندرتا" این خصلت بادرنظرداشت قوای متنفذۀ کنونی در منطقه و جهان بررسی میگردد .
طبعی است که رشد و تکامل هر پدیده ، وابسته از عوامل داخلی و خارجی بوده و هیچگاه نمی توان پدیده یی را بدون درنظرداشت یکی ازین دو عامل به بررسی گرفت . اینکه کدام عامل در کدام مقطع زمان بارزتر و حتی سرنوشت سازبوده است ، تاریخ رشد و تکامل همان پدیده ، حقیقت را بازگو مینماید. در مورد افغانستان ، متأسفانه چنین شیوۀ تحقیق کمتربکار گرفته میشود.
این که امروزافغانستان بخاطرتحمیل سیاست رکود سلطنت و متعاقبا بالاثر دستخوش شدن به جنگهای تحمیلی سه دهه ای اخیر درصف آخرین کشور های روبه انکشاف قرار دارد ، دال بر آن نیست که افغانها فطرتا" مخالف بیشرفت اجتماعی و تمدن اند . خصوصیات جامعه افغانستان را نمی توان از ورای عمل کرد اجیران جنگی و سردسته های آنها مورد ارزیابی قرارداد. گروه پرستی ، قوم گرایی و از دست دادن وجدان بخاطر ثروت و قدرت هیچگاه خصلت افغانی نبوده است . افغانستان مهد دوره های تمدنی بزرگ بوده و آنهایی که فطرت افغانها را مورد سوال قرار میدهند ، خودشان از نقش مردم این سرزمین در ایجاد گنجینه ای مدنی جهان آگاهی ندارند . ویا صرفا به دشمنان تاریخی مردم ما گوش داده اند و معلومات شان از زراد خانه های آنها نشأت میکند .
اینکه درین هشت سال گذشته ، جامعه ای جهانی با صرف حرینه های فراوان وهمکاری تعلیم یافته های برگشته از اروپا و امریکا ، نتوانستند گام استوار در راه تأمین امنیت و رشد اقتصاد ملی افغانستان برداشته و کلید حل معضلات موجود را دریابند ، قابل تعجب نیست. زیرا شرط آباد کردن وطن ، روحیه ای وطندوستی ، صداقت ، وجدان کاری و از خود گذری زمامدار و مسئولین امور را می طلبد.
پس ازاعتراضات پیهم مردم افغانستان و جامعه ای جهانی اکنون شنیده میشود که گویا سؤ استفاده جویان ، در حکومت جدید راه نه خواهند داشت. این هم از همان حرفهایی است که مدتی در قالب شعار باقی مانده و مانند تقلب آراء در انتخابات به باد فراموشی سپرده میشود. درین رابطه مردم ما به این گفته ای حضرت حافظ از جان و دل باور دارند :
" گوهر پاک بود تا که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و کلوخ لؤلؤ و مرجان نشود "
جامعه ای جهانی و شماری از منورین به ناکامی های شان اعتراف مینمایند ، اما بخاطر اجبارهای معلوم الحال نمی توانند به رشوت ستانی های که خود شانمسبب ترویج آن شده اند و همینطور به موانعات بازدارنده که از تاریخ و موقعیت جغرافیائی این کشور نشأت مینماید ، اشاره نمایند . زیرا تقصیرتاریخی استعمار انگلیس برجسته میشود. این موانعات کدامها اند ؟؟؟ بهتر است درین نبشته اندکی روی آن مکث کرد و ناگفته شده ها را ، گفت :
همه میدانیم که "موقعیت جغرافیائی افغانستان خصلت خاص جیوپولیتیک و جیوستراتیژیک به این سرزمین داده است. همین خصایل در سمت دهی مسیر تاریخ و چگونگی حوادث اجتماعی و سیاسی آن تأثیرمهم داشته و حتی اغلب اوقات تعین کننده نیز بوده است. این کشور طی سده های قدیم و وسطی نه تنها نقطه ای تلاقی تجارت آسیا بلکه گذرگاه مهاجمین و استیلاگران نیز بوده و در جریان قرون جدیده معروض کشاکش استعمارگران رقیب قرار گرفت. بارها ، ساختار دولتی ، اقتصاد و فرهنگ این سرزمین بالاثر تهاجمات تخریب گردیده و کشور در گرداب تضاد های داخلی گیر مانده است "
بخاطر درک بهتر معضله ، لازم است بازهم کمی به عقب نگاه کرد و بروز واقعیت های چرخشی را مختصرا" بر شمرد : در سال 1608 کشتی های انگلیسی بسواحل هند رسیدند و از جانب «جهانگیر» ، شاه مغلی هند ، امتیازات تجارتی را بدست آوردند آنها پس از افتتاح « کمپنی هند شرقی» برای یک قرن بطوربلامنازع انحصار تجارت هند را در دست داشتند. پس از انقراض دولت مغلی هند و شکست مرته ،انگلیسها توانستند تا از جنوب و شرق هند بطرف مرکز وشمال آنکشور پیش بیآیند.
بعد از آنکه سلطنت سدوزایی بالاثر رقابتهای داخلی شهزادگان پارچه پارچه شد ، انگلیسها فرصت یافتند تا از اختلافات آنها و اختلاف سدوزایی ها و محمد زایی ها نیز استفاده کرده ، سکهارا تقویه کنند. پس از آن هردوی آنها را ازشمال هند بیرون رانده و خود بجای آنها نشستند . آنها قدمه به قدمه نیم قارۀ هند را تسخیر و خودرا با افغانستان همسرحد ساختند.
در شمال افغانستان قدرت استعماری دیگری در حال پیدایش و نزدیک شدن به سرحدات افغانستان بود. روسها قادر شدند که در قرن 18 به آسیای میانه پیشروی نمایند. این وقت است که آنها پلان حمله به هندوستان را از طریق افغانستان روی دست گرفتند ، ولی عبور از هندوکش برای آنها معضله ای بزرگ بود. بنابرهمین مشکل ، هرات در استراتیژی جنگی شان اهمیت فراوان داشت. هرات نه تنها از نظر روسها بلکه در نزد استراتیژیست های فرانسوی هم حایز اهمیت فوق العاده بود. آنها میگفتند که "سقوط هرات ناقوس مرگ هندوستان است". پس از آنکه فرانسوی ها طی زدوخورد های سالهای 1756-1763 شان در جنوب هند بمقایل انگلیسها شکست خوردند ، به فکرنفوذ در دولت ازهم پاشیدۀ ایران افتاده و میخواستند که به کمک آنکشور از طریق هرات بسوب هند تعرض نمایند.
پلانهای هرسه قدرت استعماری در رابطه به افغانستان ، تابع چگونگی مناسبات فی مابین خود شان در سطح اروپا نیزبود. هروقتی که مناسبات روسها و انگلیسها با جرمنی و یا فرانسه تیره میشد ، زودتر روی تعین ساحه ای نفوذ شان درین منطقه ای آسیا به موافقه میرسیدند.
با هم سرحد شدن قدرتهای اروپایی روس و انگلیس به کشور ما چنانکه رودیارد کیپلینگ تعریف کرد این کشور در بازی بزرگ گیر شد. سرالفریدلایل وزیر خارجه ای هند برتانوی موقعیت آسیب پذیر افغانستان را طی شعری به لسان انگلیسی بیان کرده است که ترجمه ای مطلع آن چنین میباشد :
افغان چودانه بین دوسنگ است ز آسیا کاخر درآن میانه شود همچو توتیا
امیر شیر علی خان به جواب یک نامه ای تهدید آمیزلارد لیتن وایسرای هند که افغانستان به دانه ای گندم در بین آسیابی از دو قدرت استعماری روس و انگلیس مقایسه کرده بود ، چنین گفت : " افغانستان دانه ای گندم نه بلکه شاهین ترازو است که اگر به یک پله میلان کند ، پله ای دیگر را به هوا میپراند" .
انگلیسها پس از شکست شان در جنگ دوم افغان و انگلیس ، مفکورۀ اشغال مستقیم افغانستان را کنار گذاشته و در موافقه با رقبای روسی شان به موجودیت یک دولت حایل اما وابسته به خود شان در افغانستان تن در دادند. آنها از قرار گرفتن امیر عبدالرحمن خان در رأس چنین یک دولت حمایت کرده و پلانهای شوم استراتیژیک شان را از طریق بستن قراردادها با امیر ، گام به گام عملی کردند. تحقق این پلانها با پیدایش بحرانها ی متعاقب آن و حتی بحران وخیم کنونی در افغانستان و ماحول آن نقش مستقیم دارد . همین پلانها را میتوان علت العلل تمام بحرانات قرن گذشته و امروز دانست.
یکی از قرارداد های شومی که انگلیسها بر امیرعبدالرحمن تحمیل کردند ، جدا ساختن بخشهای وسیع از سرزمین ما در شرق و جنوب کشور بوسیله ای خط نام نهاد «دیورند» میباشد . استعمارگران انگلیسی با تحمیل فشار، امیر را بتاریخ 13 نوامبر 1893 به امضاء این تعهد وادار نمودند .بر طبق این قرارداد امیر عبدالرحمن خان از قلمرو های افغانستان واقع صوات ، باجور ، چترال ، وزیرستان و چمن منصرف شد . مناطق مذکور زیر نام قبایل آزاد از کاروان پیشرفت جهان به دور نگهداشته شده و منحیث آله ای فشار عندالمناسبت در مناسبات افغانستان و پاکستان مورد استفادۀ افزاری قرارگرفتند.
با تحمیل مرز دیورند ، افغانها نه تنها بخشی از سرزمین و مردم خودرا از دست دادند ، بلکه راه مواصلاتی آنها با جهان نیز در اختیار و کنترول هند برتانوی و جای نشین آن یعنی دولت پاکستان قرارگرفت .
اما افغانها هیچگاه خط مذکور را منحیث سرحد دو کشور نپذیرفتند که این حالت همیشه موجب تشنج در روابط آنها با دولت پاکستان بوده است . پاکستان هم در مقاطع مختلف نه تنها به مسدود ساختن راه ترانزیت افغانها به بندر کراچی متوسل شد ، بلکه با استفاده از فضای جنگ سرد کوشید تا از فرصت های مساعد به نفع خود و بخاطر تعجیر و تخریب افغانستان استفاده نماید.
پاکستان یک کشور نوظهور درنقشه ای دنیا بوده و مانند اسرائیل دومین کشور درجهان است که صرفا بر پایه اعتقاد به یک مذهب از جانب انگلیسها ، تأسیس شده است.
انگلیسها در وقت تقسیم نیم قارۀ هند یک ریفراندوم جعلی را سازمان داده و در جریان انتخابات ، احساسات مذهبی مسلمانان و هندوها را تحریک کردند. آنها در اوج احساسات مذهبی هردوگروه ، نیم قاره را اینطور تقسیم نمودند که : " بر یک صندوق رأی گیری قران مجید و بر صندوق دیگررأی گیری کتاب مذهبی هندوها را گذاشتند . هرکسی که رأی میداد برایش گفته میشد کدام را قبول داری ؟ چون پشتونها مسلمان هستند ضرور رأی خودرا به قرآن میدادند . با این هم فی صد چهل و نه نفر پشتون هیچ رأی ندادند".
دولت شاهی افغانستان بالاثر اعتراضات « جنبش دورۀ هفتم شورا » در داخل وفشار پشتونها و بلوچها از خارج، به طرح مسئله در جلسات شورای ملی موافقه کرد . شورای ملی افغانستان طی تصویب مورخ 26 ماه جولائی 1949 خود ، معاهدۀ دیورند را منسوخ اعلان کرد . چنین موضعگیری قاطع و استقامت دهنده ، دولت پاکستان را به هراس انداخته و از همان آوان به مخاصمت علیه دولت و مردم افغانستان برخاست .
طوریکه قبلا اشاره شد ، دولت پاکستان بر مبنای یک تکامل طبعی و تاریخی بمیان نیامده است . بناء" دولتمداران آن همیشه مجبور بوده اند ، تا بخاطرحفظ پایه های قدرت شان از سیاست دشمن سازی و دشمن تراشی علیه همسایگان شان کار بگیرند . با این وسیله آنها میکوشند تا ذهنیت عامه ای مردم را از توجه به حرکات آزادی خواهی منحرف ساخته و بسوب « دشمن خارجی» معطوف سازند . همینطور بخاطر بقای این کشور ، انگلیسها ازهمان روز های اول ، مهره های دلخواه خودرا به قدرت رسانیده و قوای عسکری و استخباراتی آنها را تحت نظر مستقیم خود تربیه نمودند . بی جا نیست اگر بگویم که استخبارات نظامی پاکستان (آی . اس .آی) خلف الصدق استخبارات انگلیس میباشد.
با ختم جنگ جهانی دوم که سیستم چند قطبی قدرت در جهان ازهم پاشید وتنها در زیرپوشش دوآیدولوژی ، قطب های شرق و غرب بوجود آمده و مبتنی بر منافع هردو قطب ، پیمان های نظامی مخالف هم بمیان آمدندد. این پکت های دفاعی محدود به قاره های امریکا و اروپا باقی نمانده و در بسا مناطق جهان ریشه دوانید.
علی الرغم فشارها بخاطر پیوستن به پیمان های نظامی ، افغانستان در ردیف کشور های بیطرف باقی ماند. زیرا موقعیت حساس جغرافیائی آن همین حکم را میکرد . ولی پاکستان بخاطر ضدیت با هند بیطرف و افغانستان غیر منسلک ، علاوه بر آنکه عضو کامنولت بود ، به پیمان سنتو هم شامل شده و امتیازات فراوان مالی و نظامی را از غرب بدست آورد . همینطوربه کمک انگلیسها ، دولت امریکا رادر موقفی قرارداد که از کمک هایش به افغانستان دست بردارد . در آنوقت دولتمردان معروف جهان غرب از دیدگاه پاکستانی ها به افغانستان نگاه کرده وسیاست جهان غرب را به حمایت از معاهدۀ دیورند استوار ساخته بودند .از نظر آنها نفی « دیورند» تلاش نامؤجه ای است که آب را به آسیاب شوروی ها می اندازد . به این ترتیب پاکستان توانست که به « منازعه دیورند» پوشش آیدولوژیک داده و آنرا به ادامه ای تضاد های شرق و غرب منحیث یک معضله ای برنامه ریزی شده در سالهای جنگ سرد معرفی نماید .
در آن سالها ، هرقدرکه مناسبات افغانستان با شوروی آنوقت بهبود میآفت ، اسلام آباد خودرا مستحق کمک و حمایه ای بیشتراز غرب وانمود میکرد. تا آنکه قرارداد امنیتی سال 1959 میان ایالات متحدۀ امریکا و پاکستان به امضاء رسید. بالاثر این قرارداد ، افغانستان بازهم مجبور شد که بیشتر به جانب شوروی نزدیکتر شود. به این گونه ، افغانستان بازهم در« بازی بزرگ» میان شرق و غرب قرار گرفت. قرارگرفتن درین بازی ، انتخاب افغانها نبود ولی غیر ازین چارۀ دیگری وجود نداشتند. به عبارت دیگر این یکی از مقدرات جیوپولیتیکی بود.
وقتی که سردار محمد داؤد بسال 1973 ازطریق کودتای نظامی به قدرت برگشت ، و مجددا صدای « پشتونستان » را بلند کرد ، استخبارات پاکستان به حد کافی در جامعه افغانی ریشه دوانیده بود. آنها افراد و چهره های معین را درسازمان های نوبنیاد « اسلامی» جابجا کرده و از آنطریق به تخریبات علیه نظام جدید متوسل شدند . آنها جوانانی زیادی را به ترک دیار شان تشویق مینمودند . تا در زیر نظارت و رهنمائی ای.اس.آی به جنگ علیه مادر وطن خود بسیچ شوند .در زمان زمامداری رئیس جمهور داؤد خان ، پنج هزار افغان جلاوطن در تحت نظراستخبارات پاکستان به فراگرفتن عملیات تخریبی در کمپ « ورسک» آماده و جابجا شدند.
پس ازسقوط خونین محمد داؤد خان و در پیش گرفتن سیاست های چپروانه و بخصوص عقد موافقتنامه همکاری نظامی میان نورمحمد ترکی و برژنف زمینه های خوبی برای پاکستان بوجود آمد تا پای اروپای غربی و امریکا را درمخالفت با دولت افغانستان بیش از پیش بکشاند.
خرابی اوضاع امنیتی که موجب خلای قدرت در افغانستان شد ،عمدتا از شیوۀ سرکوبگرانه ای خود رژیم منشاء گرفته وقسما ازمداخلات پنهانی اسلام آباد نشأت میافت. ادامه ای این حالت بالاخره منتج به سرازیرشدن قطعات اردوی اتحاد شوروی به افغانستان شد . موجودیت « اردوی سرخ» در افغانستان برای اسلام آباد حیثیت تحفه ای آسمانی را داشت . به این ترتیب ، اختلاف ارضی دو کشور که کرکتر دوجانبه داشت ، وسعت غیر قابل انتظار پیدا کرده و در پوشش تضاد آیدولوژیک دو قطب پنهان شد. پاکستان بخاطر جلب همکاری کشور های مسلمان کلمه ای
« جهاد» را بکار گرفت و کارشناسان کوتاه فکرغربی بر آن صحه گذاشتند. همین کارشناسانی که امروز«جداسازی سیاست را از مذهب» ( سکولاریزم) تبلیغ مینمایند ، درآنوقت به سرحدات افغانستان در مناطق قبایلی سفر کرده ، سیاسی شدن مذهب را دامن میزدند. آنها کوته فکرانی بودند که به سیاست های دفع الوقت متوسل شده و نمی دانستند که کشور های خود شان ، چنانچه امروز می بینیم ، روزی بهای مشی سبکسرانه ای آنها را خواهند پرداخت.
ایالات متحدۀ امریکا که به ادامه ای سقوط شاه ایران ، یک کشورمهم و متحد خودرا در منطقه ازدست داده بود ، به دولت پاکستان اتکاء بیشتر نمود. تا خلای بمیان آمده را درین منطقه به کمک عربستان سعودی و پاکستان پر نماید. حتی جمی کارتر رئیس جمهور آنوقت امریکا که خود بر رعایت حقوق بشر تأکید میکرد ، الزام ضیاءالحق را بخاطر اعدام ذوالفقار علی بوتوکنار گذاشته و تحریم اقتصادی و نظامی امریکا علیه پاکستان را نادیده گرفت. رژیم نظامی نه تنها براریکه ای قدرت باقی ماند ، بلکه صلاحیت های آن وسیع و عمر آن طولانی ساخته شد .
کشور های غربی ، سرنوشت آتی افغانستان را به پاکستان واگذار شده و باب هرنوع مذاکره و مصالحه رامیان دولت و مخالفین آن مسدود نمودند. پاکستان همین فرصت را مساعد یافته و چنان ضربات خورد کنندۀ برافغانها وارد کرد که در آینده هیچگاهی صدای اعتراض علیه خط منحوس « دورند» را بلند نتوانند. قطعات شوروی بالاثر تغیرات در داخل آنکشورو مطابق موافقتنامه ای ژینو، افغانستان را ترک کردند .
بعد ازعودت آنها دولت افغانستان در اتکاء به نیروی خود برای مدت بیش از سه سال دیگرپابرجا ماند . اما تجاوزات از جانب پاکستان و حامیان آن قطع نشد. آنها پس از شکست در جنگ جلال آباد ، کودتاه شهنواز تنی را سازمان داند که آن هم به ناکامی انجامید.
پاکستان قبلا برای جلوگیری از صلح و ایجاد نفاق دائمی میان افغانها ، تنظیم های هفتگانه را بوجود آورده بود. هدف پاکستانی ها این بود که اگریکی از تنظیم ها حاضر به مصالحه با دولت کابل شده و یا با آن بپیوندد ، تنظیم های متباقی را به مقابل همان تنظیم سوق دهند. یا اینکه در صورت احراز قدرت ، با شوراندن اختلافات آنها ، جنگ داخلی را در داخل افغانستان سازمان دهد .
پس ازاخذ استعفاء داکتر نجیب الله از جانب نمایندۀ سازمان ملل متحد در سال 1992 ، جهانیان دیدند که چگونه ، اسلام آباد جنگ بین التنظیمی را در افغانستان سازمان داده ، شهر کابل را ویران و نهاد های مدنی افغانستان را منحل ساخت . نواز شریف صدراعظم آن وقت پاکستان در برابر پارلمان آنکشور گفت : "ما در افغانستان به هدف بزرگ ما نایل شدم و آن عبارت از منحل کردن قوای مسلح افغانستان بود".
پاکستان نه تنها به کمک عمال خود ، تمدن معاصر افغانستان را از بین برد ، بلکه با دزدی و چپاول آثر عتیقه و باستانی تلاش کرد تا نام و نشان افغانها را در تاریخ نیز نابود سازد . پس از آن همه جنایات ، مرحله ای دوم تخریب کاری پاکستانیها بوسیله ای طالبان در افغانستان براه افتاد . این گروه تمدن ستیز، نیات خصمانه ای اسلام آباد را به پایه ای تکمیل رسانیده و کوشیدند تا با ستیزه جوئی علیه حقوق و آزادی های بشری ، افغانهای با معرفت را از کشور شان فرار بدهند . بت های بامیان را که عقبگراترین عقبگراها در طول تاریخ به فکر تخریب آن نشده بودند ، طالبان وابسته به دشمنان مدنیت افغانستان باکمال مباهات آن را منهدم کردند.
در سالهای تسلط طالبان ، افراد و گروه های تروریستی از کشور های مختلف جهان مانند چیچن ، اندونیزی و شماری ازکشور های عربی در افغانستان لانه کردند. با جابجا شدن آنها درآنجا ، اعتراضی از جانب آیالات متحدۀ امریکا و اروپا شنیده نمی شد . زیرا آنها روزگاری در راستای سیاست غرب ، به زیر نام جهاد و بخاطر از پاه درآوردن دولت مورد حمایت اتحاد شوروی آنوقت در افغانستان ، خدمات ارزندۀ را انجام داده بودند. پس از آنکه کشتی نظامی امریکا بنام « کنت کول» در آبهای ساحلی یمن مورد حمله افراد مربوط به همین گروهها قرار گرفت ، جهان غرب مترصد اوضاع شده و هنوزسیاستی در زمینه اتخاذ نکرده بودند که حملات تکان دهندۀ تروریسی در داخل امریکا خسارت غیر قابل تصور را بوجود آورد.
در مورد اهمیت موقعیت جغرافیایی افغانستان ، تعاریف ومشخصات زیادی ارائه شده که از آن میان داکتر اقبال لاهوری ، این کشور را بمثابۀ قلب آسیا تعریف کرده و در قالب یک رباعی مشهورخود میگوید که از شگوفایی این سرزمین ، آسیا هم شگوفان شده وبرعکس ، فساد او باعث فساد آسیا میشود . داکتر اقبال در آن وقت تصور نکرده بود که افغانستان میتواند چنین نقش را در سطح جهان هم داشته باشد. فساد ناشی از تسلط طالبان وابسته به اسلام آباد و القاعده ، توجه جهان را به افغانستان معطوف ساخت . جهان بخود آمد و اتحاد وسیع جهانی در زیر پوشش ملل متحد عرض وجود کرد.
پس از حملات هوائی قوای امریکا ، سازمانهای طالبان و القاعده به مبداء تولد خود برگشتند. طوریکه قبلا مرور شد ، استفاده ازمذهب بخاطرمقابله با مخالفان داخلی و خارجی دست پخت استعمارگران انگلیس و متعاقبا" وارث بلافصل آن یعنی پاکستان است. در سه دهه ای اخیر، پاکستان گروههای مختلف و بوقلمون را در قلمرو خود ایجاد ، تربیه و تجهیز نموده و بخاطردهشت افگنی به افغانستان گسیل کرد. این مطلب آنقدر به جهانیان روشن است که مقامات مسئول امریکایی و مؤسسات استقامت دهندۀ سیاست آنکشورهم اخیرا" به آن اعتراف مینمایند.
مرکزتحقیقات فکری ایالات متحدۀ امریکا بنام « راند» در آخرین مطالعات خود که از جانب اسوشیتید پرس بتاریخ نهم جون 2008 در سراسرجهان پخش شد ، مینگارد : " تمام حرکات شورشیان از سال 1979 به این سو در افغانستان ، ناشی از موجودیت پناهگاه امن برای شورشیان در کشور همسایه ای پاکستان بوده است و شورش های جدید نیز تفاوت چندانی با گذشته ندارد".
نه تنها این شورشها با گذشته ای سی سال قبل آن فرق ندارد ، بلکه با آشوب های که علیه دولت امانی ( نود سال قبل) ازجانب انگلیسها سازمان دهی شده بود ، نیزاز نظرمرام و اهداف استراتیژیک آن مشابهت کامل دارند. بناء" به وضاحت کامل میتوان به این نتیجه رسید که یک توطئه تاریخی در کار بوده و پی آمد آن هنوز هم امروزموجب جدالها میشود.
سوال درین است که بخاطر رهایی از پیآمد این توطئه ای تاریخی چه میتوان کرد ؟ آیا مانند که درین هشت سال جامعه ای جهانی ازتوجه به علت اصلی این پدیده طفره رفته و به مظاهرآن خودرا مصرف ساخته است، عمل شود؟ ویا توطئه ای مورد بحث ریشه یابی شده و مسقط الرأس این توطئه ای تاریخی برای همیش تطهیر شود.
سرکوب چند دهشت افگن معنی ختم دهشت افگنی را نمی دهد. باید مبداء پیدایش ومرکزپرورش دهشت افگنی در آنسوی «خط دیورند» خنثی ساخته شود و نگذارند که سرو کله ای دهشت افگنان جدید درآن مناطق ظهور نمایند. طوریکه اخبار روزمره نشان میدهد ، پاکستان در وعده های خود مبنی بر ختم دهشت افگنان درآن مناطق صادق نیست و یا اینکه بخاطر دوگانه بودن قدرت در پاکستان ، زعامت دولتی آنکشورعلی الرغم تعهداتش به جامعه ای بین المللی ، چنین توانمندی را ندارد . اما بخاطرگرفتن پول به دادن تعهد دروغین متوسل میشود.
جامعه ای جهانی همانطوریکه در زیر چتر ملل متحد ، بخاطرمبارزه علیه تروریزم به افغانستان لشکرکشی نمود ، در مناطق جنگ افروز پاکستان نیزباید وارد عمل شود . اگرواقعا" همین مبارزه اولیت دارد و همین انگیزه ، آنها را به این منطقه ای جهان کشانیده است ، پس باید دنبال هدف اعلام شدۀ خود حرکت کرده و مطابق قوانین بین الملی ، متجاوز را الی مبداء تجاوز تعقیب نمایند. دادن پول و عطایا به زمامداران فرصت طلب و نظامیان استفاده جوی پاکستانی ، موجب تقویت دهشت افگنان شده و بر قدرت احزاب حامی تندروان می افزاید.
از متن استراتیژی اعلام شدۀ رئیس جمهوراوباما در بخش پاکستان چنین معلوم میشود که ایالات متحدۀ امریکا ، دیگرچک سفید به اسلام آباد نداده و زمامداران پاکستان در راستای مبارزۀ صادقانه ای شان برعلییع تروریزم موفق به دریافت پاداش خواهند شد . همچو یک مبارزۀ برای زمامداران پاکستانی مقدور نیست. زیرا چنین عملکرد موجب سقوط آنها از قدرت بوسیله ای گروههای تندرو میشود . آنها مجبور اند که همیش دریک معامله گری با ای.اس.ای. واحزاب حامی تندروان خودرا بر اریکه ای قدرت نگهدارند.
انتشار احصائیه ها نشان میدهد که قریب هفتاد فیصد باشندگان پاکستان در جهت حمایه از گروههای تندرو و دهشت افگن قراردارند . این واقعیتی است که برخی از کارشناسان غربی را به تشویش انداخته است . زیرا بیم آن میرود که گروههای مذکور باتعمیل فشار، قدرت دولتی را مستقیما در دست گرفته و اختیارنظارت بر سلاحهای اتومی پاکستان در دست تندروان بی وطن قرارگیرد.
درفرجام بی جهت نخواهد بود تا پس از این همه یاد دهانی ها از سوابق وعلت العلل بحران امروزی ، توجه خوانندگان عزیزمجددا" به انتخاب عنوان این مقال جلب شود .
شاید ایشان با نگارنده موافقت نمایند که مردم ما قربانی یک توطئه تاریخی شده اند و حتی پیآمد خطرات ناشی از آن ، امروز تمام منطقه و جهان را تهدید مینماید . ختم
- میر عنایت الله سادات ، افغانستان سرزمین حماسه و فاجعه ، سال 1998 شهر بن – جرمنی صفحه 30
- ابراهیم عطائی ، دپشتونستان مسئله ، 1969 شهر کابل صفحه 89
- ابراهیم عطائی ، همانجا صفحات 85-86
- امیر عبدالرحمن خان ، تاج التواریخ ؛ بمبئی جلد اول ، صفحه 118
- میر غلام محمد غبار ، افغانستان در مسیر تاریخ ، کابل ، 1965 صفحه 602
- عبدالروف بینوا ، نظری به پشتونستان ، دکابل کالنئ، کابل ، 1951 صفحات 329 – 330
- " پاکستان یگانه کشوریست که با آن روی قضیه ای پشتونستان اختلاف سیاسی داریم و تا کنون به حل آن موفق نشده ایم".
- دگروال یوسف(معاون ای.اس.ای.) درکتابش بنام "عسکرخاموش در عقب جهاد افغانستان" (انگلیسی )صفحات 16-87
- این مرکز از جانب بخش دفاعی حکومت ایالات متحدۀ امریکا تمویل شده ونام محقق راپور متذکره"سیت جونز"میباشد.
پی آمد یک توطئه ای تاریخی
Typography
- Smaller Small Medium Big Bigger
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- Reading Mode