پاکستان طي شش دهه موجوديت ننگينش به حمايت امپرياليزم شرارت پيشه واستعمارکهنه ومکار انگليس با مداخله ودست اندازي درامورکشورهاي همسايه خويش وباپشتيباني بي دريغانه وسخاوتمندانه کشورهاي فوق الذکربه بزرگترين کشور تربيه و پرورش دهنده وصادرکننده تروريزم وبنيادگرايي تبديل گرديده است . پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 ايالات متحده و برخي كشورهاي ديگر، مدارس علوم ديني را به آموزش «جهاد» و تربيت جنگجو براي «جنگ مقدس با كفار» - در افغانستان، كشمير و ساير نقاط جهان متهم كردند. در همين رابطه سفير پيشين آمريكا در اسلام آباد هشدار داد كه امنيت آينده ايالات متحده به كيفيت آموزش در مدارس پاكستان بستگي دارد. حدود دو سال قبل جنرال مشرف وعده داد كه همه اين مدارس را به ثبت برساند، آنها را به اجراي يك برنامه درسي موظف سازد و منابع درآمدي شان را كنترول نمايد. اما آنچه که گفته شد به مرحله اجرا گذاشته نشد. چه از يك سو دولت با كمبود منابع مالي مواجه است و از ديگر سو اين كار بسيار خطير است. براساس برآورد موسسه تحقيقات پاكستان نزديك به ده هزار مدرسه با بيش از ۵/۱ ميليون طلاب در اين كشور وجود دارد. روه بحران هاي بين المللي نيز وجود اين تعداد مركز آموزشي را ممكن مي داند. در اين رابطه «محمد افسر نيازي» درروزنامه The Nation ، مي نويسد: وقتي دولت حتي قادر نيست بر سيستم آموزشي خود نظارت دقيق اعمال كند، چطور مي خواهد امور مدارس ديني را هم به دست بگيرد؟بر پايه آمارها، اسلامگرايان كه با احساس مسئوليت اجتماعي به تاسيس مدارس ديني مبادرت مي ورزند درست در همان خلاء عظيمي رشد مي كنند كه به واقع ارثيه حاكمان پايتخت نشين است. اگر دولت در دستيابي به سلاح هاي اتمي قرين موفقيت بوده، در سيستم آموزش مدرسه اي چندان موفق عمل نكرده است. هم ا كنون 57 درصد مردم پاكستان بي سواد هستند و نزديك به 80 درصد زنان سواد خواندن و نوشتن ندارند. به علاوه فقر به شدت در بين نفوس يکصدوشصت ميليوني اين كشور رو به افزايش است. دولت مشرف تعداد افراد فقير را بالاي 30 درصد برآورد مي كند، اما آمارهاي سازمان ملل از رقمي بيش از 40 درصد حكايت دارند. «مونس احمر»، كارشناس علوم سياسي پاكستان، اوضاع نابسامان كنوني را نتيجه حكومت همه آن كساني مي داند كه در دهه هاي اخير بر اين كشور حكم رانده اند، بي آنكه در پي ارائه استندردهاي تعليمي باشند. به گفته وي، نظاميان در اين ميان با داشتن مدارس ويژه وضعيتي بهتر دارند. بسياري از والدين نه از روي اعتقادات مذهبي كه به لحاظ مسائل مادي فرزندان خود را به مدارس ديني مي فرستند. آنها ازبابت اين مدارس نه شهريه اي مي پردازند و نه ملزم به تهيه روپوش و كتاب هاي گران قيمت براي فرزندان هاي خود هستند. ازجانب ديگر امريكا ميتوانست با كمك هاي اقتصادي موثر نه به دزدان در افغانستان ودلالان درپاکستان ، بلكه به افراد مطمئن و پاك براي رشد اقتصادي، زمينه سربازگيري تروريستها و بنياد گرايان را به حداقل برساند. روزنامه گاردين مينويسد: ( سلاح هايی كه ايالات متحده و بريتانيا همراه با ميتودهای پيشرفته جنگی در اختيار بنيادگرايان قرار دادند به فاجعه در غرب ختم شد و براساس پديده چرخش برعليه كسانی مورد استفاده قرار گرفت كه آن ها را تهيه ديده بودند. ) با آن كه رسانه های جمعي آمريكا خود اعتراف می كنند كه روی كار آمدن دولت جهادي و طالبي در افغانستان ناشی از كمك های پنهانی است كه ايالات متحده به گروه های بنيادگرا كرده است. آمريکا وپاکستان بين سال های 82 تا 92 35 هزار بنيادگرای انتگريست را از چهل كشور اسلامی به خد مت گرفتند. دهها هزار نفر برای تحصيل در مدارس مذهبی به پاكستان سرازير شدند. صاحبنظران معتقدند بيش از صد هزار تن از اين مسلمانان تندرو در جنگ افغانستان شركت كردند. در سال 1985 ريگن رييس جمهور وقت آمريكا دستورالعمل امنيت ملی شماره 166 را امضا كرد. براساس اين دستورالعمل بايد كمك نظامی را به بنيادگرايان هرچه بيشتر تقويت نمود تا به از همپاشی قوای شوروی و خروج آنان از افغانستان منجر شود. كمك های نظامی به شدت افزايش يافت، به طوري كه در سال 1987 سلاح های تحويلی به بنيادگرايان به شصت وپنج هزار تن رسيد. در طی اين مدت سيل متخصصان سيا و پنتاگون به طور پنهانی و بی وقفه راهی مراکز فرماندهی سازمان اطلاعات پاكستان - ای.اس.اي- واقع در شاهراه اصلی روالپندی شد. در همين محل كارشناسان سيا و پنتاگون برای سازمان دادن جنگ شورشيان برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاكستان ديدار مي كردند. سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاكستان نقش كليدی در تربيت نظامی بنياد گرايان داشت. اهميت افغانستان در ملاقاتهاي گذشته سه مقام ارشد آمريكايي از اسلامآباد نمود بيشتري يافت . اين سه مقام يعني جنرال ويليام فالون رئيس فرماندهي مركزي آمريكا، جان نگروپونته و ريچارد بوچر معاونان وزير خارجه، در آستانه سفر برنامهريزي شده وزير خارجه پاكستان به واشنگتن، به اسلامآباد رفتند . واشنگتن با اعزام اين سه تن در واقع تصميم گرفت موضوعات بسيار مهمي را با پرويز مشرف رئيس جمهور پاكستان در ميان بگذارد. مقامات آمريكايي از مذاكرات و ديدارهايشان راضي بودند . حامد كرزي از اولويتهاي واشنگتن آگاه است. او گفته است كه شش سال جنگ ديگر صبر افغانستان را سرريز كرده و اين را هم ميداند كه حرفهايي كه درباره احياي دمكراسي در پاكستان زده ميشود تاثيري بر واشنگتن ندارد. چرا مشرف اكنون چنين اهميتي پيدا كرده است؟ در برنامه جهاني انگليس و آمريكا، ملاحظات بزرگ و كلي همواره بر وقايع روزانه ارجحيت داشته است .موقعيت مشرف به عنوان يك متحد ميتواند اهميت زيادي در اين برنامه بزرگ داشته باشد . در سياست منطقهاي انگليس و آمريكا، پاكستان به خط مقدم تبديل شده است. اين محوريت پاكستان را ميتوان با دوراني در اين كشور و در زمان حكومت ضياءالحق تشبيه كرد . تلاشهاي انگليس و آمريكا براي بهدست آوردن يك شريك نيرومند در آسياي ميانه اكنون تشديد شده است. سفر مقامات آمريكايي به تركمنستان بعد از ديدار از اسلامآباد نشان دهنده آن است كه لندن و واشنگتن به سرعت به دنبال كامل كردن برنامه خود هستند . تركمنستان و پاكستان براي عملياتها و فعاليتهاي ناتو در آسياي ميانه بسيار مهم هستند. هر دوي اين كشورها هممرز ايران هستند و از اين نظر هم ميتوانند به كامل شدن برنامههاي آمريكا در قبال ايران هم كمك كنند . پاكستان موقعيت سياسي و جغرافيايي منحصر به فردي دارد و ميتواند بر استراتژي آمريكا و انگليس در قبال ايران و آسياي ميانه تاثير جدي بگذارد. بعضي منابع خبري در پاكستان ميگويند، سياستهاي پاكستان اساساً از سوي دفتر ديك چني هماهنگ ميشود . ( يک مطلب راميخواستم تذکربدهم که انگليس هميشه ازآمريکادرپاکستان شش قدم جلواست وزمامداران پاکستان بيشترباانگليس صادق ترند تاآمريکا ) چني ارتباط شخصي نزديكي با مشرف داشت و هرگونه انتقاد از او را رد ميكرد . شخصيتهاي بانفوذ در آمريكا و انگليس اخيراً ميگويند كه منافع مشروع پاكستان در افغانستان بايد تامين شود . ملكوم ريفكيند وزير خارجه و دفاع پيشين انگليس چندي پيش در روزنامه اينديپندنت نوشت، هدف ما اكنون بايد بهدست آوردن حمايت پاكستان باشد. اين حمايت از طريق تهديد يا تخريب بهدست نميآيد. بايد شيوه هوشمندانه در پيش گرفت . اين مقام سابق انگليسي دو مورد از منافع ملي پاكستان را كه تاكنون از سوي غرب ناديده گرفته شده برشمرد. اولين آنها مشكل پشتون و بلوچ پاكستان از نظر قومي و قبيلهاي است و ديگري تاثير پديده طالبان بر اختلافات ديرينه هند و پاكستان بر سر كشمير .به نوشته او، هند در افغانستان حضور پيدا كرده و اوضاع را تحت تاثير خود قرار ميدهد تا پاكستان را تضعيف كرده و او را از مسائل مربوط به سرحدات منحرف كند .براي برطرف كردن اين نگراني بايد هند را به كاهش نقش و حضورش در افغانستان تشويق كرد. از سوي ديگر بايد دولت افغانستان را مجبور كرد كه خط ديورند را به عنوان مرز ميان پاكستان و افغانستان به رسميت بشناسد . اما فهرست خواستههاي مشرف به اين كوتاهي نيست. او ميداند نقشي كه پاكستان قرار است در برنامه منطقهاي آمريكا ايفا كند بسيار خطرناك است. يكي از خطرات اين برنامه اين است كه اسلامآباد را رو در روي كشورهاي منطقه قرار ميدهد . درخواست مشرف وانگليس اين است كه دولتي در كابل استقرار يابد كه پاكستان بر آن نفوذ داشته باشد؛ اين نيازمند نوعي دادوستد جدي در هر دو طرف است. طالبان يك جنبش يكجانبه نيست. به غير از يكي دو كشور كه ممكن است طالبان را به شيوه سنتي آن فرض كنند، بقيه ميدانند كه طالبان يك عنوان كلي كه به طيفي گسترده از افغانهاي بيخانمان شده و مخالف اطلاق ميشود .اين گروه علاوه بر افراد مذهبي شامل سرمايهگذاران، كارشناسان سياسي و حتي نظاميان و افراد تحت نفوذ خارجي هم ميشود. آنها كه قدرت در دست دارند و آنها كه اين جنبش را از پشت پرده رهبري ميكنند لزوماً يكي نيستند. طالبان رهبري تركيبي دارد . از همان زمان كه طالبها از مدارس مذهبي پاكستان بيرون آمدند و با پيشروي به سوي كابل داعيه حكومتداري به راه انداختند، حرف و حديثهاي بسياري درباره ماهيت آنها وجود داشت . اكنون اين احتمال وجود دارد كه سرويس هاي اطلاعاتي پاكستان وانگليس همان طالبان گذشته را با تغييراتي دوباره براي بهدست گرفتن قدرت به كابل بفرستد. شايد حذف مهرههايي از رهبران طالبان در مسير همين استراتژي باشد. آنچه مسلم است اينكه گلبدالدين حكمتيار اكنون دوباره به عرصه قدرت بازگشته است . او در گذشته و در دهه 1980 و نيمه 1990 از مهرههاي مطلوب سرويس اطلاعاتي ارتش پاكستان بود. اما واكنش واشنگتن در مقابل حكمتيار چه خواهد بود؟ او در اسناد واشنگتن به عنوان يك تروريست خطاب ميشود. اما از نظر واشنگتن آنچه حكمتيار را به عنصري مطلوب تبديل ميكند نفرت او از روسيه است . سرانجام ، برحسب استراتژی گسترده تری ، جهاد افغانستان باعث تحقق رویائی شد که تا دهه ی هشتاد مطلقا ذهنیت محافظه کاران جدید ارزیابی می شد . این رویا، اشغال نظامی خلیج فارس و میدان های نفتی آن بود . رابطه ی مستقیمی میان جنگ علیه مردم افغانستان و حضور جاری ارتش ایالات متحده در آسيايي مرکزي ، و سایر نقاط نفت خیز ديگر وجود دارد . برای وارد کردن ایالات متحده در بخش هائی از جهان که تا دهه ی هشتاد خارج از دایره ی نفوذ آمریکا قرار می گرفتند ، جدالی سخت درگرفته بود . این جدال ، از سال های 1980 که جهادی های افغانی از ایالات متحده ، چین و اسرائیل اسلحه گرفتند تا علیه ارتش سرخ بجنگند ، آغاز شد ، به سال های 1990 که جنبش طالبان با حمایت مستقیم ایالات متحده وانگليس به وجود آمد ، کشیده شد ، و تا امروز هم که ایالات متحده با ایجاد جنگ دیگری در افغانستان ، راه های دخالت وسیع خود در جمهوری های تازه استقلال یافته ی آسیای میانه را هموار می کند ، ادامه دارد . سرمایه گذاری سيا واستخبارات انگليس ازطريق پاکستان براي جهادي هادر سال 1984 به 250 میلیون دالر رسیده بود « یعنی در همان حدی که در سال های پیش از آن انجام شده بود »، اما پس از آن بود که این سرمایه گذاری سربه آسمان زد: در سال 1986 به 470 میلیون دالر، و در سال 1987 به 630 میلیون دالر رسید . ایالات متحده ، به سختی کوشید تا کشورهای دیگر ، از جمله چین را وارد دعوا کند. بنا به گزارش «چارلزفریمن » که سفیر ایالات متحده در چین بود ، « از سال 1981 تا 1984 چین به ارزش 600 میلیون دالر اسلحه به افغانستان فرستاد.» ویلیام کیسی ريس سیا نه تنها سرمایه گذاری برای جنگ افغانستان را توسعه داد ، بلکه هدف های جاه طلبانه اش را نیز گسترش داد . حالا دیگر سیا به پیروزی می اندیشید و سلاح های تخریبی و دلفریب بیشتری را برای مجاهدین تامین می کرد ، که از آن جمله می توان از راکتهاي زمین به هوای ستینگر نامبرد که توانستند ضربه های کاری به طرف درگیر بزنند و ابعاد تخاصم را تعمیق کنند. وقتی جهاد توسعه یافت ، سیل مسلمانان متعصب عرب ، از کشورهای مختلف اسلامی ، به پاکستان براي جهاد افغانستان سرازیر شد . کشورهای مختلف عربی ، از جمله مصر و عربستان سعودی ، چون سازمان های بین المللی طیف راست اسلامی – مثل اخوان المسلمین ، اتحادیه جهانی مسلمانان، جماعت تبلیغی به مثابه سازمان مسیونرهای اسلامی که مرکز شان در پاکستان بود ، کارزارهای را برای سربازگیری از جهادی ها آغاز کردند . بدین گونه بود که رویاهای اسامه بن لادن برای وحدت گروه های بنیادگرای اسلامی ، بسیج آنان در سراسر جهان برای یافتن جنگجویان مسلمان ، انتقال آنان به پاکستان و قاچاق کردن شان به افغانستان برای پیوستن به جهاد ، تحقق یافت. يک تحليلگرعربي نوشته است : «به بسیاری از آن خشک اندیشان مسلمان گفته شده بود که برای مطالعات و تحصیلات مذهبی به پاکستان می روند» وي می نویسد : عمو مآ در طول شش هفته آموزش مذهبی برای طلابی که از نقاط مختلف جهان به پاکستان آمده بودند ، پیشنهادی در مورد آموزش فوری نظامی به آنان داده نمی شد . حتی سخنی هم از جهاد علیه روسیه یا دولت کابل به عنوان دشمنان خدا به میان نمی آمد . این مسائل ، پس از آن دوره ی شش هفته ای مطرح می شد . در این مرحله ، افسران سرویس اطلاعاتی پاکستان ( ISI ) که معمولا مفتی بودند ، ظاهر می شدند و از موقعیت و فرصت برخورداری طلاب از آموزش های نظامی سخن می گفتند . بدین گونه بود که امکانات آموزش های نظامی برای هزاران جنگجويي که از الجزیره ، مصر، سودان ، عربستان سعودی و سایر کشورهای اسلامی به پاکستان رفته بودند ، فراهم می شد . به قول احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی و نویسنده کتاب « طالبان » ، بین سال های 1982 و 1992 ، سی و پنج هزار اسلامیست تند رو از چهل و سه کشور ، در جریان جنگ و عواقب جنگ، دوش به دوش مجاهدین ماشه را می فشردند و ده ها هزار جهادی دیگر در پایگاه هائی که ضیاء الحق در مرز پاکستان و افغانستان برپاکرده بود، آموزش نظامی می دیدند « احتمالا صدهزار مسلمان تندرو با پاکستان و افغانستان رابطه ی مستقیم داشتند و زیر نفوذ سيا وآي اس آي بودند. » بعضی از آن های که برای مجاهدین استخدام می شدند ، در ایالات متحده و جوامع عربی و اسلامی مستقر شده بودند . تردیدی وجود ندارد که حمایت ایالات متحده از مجاهدین ، که بیشترش به جیب اسلامیست های تندخو و تندرو می رفت ، اشتباه فاجعه بار بود . این حمایت افغانستان را ویران کرد ، به سقوط دولت انجامید و به اقتدار منطقه ای وسلطه ی جهانی جنگ طلبان اسلامیست و سایرین ره برد . این حمایت منجر به ایجاد شبکه ای جهانی از جنگجویان اسلامی که عالی ترین آموزش های نظامی را دیده بودند ، در کشورهای بسیاری شد که شدیدا وابسته به اسامه بن لادن بود که به زودی سازمان القاعده را تشکیل می داد . این حمایت ملتی متلاشی از خود به جا گذاشت که تبدیل به ارتش القاعده و سایر اشکال تروریست شدند . و باعث ایجاد شرایطی شد که سرویس اطلاعاتی پاکستان در لوای آن امکانات رشد طالبان را در سال های 1990 فراهم آورد. هنوز هم مدافعان جهاد ، حتی آنانی که در سال 2005 به جنگ جهانی علیه تروریسم ، و مستقیما گروه های اسلامی ، وفا دارند ، هم چنان بر آنند که آن سیاست درست بود. «دانیل پایپس» سرسخت ترین مدافع مبارزه باگروه های اسلامیست و پسر « ریچردپایپس » که در نخستین سال های دولت رونالد ریگن با « گروه کارملیت ها » همکاری می کرد ، می گوید «من فکر می کنم در آن زمان بسیار درست عمل کرده ایم.» در آن سال ها ، دانیل پایپس از مقام های ارشد وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملی بود و با طنین نظریه ی « واین برگر » در معامله با شیطان ، می گوید: « ما از استالین در مقابل هیتلرحمایت کردیم . به انتخاب های دنیای واقعی باید توجه کرد. » به نظر پایپس ، نظامی ترین افراد در میان مجاهدین ، بهترین جنگجویان بودند«به هر صورت ، تندروترین اسلامیست ها ، ضد شوروی ترین شان بودند.» « استیفن س. کوهن » که در سال های 1980 از مقام های ارشد وزارت امور خارجه بود ، در این مورد که بسیاری از کار کشته های ایالات متحده در جنگ افغانستان ، از جمله مقام های سیا و معماران سیاسی چه نظری داشتند، می گوید «کسانی که ما از آنان حمایت می کردیم ، از کثیف ترین ، کریه ترین و زشت ترین نوع خشک اندیشان مذهبی بودند . بعد از حمله ارتش آمريكا به افغانستان و در پى حادثه 11 سپتامبر هسته القاعده ديگر بار در نزديكى مرز هاى پاكستان گرد هم آمد، آنها به منطقه قبيله نشين مراجعه كردند و در سرحدات پشاور كه زادگاه اين گروه بود، به تقويت قواى خود پرداختند. در نخستين سال هاى پس از 2001 نيروهاى پاكستان و آمريكا بارها شمار زيادى از رهبران بزرگ القاعده را دستگير كردند اما مدتها ميگذرد ديگر هيچ چهره برجسته و شاخصى از طالبان در پاكستان كشته و يا دستگير نشده است. پس از يازدهم سپتامبر، واشنگتن متناسب با حال و هوا و خواست تصميم گيرندگان و بدون آن که ارتباط زيادي با تهديدهاي « واقعي» داشته باشد، تنها با متمايز ساختن « آناني که با ما هستند» و « آناني که عليه ما هستند» تعريف جديدي از تهديدها و دشمنان نامتقارن ارايه داد. تبديل جنبش هاي سنتي مقاومت عليه استعمار و حکومت هاي لائيک به اهداف « جنگ جهاني عليه تروريسم» و در رديف القاعده و ديگر شبکه هاي جنايتکار، چيزي بيش از يک اشتباه که يک فاجعه بود. برخي از تحليلگران، اولين درگيري عليه« تروريسم »- در افغانستان- را « اولين جنگ صحيح» ايالات متحده مي دانستند. اين جنگ با شيوه ها و اهداف محدودي آغاز شده بود. اما بي عدالتي ذاتي در استفاده از« شيوه هاي نابجاو استقرار اهداف افراطي» به سرعت آنها را آلوده مي سازد. در مقايسه با اهداف تعيين شده، استفاده نامتناسب از قدرت ، مشروعيت جنگ را به زير سوال برد، به شعله هاي مبارزه جويي اسلامي دامن زد و توجيهي براي فراخوان به جنگ مقدس را فراهم کرد. هواپيماهاي اف16 و راکتهاي توماهاواک آسمان را تسخير کردند، ولي« روي زمين همچنان کلاشينکف ها هستند که فرمان مي رانند».ايالات متحده مي توانست با ضربات مشخصي که طراحان و مجريان يازدهم سپتامبر را هدف قرار مي داد، خود را از شر القاعده برهاند و در عين حال تمام افغان ها را با خود دشمن نکند، افرادي که بي تفاوت و حتي دشمن« افغان هاي عرب» شده بودند. بنابراين تصادفي نيست که طالبان شش سال بعد سرسخت تر از هميشه بازگشتند. پرويز مشرف در بيانيه يي که ايراد کرد، بر خطر« طالبي شدن نوين»،تهديد استراتژيک براي افغانستان و پاکستان، صحه گذاشت. گسترش اين نوع افراطي گرايي هاي ديني خشن، به مراتب خطرناکتر از روبناي القاعده است: در وهله اول بايد با توسل به شيوه هاي سياسي با آن مبارزه کرد. روز نامه واشنگتن پست زير عنوان جنگ درپاكستان: اندكي بعد از حادثه يازده هم سپتمبر 2001 بوش اعلام داشت كه كشور هاي جهان بايد بين ايالات متحده امريكا وكشور هائيكه ازدهشت افگنان پشتيبانى نموده و آنها را درخاك خود پناه ميدهند يكي را انتخاب كنند و كسانيكه به منسوبين القاعده پناه ميدهد بايد به حيث دشمن شناخته شوند. روز نامه مينويسد: بعد ها از تطبيق جدي اين پرنسيب امتناع بعمل امد و جنرال مشرف آدم خوش قسمتي بود كه درمقابل مشكلي قرار نگرفت. روز نامه مينويسد از زمانيكه جنگ عليه دهشت افگني آغاز شد، اين حكمران نظامي پر زرق وبرق پاكستان سعي بليغ به خرچ داد به حيث متحد ايالات متحده امريكا به شمار آيد . اما از مبارزه عليه افراطيون اسلامي دركشورش كه يقيناء اسامه بن لادن و معاونينش دران شامل اند ، با وصف افزايش درتلفات جاني و خسارات مالي امريكا از رويارويىبا انها طرفه رفت. واشنگتن پست مينويسد : جنرال مشرف ومشاورين اش از قبيل شوكت عزيز صدراعظم پاكستان با گزاف گويى ميگفتند كه پاكستان صد ها تن تندرو القاعده را دستگير وده هزار عسكر را درمناطق سرحدي درنزديكي افغانستان تعبيه كرده است . اما جنرال مشرف هيچگاهي قواي خود را عليه طالبان تندرو سوق نداد كه درجنگ از قلمرو سرحدي پاكستان عليه قواي امريكايى استفاده ميكردند و همچنان هيچگاهي گروه هاي افراطي اسلامي را كه حملات دهشت افگني را در هند انجام ميدهند منحل نكرد . مشرف مدارس ديني پاكستان را كه منبع تربيه دهشت افگنان انتحاري است تصفيه و پاكسازي ننمود . وي از بزرگترين جنايت كار انتشار سلاح ذروي بنام عبدالقدير خان رئيس دستگاه ذروي پاكستان كه اسرار ذروي را به كشور ليبيا ، كورياي شمالي وايران فروخت حمايت كرده واو را عفو كرد. جنرال مشرف همچنان به وعده هاي خود براي اوردن دوباره ديموكراسي براي پاكستان اباء ورزيد. در نتيجه اين اعمال مشرف ، القاعده به عمليات خويش درپاكستان ادامه داده وامريكا و عساكر متعهد آن قادر نشده اند منطقه جنوب افغانستان را آرام سازد و همچنان در اثر اين سياست پاكستان صدها عسكر امريكايى در گذشته مقتول شده اند كه بسياري شان واضحاء دراثر عبور عساكراز سرحد پاكستان به افغانستان كشته شده اند. روز نامه مينويسد : دراثر مصئونيتي كه اسامه بن لادن درپاكستان بدست اورد، كست ويديويىرا نشر كرد و درآن تهديد نمود كه حملات بيشتري درداخل ايالات متحده انجام خواهد داد. روزنامه مينويسد: بوش هنوز هم شش صد مليون دالر سالانه به پاكستان كمك هاي نظا مي واقتصادي ميدهد وهنوز هم با مشرف به حيث متحد رفتار ميكند. متحدان غربی "جنگ با ترور" بطور فزاينده ای مشکل مشرف را درک ميکنند ولی احتمال اين که سازمان اطلاعات پاکستان نقشی در حمايت و تجهيز طالبان بازی کند آن ها را محتاط کرده است و ناگزير سعی می کنند روی آن فشار بگذارند از جمله بوسيله درز اطلاعات از کانال های عقبی به رسانه ها. سندی که اخيرا در باره روابط(ISI ) با افراطيون افغانستان سرو صدا بر پا کرد بوسيله عواملی که با وزارت دفاع انگلستان رابطه داشتند، تهيه شده بود. مشرف خود نيز به سرو صدا دامن زد و پذيرفت که مقامات سابق ISI ممکن است به طالبان کمک کنند و دولت مصمم است جلوی ان رابگيرد. سروصدای اين مساله بعد از سفر مشرف به آمريکا تشديد شد که مشرف طی آن تلاش کرد اين ايده را پيش ببرد که از توافقات سياسی به عنوان آلترناتيفی در مقابل عمليات نظامی استفاده شود. سیاست های دو گانه آمریکا و ناتو در خصوص طالبان باعث شده است فعالیت های تروریستی در افغانستان همچنان ادامه یابد . برخی محافل سیاسی معتقدند که آمریکا و ناتو به صورت غیر آشکار با برخی رهبران طالبان ارتباط نزدیک دارند . از سوی دیگر باید توجه داشت که از بین رفتن کامل طالبان ، توجیهی برای تداوم حضور خارجي ها باقی نمی گذارد . بنابراین به نظر می رسد که آمریکاو ناتو برای استمرار حضور خود در افغانستان نیازمند سطح کنترول شده ای از خشونت ها و درگیری ها هستند. همچنین وجود طالبان ، اهرم فشار آمریکا بر دولت کرزی در جهت تبعیت از سیاست های دولت بوش محسوب می شود. پاكستان عامل بي ثباتي در افغانستان به شمار مي رود. بين دو كشور از گذشته تنش هاي پيوسته اي بر سر خط مرزي ديورند و سالهاي اخير به دليل حمايت گسترده پاكستان از طالبان و القاعده وجود داشته است. اختلافات مرزي از يكسو و ناكاميهاي پاكستان در افغانستان در پي سقوط طالبان از سوي ديگر سبب شده كه پاكستان همه توان و تلاش خود را براي ايجاد بحران در افغانستان و بازگرداندن طالبان بكار گيرد. اين تلاشها در آينده هم ادامه خواهد يافت و دولت افغانستان را با مشكلات مختلفي مواجه مي سازد. مرز با پاكستان براثر تحريكات و مداخلات پيوسته اين كشور وضع آشفته تري داشته و دولت حضور ضعيفي در آن دارد. نام «منطقه قبايلي» را زياد شنيدهايم؛ بهويژه زماني كه اختلافات بين پاكستان و افغانستان بالا ميگيرد يا زماني كه نيروهاي آمريكايي و ناتو در تعقيب طالبان در پشت مرزهاي مشترك پاكستان و افغانستان متوقف ميشوند . با اين وجود شايد درباره تاريخ، جغرافيه، نفوس و اهميت اين منطقه در روابط پاكستان و افغانستان كمتر اطلاعي داشته باشيم . منطقه قبايلي كه به اختصار FATA يا «منطقه به لحاظ اداري خودمختار» خوانده ميشود، به وسيله خط ديورند (خط مرزي افغانستان و پاكستان كه هيچگاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) از افغانستان جدا ميشود. به لحاظ جغرافيايي، منطقه قبايلي از غرب با افغانستان همسايه است، از شرق با دو ايالت سرحد و پنجاب پاكستان و از جنوب با ايالت بلوچستان پاكستان هممرز است . بر اساس آمارهاي سال 2000 ميلادي نفوس اين منطقه سه ميليون و 341 هزار و 70 نفر است (يعني كمتر از دو درصد نفوس پاكستان). اكثر مردم اين منطقه روستايي و قبيلهاي هستند و فقط 1/3 درصد آنها در شهر زندگي ميكنند. منطقه قبايلي به هفت ناحيه قبيلهاي تقسيم ميشوند كه عبارتند از: مهمند، باجور، كورم، اوركزي، خيبر، وزيرستان جنوبي و وزيرستان شمالي . اگرچه ساكنان اين منطقه همگي پشتون هستند اما خود به گروههاي قومي كوچكتر تقسيم ميشوند كه با نام همان نواحي قبيلهاي خوانده ميشوند . اين منطقه بهصورت خودمختار اداره ميشود و اگرچه در خاك پاكستان قرار دارد اما دولت مركزي پاكستان و يا دولتهاي ايالتي حق مداخله در امور داخلي اين منطقه را ندارند . تا قبل از مداخله آمريكا در افغانستان، منطقه قبايلي فقط در پرتو اختلافات پاكستان و افغانستان بر سر «خط ديورند» مورد توجه قرار ميگرفت اما پس از حمله آمريكا، طالبان در اين منطقه مستقر شدند و از اين زمان به بعد بود كه منطقه قبايلي به محلي براي مشاجره تبديل شد . اين مشاجره داراي سه وجه بود: پاكستان و سران منطقه قبايلي، پاكستان و آمريكا، پاكستان و افغانستان . مشاجره پاكستان با سران قبايل يك وجه تاكتيكي و يك وجه استراتژيك داشت: وجه تاكتيكي حول مخالفت ظاهري پاكستان با سران قبايل بهدليل پناه دادن به طالبان و القاعده دور ميزد . وجه استراتژيكي حول تلاش پاكستان براي بهرهبرداري از وضع موجود جهت بسط حاكميت خود به منطقه قبايلي بود. در همين حال افغانستان و آمريكا، دولت پاكستان را به دليل استقرار طالبان و القاعده در خاك اين كشور (منطقه قبايلي) مورد نكوهش قرار دادند . صرفنظر از اين مسائل، واقعيت اين است كه منطقه قبايلي ميتواند به عنوان ابزاري در دست پاكستان يا افغانستان جهت تعديل و تنظيم رفتار يكديگر مورد استفاده قرار گيرد. قوميت و خودمختاري منطقه قبايلي يك عامل كليدي در نقشآفريني اين منطقه در مناسبات افغانستان و پاكستان است . هرگاه افغانستان اراده كند ميتواند با بهرهگيري از ناسيوناليسم قبايلي که با افغانستان ازتظرکلتوروفرهنگ يکي اند ، ساكنين قبايل را عليه پاكستان تحريك كند و برعكس پاكستان نيز ميتواند با تحريك همين احساسات آنها را عليه دولت كابل تحريك كند ولي درين ميان شانس افغانستان بيشتراست . در حال حاضر به دليل استقرار طالبان در اين منطقه و نيز بهدليل حمايت پاكستان از طالبان، منطقه قبايلي بهسود پاكستان عمل ميكند . اما هرگاه پاكستان قصد داشته باشد عليه طالبان عمل كند و يا حاكميت خود را بر اين مناطق گسترش دهد، ساكنين قبايل به سمت افغانستان و عليه پاكستان وارد عمل ميشوند . اختلافات مرزى افغانستان و پاكستان همواره به عنوان يك عامل تاريخى بحرانزا در تاريخ روابط ديپلماتيك دو كشور مطرح بوده است. آنچه بر اساس قرارداد معروف «ديورند» در دوران حكومت عبدالرحمن خان توسط نماينده انگليس به پاكستان واگذار شد، هيچ گاه از حافظه تاريخى افغانان و بويژه طيف ملىگراى حاكميت سياسى محو نشده و همواره نقطه جنجال برانگيزى در روابط خارجى اين دو كشور بوده است. بر اين اساس، مى توان اين گمانه را به صورت جدى مطرح ساخت كه پاكستان با عنايت به اين امر در صدد است تا از روى كار آمدن حكومتى كه با طرح ادعاى ارضى مجدد در آينده، ضمن در مخاطره قرار دادن اسلام آباد به تعارض فيمابين دامن زند، جلوگيرى به عمل آورد. اين امر براى اسلام آباد در حاكميت سياسى آينده افغانستان از اهميت جدى برخوردار است، حتى برخى اين نظريه را طرح مىكنند، كه قتل دكتر نجيبالله، به دست سازمان .«آي .اس.آي» پاكستان صورت گرفته است، آن هم بدين دليل، كه وى از تمديد «معاهده ديورند» كه بر اساس آن پشتونستان به پاكستان واگذار مىگردد، سر باز زده است و نه به دست طالبان. البته اين اظهار نظر قدرى مبالغه آميز به نظر مىرسد، اما در هر حال حساسيت فوقالعاده پاكستان را در اين زمينه نمى توان از نظر دور داشت. بر اين اساس، موضع حمايتى پاكستان از طالبان چنين توجيه مىگردد كه، اسلام آباد تلاش دارد تا با روى كار آوردن يك دولت مذهبى و سنتى كه بيشتر در مايههاى مذهبى سياست گذارى نمايد تا محورهاى مربوط به منافع ملى، از طرح مجدد دعاوى ارضى عليه پاكستان در حاكميت سياسى افغانستان جلوگيرى به عمل آورد و طالبان كه با ديدگاه هاى مذهبى ، يكى از بهترين انتخابهاى دولت اسلام آباد محسوب مىگردد. گزارش هاي واصله از تكميل تر شدن سازماندهي مجدد طالبان توسط پاكستان حكايت دارد. دولت افغانستان و نيروهاي ائتلاف بين المللي تاكنون قادر به توقف اين حملات نشده اند. تداوم حملات به نيروهاي آمريكا در عراق و ضعف آنها دربرقراري امنيت در آن كشور، مخالفين دولت را در تشديد حملات خود عليه دولت ثابت قدم تر كرده است. در همين راستا به قدرت رسيدن احزاب اسلام گرا در ايالات سرحد و بلوچستان پاكستان نيز نقش موثري در حمايت از طالبان، القاعده و حكمتيار و تجديد سازمان آنها داشته است. تجربه سال هاي گذشته نشان داده كه نيروهاي بين المللي توان كافي براي برقراري امنيت سراسري را ندارند. استقرار نيروهاي ايساف محدود به كابل است و در صورتي كه بخواهد حوزه كاري خود را به مناطق بيشتري توسعه دهد حداقل به دوازده هزار نفر نيرو احتياج دارد در حالي جمع آوري اين تعداد نيرو و تامين هزينه آن كار مشكلي است. بهترين نيرو براي حفظ امنيت بلند مدت افغانستان ارتش ملي و پوليس است ولي از اردوي هفتاد هزار نفري كه براي افغانستان در نظر گرفته شده تنها سي تا چهل هزار نفر آن آموزش ديده اند و تا رسيدن به سقف هفتاد هزار نفر فاصله زماني زيادي وجود دارد. يكي از مهمترين مشكلات سرراه اردوي ملي وجود بيش از يكصد هزار نيروي مسلح است. آنها از مجاهدين سابق هستند و خواستار الحاق به اردوي ملي مي باشند. رهبران پاكستان و افغانستان كه مدتهاست يكديگر را با چوب طرفداري از تروريسم و طالبان و القاعده ميكوبند و بدترين حملات لفظي را نثار يكديگر ميكنند. شش سال از شروع جنگ آمريكا در افغانستان و سرنگوني طالبان در اين كشور ميگذرد اما حملات نيروهاي طالبان همچنان ادامه دارد و اين درگيريها هر روز از ميان مخالفين ، نيروهاي آمريكايي و اروپايي مستقر در افغانستان و غيرنظاميان تلفات ميگيرد . در عمليات هاي ناتو در جنوب وشرق افغانستان گفته بيش از صدها نظاميطالبان كشته شدند. هر بار كه چنين درگيري صورت ميگيرد و تلفات آن مشخص ميشود، رسانهها خبر آن را اينگونه اعلام ميكنند كه خونينترين عمليات در چند سال گذشته بودهاست. ا ما هيچكدام از اين درگيريها آخرين درگيري نيست و باز هم ادامه دارد . ازطرف ديگرپاكستان ميگويد نزديك به يکصد هزار سرباز پاكستاني در مناطق مرزي اين كشور مستقر شده و يك هزار پوسته تلاشي در مرزهاي پاكستان ايجاد شدهاند تا فعاليت و رفت و آمد نظاميان طالب از افغانستان به خاك اين كشور محدود شود. اما دولت كرزي و دولتهاي غربي و ناتو، پاكستان را به كمكاري و گاه همكاري متهم ميكنند . يكي از دلايل محكم اين دولتها براي چنين اتهاميتوافقنامه دولت مشرف با مناطق قبيله نشين شمال پاكستان است . مشرف ميخواست با اين توافقنامه از شدت حملات طالب والقاعده مناطق قبيله نشين به نيروهاي امنيتي دولت در اين مناطق بكاهد. اما برخي گزارشها حاكي از اين بود كه ملا عمر رهبر طالبان در پس اين توافقنامه صلح قرار داشت . دولت مشرف بر اساس اين توافقنامه و در مقابل آرامش اين مناطق قبيله نشين، از شدت عمل خود در محدود كردن يا برخورد با نظاميان مخالف ميكاست .اين اقدام مشرف با فشار و مخالفت شديد غرب و به ويژه آمريكا رو به رو شد به طوري كه در كنگره صحبت از قطع كمكهاي مالي واشنگتن به دولت مشرف به ميان آمد. در همين حال وزارت امور خارجه آمريكا در گزارش خود اعلام كرد: نظاميان طالبان و فعاليتهاي آنها در افغانستان هنوز يك تهديد جدي براي ثبات منطقه است . در اين گزارش گفته شده بود ، نيروهاي طالبان علاوه بر دريافت بودجه با قاچاقچيان مواد مخدر همكاري كرده و در مناطق قبيلهنشين پاكستان پناهگاه ميگيرند. پاكستان همچنان يك منبع مهم براي اين افراد و يك پناهگاه امن براي رهبران اين گروه تروريستي محسوب ميشود . گروهي كه در نيمه دهه 1990 سرويسهاي اطلاعات ارتش پاكستان آن را تشكيل داد تا كشور همسايه را در چنگ خود بگيرد اكنون به معضلي براي پديدآورندگان آن تبديل شده است . ازجانب ديگرريچارد هالبروك، نماينده پيشين ايالات متحده در سازمان ملل نيز با اشاره به كاهش حمايتهاي مردمي از كرزي و نارضايتي افغانها از سياستهاي دولت كرزي پيروزي ناتو بر طالبان را آزمون بزرگ براي اين سازمان عنوان كرد .هالبروك با اقرار به اينكه عملكرد دولت كرزي موجب شده حمايت از دولت او به حداقل برسد اين مسأله را يكي از مؤلفههاي تضعيف ناتو در افغانستان توصيف كرد و بهطور تلويحي به نگرانيهاي عميق غربيها از احتمال شكست ناتو از طالبان و به چالش كشيده شدن اقتدار و مشروعيت نظامي اين پيمان نظامي اشاره كرد . موضوع افزایش کشت خشخاش و تولید مواد مخدر نیز از معضلاتی است که جامعه افغانستان برای رهایی از آن نیازمند کمک جامعه جهانی است . در حالی که معیشت بیش از دو میلیون دهقان به کشت خشخاش گره خورده است ، ارائه کشت جایگزین و ایجاد منابع جدید در آمدی به تنهایی در توانایی دولت نیست و جامعه جهانی باید دراین زمینه فعال شود. در خصوص موضوع توسعه نیز روند کند بازسازی باعث شده است همچنان فقر بر سرمردم سایه بیافکند ، برخی گزارشها نشان می دهد که تنها بخشی از کمکهای بین المللی به موضوع بازسازی اختصاص یافته است وبخش زیادی از این کمکها صرف حضور موسسات خارجی در افغانستان می شود . ازجانب ديگر به نوشته روزنامه ایندیپندنت، از زمان حملات 11 سپتامبر 2001 تاکنون، بیش از 180 هزار نفر کشته و 5/4 میلیون نفر آواره شده اند و آمار و ارقام گواه مشروعیت تلخ مبارزه با تروریسم به رهبری آمریکاست . روزنامه ایندیپندنت پس از گذشت پنج سال از حادثه 11 سپتامبر و شعار مبارزه با تروریسم آمریکا در گزارشی آمار و ارقامی در زمینه های مختلف را پس از این حملات ارائه داده است : دو هزار و 973 تن در حملات 11 سپتامبر سال 2001 کشته شدند . هفتادو هزار غیرنظامی در سراسر جهان از 11 سپتامبر تاکنون در نتیجه جنگ علیه تروریسم کشته شدند . چندين سال از زمانی که آمریکا هیچ نقش رهبری معتبری برای پیدا کردن مکان اسامه بن لادن ایفا نکرده ، می گذرد . بيش ازسه هزارپنجصد نظامی زن و مرد آمریکایی از 11 سپتامبر تاکنون در عراق و افغانستان کشته شده اند . يک هزار و 248 کتاب در زمینه حادثه 11 سپتامبر منتشر شده است . بيش از چهل میلیارد دالر خسارت صنعت هوایی از زمان سپتامبر 2001 است . 2009 تاریخی است که یادبود رسمی در سایت مرکز تجارت جهانی افتتاح خواهد شد . صفر ساعت برای آموزش اطلاعاتی به عوامل جدید اف بی آی پیش از 11 سپتامبر نودويک درصد از موارد تروریستی از سوی اف بی آی و د یگر سازمانهای آمریکا کشف شد که وزارت عدليه آمریکا از پیگرد قانونی آن در هشت ماه اول سال 2006 خودداری کرد . يکصدوهفده نظامی انگلیسی در عراق از زمان حمله به آن کشته شدند . بيش ازچهل پرسونل انگلیسی از زمان حمله به افغانستان کشته شدند . هفت درصد از مردم انگلیس فکر می کنند که جنگ علیه تروریسم به رهبری آمریکا پیروز شده است( بر اساس نظرسنجی یوگو ( يک نفر در ارتباط با حمله 11 سپتامبر به جنایت متهم شد . چهارصدوپنجاه وپنج نفر در زندان گوانتانامو بازداشت شدند . هفتادوهفت درصد از مردم انگلیس می گویند که سیاست خاورمیانه ای تونی بلر نخست وزیر قبلي این کشور، انگلیس را هدف تروریستی قرار داده است . هشت میلیارد دالر رقمی است که آمریکا طی يک سال برای به دام انداختن بن لادن و دیگر تروریستها صرف کرد . ایندیپندنت در پایان آورده است : هزینه مالی جنگ علیه تروریسم آمریکا برای پرداخت همه بدهی های کشورهای فقیر جهان کافی است . افغانستان 26 ميليون نفر نفوس و 647 هزار كيلومتر مربع وسعت دارد. در اين كشور 26 هزار نظامي بيگانه مستقر هستند و وعدههاي كمك مالي به اين كشور براي سالهاي 2004 – 2009 مجموعاً 9/8 ميليارد دالر برآورد شده است. نفوس عراق 27 ميليون نفر و وسعت اين كشور 437 هزار كيلومتر مربع است. 140 هزار نيروي بيگانه در اين كشور حضور دارند و كمكهاي وعده داده شده براي عراق از سال 2004 – 2007 برابر با 33 ميليارد دالر ميباشد. آمار نشانگر آن است در جنگ افغانستان از نوامبر 2001 تا الان صدها سرباز آمريكايى كشته و صدهاي ديگر زخمى شده اند. در اين ميان هزاران سرباز افغان كشته و هزاران ديگر زخمى داده اند. ده ها برابرارقام فوق غيرنظاميان در اين جنگ جان داده اند. جنگ افغانستان براى ماليات دهندگان آمريكايى ماهانه 41 ميليارد دالر خرج برداشته است در حاليكه اين رقم در عراق به ماهى 162ميليارد دالر رسيده است.