مصاحبه مشاور سابق امنیت ملی امریکا

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

دکتر زبيگنيو برژينسکي يکي از شخصيت‌هاي سياسي و کارشناسان روابط خارجه برجسته در حزب دموکرات آمريکاست. وي که متولد لهستان است در دوران رياست جمهوري جيمي کارتر ( 1981-1977) به صفت مشاور امنيت ملي رئيس‌جمهور آمريکا وظیفه به عهده داشت. در این روزها مصا خبه را با شبکه پرس تی وی انحام داده است در مصا حبه مذکور پیرامون وضع افغانستان،ایران، فلسطین وامریکا روشنی اندا خته شده است متن کامل ان به شکل زیل میبا شد . .
دکتر برژينسکي از حضور شما در برنامه چهره به چهره پرس تي وي تشکر مي‌کنم .
من هم از مصاحبه با شما و اينکه مي‌توانم با بينندگان شما گفت‌وگو کنم خوشحالم .
شما در زمان وقوع دو يا سه تحول مهم جهاني يعني انقلاب ايران، حمله شوروي به افغانستان و برقراري ارتباط آمريکا با چين در خط مقدم سياست خارجي آمريکا قرار داشتيد. با توجه به اين موارد، شما سياست کنوني دولت آمريکا و تغيير سياست‌هاي اين کشور در اين باره را ارزيابي مي‌کنيد؟
دولت جديد آمريکا تنها چند هفته است به قدرت رسيده و به همين علت هنوز سياست‌هاي کاخ سفيد در سال‌هاي گذشته تغيير نکرده است .
با اين حال، اين سياست‌ها تغيير خواهد کرد زيرا دولت جديد آمريکا ديدگاه دقيق، مسوولانه و جدي‌تري درباره اين مشکل دارد. مشکل اصلي القاعده است و طالبان در اصل پوشش اين موضوع است. اين دو به علت يکسري وقايع تاريخي به هم پيوند خورده‌اند و طالبان تقريبا مساله داخلي افغانستان است. در حالي که القاعده گروهي تندرو است که رويکردي خصومت‌آميز نسبت به برخي از کشورها به ويژه آمريکا دارد. شاهد ما حملات دردناک 11 سپتامبر است. القاعده کشورهاي ديگري را درگير موضوع خود کرده است و به جرات بگويم، ايران نيز از اهداف خشونت‌هاي اين گروه بوده است .
هدف ما همانگونه که از سوي پرزيدنت اوباما مطرح شد، جدا کردن موضوع طالبان و القاعده است. ما مي‌خواهيم راهي پيدا کنيم که افغانستان با ترکيبي از روش سنتي و پيشرفت، مدرنيته و خدمات عمومي بهتر مانند حمل و نقل عمومي اداره شود. همچنين در اين ترکيب برخي از گروه‌هاي طالبان نيز مي‌توانند در چارچوب برخي محدوديت‌هاي منطقه‌اي مشارکت کنند .
بر پايه اين تعريف تروريست‌ها دو گروه‌اند خوب و بد! به عبارتي، طالبان خوب، ميانه‌رو و بد که مورد آخر مي‌تواند به القاعده تبديل شود. ولي اين تعريف مي‌تواند با تغيير دولت در آمريکا عوض شود. آيا سياست مذاکره با طالبان ميانه‌رو به نفع امنيت ملي آمريکاست؟
تفاوت اصلي تنها بين دو دولت بوش و اوباماست. دولت بوش نوعي نگاه عمومي سياه و سفيد به موضوع تهديد داشت و گاه از ادبياتي اينگونه استفاده مي‌کرد که تهديد به شکل خاص و غيرکلي آن و تحت عنوان «تهديد اسلامي» وجود دارد .
اوباما شکل مشخصي از تهديد را به عنوان القاعده در نظر مي‌گيرد.طالبان به علت برخي حوادث تاريخي با القاعده پيوند خورده است. اگر ما بتوانيم با گروه‌هاي ميانه‌روي طالبان و نه گروه‌هاي تندرو مذاکره کنيم مي‌تواند نوعي از روش زندگي مورد قبول آنها در بخش‌هايي از افغانستان استقرار يابد .
طالبان حقيقي در همه افغانستان طرفدار ندارد و نفوذ آن محدود به مناطق خاصي از اين کشور است .
اما طالبان در حال گسترش است ...
تنها از جهاتي. طالبان قدرتي غالب و پرطرفدار نيست. اين بيشتر تشکيلاتي پشتون است که هم‌اکنون بيشتر در پاکستان مشکل‌ساز شده است .
من آنچه پرزيدنت اوباما در حال انجام آن است را تا حدي تاييد مي‌کنم. زيرا خودم ماه‌ها اين ديدگاه را از طريق رسانه‌ها و مطبوعات مطرح آمريکا و اروپا ترويج مي‌کردم. من از پيگيري اين سياست از سوي دولت جديد آمريکا خرسندم و آن را راه بهتري براي يافتن راه‌حل مناسب مي‌دانم .
شما تا چه حد آمريکا را مسوول ايجاد مجاهدين افغان، طالبان و القاعده مي‌دانيد؟
به نظر من اتحاد شوروي مسوول اصلي شکل‌گيري مجاهدين افغان بود. شکل‌گيري مجاهدين در اصل واکنش خود انگيخته ملت افغان به تهاجم شوروي به کشورشان بود. حمايت از اين حرکت در آن زمان طبيعي بود زيرا پيروزي‌هاي شوروي و حمايت آن از پايگاه‌هاي تروريستي مستقر در خاک آن کشور به توسعه نفوذ و سلطه شوروي در منطقه شتاب زيادي داده بود. از آنجا که ايران نيز بخشي از اهداف اين تهديد بود رهبري اين کشور در آن زمان نيز از حمله شوروي به افغانستان خوشحال نشد. به نظر من حمايت از مجاهدين در آن زمان اقدام صحيحي بود. طالبان بعد از آن شکل گرفت که شوروي از افغانستان بيرون رانده شده بود و غرب جامعه بلازده افغان را به کلي فراموش کرده بود. طالبان درچنين شرايطي ظهورکرد و اين جاي خالي را پر کرد. اين اجازه در آن زمان نبايد داده مي‌شد. غرب بايد خيلي زودتر از امروز به‌صورت مثبت و سازنده درباره افغانستان عمل مي‌کرد .
به عبارتي، واکنش مشابه آنچه در سال 2002 رخ داد بايد در زمان شکل‌گيري طالبان صورت مي‌گرفت .
يعني بايد به افغانستان حمله نظامي مي‌شد؟
اين اقدام که آمريکا و کشورهاي متحدش با حمايت مهم و فعال ايران براي بيرون راندن طالبان و القاعده اقدام کردند بايد بسيار زودتر از اين انجام مي‌شد. ما بايد با کمک يکديگر به شيوه‌اي سازنده به افغانستان براي بازسازي بلافاصله پس از خروج نيروهاي شوروي در اواخر دهه 1890 کمک مي‌کرديم .
يعني به افغانستان حمله مي‌کرديد؟
نه دقيقا. بلکه بايد به شکل مناسبي از نظر سياسي، اجتماعي و اقتصادي از اين کشور حمايت مي‌کرديم. پس از خروج طالبان به دست مجاهدين، خلاء اجتماعي و سياسي عظيمي در اين افغانستان پديد آمد و شرايط رنج‌آور اين کشور به سادگي از سوي جهان ناديده گرفته شد. اين وضعيت شرايط را براي به‌وجود آمدن طالبان مهيا کرد .
جالب است که امروز يا به عبارتي در سال‌هاي اخير جنگ افغانستان «جنگ فراموش شده» خوانده مي‌شود. آيا افغانستان دوباره به دست فراموشي سپرده شده است؟
اينطور فکر نمي‌کنم. برعکس، افغانستان هم اکنون فراموش نشده است و همکاري زيادي با اين کشور برقرار است. به جز نيروهاي نظامي مستقر در اين کشور، جامعه جهاني نيز با کمک‌هاي اجتماعي، اقتصادي و برگزاري کنفرانس‌هاي بين‌المللي به اين کشور کمک مي‌کنند. تازه‌ترين اين اجلاس‌ها، قرار است به زودي با همکاري غيرمستقيم آمريکا و ايران به تازگي برگزار شود .
چه چيز باعث شد، پرزيدنت اوباما به عنوان رئيس‌جمهور آمريکا، براي اولين بار در 30 سال گذشته ايران را با نام جمهوري اسلامي ايران خطاب کرد؟
من شخصا اين اقدام را تاييد مي‌کنم. من بعد از پيروزي انقلاب ايران در سال 1979 با مهدي بازرگان، نخست‌وزير دولت موقت و ابراهيم‌يزدي ديدار کردم .
من نسبت به اين موضوع نظر مثبت دارم. بدون ذکر جزئيات طولاني تاريخي و وارد کردن اتهام به کسي مي‌گويم، ما بعد از انقلاب فرصت عادي‌سازي روابط در برخي جنبه‌ها را داشتيم. اکنون خوشحالم که ممکن است شرايطي براي شروع مجدد فراهم شده باشد. با اين حال عادي‌سازي روابط به خواست هر دو طرف نياز دارد و نه تنها يک سوي جريان. به نظر من پرزيدنت اوباما قدمي تاريخي برداشته است. اين اقدام از نظر عقلاني و سياسي شجاعانه و از نظر تاريخي و بالقوه سازنده است. به نظر من پيشرفت اين روند بسيار مهم است اما اين کار تنها به صورت دوجانبه ممکن است .
مقامات ايراني خواهان اقدام عملي شده‌اند و مي‌گويند عمل گوياتر از کلام است. آيا شما فکر مي‌کنيد صرف اين چند جمله به عنوان سهم آمريکا در بهبود رابطه با ايران کافي باشد؟
رابطه بايد با کمک هر دو طرف برقرار شود. رابطه بين قدرت‌هاي مهم تنها با درخواست و التماس برقرار نمي‌شود. اگر ميل حقيقي براي برقراري رابطه دوجانبه وجود داشته باشد، اقدام عملي همانند کلام بايد از سوي دو طرف به کارگرفته شود. کلمات معمولا آغازي براي گفتمان ديپلماتيک هستند. به گمان من پرزيدنت اوباما واقعا قدمي تاريخي برداشته است که مي‌تواند به نتيجه‌اي منجر شود. ولي اگر ما بنشينيم و به يکديگر اشاره کنيم و تنها از ديگري بخواهيم که براي اقدام پيشقدم شود، نتيجه چندان موثري نخواهيم گرفت .
به نظر هيچ‌يک از دو طرف اکنون در جاي مناسبي قرار ندارند. به نظر من صحه گذاشتن بر اينکه ايران جمهوري اسلامي ايران است قطعا قدم صحيحي است با اين حال برخي تحليلگران اعتقاد دارند، آمريکا لازم است دست از تعيين پيش شرط براي مذاکره با ايران بردارد. شما نمي‌توانيد براي آغاز پيش مذاکرات يا مذاکرات شرايط تعيين کنيد.
آيا به نظر شما آمريکا طبق نظر برخي تحليلگران سياست «چماق و هويج» خود را کنار خواهد گذاشت؟
شما دو چيز را مخلوط مي‌کنيد. پيش‌شرط مذاکرات يک سوي سياست آمريکاست و «چماق و هويج» تنها توضيح کلي سوي ديگر سياست‌هاي اين کشور. من در اظهاراتم در کنگره يا نوشته‌هايم گفته‌ام، اگر قرار است مذاکره‌اي باشد نمي‌تواند تنها با ارائه پيش‌شرط از سوي يک طرف ماجرا باشد. ايالات متحده نبايد بر پيش‌شرط‌هاي خود به صورت يک طرفه پافشاري کند. طرفين بايد بتوانند به نوبت يا تقريبا همزمان پيش‌شرط‌هاي خود را براي مذاکرات طرح کنند .
ولي اين فرآيند تنها در صورتي شکل مي‌گيرد که عزم جدي براي انجام نشست نشان داده شود و پيام واضحي در اين باره به طرف مقابل ارسال شود. اين موثر نيست که يک طرف تنها بنشيند و از طرف مقابل تقاضاي اقدام کند و بعد بگويد که اين اقدام مورد قبول او بوده يا نه .
اين تنها روشي براي به بن‌بست کشيدن جريان است. بنابراين اميدوارم رهبران دو کشور با پختگي و با در نظر گرفتن مسووليت خود درباره آينده منطقه و نقش مهم دو کشور در جهان به طور هماهنگ تلاش کنند، شرايطي فراهم شود که ما بتوانيم با استفاده از آن مذاکرات را که مردم دو کشور به شدت آماده آن هستند، آغاز کنيم .
از نظر آمريکا چه اقدامي در اين شرايط زماني اساسي تلقي مي‌شود؟ نکته اساسي که آمريکا منتظر ديدن آن از سوي ايران براي آغاز گفت‌وگوهاست، چيست؟
ميل به مذاکره.. فقط همين .
آيا ايالات متحده نه تنها کلام بلکه سياست‌ها و عملکرد خود را تغيير خواهد داد؟
خب من هم مي‌توانم همين سوال را از شما بپرسم. با اين تفاوت که اينجا شما مصاحبه‌کننده هستيد و من مصاحبه‌شونده .
جواب من اين است که مقامات ايران ...
اگر شما يکي از افراد صاحب مقام در دولت ايران بوديد، سوال من اين بود که شما آماده هستيد چه قدم‌هايي برداريد؟
من در حال مذاکره نيستم و اجازه مذاکره هم ندارم. من تنها مي‌توانم از طرف خودم صحبت کنم. ولي به عنوان کسي که چيزهايي درباره روابط بين‌الملل مي‌داند مي‌توانم بگويم، تا وقتي يک طرف براي اقدام طرف مقابل پافشاري کند و بعد بايد ديد نظر او درباره اقدام انجام شده چيست، نمي‌توان به مذاکره رسيد. مذاکره با مباحثه جدي ميان دو طرف آغاز مي‌شود .
به نظر من آنچه آقاي اوباما انجام داده است در اصل آغاز يک فرآيند از سوي آمريکا به شيوه‌اي سازنده است. اين تصميم ايران خواهد بود که قدم خود را با توجه به نگاه اين کشور به تاريخ و منافع خود، چگونه بردارد و اينکه آيا اين کشور مي‌خواهد با آمريکا رابطه برقرار کند يا نه؟
من اميدوارم ايران بخواهد اين رابطه برقرار شود زيرا به نظر من چنين اقدامي براي جهان، آمريکا و ايران مفيد خواهد بود ولي اين قضاوتي است که هر يک از دو طرف بايد خود به آن برسد .
هر چند من مقام رسمي ندارم ولي تا آنجا که شنيده‌ام، مقامات ايراني به نوبه خود گفته‌اند، آماده مذاکره هستند به شرطي که در سياست‌هاي آمريکا نسبت به ايران تغييراتي ببينند و هنگامي که شرايط مناسب باشد طبيعتا مذاکرات به نفع هر دو طرف خواهد بود .
گمان نمي‌کنم شما متوجه نکته‌اي که گفتم شده باشيد. اگر انتظار دولتمردان ايران اين است که گفت‌وگوها تنها زماني آغاز شود که آنها شواهد تغيير در سياست‌هاي آمريکا را مشاهده کنند آنگاه به نظر مي‌رسد، ايران آن نکته مهمي را که رخ داده ببيند. اين نکته همان مقدمه و پيش‌درآمد ارائه شده از سوي آمريکاست. اين اقدام چه از نظر ذاتي و چه تاريخي سازنده است و پاسخ مناسب به آن اين نيست که شما بگوييد، ما صبر مي‌کنيم تا ببينيم شما با اقدام عملي خود به ما اثبات کنيد و ما اين اقدام شما را ارزيابي مي‌کنيم. اين راه مناسبي براي آغاز مذاکره جدي نيست .
پس به نظر شما تغيير در لحن آمريکا همان اقدام اين کشور است؟
در ديپلماسي و روابط بين‌الملل لحن اهميت زيادي دارد. از سوي ديگر لحن تهاجمي، متهم کننده و توهين‌آميز نيز از روش‌هاي مذاکره هستند. اما اگر چنين لحن‌‌هايي از سوي افراد هوشمندي به کار برده شود که به آنچه مي‌گويند آگاه هستند، آنگاه اين گفته‌ها به طور واضح با هدف جلوگيري از آغاز مذاکره اظهار شده‌اند.کسي که خيلي ساده‌لوح يا بسيار بسيار سياست‌باز باشد ممکن است از اين لحن‌ها استفاده کند. ولي تنها زماني که نخواهيد مذاکرات موفق باشد بايد با لحن حاوي توهين، تهاجم يا اتهام شروع کنيد .
حال بگذاريد درباره مناقشه فلسطينيان و اسرائيلي‌ها صحبت کنيم. شما يکي از شخصيت‌هاي بسيار بانفوذ در جريان مذاکرات کمپ‌ديويد بوديد. آيا فکر مي‌کنيد راه‌حل تشکيل دو کشور مستقل فلسطيني و اسرائيلي در اين برهه از زمان امکان‌پذير است؟
من فکر مي‌کنم نه تنها امکان‌پذير بلکه بسيار ضروري است. به نظر من اگر در آينده نزديک اين راه‌حل به نتيجه نرسد، فرصت دستيابي به صلح به کل از دست خواهد رفت. مساله شهرک‌سازي اسرائيلي‌ها موجب دشوار شدن دستيابي به صلح مي‌شود. اتفاقات و حوادث بسيار غم‌انگيزي مانند آنچه در غزه ديديم به وقوع پيوست و موجب مسموم شدن جو منطقه شد .
تمايلي در سطوح مختلف وجود دارد و اگرچه اين تمايلات کاملا قطعي نشده‌اند اما در هر دوطرف گرايشاتي به افراطي‌گرايي ديده مي‌شود .
از اين رو فکر مي‌کنم مساله زمان بسيار مهم است. اما من فکر مي‌کنم هنوز به دستيابي به صلح اميد است زيرا بر پايه افکار عمومي چه در ميان فلسطينيان و چه اسرائيلي‌ها بيشتر آنان خواستار صلح هستند و در کمال تعجب نتيجه نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهد اکثريت يهوديان آمريکا يعني بيش از 60 درصد آنان که به‌عنوان يک آمريکايي به سياست‌هاي آمريکا علاقه نشان مي‌دهند و مي‌خواهند بر آن تاثير بگذارند خواستار تشکيل دو کشور مستقل فلسطيني و اسرائيلي هستند .
نظرتان درباره به قدرت رسيدن شخصي مثل بنيامين نتانياهو چيست؟ آيا فکر مي‌کنيد وجود او بر مذاکرات بين دوطرف تاثير بگذارد؟
پاسخ روشن که در کوتاه‌مدت تاثيرگذار به نظر مي‌رسد اين است که بله وجود او موقعيت را پيچيده‌تر مي‌کند. از سوي ديگر گاهي اوقات رهبراني از اين قبيل آنهايي هستند که در نهايت به توافق مي‌رسند و در گروه خود از درگيري بين عناصري که از همه سختگيرتر و متعصب‌تر هستند، مي‌کاهند .
از يک جهت اگر نتانياهو مانند وزير امور خارجه‌اش که در روزنامه‌هاي آمريکايي فردي نژادپرست ناميده شده است، همتايي در فلسطين مانند دولت حماس که در اسرائيل و برخي نقاط ديگر جهان گروه تروريستي خوانده مي‌شود، داشته باشد، چنين دولت‌هايي مي‌توانند به راه‌حل جامع‌تري دست پيدا کنند تا دولت‌هايي که يکي از آنها تندرو و ديگري ميانه رو است و در نتيجه فلج مي‌شود.از اين رو، اين يک مقدار به خصوصيات دوطرف بستگي دارد. اين مساله همچنين به ميزان زيادي به رفتار ايالات متحده بستگي دارد. زيرا حقيقت اين است که ما مي‌توانيم بر دوطرف نفوذ داشته باشيم .
در رابطه با مساله فلسطينيان و حماس، آيا فکر مي‌کنيد اين عاقلانه است که دولت حماس را که در يک انتخابات دموکراتيک در سال 2006 انتخاب شد، با دولت اسرائيل مقايسه کنيم؟ زيرا حماس هم‌اکنون نيز از جانب بيشتر فلسطينيان حمايت مي‌شود. از اين رو، هنگامي که مي‌گوييم آنها ديدگاه‌هاي افراطي دارند آيا منظور نظر جامعه جهاني است؟ يا شخص شما آنها را تندرو مي‌دانيد؟
شما مي‌دانيد که هر دو گروه در حوزه انتخاباتي خود انتخاب شدند و در حوزه‌هاي خود از پشتيباني برخوردارند. اما در هر دو گروه طيفي از عقايد گوناگون وجود دارد. برخي از رهبران بسيار غير قابل انعطاف، مصالحه‌ناپذير و تندرو هستند و برخي کمتر. و اسم چنين بازي‌اي اين است که يک فرمولي پيدا کنند تا هر دوطرف با آن بتوانند مدعي شوند در درازمدت قادر به رسيدن به صلح و رهايي از کشمکش هستند و اين مساله موجب مي‌شود راه‌حل تشکيل دو کشور مستقل از دستور کار آنان خارج شود و چنين چيزي در درازمدت موجب شکل‌گيري شکاف و جدايي در بين طرفين و در نتيجه بي‌ثباتي دائمي در منطقه مي‌شود .
و از ديدگاه آمريکايي‌ها فکر مي‌کنم با وجود اينکه در ظاهر چنين به نظر نمي‌رسد اما در حقيقت اين شکاف يک فرصت محسوب مي‌شود .
حال برگرديم به آمريکا. آيا هم‌اکنون در لابي‌هاي مختلف يا دولت اوباما عناصر خاصي که گرايشات افراطي داشته و يا به دنبال قدرت‌طلبي باشند، وجود دارند؟
من فکر مي‌کنم واقعا تغييراتي در حال شکل گرفتن است. همانطور که گفتم 69 درصد يهوديان آمريکا از راه‌حل تشکيل دو کشور مستقل حمايت مي‌کنند و اين چيزي است که چند سال پيش بيشتر آنها آن را به هيچ وجه نمي‌پذيرفتند. فکر مي‌کنم رهبران وظيفه شناس جامعه يهودي-آمريکايي بيشتر و بيشتر به اين درک رسيده‌اند که اگر فرصت تشکيل دو کشور مستقل از دست برود، در درازمدت احساسات خصمانه نسبت به اسرائيل گسترش پيدا مي‌کند و در نتيجه بقاي آن به‌عنوان يک عضو مقبول در منطقه به‌خطر مي‌افتد .
نظرتان راجع به کميته آمريکايي روابط اجتماعي اسرائيل، مشهور به AIPAC چيست؟
همانطور که گفتم مطمئن هستم از آنجايي که لابي اسرائيل در آمريکا بسيار بزرگ است، شايد اعضاي آن عقايد مختلفي داشته باشند .
نظرتان درباره داستان چارلز فريمن چيست؟ وي به رياست شوراي اطلاعات ملي آمريکا برگزيده شد اما استعفا کرد. اوباما از او حمايت نکرد. موجي از اتهامات عليه او وجود داشت و مي‌گفتند او بسيار ميانه‌رو است، تمايلات اسرائيلي ندارد و ممکن است براي دولت کنوني در نحوه رسيدگي به آينده خاورميانه خطرناک باشد .
شما نيز مي‌دانيد که برخي از اين اتهامات با ديدگاه‌هاي افراطي مطرح شده و به نظر من پذيرفتني نبودند. از ديدگاه انساني نيز ناراحت‌کننده بودند. از اين رو اين اتفاق اسفناک بود. از سوي ديگر بايد اعتراف کنم که از ديدگاه واقع‌بينانه قرار دادن چنين شخصي در اين مقام بسيار بحث‌انگيز است .
و دليل کناره‌گيري وي اين بود که وي اتفاقي از سوي اوباما انتخاب نشده و از سوي رئيس سازمان امنيت ملي برگزيده شده بود. دليل کناره‌گيري او اين بود که وي متوجه شد به دليل حملات ناعادلانه به وي، او تا اندازه‌اي بحث برانگيز شده بود که حتي اگر هم به‌عنوان رئيس شوراي اطلاعات ملي تصميمي مي‌گرفت يا نظري داشت، نظر او به‌طور خودکار زير سوال مي‌رفت .
از اين رو، از ديدگاه اهل عمل هنگامي که به چنين مرحله ناپسندي مي‌رسيم، با کمال تاسف بايد بگويم کاري که او کرد درست بود .
آيا مي‌خواهيد بگوييد او براي اينکه بر خلاف جريان آب حرکت مي‌کرد، به چهره جنجالي تبديل شد؟
ما دقيقا نمي‌دانيم. منظورم اين است که فکر مي‌کنم او بر خلاف جريان آب حرکت نمي‌کرد. او در جهت جريان آب حرکت مي‌کرد اما صخره‌هاي زيادي در مسير جريان آب وجود داشتند .
نظرتان درباره انتخاب دنيس راس چيست؟ رابطه او با سياست خارجي آمريکا چگونه است؟
او يک متخصص باتجربه سياست خارجه است و در مذاکرات کمپ ديويد دوم نقش فعالي داشت تا آنجايي که مي‌توان گفت او فرمولي را مطرح کرد که مي‌توانست براي هر دو طرف و به‌خصوص اسرائيلي‌ها اطمينان‌بخش باشد. زيرا اسرائيل هر طرحي را در صورتي که افزون بر کارا بودن در کوتاه‌مدت، در درازمدت نيز بي‌ضرر باشد مي‌پذيرد .
آيا شما فکر مي‌کنيد او در مورد فلسطينيان نيز عادلانه تصميم‌گيري کند؟ آيا او ميانجيگر عادلي است؟
اول از همه بايد بگويم که فکر نمي‌کنم او ميانجيگر محسوب شود. ميانجيگر اصلي وزير امور خارجه و حتي مقامي بالاتر از او مانند رئيس‌جمهور يا معاون رياست جمهوري آمريکاست .
این بود مصاحبه مشاور سا بق امنیت ملی امریکا امید مورد دلچسپی شما علا قمندان ګردد این مصا حبه با استفاده از سایت روزنامه اعتماد تهیه شده است .وسلام رحمت اله روان