ما "اتک" میخواهیم و پاکستان "متک" اما طالبان چه میخواهند؟

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

کاندیدای اکادمیسین سیستانی

برخی از هموطنان ما همینکه نام خط دیورند ومشکلات ناشی از آن با پاکستان برزبان آورده شود ، بدون تأمل از روی غرورخشک افغانی در رابطه به خط دیورند سخنان آتشین برزبان میرانند، و با تاکید میگویند که: نباید به پاکستان، این مولود استعمار انگلیس ، حق داد که بر سرزمین های آنسوی خط دیورند که از لحاظ تاریخی به ما تعلق داشته، تسلط داشته باشد.این هموطنان ما استدلال میکنند که مردم افغانستان در برابر ابر قـدرت روس جنگید و آنرا مجبور کرد، تا از کشور ما خارج شود، پس پاکستان چیست که ما از عهدۀ او برنیائیم و خاک های از دست رفته را ازآن کشور بازپس نگیریم؟ اینها مدعی اند که سرحد افغانستان در جنوب شرق خط دیورند نه، بلکه "پل اتک"( آخرین محل سکونت پشتونها در خاک پاکستان) است و باید پاکستان را وادارکنیم تا آنرا به حیث مرز دایمی با افغانستان برسمیت بشناسد. مگر این وطنداران ما نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که چنین ادعایی را درشرایط فقدان توانائی نظامی وسیاسی واقتصادی وچه بسا عدم حمایت باشندگان آن طرف خط دیورند، نمیتوان تحقق بخشید. چنین ادعاهایی فقط ازاحساسات خود بزرگ بینی نشأت میکند که نتیجه ای جزایجاد تشنج از آن چیزی به دست نمی آید.

باری در کنفرانس تجلیل از۲۶۰ مین سال تاسیس افغانستان در شهر کلن آلمان، در ختم سخنرانیها از سوی یکی از جوانان وبگمان غالب عبدالله احسان، مسئول ویب سایت(لر اوبر افغانستان) این سوال مطرح شد که :"به نظر شما راه حل بحران موجوده افغانستان کدام است؟" و از سخنرانان محفل خواهش نمود پاسخ سوال او را دریک جمله جواب بدهند. هریک ازسخنرانان محفل نظری ابراز کردند، و من بنوبۀ خود جواب دادم : "تازمانی که افغانستان اختلافات خود را با پاکستان حل نکند، از بحران نجات نخواهد یافت." درلحظاتی که تفریح اعلام شده بود، یکی از هموطنان ما که اسمش را نمیدانم ولی معلوم بود که از جوابم سخت عصبانی است ، بمن نزدیک شده به پشتوگفت: سیستانی صاحب، آیا ستاسومقصد ددی جواب نه، د ډيورنډ د کرښې په رسمیت پیژندل دی؟( آیا مقصود شما ازاین جواب برسمیت شناختن خط دیورند است ؟) گفتم نه تنها حل اختلاف خط دیورند، بلکه اختلافات دیگری هم هست که باید با پاکستان حل شود. وافزودم خط دیورند را چه ما برسمیت بشناسیم وچه نشناسیم، ۱۹۰ کشور جهان که درسازمان ملل متحد نشسته اند آن را به حیث مرز میان پاکستان افغانستان برسمیت میشناسند و پاکستان هم با ۹۰ هزار نیروی نظامی مجهز با بم اتوم خود از آن محافظت میکند. وعلاوه نمودم که خبرداری که پاکستان حتی با به برسمیت شناختن خط دیورند هم یخن ما را رها نمیکند، بلکه آنکشور میخواهد در راستای عمق استرتیژیک خود "پل متک" را سرحد خود با افغانستان قراربدهد. با گفتن این سخن آخری آن هموطن کمی دکه خورد و بعد خود را کنار کشید ومنهم به جای خود برگشتم. واینک این مطلب را به همان ارتباط مینویسم تا آن هموطنم آنرا را بدقت بخواند و در بارۀ خطراتی که تمامیت ارضی وحاکمیت ملی ما را تهدید میکند،بیندیشد.
اگر به تاریخ کشور نظراندازیم، درمی یابیم که استعمارانگليس قبل ازایجاد پاکستان افغانستان را خنجر زده، آنهم نه یکبار ونه دوبار، بلکه چندین بار در مقاطع مختلف بخشهای قابل توجهی از پیکر کشور را بریده یا به هند برتانوی یا ایران ویا به روسها بخشیده است. مثلاً: در سال ۱۸۰۰ براثر تفتین انگلیس بود که خراسان بدون کدام جنگ از طرف زمانشاه به دولت قاجاری فارس واگذاشته شد و پس از آن هرگز اعاده نگردید. درسال ۱۸۳۲ به تشویق انگلیس بود که رنجیت سینگ برپشاور حمله کرد و آنرا از چنگ سردار سلطان محمدخان طلایی، برادر امیر دوست محمد خان متصرف شد و بعد تلاش ها وجانفشانی های امیردوست محمدخان برای اعاده آن جایی را نگرفت وسرانجام انگلیسها آنرا در ۱۸۴۳ خود اشغال کردند. تنها پشاور وسند نبودند که تا سال ۱۸۴۵ به تصرف انگلیس درآمدند، بلکه درسال۱۸۵۴ بلوچستان را اشغال نمود و درسالهای ۱۸۶۸و ۱۸۷۲ بخشهایی از بلوچستان و سیستان به وساطت انگلیس به ایران تعلق گرفت وهفت سال بعد از ماجرای تقسیم سیستان یعنی در سال ۱۸۷۹ انگلیسها با تحمیل قرارداد گندمک بر امیرمحمدیعقوب خان، بخشهای دیگری شامل شال ، فوشنج وکوژک ولندی کوتل سيبى ، پشين ، کُرم ، از بدنۀ اصلی کشور جدا گردید و در دست انگليس باقى ماند و در قرارداد نوامبر ١٨٩٣ دیورند با امير عبدالرحمن خان ولایات: سوات ، باجوړ، چترال ، باشگل ، وزيرستان ، داور و چاگى ، به شمول کويته و چمن به انگلیس داده شد وبرآن جدائى مهر قانونى زده شد. اشغال پامیر در سال ۱۸۷۶ وجدائی پنجده در۱۸۸۵ به نفع روسها داستانهای دیگری از این بریدنها وبخشیدنها است.
پاکستان نیز از بخش های بریده گی افغانستان وهند به مثابه کمربند دوم حمایتی هند در برابر پیشروی اتحادشوروی در۱۹۴۷ به میان آمد وسپس به حیث میراث خوار استعمار انگلیس، تا امروزتلاش کرده تا باتربیت وتسلیح شبکه های تروریستی واجرای عملیات تخریبکارانه برکشمیر تسلط یابد و یا با اعزام تندروان اسلامی درافغانستان ثبات را برهم بزند و از طریق استقرار یک حکومت دست نشانده از نوع حکومت طالبان، به عمق استراتیژیک خود دست یابد. تبدیل این کشور به حیث عمق استراتیژیک بیشتر کاپی سیاست« فارورد پالیسی» بریتانیا در سده نزدهم است. سیاست بریتانیا بر این بنیاد استوار بود که در افغانستان یک رژیم تحت الحمایه بر سرکار آید که قادر باشد مخالفین را با زور اسلحه و پول تحت کنترول خود داشته باشد. افزون بر آن این رژیم تضمین کند که نیرو های دشمن عمدتاً روسیه و نیزایران نتوانند در آن جای پای داشته باشند. پاکستان نیز از رویکرد های سابق بریتانیا استفاده میکند: استفاده از افراطیون افغان برای ایجاد دولت دست نشانده در افغانستان چندین اهداف را در خود دارد: یکی اینکه جای پای برای هندوستان دراین کشور باقی نگذارد ودیگر اینکه از معتقدات اسلامی افغانها بر علیه هندوستان سکولار عند اللزوم بهره برداری کند و سوم ناسیونالیست های پشتون و رهبران قبایل دو طرف خط دیورند را تحت نظر خود داشته آنهار از داعیه جدائی پشتونستان به دور داشته باشد.
پاکستان در طول سه دهه جنگ ونا امنی در افغانستان و مهاجرت اجباری تخمین سه میلیون افغان به آنکشور، در میان مهاجرین وبه خصوص در میان تنظیم های هفت گانه جهادی فراوان سرمایه گذاری کرده وبر بنیاد همین سرمایه گذاری ها بود که موفق شد ابتدا ابرقدرت شوروی را از افغانستان با قربانی کردن خود افغانها اخراج نماید وثانیاً رژیم حزب دموکراتیک خلق را که یک اردوی مجرب و نیرومند دراختیار داشت ،با سقوط مواجه کند. و اردوی ملی افغانستان را چنان نابود نماید، که اینک مدت شش سال است که امریکا وناتو تلاش دارند تا آن اردو را در سطح ۷۰ هزار نفر احیاء کنند، مگر تاهنوز این اردو به آن حدی نرسیده که توانائی مقابله با طالبان را در هیچ ولایتی داشته باشند.
افزون براین ،پاکستان با استفاده از پول وامکانات مالی واقتصادی کشورهای غربی وعربی به جهاد افغانستان، خود را آنقدر تقویت نمود که بالاخره صاحب زرادخانۀ اتومی شد و اکنون نخستین کشور اسلامی دارای سلاح اتومی است که با کشور هند شانه به شانه میزند. همین پاکستان بود که وقتی دید جمعیت اسلامی وشورای نظار در تبانی بابخش پرچم حزب دموکراتیک وحمایت فدراتیف روسیه قدرت را درکابل در انحصار خود گرفته و او نتوانسته حکومت دلخواه خود(گلبدین حکمتیار) را درکابل مستقر سازد، بناءً جنگ را در کابل وسراسر افغانستان تا آن حد ادامه داد که صدها هزار خانواده از باشندگان کابل دوباره مجبور به ترک خانه وکاشانه خود شدند و بیش از شصت هزار از باشندگان کابل در اثر جنگ های قدرت طلبی میان گلبدین حکمتیار واحمدشاه مسعود سربه نیست وشهید شدند و کابل پایتخت افغانستان به خاک تودۀ موحشی مبدل گردد.
پس از آنکه در کابل خشتی بر روی خشتی باقی نگذاشتند، ومردم بی دفاع از هرچه مجاهد وتنظیمهای جهادی بود متنفر شدند، پاکستان با روکردن قطعه جدید به نام "طالبان" به عنوان یک نیروی بنیادگرای رزمی به افغانستان نه تنها حکومت مجاهدین را درهم شکست ، بلکه طالبان ظرف پنج سال ۹۰ ٪ خاک افغانستان را به زیر سلطه خود درآوردند.
پس از حادثه ۱۱ سپتمبر، امریکا با ائتلافی از ۳۷ کشور جهان رژیم طالبان را در افغانستان ساقط ساخت و به مبارزه علیه تروریستان القاعده وبن لادن در مناطق جنوب وشرق افغانستان ادامه داد.
امریکا که میدانست پاکستان حامی بزرگ طالبان است، آقای ریچاردآرمیتاژ سابق معاون وزیر خارجۀ امریکا را به پاکستان فرستاد تا به مشرف بگوید که" اگر پاکستان در نابودی گروه های تروریستی با امریکا همکاری نکند، امریکا آنکشور را به دوره حجرخواهد فرستاد." پس از این هوشدار امریکا بود که پاکستان به طور کجدار ومریز،به اجرای یک نقش دوجانبه پرداخت.یعنی یک طرف تن به همکاری با ائتلاف ضد تروریسم به رهبری امریکا داد واز سوی دیگرطالبان را در یک سطح پائین تر زیرچتر حمایت سازمان استخبارات نظامی خود(ISI ) قرارداد تا عند اللزوم ازآنها برای بی ثبات ساختن افغانستان استفاده کند. افغانستان که از همان آغاز به این هدف پاکستان پی برده بود، بارها حقیقت رابه مقامات امریکائی گوشزد کرد ، اما مقامات امریکائی به سرنای افغانستان گوش نمیداد یا اینکه تجاهل عارفانه مینمود.
اینکه طالبان با حمایت مستقیم پاکستان با امریکا و ناتوکه پنجاه هزار نیروی رزمی مجهزبا مدرن ترین جنگ افزارهای جنگی در اختیار دارند، می جنگند و با آنکه تناسب قوا میان نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا با طالبان از هیچ نقطه نظری قابل مقایسه نیست، مگر با تغییر در شیوه های مبارزه ومقابله خود (به خصوص حملات انتحاری) ،واز این طریق ضربه زدن به نیروهای ناتو بالاخره ناتو و امریکا و انگلیس را به این امر وادار ساخته اند تا طالبان را دست کم نگیرند و به دولت کرزی مشورت بدهند که با طالبان وارد مذاکره شود.
اخیراً وزارت دفاع انگلیس به پارلمان آنکشورنیزگزارش داد که بحران افغانستان را نمیتوان از طریق نظامی حل کرد و باید به طالبان حق مشارکت در قدرت داده شود. بگزارش(bbc )، سازمان ملل متحد روز ۲۳ سپتمبراعلام آمادگی کرد تا در مذاکرات میان دولت و گروه طالبان از طریق نمایندگی های سیاسی خود در افغانستان و با همکاری بزرگان قومی، میانجیگری کند.
آقای تام کونیکس، فرستاده خاص سازمان ملل متحد در امور افغانستان،قبل از ورود به افغانستان در نیویارک گفت که مذاکره با طالبان از این جهت مهم است که وضعیت کنونی در افغانستان، تنها از راه های نظامی حل نمی شود. نمایندگی سیاسی سازمان ملل متحد در کابل با تاکید بر این موضوع که باید از راه های سیاسی و مسالمت آمیز بحران جاری در افغانستان را حل کرد، عملاً به جمع نهادهایی پیوسته است که برای نخستین بار، در تلاش فراهم کردن زمینه برای آغاز مذاکرات میان طالبان و دولت افغانستان هستند. "
تامکونیکس پس از ورود به کابل طی یک مصاحبه اظهار داشت که پاکستان از طالبان حمایت میکند وتا این حمایت دوام داشته باشد،دامن جنگ از افغانستان برچیده نخواهدشد. بدون تردید کلید حل مشکل افغانستان در جیب پاکستان است و این پاکستان است که به طالبان دستور میدهد چه بکنند وچه نکنند؟
بدون شک طالبان، که نه از سیاست بوئی می برند ونه دارای شخصیتهای میباشند که خیر وطن را برخیرپاکستان ترجیح دهند،در صورتی حاضر به مذاکره با دولت خواهند شد که پاکستان به آنها اجازه چنین مذاکراتی را بدهد، زیرا طراح اصلی مذاکره و شرایط مذاکرات طالبان با دولت افغانستان، سازمان استخبارات نظامی پاکستان است و این سازمان تا به اهداف استراتیژیک خود در افغانستان نرسیده باشد، هرگز از توطئه علیه افغانستان دست نخواهد گرفت.
به گزارش تلویزیون آریانا از کابل(۱۵اکتوبر) اکنون طالبان واگذاری ده ولایت در جنوب کشور را با رهائی تمام زندانیان طالبان وتعیین جدول زمانی خروج نیروهای خارجی از افغانستان ظرف شش ماه ازشرایط مذاکره با دولت وانمودکرده اند. تقاضای واگذاری ده ولایت جنوب افغانستان به طالبان، نخستین گام به سوی تجزیه افغانستان وپیوستن مناطق پشتون نشین جنوب وشرق به پاکستان است. این همان سیاست انگلیسی "فاروردپالیسی" در قرن ۱۹ در منطقه است. وبرای رسیدن به این هدف عملیات انتحاری طالبان بیش از هر وقت دیگر اکنون در کابل وولایات جنوبی افغانستان چنان شدت گرفته که داد و ویلای شورای ملی ومردم کابل را به اسمان بلند کرده است.
پس وقتی امریکا با ائتلافی از ۳۷کشور جهان پیشرفته در مدت شش سال مبارزه بی امان برضد طالبان تاهنوز نتوانسته در برابر دسایس وتوطئه های پاکستان، کدام موفقیتی را نصیب بشود، چگونه افغانستان بی ثبات با دست خالی وبدون حمایت قبایل عقب خط دیورند خواهد توانست پاکستان را تا آنسوی پل اتک عقب براند و او را مجبور نماید که مرز افغانستان را پل اتک بشناسد؟
شکی نیست که مردم افغانستان مردمان دلیر و آزادی دوستی اند و همانگونه که در برابر شورویها باهم متحد شدند و چون مشت کوبنده در دهـن شورویها کوبیدند، و دشمن را از کشور بیرون انداختند، اگر بازهم متحد شوند توانائی آنرا دارند که بر دهـن پاکستان نیز بکوبند و آنرا از مرکب بلند پروازیهایش به زیر بکشند، اما متاسفانه که پاکستان در میان گروه های جهادی وطالبان افغانستان در مدت اقامت شان در آن کشور چنان نوکران حلقه به گوشی برای خود خریده وتربیت کرده است، که هـرطور دل پاکستان بخواهـد ، بدون آنکه یکنفـر سربازپنجابی را در مقابله با افغانها بفـرستد، توسط همان نوکران زرخرید میتواند نیات شوم خود را بر ما تحمیل کند.
طالبان به رهـبری ملاعمر و حزب اسلامی به رهبری حکمتیار ومولوی حقانی قوماندان پرنفوذ جهادی افغان در آنسوی خط دیورند در تبانی با سایر گروه های جهادی و تنظیمی افغان که هنوزهم سر در آخور I.S.I. دارند ، برگ برنده را در دست پاکستان داده است، که میتواند افغانان را به جای اتحاد با همدیگر، به هم اندازد تا بر سرهمدیگر خود بکوبند وکانون جنگ را درکشور ما گرم نگهدارند. هم اکنون پاکستان از جهالت و فقر ونادانی وبی خبری طالبان به عنوان نیروهای رزمی سوء استفاده میکند و مانع بزرگ استقـرار وثبات و امنیت در کشور میگردد. دو تجربۀ موفـقانۀ پاکستان در سرنگونی دولت های افغانستان توسط خود افغانها، گواه این امر است که با وجود کمک و مداخلهً مستقـیم ابر قـدرت امریکا در ائتلاف با ۳۷کشور دیگر، به شمول ناتو، در ظرف شش سال پس از سقـوط طالبان، هـنوز امنیت به افغانستان برنگشته است و نهاد های بین المللی از عـدم ثبات و امکان باز گشت طالبان به قـدرت توسط پاکستان، ابراز نگرانی میکنند.
طرح اعمار دیوار حایل و یا ماین گذاری بر قـسمت هایی از سرحد میان دو کشوراز سوی پاکستان به این منظور است تاهم از جامعه جهانی برای تحقق این پروژه پول بگیرد(چنانکه برای تحقق این طرح مبلغ ۷۰۰ میلیون دالر از امریکا دریافت کرد) وهم افغانستان را به قـبول خط دیورند وادار سازد و چنانچه ما حاضر به قـبول آن نشویم، پاکستان بازهم با اعـزام ملیشه های طالبان به داخل افغانستان وضع را بحرانی تر بکند و گناه عدم همکاری خود را با ایتلاف بین المللی به گردن افغانستان اندازد.
پاکستان با استقرار ۹۰ هـزار سرباز خود در نوارخط دیورند ، در برخی موارد در داخل ساحۀ افغانستان به جلو آمده و پوسته های سرحدی ساخته است، زيرا ميداند که افغانستان دچار بحران بی امنيتی و بی ثباتی داخلی از دست حملات طالبان و جنگ سالاران ائتلاف شمال و قاچاق چیان مواد مخدر است و در شرایط فعلی توانايی مقابله با پاکستان را ندارد.
آیا این به سود ماست که بگذاریم پاکستان در خاک ما پوستۀ امنیتی بسازد وده وقریه و کاریز ومزرعه افغانی را در حیطه قلمرو خود در آورد و ما به این حرف دل خوش کنیم که : هر چه پاکستان میکنند پروا ندارد، ما خط دیورند را برسمیت نمی شناسیم؟(سخنی که وزیر دفاع افغانستان به جواب پرسش خبرنگار تلویزیون آریانا گفت.)
همانگونه که پیش بینی میشد در جرگۀ امن ، یکی از سخنرانان پاکستانی مسئله برسمیت شناختن خط دیورند را مطرح کرد، اما این موضوع از جانب افغانها مورد تبصره یی قرارنگرفت ودر قطعنامۀ جرگه نیز بدان اشاره ای نشد.اما پس از ختم جرگۀ امن،در ۱۸ ماه اگست مولانا فضل الرحمن ، رهبر جمعیت العلمای پاکستان که آشکارا از طالبان حمایت میکند،وتاثیر عظیمی برطالبان دارد وجرگه امن کابل را تحریم نموده بود، طی سخن رانی درپاکستان به ارتباط خط دیورند گفت:" افغانستان اگر آرزوی امنیت را دارد، باید خط دیورند را به رسمیت بشناسد! "
این اظهارنظرمولانا فضل الرحمن، رهبرمذهبی ائتلاف ششگانه (متحده مجلس عمل) که اداره بلوچستان و صوبه سرحد را نیز به عهده دارد ، باید مورد توجه جدی مقامات افغانی قراربگیرد، زیرا این سخنی است که به جای دولت پاکستان از سوی یک رهبرایالتی پرنفوذ و دوست بسیار نزدیک پرویز مشرف ابراز شده ونباید آن را یک اظهار نظرساده وسطحی تلقی کرد. ولسی جرگه افغانستان براین اظهارات مولانا فضل الرحمن روز ۲۵ اگست در جلسه رسمی خود( به شکل فورمولیتی گواینکه زیرعریضه یی هدایتی داده و امضاءکرده باشد) آنرا دخالت در امورافغانستان وانمود کرد.مگر برعواقب اظهار نظر مولانا فضل الرحمن، که بیانگرنیات اصلی پاکستان است، تماسی نگرفت و در جهت خنثی کردن ترفندهای جدید پاکستان، دستورالعملی به مقامات مسئول افغان صادر ننمود.
تعجبب آور اینست كه چرا تمامي مقامات عالی رتبه كشورهاي آمريكا و اروپا كه براي حل اختلافات ميان افغانستان و پاكستان به منطقه مي آيند، اول سری به افغانستان میزنند، ولی همینکه به پاکستان رفتند وبا مقامات آن کشور به مذاکره پرداختند، مغلوب سياست هاي پاكستانی شده دوباره ناکام به کشورهای خود برمیگردند وهیچ کاری برای رفع این اختلافات نمیکنند؟
بتکرار میگویم که من از پاکستان و حتی از نام ناپاک آن نفـرت دارم ، ولی بايد پذيرفـت که پاکستان امروز به يک قـدرت اتمی تبديل شده است و يگانه ابرقـدرت جهان، امريکا برای تحقـق نقـشه های ستراتيژيکی خود به پاکستان بيش از افغانستان اهميت قايل است. (در وضع کنونی پاکستان تنها دهلیز انتقالات مواد خوراکه وسوخت برای نیروهای رزمی امریکا در افغانستان است ودر آینده اگر علیه ایران اقدامی بکند، بازهم یگانه پایگاه اکمالاتی امریکا خواهد بود.) پاکستان اگر نخواهـد نه امنيت راه های ما از دست چريکهای طالبان مصئون خواهـد بود و نه مال التجاره افغانی صحيح و سالم وارد افغانستان خواهـد شد، نه وسايل بازسازی کشور تامين خواهـد شد و نه ما افغانها ازجنگ دست خواهيم گرفـت. پاکستان دشمن قـوی پنجه ايست و با اين دشمن دست و پنجه نرم کردن به ضرر تمامیت ارضی کشور است.
آیا افغانستان راتجزیه تهدید میکند؟
تلاشها وفعالیت های پشت پرده پاکستان حکایت از این دارد که آنشکور میخواهد در راستای عمق استرتیژیک خود حکومت دلخواه خود را درکابل مستقرکند تا جایی برای نفوذ وحضور هندوستان درافغانستان باقی نگذارد و درصورت یک جنگ دیگر با هندوستان ،از خاک و ازنیروی رزمی و شجاعت افغانی برضد هندوستان استفاده نماید. واگر به این آرزوی خود نرسد، پاکستان تلاش خواهد کرد افغانستان را دچار تجزیه نماید ومرزخود با افغانستان را تا"پل متک"( واقع میان چاریکار وجبل السراج درجنوب هندوکش) توسعه دهد.
اخیراً(۷نومبر۲۰۰۷) آقای انجنیر کریم عطائی تحت عنوان "آیا افغانستان را تجزیه تهدید میکند؟" مقاله یی درپورتال افغان- جرمن آنلاین، به نشر سپرده که ازمنابع آلمانی گزارش یافته است. این مقاله از آنجا که برگفته ها ونظریات دیویدریچاردز، قوماندان ناتو درافغانستان،استواراست،دارای اهمیت خاصی است ومی باید بدان توجه کرد. قوماندان ناتو میگوید: "درجنوب وشرق افغانستان قبایل پشتون مسکون اند ودر آنجا امکان دخالت نظامی کوتاه مدت یگانه راه حل تلقی میگردد. هم رزمان ناتو متیقن اند که الترناتیف غیر نظامی در برابر طالبان راه موفقیت میباشد. به همین منظورباید راه حل برای وضع دشوار افغانستان دستیاب گردد، درغیر آن تجزیه افغانستان راتهدید میکند که نتایج غیر متوقعه برای کشورهای همسایه، خاصتاً پاکستان در برخواهد داشت. پشتونهای پاکستان ۲۲ ٪ اردوی آن کشور را تشکیل میدهند وخواب یک پشتونستان آزاد را می بینند.. این علایم از "خط دیورند" هویداست که سرحد بین افغانستان وپاکستان را میسازد. برای طالبان این یک رویاست، درحالی که برای ناتو، یک مانع را تشکیل میدهد که برآن موفق شدن غیر ممکن است."
آیا این گفته قوماندان ناتو که میگوید:"الترناتیف غیر نظامی در برابر طالبان راه موفقیت میباشد." به این معنی نیست که: آنچه طالبان میخواهند باید به آنها داده شود؟ طالبان هم بالاخره جدائی ده ولایت پشتون نشین جنوب وشرق کشور را از دولت افغانستان خواسته اند. هدف طالبان گرفتن سهمی درحکومت نیست ، بلکه تسلط بر بخشهای جنوب وشرق کشور است تا امارت اسلامی خود را درآنجا پایه گذاری کنند، والا آنها چرا تقاضای حکمفرمائی خود برولایات شمال و یاغرب کشور را نکردند؟ معلومدار طالبان حکومت برولایاتی رامیخواهند که پاکستان به آنها دیکته کند. وچون اکمال پشت جبهه طالبان برای پاکستان در ولایات شمال و یا غرب کشور دشوار است، بناءً پاکستان سلطۀ طالبان را برولایات هم مرز خود میخواهد تا نیات بعدی خود راتحقق بخشد. حال اگر چنین امری درحق ولایات جنوب وشرق کشورتحقق یابد، اولین وبزرگترین گام به سوی تجزیه افغانستان برداشته شده است. برای ناتو هیچ فرقی نمیکند که این ولایات به جای افغانستان نا امن، در قلمرو پاکستان دوست وهم پیمان امریکا باشد؟ و وقتی طالبان براین ولایات خود را جابه جا ومحکم کردند، بدون تردید بعد برکابل ونقاط دیگری که پاکستان در نظردارد، به پیشروی خود ادامه خواهند داد و آنگاه با مداخلات کشورهای ذینفع(روسیه وایران) جنگ در میان ائتلاف شمال وطالبان شدت مییابد، و سرانجام با پا درمیانی کشورهای بزرگ(امریکا وروسیه) شرایط برای تجزیه کامل کشور فراهم میگردد، ومعلومدار پاکستان به چیزی کمتر ازدسترسی بر پل متک در گلوگاه هندوکش قانع نخواهد شد.و در این حالت از دست دادن بنگلادیش را جبران کرده خواهد بود.
جسن بورک گزارشگر هفته نامه ابزرور چاپ بریتانیا اخیراً درمناطق قبایلی پاکستان سفر نموده تا معلوم کند که در عقب خشونتهای اخیردرافغانستان وپاکستان کی ها قرار دارند؟ وی در مقاله یی که در۱۴ اکتوبر ۲۰۰۷ در این هفته نامه به چاپ رسیده نوشته میکند:"«در نوار مرزی میان افغانستان و پاکستان یک دولت بی قانون و وحشی در حال تولد شدن است. اما هم زمان به آن جنگ بر سر کنترول دولت در حال تشکل میان جنگسالاران قبیلوی و ملیشا های اسلامی نیز سرعت گرفته است.»
جسن بورک ادامه میدهد:خشونت ها در هفته های اخیر در افغانستان و پاکستان به اوج خود رسیده اند. نیرو های محرکه اصلی خشونت های جاری را می توان این طور بیان نمود: طالبان بعد از شکست شان در پی حوادث ۲۰۰۱ به کمک بن لادن و ایمن الظواهری دوباره جان گرفته اند و در نتیجه جنگها را برای گرفتن قدرت مجدد در افغانستان به راه انداخته اند. و شاید هم در صورت پیشرفت سریع در صدد تسخیر سلاح های اتمی پاکستان باشند. اما در واقعیت وضعیت از این هم پیچیده تر است.
در همسایگی مناطق جنوب و شرق افغانستان، مناطق خود مختار قبایلی موقعیت دارد که جنگ برای آنها در طول سده ها به حیث فرهنگ و طرز زندگی شان مبدل شده است. به قول لطیف افریدی، خان یک قبیله: « یک پشتون زمانیکه به بیرون میرود با خود کله شینکوف خود را می برد مانند اینکه یک غربی تلفون موبایل را باخود میبرد».« آنها جنگ کردن را از زمانیکه تازه راه رفتن را یاد میگیرند، فرا می گیرند».
مطابق به گزارشات منابع استخباراتی بن لادن شبکه تروریستی خویش را در افغانستان مانند سالهای ۹۰دوباره ایجاد نموده است. با آنکه سازمان القاعده تلفات زیادی داده ، اما آنها هر گز کمبود جنگجویان را احساس نکرده اند و همواره گروه های تازه نفس به صفوف آنها می پیوندند. هم چنان بر اساس گزارش استخبارات انگلیس گروه های ازبک تبار در تحت رهبری طاهر یولداش در مناطق قبایلی پاکستان که در سال ۲۰۰۳ کمتر از۶۰۰ جنگجو داشتند، در حال حاضر تعداد آنها به سه چند افزایش یافته است. به عقیده کارشناسان استخبارات انگلیس "در حال حاضر مناطق قبایلی پاکستان به بزرگترین مرکز تربیت جنگجویان اسلامی» در جهان مبدل شده است. گفته میشود سازمان استخبارات پاکستان ازجنگجویان در دو طرف مرز حمایت میکنند.
یکی از فاکتور های خیلی نیرومند در سه دهه اخیر، قوت گرفتن اسلام افراطی(دیوبندی) در برابر نفوذ خوانین قبیلوی است که در نتیجه قدرت سنتی از دست خانها به ملاهای رادیکال انتقال یافت . به نظر پروفیسر ضیاء الله استاد دانشگاه پشاور:« ساختار سنتی قبیلوی همراه با نقش خوانین قبایل، زمینداران بزرگ و یا تجاران که با شخصیت های مذهبی مشترکاً قدرت را همواره حفظ میکردند، فروریخته است. در حال حاضر ملا و طالب قدرت را بدست دارند. در نتیجه سیستمی سنتی که در طول سده ها حاکم بود، مضمحل شده است.»
نویسنده می افزاید:آنچه با آن مواجه هستیم، صرف ظهور ستیزه جویانی به نام طالبان نیست، بلکه ما عملاً مواجه با دولت جدید در حال ظهور بدون مرزهای رسمی هستیم که حتا تا حال نام ندارد. این دولت متشکل از کنفدراسیون هرج و مرج جنگسالاران قبیلوی-مذهبی است که بزرگترین تهدید را نه تنها به ثبات و تمامیت ارضی افغانستان و پاکستان متوجه نموده است، بلکه عواقب خیلی خطر ناک برای امنیت جهانی نیز خواهد داشت.
یک منبع محرم بریتانیا به خبرنگار آبزرور گفت یک خطر خیلی جدی وجود دارد که مناطق شرقی و جنوبی افغانستان که تا حال چندان دولت کابل بر آنها کنترول نداشت به حیث دیفاکتو به مناطق آزاد مبدل شوند. این در واقع شبح کنفدراسیون دولت جنگ سالاری که در حال شکل گرفتن در مناطق قبایلی پاکستان است را نشان میدهد که با الحاق مناطق قلمرو جنوبی افغانستان گسترش خواهد یافت.« این در واقع امارت متحده طالبان و زننده ترین مکان خواهد بود. در نتیجه محفوظ ترین و تسخیر ناپزیر ترین لانه برای تروریستان جهان خواهد شد که جهان تا حال نظیرش را ندیده باشد» (سایت زندگی، کنفدراسیون امارت متحده طالبان)
روزنامه معروف گاردین نیز روزچهارشنبه (۲۱نومبر) نوشت:"افغانستان درآستانۀ سقوط به دست طالبان است." گاردین از قول گروه Senlis Concil (یک نهاد پژوهشی عملیات نظامی ائتلاف ضد ترور که مرکز آن درکابل وشعبات آن در هلمند وقندهار وبخش های جنوبی کشوراست،) میگوید: طالبان در۵۴ درصد کشور حضور دایمی دارند. وعلی الرغم حضور ده ها هزارسرباز ناتو ومیلیاردها دالرکمک ، شورشیان طالبان که درحمله ۲۰۰۱ از قدرت رانده شدند، اکنون مناطق بسیار گسترده از جمله روستاها ومراکز برخی از ولسوالیها درست آنهاست. و راه های ارتباطی را بدون هرنوع چالشی تحت کنترول خود دارند. شورشیان به نحوموثری کنترل روانشناسی مردم را در دست دارند وهر روز بیش از روزپیشتر دراذهان مردم جا پیدا میکنند. گزارش تاکید میکند که اگرجامعه بین المللی تا دیر نشده ، طرح استراتژیک خود را تغییر ندهد،رسیدن طالبان به کابل درسال ۲۰۰۸ از هرزمان دیگر امکان پذیر به نظر می اید. گروه Senlis Concil پیشنهاد میکند که نیروهای ناتو که اکنون به ۴۰ هزار سرباز میرسد دوبرابر گردد واز کشورهای اسلامی نیز در این پروسه کمک خواسته شود.(افغان- جرمن آنلاین،خبرهای تکاندهنده از افغانستان)
شدت عملیات انتحاری طالبان علیه نیروهای خارجی ، ومردم ملکی ودولتی ضربات مرگباری بر روحیات سربازان امریکائی وارد ساخته چنانکه نذیره کریمی گزارشگر تلویزیون آریانا ازقول تلویزیون NBS امریکا درشب ۳/ ۱۲/ ۲۰۰۷گزارش داد : وضعیت سربازان امریکا درافغانستان نسبت به سربازان آنکشور دربغداد بسیار بدترشده است. گزارش افزود که سال ۲۰۰۷ مرگبار ترین سال برای نیروهای امریکائی در افغانستان بوده است . دراین سال ۱۱۱ نفر سرباز امریکائی و۱۱۲ تن از سربازان سایر نیروهای ائتلاف درافغانستان به قتل رسیده اند که از جمله ۴۰ تن آن از انگلیس وبقیه ازسایر کشورهای بوده اند. ارتش امریکا می گوید پیکارجویان طالبان از طریق پاکستان پول و اسلحه دریافت می کنند .
با درنظرداشت اظهارات مقامات مسئول نا تو وجنرالان انگلیسی ومنابع سازمان ملل متحد میتوان خطر بی ثباتی کشور را تا مرز تجزیه آن توسط ایادی وعمال پاکستانی در تبانی با ایالات متحده وناتو بیش از هروقت دیگرمد نظر داشت.

برای من سیستانی،کشورم افغانستان بیش از هرچیز وهرگوشه آن عزیز و با ارزش است. موجودیت افغانستان، موجودیت من است وهویت من فقط در موجودیت افغانستان مطرح میگردد نه با آنسوی خط دیورند. پس بدون افغانستان نه من هویت دارم ونه موجودیت. .بنابرین باید تمام عناصر وطنخواه از تمامیت ارضی افغانستان که ضامن هستی ملی وموجودیت تاریخی ماست، دفاع نمایند. امروز افغانستان بیش از هروقت دیگر بامخاطرات جدی از سوی همسایه ها( بوسیله عناصرداخلی وابسته به همسایه ها) روبرو است.باید بلند پروازی های بچه گانه را کنار گذاشت که خدای نخواسته بجای رسیدن به اتک، متک را هم ازدست خواهیم داد.
به باورمن ، راه حل معقول برای دولتمردان افغانستان اینست تا به منظور نجات کشور از بحران جاری، باوساطت و پا درمیانی امریکا وملل متحد، در رفع اختلافات تاریخی خود با پاکستان، داخل اقدامات جدی شود و راه حل عادلانه یی را جستجو کند تا مردم وجامعه افغانستان از کابوس تجزیه که از سوی پاکستان تدارک دیده میشود، نجات یابند. جستجوی راه حل اختلافات با پاکستان، این همسایه در به دیوار به معنی جستجوی راه زندگی در صلح وصفا وامنیت است.وبی توجهی به آن به معنای گذاشتن مردم در رنج نا ارامی وناامنی وهردم شهیدی بدست افراطگرایانی بیرحم که هیچ حریمی اخلاقی وانسانی رانمی شناسند.
جستجوی یک راه حل عادلانه می تواند احترام به اراده وخواست باشندگان آن سوی خط دیورند نیز باشد. بدین معنا که هرگاه آنهاخواسته باشند ، در کنار پاکستان قرار گرفته بخشی از آن کشور باشند ، به اراده آنها احترام قایل شویم وبیهوده سر خود را به سنگ نزنیم که در دنیای امروز بدون خواست مردم ، هیچ امری شانس پیروزی ندارد. وهر گاه آنها خواسته باشند برای آزادی خویش از قید تسلط پنجابی ها و یا وحدت با افغانستان؛ مبارزه نمایند ،درچنین صورتی دفاع از آنها را وظیفه خویش شمرده واز جان مایه گذاریم. ولی درحال حاضر در آنسوی خط کدام حرکتی که خواهان جدائی از پاکستان ویا پیوستن خود به افغانستان باشد، به نظر نمیرسد.پس نباید تیردرتاریکی رها کرد که ثمری ندارد.
تشویش من ازناحیه پاکستان این دشمن خطرناک اینست که همچنانکه از طریق، تشدید عملیات انتحاری طالبان علیه نیروهای امریکائی وناتو، ونیروهای دولتی بالاخره جنرالان ناتو وامریکا را با نظریات واهداف خود همسو ساخته تا حرف های را که پارسال صدراعظم پاکستان در جلسه ریگا به وزراء دفاع کشورهای ناتو گفته بود:"طالبان برنده وناتو درافغانستان شکست خورده است.بهتراست ناتو با طالبان وارد مذاکره شود."آنها امسال آنرا تکرارکنند، با تداوم این دسایس، قادر شود که کشورما را به سوی تجزیه و نابودی سوق دهـد و ما را از هویت افغانی تهی کند، که هرگز چنین مباد!
پایان ۱۰دسمبر۲۰۰۷