شیپور نفاق و جنگ را خاموش کنید!

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نجیب الله رحیمی

درسالهای بعد ازخروج عساکرشوروی ازکشورامیدها و آرزوهای دراذهان مردم جنگ زده و به ماتم نشسته ما جان گرفته بود که شاید نایرۀ جنگ و آدم کشی و برادرکشی درمیهن مجروح و خون چکان ما خاموش و صلح و امنیت برقرارخواهد شد و فرزندان برومند میهن که راه صلح و آشتی را در پیش گرفته اند مجال بیابند تا به عمران و آبادی و بازسازی وطن بپردازند و برتن زخمی ملتِ به بازی گرفته شدۀ ما مرهم گذاشته شده و در جامعۀ جهانی امروز به سوی ترقی و تعالی و زندگی باسعادت رو آورند. ولی افسوس و دریِغ که دشمنان سوگندخورده، زیرک و روباه صفت میهن ما با مهارت و نیرنگ، کمپوز کوررس دگری، سروده یی دگری، به ریتم دگری به نوا آوردند و زمینه ی ادامۀ جنگ و دشمنی و برادرکشی را، که درحال خاموشی و پایانی بود دوباره مهیا ساخته و با ابعاد وسیعتر آن ادامه دادند.
من که از صمیم قلب وعمق ضمیر و وجدانم، مانند ۹۵ فیصد هموطنان سالم اندیش و وطنپرست خویش اتحاد، همبستگی و برادری همه ی مردم ساکن کشورخویش را یگانه راه نجات از مصیبتها و عقب مانی هولناک ما از کاروان سریعرالسیرتمدن بشری میدانم وبا هرگونه تبعیض و برتری جویی و تفاوتهای امتیازی میان ملیتها، اقوام و قبایل مخالفم، تمامی ساکنین «شهروندان» ویا اتباع کشور را مساوی الحقوق، باهم برابر و بردار میدانم، من نه توان نویسنده گی با ادبیات آنچنانی را دارم و نه استحقاق و لیاقت رهبری و رهنمایی ملت به خون نشسته ی خود را دارم. من فقط آنچه را خود میدانم به امر وجدان و به حکم ضمیرم مینویسم، باتعجب و ناباوری ناظر و شنونده ی کوررس و سرودِ دلخراش عده ای از«افغانستانیها»ی افغان دشمن، این سراینده گان و نوازنده گان موزیک غم و شیپورتباهی میباشم. این پیام آوران دشمنی و حمالان هیزم تندور جنگ، با بی مروتی تمام و با سنگدلی ده چندان بار دگر سرنای نفاق افگنانه و برادرکشی را از اطراف قصرسفید، و از میان رنگهای نورانی حواشی برج ایفل، و از کناره های دریاهای، مانش وراین و استراحتگاهای سواحل مدیترانه و بحرِ آرام یا بحرِ الکاهل و... به نوا آورده، ملت خسته از جنگ و ماتم زده ی ما را به ادامه جنگ و نبرد برادرکشی تشویق، ترغیب و تهدید مینمایند، این تماشاگران نبرد پیلان، که ازآن دورها جنگ را در کشورِ ما تماشا کرده و میکنند، با اشتیاق فراوان به این آتش دامن زده و به آن تیل میپاشند. اینها با براه انداختن این تبلیغات که گویا ملیتی یا قومی توسط قومی و یا قبیله ای توسط قبیله ای دگری مورد «ظلم و ستم»، «تاراج»، «تعرض»، «تحقیر»، «توهین»، «بی انصافی» و حتی «تجاوز» قرارگرفته و باید حالا و فقط همین حالا برای انتقام گیری، حق طلبی، ژاژخواهی و.. «ملیتهای تحت ستم» به پا خیزند و «جبهه جدید مقاومت» را بلادرنگ به میان آورند و گویا به خون ریزی افغانها ادامه داده شود. و اینها ازآن دورهای دور برای پیروزی این «ملیتهای تحت ستم» دعا و درود، شعر و ترانه، موعظه و رهنمایی داهیانه خواهند فرستاد و خود در بستر آرام از نعمات «جهان آزاد» بهره خواهند جست!!
باید به این شیادان تاریخ و به این دشمنان اتحاد و وحدت ملی کشور گوشزد شود که دگر مردم ما، آن مردم سی سال قبل نیستند که شما بگویید «بینی ات را پشک (گربه) برده، بی درنگ عقب پشک بدوند»، دگر مردم ما به اوامر و رهنمایی های «افغانستانیهای» گریخته از وطن و امریکایی شده ها و غربی شده ها ضرورت ندارند، حالا دگر مردم ما میدانند که این دایه های مهربانترازمادر اگر دیروز موجودیت شوروی ها ها را بهانه ای گریز از میهن جنگزدۀ ما و پناه بردن به دامان مربیان خارجی خود و کمک خواستن از آنها، میدانستند، امروز که همان دوستان خارجی شان در کشورشان حضور دارند، بازهم به بهانه ای دگری میخواهند جنگ و برادرکشی در کشور ادامه بیابد تا از برگشت به کشور ـ خود بهانه ای داشته باشند. مردم ما حالا به خوبی میدانند که این طالبان نفاق و دشمنی میان اقوام باهم برادر افغان، فقط برای «ارائه استدلال» جهت ادامه زنده گی دردنیای «آزاد و موکرات» خارج ادامه ی جنگ در کشور را تبلیغ و موعظه میکنند. حالا مردم ما در برزخ جنگ چنان آبدیده و باتجربه شده اند که به خوبی میدانند، آن ادعاهای ریاکارانه ی دفاع از اسلام و دفاع از آزادی و استقلال کشور از طرف این آقایون «روشنفکران تاریک اندیش» فقط برای آغاز و ادامه ی جنگ در میهن عذاب کشیده ما بود و آن تبلیغات لجام گسیخته و جهانی - تجاوز شوروی بر کشور ما- برای بیرون کشیدن قشون سرخ از کشور ما نبود بلکه هدف این بود که جای یک قیم و یک غاصب و یک قدرت تجاوزگر به قیم و صاحب، غاصب و تجاوزگر دگر داده شود. اینها که به این مرام خویش رسیدند، متوجه شدند که حالا باید مطابق ادعاهای خویش از دنیای رنگها، چراغان، «دنیای آزاد» به کشور ویرانه، عقب مانده، تاریک وغم خانه ی خویش برگردند. کسی که در ادعاهای خود صداقت نداشتند و برگشت به میهن را به مثابه رفتن از «بلاتشبهه» جنت به برزخ میپنداشتند فوراً جنگ میان اسلام و «کمونیزم» را به جنگ میان تنظیمهای «اسلامی» زمینه سازی کردند و این جنگ هم که آهسته آهسته فروکش میکرد «آش» دگری برای ادامه ی جنگ به دیگ افغانستان عزیز انداختند تا با پختن این آش، برادران افغان را اینبار بنام پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک و ترکمن... به جان هم اندازند و این مدعیان «افغانستان پرستی و اسلام دوستی» به آرامش و راحت خاطر در خارج از کشور از مزایای «پناهنده گی» بهرمند باشند. این قماش «افغانستانیان وطن پرست» حتی پنج بار در روز دعا میکردند و میکنند که خداوند جنگ را درافغانستان قطع نکند، زیرا باقطع جنگ در افغانستان و تسلط اربابان خارجی شان برسرنوشت کشور، دگر بهانه و دلیلی برای ادامه حیات شان در مهمانخانه های پر تنعم غرب و امریکا و... باقی نمی ماند.
این وطن دوستان! «افغانستانی»، گاهی سرود فدرالیزم را سرمیدهند، زمانی آهنگ تغیر نام کشور را زمزمه میکنند، و در صورتیکه این ترانه های شان شنونده و علاقمند نمی یابد باتردستی و زرنگی نغمه ی دگری را برای سرود «ستم ملی» دوباره سازی نمود و با القاء مفاهیم جدید و معاصر برطبل «ستم پشتون ها بر اقلیت ها» می زنند.
وطن ما، مام وطن که از شرارت فرزندان ناخلفش گاهی مهماندارِ یک ابرقدرت غدارشده و گاهی میزبان زبرقدرت دگر، و در جدل حضور این مهمانان، زخمهای فراوان بربدن این مادرمظلوم به همکاری همین فرزندان ناخلفش وارد شده است، گاهی به جرم «بدنامی» (نام نادرست یا تحمیلی به گفتۀ ستمیها) یعنی افغان بودن، افغانستان بودن و افغانیت مورد اتهام قرارمیگیرد، که گویا چرا خراسان و سیستان و... نام ندارد، و زمانی به جرم این که چرا پشتونها ۳۰۰ سال حاکم و چوکیدار افغانستان بوده اند؟
اینها در حالیکه خوب میدانند که حکام افغانستان هم مانند اکثر زمامداران جهان نمایندۀ هیچ قوم و قبیله و هیچ اصل و نصب نبوده اند، به جز از منافع خانواده گی و حتی شخصی شان. اینها به خوبی میدانند که حکام گذشته به تناسب سائر اقوام و ملیتها به پشتونها کمتر مصدر خدمتی واقعی شده اند. اینها میدانند که در بخش های امور اقتصادی، اجتماعی ــ عمران، تنویر، تعلیم ــ کلتور و سائرعرصه های حیاتی مناطق پشتون نشین به تناسب سایر نقاط کشور کمتر کار و خدمتی انجام داده شده است. اینها خوبتر از همه میدانند که برای نادرشاه، ظاهرشاه و داودخان هیچ قوم و قبیله و هیچ ملیتی به جز از ادامۀ سلطه و قدرت مطرح و مرجح نبود، اینها خوب میدانند که خود ایشان بیشتر از خوان سلطنت و از نعم مادی و معنوی آن سود برده اند تا پشتونها، اینها و اجداد شان بودند که حتی اسما و نامهای خانواده گی خود را از نامهای اصیل پشتو انتخاب میکردند تا از درگاه آعلیحضرت المتوکل علی الله بیشتر بهره گیرند (زمری، ځلمی، پشتون، پشتونیار، زړګی، بریالی، مینه، ستوری، ...). همین ها بودند که حتی درتذکره ها (شناسنامه ها) ی شان ملیت خویش را با افتخار تغیر میدادند تا اصل و نصب خود را به خاندان سلطنتی وصل ساخته بتوانند و یا خود را حدِ اقل پشتون معرفی کنند.
آنگاه که خوان سلطنت هموار بود و دیگهای ارگ بار، همین ها برای سلاطین، شعر وترانه میساختند، برایش خطبه و فتوا صادر میکردند و مقام سایه ای خدایی برای شان میدادند، ولی حالا که از آن دیگ و دیگدان اثری جز «بابای ملت» نمانده ــ که خودشان باعث زنده شدن بعد از مرگش شدند تا باقیمانده های افغانستان را حراج کرده عاید حاصله را به فرزندان و نواسه ها و نواده های خویش به خارج انتقال دهد ــ حالا نوای ضد سلطنتیِ آن هم به صبغه قومی و گویا منصوب کردن سلطنت و مظالم و بیعدالتی های آن به قوم باشرف پشتون، را با کوس و طبل و سرنا، از حلقوم باداران امریکایی و غربی خویش بلند کرده اند.
هفته ای قبل معین وزارت تعلیم و تربیه جمهوری اسلامی افغانستان ـ جمهوری که حاصل گویا مبارزه همین اقایون میباشد ــ به مناسبت روزجهانی تعلیم و سواد آموزی به زبان مادری، طی مصاحبه ای گفته بود که باید درمناطق پشتوزبانان تدریس به زبان پشتو و در مناطقیکه دری زبانان زنده گی میکنند تدریس باید به زبان دری صورت گیرد. دریک مثال گفته بود که مثلاً اگر درخوشحال مینه تعداد یا نفوس پشتوزبانها اکثریت را تشکیل بدهد باید مکاتب به زبان پشتو تدریس شود.
هموطنان گرامی !
کجای این حرفها باید باعث تحریک و تعصب و تهیج عده ای از پیروان خط «پان تاجکیزم» یا «افغانستانیها» میشد؟ آیا دربرابراعلان این تصمیم، عکس العمل چنان گسترده و وسیع را باید فقط یک عکس العمل عادی و بدون پلان و دستور منابع و مراجع مشخص قبول کرد ؟ اگر در پایتخت کشورــ که به تایئد و مطابق آمارتمامی مراجع تحقیقی، علمی و کانونهای با صلاحیت جهانی منجمله ملل متحد اکثریت نفوس آنرا پشتوزبانان تشکیل میدهدــ درچند باب مکتب تدریس به زبان پشتو صورت بگیرد، عمل ضد منافع ملی شمرده میشود یا اقدام نیک و مطابق منافع ملی ؟؟ جالبتر اینکه دریکی از تلویزیونهایئکه در این اواخر اسمش را گذاشته اند «خراسان» یکی از جمله همین مبلغین «افغانستانی» با پررویی کامل و بادیده درایی بی سابقه اظهار داشت که: یک حقیقت مسلم است که فارسی زبانها در افغانستان اکثریت هستند!!
من اصلاً نفهمیدم که هدف این آقایئکه دایم کوشاست تامیان برادران و هموطنان افغان تفرقه ایجادکند، فارسی زبانان تمام جهان بود یا دری زبانان افغان؟ یا فارسی زبانان «ایران زمین»؟ این اقا که در کارایجاد تفرقه میان افغانهای باهم برادر دست دولتمداران انگلیس را از پشت بسته است همیشه «کوشا» ست تا حقایق را از ورای آئینه ببیند، نه با چشم و با خرد و عقل.
در اخیر به این «افغانستانیها» یکه دچار نقص روانی وعقده گشایی اند، پیشنهاد میکنم که: لطفاً خود را در پناهی قصور سفید و رنگارنگ، میدانهای سرخ و پرچمهای سبز به راحت و آرامش جسمی اکتفا نموده، باعث رنج و عذاب دائمی اسلاف خویش نشوید. زیرا ملت ما به افراد مانند شما که با هزار نخ به زنده گی در جنت دموکراسی بسته اید و عزم زنده گی و دفن در کشور خویش را ندارید، علاوه برآن که ضرورت ندارند بلکه برعکس از دشمنان وحدت ملی خویش سخت نفرت دارند و به همه ای آنانیکه میخواهند به فرمان باداران خارجی (چه ایرانی و پاکستانی و چه روسی و چینایی و یا امریکایی و یا غربی مستقر در افغانستان) جنگ برادرکشی درمیهن ما ادامه یابد نفرین میفرستند و آنها را غلامان حلقه به گوش دشمنان میهن، و خائنین ملی میدانند.
برگرفته از سایت پیام وطن