نوشته «کارن دی ینگ Karen De Young »
در «واشنگتن پست»
سه شنبه ۲۷ اگتوبر ۲۰۰۹ .
بر گردان از انگلیسی به پارسی
صدیق رهپو طرزی
آن گاهی که «ماتتــِو هوMatthew Hoh » در آغاز امسال وارد وزارت خارجه شد، او به راستی در ردیف آن گونه کارمندان هوشمند و آگاه شمرده می شد که حکومت به آنان برای گسترش برنامه های انکشافی و رشدش در «افغانستان»، به شدت نیاز داشت.
او افسر پیشین نیروی بحری است که تجربه فروان جنگی در «عراق» به دست آورده است. او در لباس عسکری در وزادت دفاع امریکا خدمت نموده و بار دیگر با دریشی ملکی در همان «عراق» و وزارت خارجه کار نموده است. درماه جولای، به حیث مامور ملکی مهم ا. م. امریکا در «زابل» جایی که «طالبان» آن را به آتشگاهی بدل نموده بودند، دست به کار زد.
اما، این افسر سی و شش ساله، درست ماه گذشته، دست به کاری زد که اثر پر لرزه اش تا «کاخ سپید» راه باز نمود. او اولین مقام رسمی ا. م. امریکاست که که در جریان حرکت پر پرخاش و اعتراضی در مورد جنگ در «افغانستان»، دست به استعفا زد.او به این باور دست یافته است که این جنگ خود، به نیروهای جنگجو یاری می رساند.
او در نامه چار ورقیی که به تاریخ ده ام ماه سپتمبر به شعبه استخدام، نوشت چنین یاد آور گردید، ٫٫ من دیگر درکم را و باورم را در هدف های رزم آرایانه (استراتیژیک) حضور «امریکا» در «افغانستان» از دست داده ام.،، او در جای دیگر این نامه ادامه می دهد، ٫٫ من د رمورد هدف های رزم آرایانه کنونی و حتا هدف رزم آرایانه آینده شک، تردید و شرط هایی دارم. باید یاد آور شوم که استعفای من بر بنیاد این باور که چگونه ما این جنگ را دنبال می نماییم، استوار نیست، بل از این پرسش ها آب می خورد که چرا و برای چی هدفی؟،،
واکنش ها دربرابر نامه «هو» با سرعت وتندی سر بلند نمود. مقام های عالرتبه امریکا» از این امر ناگران هستند که افسر مجربی را از دست می دهند و توپخانه نوی در صف مخالفان قرار می گیرد. به همین دلیل، از او خواستند که به کارش ادامه بدهد.
«کارل و. آیکن برری» سفیر آن کشور در «کابل» او رانزد خود خواند و مقام پر ارزشی را در چارچوب آن سفارت برایش پیشنهاد نمود. «هو» از پذیزش این کار، سر باز زد. از آن جا او را به دفتر «هالبروک» فرا خواندند تا با او دیدار رو به رو داشته باشد.
«هالبروک» در گفت و گویی یاد آور شد، ٫٫ما، نامه اش رابه سببی که افسر و شخصیت آکاه و هوشیاری است، جدی گرفتیم.،، او ادامه می دهد، ٫٫ همه ما با توجه به این امر که نامه اش جدی است، در آن تعهد های روشنی به چشم می خورند، و همراه با کار کرد هایش درگذشته، به او بها بزرگی قایلیم.،،
«هالبروک» در حالی که با این دید گاه «هو» که نبرد در «افغانستان» نمی تواند «ارزش جنگی» داشته باشد، موافق نیست، خاطر نشان می نماید، ٫٫ من با بخش زیاد بررسی هایش موافق هستم.،، از این رو از «هو» خواست تا به گروه اش در «واشنگتن» بپیوندد. او برایش یاد آور شد، ٫٫ اگر می خواهی تا در خط شکل دهی سیاست اثر وارد نمایی و برای کاهش خرچ جنگ و نزول خط مرگ و میر یاری برسانی چرا در داخل این ساختمان و تعمیر نباشی تا در بیرون آن. البته در بیرون تو می توانی توجه زیادی را به خود بکشانی، اما، اثر سیاسی نیرومندی از خویش به جای گذارده نمی توانی.،،
«هو» این استدلال و همراه با آن کار را پذیرفت، اما، یک هفته بعد دیدش را تغییر داد. او، روز جمعه، دو روز پس از آن که استعفایش پذیرفته شد، در گفت و گویی بیان داشت، ٫٫ من به این شغل دلچسپی داشتم، اما، کار درستی انجام داده نمی توانستم.،،
٫٫ من آدم سر به راهی که شوله خود را بخورم و پرده خود را بکنم و کاری کنم که همه از من راضی باشند و من را دوست داشته باشند، نیستم.،، او بیان داشت، ٫٫ من از کارم در «زابل» به شدت راضی هستم و آن را دومین کار جالبم که تا حال داشته ام می دانم.،، اما، او به کار در نیروی بحری عشق می ورزد. جایی که بسیاری همرزمان نزدیکش هنوز به نبرد مشغول اند. در جایی از نامه اش در این مورد می گوید، ٫٫نا شادم که آنان هنوز در تیر رس «طالبان» و «القاعده» قرار دارند و جان های شرین شان در دسترس هیولای مرک قرار دارد. من روزی در «عراق» شاد شدم که گروهی از هواداران «القاعده» سر به نیست شدند.،،
او در بخشی ازنامه اش یاد می آورد که بسیاری «افغانان» علیه «امریکا» می جنگند، زیرا سربازانش در آن کشور به سر می برند. به این سبب افزایش و حضور بیش تر نیروی های ما در دهکده ها و دره های کشور، جایی هایی که حتا «افغانان» دیگر، مورد استقبال قرار نمی گیرند، چی رسد به بیگانه گان دور، همان جای هایی که مردم از حکومت فاسدی که ما آن را حمایه می کنیم نفرت دارند، بر آتش جنگ علیه ما می افزاید. در حالی که «طالبان» حضور پر شرارت دارند، و بایست به فکر «القاعده» که در «پاکستان» پایگاه دارد، افتاد، امریکا از سربازانش می خواهد تا در کشوری بجنگند و قربانی بدهند که خود درگیر یک جنگ داخلی است.
در حالی که «کاخ سپید» د رمورد فرستادن سربازان تازه نفس در کنکاش است، «هو» گفت که تصمیم گرفت و بر آن شد تا به صورت علنی سخن بزند زیرا، ٫٫ من می خواهم تا مردم در همه جا، به نماینده گانشان در شورای ملی بگویند: گوش کنید! من فکر نمی کنم که این سیاست درست است. او یاد آورشد، ٫٫ من می دانم که با چی واکنشی رو به رو می شوم...مردم در باره ام چی می گویند؟ من پیش تر هیچ فکر نمی کردم تا دست به چنین کاری بزنم.،،
شجاعت بی نظیر
سفر «هو» از یک سرباز عادی تا خبره یی در کار بازسازی، سیاستمدار و پرخاشگر بر جنگ، پر از دشواری و فراز و نشیب است. او هفته های دراز در این مورد به تفکر و اندیشه پرداخت و بعد خاکه نامه اش را درست نمود. او به یاد می آورد، ٫٫در این جریان لحظه هایی برایم تهوع و قی دست می داد.،،
بار اول در زنده گیش می خواست پای در کفش پدرش بگذارد و در کار آتشنشانی دست بزند. اما، پس از فراغت از درس به چاپخانه یی به کار مشغول شد و سپس در سال ۱۹۹۸ع. به نیروی بحری پیوست. او به مدت پنج سال در «جاپان» و وزارت دفاع خدمت کرد. او هنگامیکه همه فکر می کردند که جنگ در «عراق« پایان یافته استُ، نیروی بحری را ترک نمود و به بخش خصوصی پیوست. چون جنگ در «عراق» ادامه یافت، او به بخش ملکی در وزارت دفاع پیوست. بار دیگر راهی «عراق» شد. او که در رشته انجینری اموزش دیده بود، به «تیکریت» زادگاه «صدام حسین» برای امور باز سازی فرستاده شد.
او در نامه اش می آورد، ٫٫ در آن هنگام بیش از پنج هزار نفر را استخدام نمودم تا دست به ساختمان سرک ها و مسجد ها بزنند. به این گونه، ده ها میللیون دالر در این راه خرچ نمودم.،، این برنامه بعد ها توسط «اداره بررسی خاص» در مورد «عراق» بسیار ستایش شد.
بعد ها به «انبار» جایی که به بستر داغ در «عراق» بدل شد و او شاهد مرگ تکان دهنده ده ها هم رزمش گردید، به کار گماشته شد. در سال ۲۰۰۷ع. آن گاهی که به کشور بازگشت در برابر مهارتی که از خود نشان داد، برایش توصیه نامه «شجاعت خاص» داده شد که سبب ارتقای درجه نظامیش گردبد. به همین سبب به بیماری افسرده گی پس از دیدن منظره های خونین، گرفتار شد. در میان تمام رخداد های خونین که بیش تر از همه بر روانش اثر گذاشت حادثه سقوط چرخ بالی بود که در ماه دسمبر ۲۰۰۸ع. در «انبار» واقع در «عراق» رخداد. او با «مک کلود» دوستش، سوار هلیکوپتر بودند که به محمل شان به سوی آب های خروشان بند «حدیثه» فرود آمد. «هو» به سوی ساحل با رها کردن بار نود پاویش، شنا کرد. او بار دیگر زیر آب غوطه زد تا سه همرزم دیگرش را که فریاد کمک سر داده بودند، نجات بدهد. او شناگر نیرومند بود، اما، تا رسیدنش به آنان، به گفته خودش، ٫٫کار از کار گذشته بود.،،
رنج بی خوابی
هنوز سه ما از آمدنش به اپارتمانی در «آرلنگتن» نگذشته بود که موج های نا راحتی روزگارش را بر هم زد. او به یاد می اورد، ٫٫ همه چیز در برابرت قرار می گرفتند. تنها خواب های کابوس گونه او را می ربود و چهره های خپوس گونه آرامش را از او ربودند. این پرسش مانند ناقوسی در سرش می پیچید: چرا نتوانستم نجات شان بدهم؟! چرا کودکانشان بدون دست های گرم پدر، بزرگ می شوند؟!،،
او مانند دیگر همرزمانش در نیروی بحری دست کمک به کسی دراز نکرد. او به یاد می آورد، ٫٫ یگانه کارم این بود که تا دم مرگ می نوشیدم.،،
زایش دوباره
چرا دوباره روی پای هایش ایستاده شد؟ او گفت که یک نمایشنامه به نام «نجاتم بده!» همه چیزش را دگرگون نمود. این داستان خیالی یک آتش نشان در «نیویارک» بود. در این داستان، مردی، پس از این که دوستانش را در جریان یورش دهشت افگنانه در «مرکز بین المللی تجارت» از دست می دهد به سوی نوشیدن شراب روی می آورد.
«هو» پس از آن شروع به بحث با دوستانش می نماید. به بررسی گسترده در این دورن مایه دست می یازد. از خانواده «مک گلود» دیدن می کند. با آن که وجدان و خردش به او می گفتند که همه چیزی که دستش بر می آمد، انجام داد. او خود می کوید، ٫٫ اما، از به زن «مک کلود» به سبب آن که برای نجات شوهرش تلاش زیاد ننموده بودم، معذرت خواستم.،،
سال پار یکی از دوستان «هو» برایش گفت که وزارت خارجه «امریکا» به استخدام در بخش خدمات خارجی در «افغانستان» دست می زند. او فکرکرد که فرصتی میسر شده است تا از انبان تجربه هایش که در «تکریک» به دست آورده است، برای حکومت جدیدی که وعده داده است تا دست به هدف رزم آریانه نو بزند، استفاده نماید.
دره گرایی
در عکسی هایی که «هو» از «افغانستان» به همراه آورده است، او را جوان بلند بالایی در لباس ملکی با ریش از ته تراشیده نشان می دهند. او «آیکن برری» سفیر «امریکا» را در سفری به «کنر» در شرق و «زابل» درجنوب، همراهی می نماید. او با «محمد اشرف ناصری» حاکم «زابل» هم راه است و با افسران امریکایی دیدار می نماید. او در جای های دیگر، در حالی که میز های پر از میوه در برابرش قرار دارند، با سران قومی «افغان» دیدار می نماید. در تصویر دیگری که در کنار دشت ناپیدایی در نزدیک مرز «پاکستان» برداشته شده است، او در کنار نشانه یی که با دست به زبان پشتو نوشته شده است و سرحد را بیان می دارد، ایستاده است.
این عکس مرزی، در آغاز تابستان، پس از آن که به «زابل» آمد برداشته شده است. او دو ماه پیش در کار ملکیی که قرار گاهش در «جلال آباد» بود، مصروف بود. در همین جا بود که آرام آرام ابر شک بر دیدگاه اش شکل گرفت.
«هو» موظف شده بود تا د رمورد پرسشی که «مایک موللن» بحر سالار و رییس ستادمشترک فرماندهی، هنگام سفر ماه اپریل اش به میان کشیده بود، کاوش نموده و پاسخ ارایه کند. «موللن» می خواست بداند که چرا نظامیان امریکایی سال های زیادی در دره «کورنگال»، جای گوشه یی در مرز شرقی میان «افغانستان» و «پاکستان» دست به اقدام های جنگی می زنند. «هو» به این نتیجه دست یافته بود که هیچ دلیل قابل توجیه برای این امر وجود ندارد. مردم «کورنگال» حضور آنان را نمی خواستند. هر باری که امریکاییان به آن جا پای می گذاردند، جنگجویان نیروی بیش تری به دست می آوردند. نبرد میان این دو نیرو، روز تا روز خونین تر می شد و در وضع دگرگونی رخ نمی داد.
او به این باور دست یافت که در «کورنگال» و جای های دیگر، ٫٫مخالفان تا چی اندازه یی محلی شده اند!،، خودش می نویسد، ٫٫ درس بزرگ برایم این بود که مخالفان به شدت از مردم محل یاری می گیرند. من به این درک رسیدم که یک گروه از جنگجو با گروه دیگر که تنها و تنها دو فرسخ از هم فاصله داشتند، هیچ پیوندی با هم ندارند.،،. صدها و ممکن هزار ها گروه در سراسر «افغانستان» رابطه و پیوند اندیشه یی و ایدیولوژیی کمی با «طالبان» دارند. اما، پول دریافت می نمایند تا با اشغالگران خارجی بجنگند و پایگاه قدرت محلی خویش را نگه دارند.او می گوید، ٫٫این امر من را به شدت تکان داد. فکر می کردم این حرکت ملی گرایانه است، اما، به باورم بیش تر محلی گرایانه است. من آن را دره گرایی می نامم.،،
یورش ...دامه دارد
یکی از مقام های بلند پایه در وزارت خارجه امریکا درمورد «زابل» بیان داشت، ٫٫یکی از چار یا پنج ولایتی است که به شدت دشوار گذار است و به همان درجه هم مورد کم توجه یی قرار گرفته است. «کندهار» جایگاه «طالبان» در جنوب غرب قرار دارد و «پاکستان» در جنوب. شاهراه شماره یک که «کندهار» را به «کابل» پیوند می زند و یگانه راه پخته در «زابل» به شمار می رود، این ولایت را توته می نماید. مقام های رسمی بیان کردند که سال گذشته وضع امنیتی در این بخش رو به خرابی بوده است.
آن گاهی که «هو» در چارچوب «گروه بازسازی ولایتی» وارد «قلات»، مرکز «زابل» شد، به یاد می آورد، ٫٫ با تشنج زیاد بر خوردم. به زودی درک نمودم که حکومت نو امریکا در نظر دارد تا کار ها را به صورت دیگری انجام بدهد...با خود گفتم که باید از این فرصت بهره گرفت.،، او، بعد دست به بررسی و مطالعه همه جانبه از تاریخ کهن کشور تا حال زد. دوران اشغال «شوروی» را درسال های هشتاد به کاوش گرفت، بعد دوران فرمانروایی «طالبان» و سپس هشت سال حضور نظامی امریکاییان را.
بر اساس سیاست برنامه محلی سازی حکومت امریکا، «هو» تلاش نمود تا توانایی سیاسی «ناصری» والی ولایت و دیگر مقام ها را بلند ببرد. او خود می گوید، ٫٫ از دید پیشرفت مادی ما دست آورد های جدیی نداشته ایم، اما، من به این باورم که به خوبی سیاست حکومتم را نماینده گی نمودم.،،
«ناصری» برایش گفت که در ولایت کم ازکم یکصد و نود گروه محلی دست به جنگ می زنند. «هو» به این باور بود، ٫٫ ممکن گپ پر مبالغه باشد. ٫٫اما، بخش زیاد این گروه ها به خانواده، دهکده، دره و حامیان مالی شان وفادار اند.،،
ابر تیره شک بر ذهن «هو»، پس از انتخاب ریاست جهوری در بیست جون که شرکت کم مردم و تقلب گسترده را به همراه داشت، سنگینی بیش تری نمود.او درنامه اش یاد آور شده است که به این باور رسیده است که جنگ، خط فاصل تیره یی را میان شهریان، درس خوانده گان و نو گرایان از یک سو و سنت گرایان، بیسوادان و دینداران را از سوی دیگر کشیده است . آنان را در دو سنگر در برابر هم قراداده است. در سنگر دومی، بیش تر از همه جنگجویان پشتون قرار گرفته اند.،،
او می نوسد، ٫٫چنین به نظر می آید که این گروه های محلی توانایی گسترش بزرگ را دارد. در این بخش چنین باور وجود دارد که یورش دایمی، آن گونه که قرن ها و سده ها پیش جریان یافت، بر زمین، فرهنگ، عنعنه ها و دین پشتونان از سوی دشمنان داخلی و خارجی جریان دارد. حضور «امریکا» و «ناتو» در درده ها و دهکده های پشتون، همراه با ارتش و پولیس که در رهبری شان عسکران غیر پشتون قرار دارند، اساس جنگ ایله جاری را توجیه می نماید.،،
او در پایان نامه اش می نویسد که خانواده های امریکایی، ٫٫بایست مطمین شوند که مرده گان شان برای هدف پر ارزش آینده، عشق گم شده و رویا های به تحقق نرسیده، قربانی می دهند. من باورم را در خط دادن چنین وعده ها و اطمینان هایی که ممکن جنبه عملی بیابند، از دست داده ام.،،
مشکلی که خودشان باید راه حل بیابند
همین هفته «هو» به دیدار «انتونی بلینکن» مشاور سیاست خارجی «بیدن» معاون رییس جمهور امریکا که از او برای دیداری دعوت نموده است، خواهد رفت.
«هو» به این باور است که اگر امریکا می خواهد در این جا بماند، نیروهای جنگیش را کاهش بدهد.
او هم چنان پیشنهاد می نماید تا کمک بیش تری در دسترس «پاکستان» قرا ربگیرد. امریکا بایست به مهارت بیش تری برای خنثا نمودن تبلیغ های «القاعده» دست بیابد، رابطه اطلاعاتی تنگاتنگ میان بخش های گونه گونه به میان بیاید، آخر نی آخرین بر «کرزی» فشار بیش تری برای پاکسازی دستگاه حکومتش از وجود فاسدان، وارد گردد.
«هو» یاد آور می شود، ٫٫ ما به نوعی از حکومت و فرمانروایی جدی در آن جا نیاز داریم. ما تعهد هایی سپرده ایم، اما، نی آن چنان که در حمام خون غرق گردیم. ما باید خط قرمز روشن برای اجرای برخی کار ها میان خویش و آنان بکشیم. آنان بایست بدانند که وظیفه دارند تا برخی مشکل های خودشان را، خود حل نمایند.
شهر گت تینگن، جرمنی
۲۷ اکتوبر ۲۰۰۹ع.
بیگانه گان، چهره های ناخوش آیند
Typography
- Smaller Small Medium Big Bigger
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- Reading Mode