تبصره : بحران فعلی افغانستان یک علت ندارد که به طور مختصر تعریف شود. باید حوادث گذشته و عوامل جغرافیايی را مد نظر گرفت. درین بحران علت بر روی علت انباشته شده و هنوز هم عوامل جدید در حال پیدایش اند که مشخصهء هریک از عوامل ازهم فرق مینماید. لذا بهتر است که این علل را به طور کل به " بخشهای عامل خارجی" و " عامل داخلی" شناسایی کنیم. معرفی و تفصیل در مورد پیدایش و چگونه گی هریک ازین عوامل ایجاب تحلیل و بررسی های مطولی را میکند که در واکنش به فراخوان آسمايی از آن صرف نظر میشود . برای این که در مدار مباحثه قرار داشته و برای خواننده هم خسته کن نباشد ، درین جا ازین عوامل صرفا" نام برده میشود و در صورت ضرورت و یا علاقمندی خواننده گان در مورد هریک از عوامل یاد شده در آینده توضیح و تفصیل ارايه خواهد شد.
الف - عوامل خارجی : بخش بزرگ عوامل خارجی با خصلت جیواستراتیژیک افغانستان گره خورده و یا از آن ناشی میشود. رقابت امپراتوری های روس و انگلیس در منطقه ، از دست رفتن سرزمین های افغانستان و محاط شدن این کشور به خشکه ، یعنی انزوای وطن ما از جهان و وابسته گی ترانزیتی به همسایه ها ، پیدایش پاکستان و تقسیم مجدد جهان در پایان جنگ جهانی دوم ، جنگ سرد و گره خوردن حوادث داخلی جامعهء ما به قدرتهای بیرونی ، جنگ هر دو ابر قدرت در افغانستان ، ضعیف شدن روحیه ملی و وابسته گی افراد و گروهها به همسایه های درگیر در جنگهای افغانستان ، سقوط اتحاد شوروی و پیدایش خلای قدرت در منطقه ، تلاشهای ایران و پاکستان به خاطر پرکردن این خلا و مبدل ساختن افغانستان به مرکز بنیاد گراها و حملات آنها علیه غرب به خصوص ایالات متحده امریکا ، جنگ غربی ها با تروریزم در افغانستان و نقش دوسرهء پاکستان ، خواست اتومی شدن ایران و اختلافات تازهء امریکا با ایران ، خطر ناشی ازین کشمکش در همسایه گی افغانستان و تلاشهای مخفیانهء ایران به خاطر ناکام ساختن امریکا در افغانستان ، همه و همه عوامل خارجيی اند که موجب بحران در افغانستان گردیده و این کشور را هنوز هم در حالت بحرانی نگهمیدارد. ب – عوامل داخلی : مهمترین عامل داخلی در بحران کنونی ، رشد نیافتن مفکورهء " افغانستان محوری " است. همین عامل وحدت ملی را به بنبست مواجه ساخته و زمینهء تاخت و تاز مداخله گران خارجی را در امور افغانستان مساعد میسازد. این که چرا مفکورهء " افغانستان محوری" به قوام نرسیده است باید دو عامل بازدارنده را بیش از همه برجسته ساخت : - اولا" اقتصاد افغانستان رشد کافی نه نموده واکثریت مناطق ( حتی برخی ولایات) به شاهراه های سرتاسری اتصال ندارد . عرضه و تقاضای محصولات در بازار های مرکزی و ولایتی ملاقی نشده و اکثرا" دیده میشود که تجارت ولایات سرحدی با کشور های همسایه بیشتر از داخل افغانستان میباشد. به این ترتیب علاقه مندی به رشد اقتصاد ملی افغانستان در حاشیه قرار میگیرد. همینطور نبود رشد متوازن در مناطق مختلف موجب ناهمگونی های سطح اقتصادی و درنتیجه موجب ناهمگونی علایق و طرز افکارمیشود. - ثانیا" حوادث و برخورد های داخلی در گذشته ، به صورت طبيعی یک سلسله بی اعتمادی ها را در میان گروهای اجتماعی به میان آورده که از آن نه تنها قدرتهای خارجی بلکه رژیمهای بر سراقتدار و سیاست بازان قومی و نژادی استفاده های ناجایز نموده و هنوز هم این امکان در اختیار آنها قرار دارد. مثالهای وحشتناک و تراژیک چنین حوادث در گذشتهء نزدیک همانا جنگهای بین التنظمی و جنگ بخشی از تنظمها با گروه جدید الولادهء طالبان بود که موجب پیدایش ساحات تسلط شمال و جنوب گردید. اگر به برخورد های قومی در افغانستان دقت کنیم تاریخ آن از جنگهای قبایلی و پادشاه گردشی ها در قرن 19 آغاز میشود . در پهلوی این برخوردها، برخورد دیگری نیز در ربع اخیر قرن 19 یعنی در زمان زعامت امیر شیرعلی خان آغاز شد که تا هنوز ادامه دارد. این برخورد عبارت از رویارويی " تجدد" با " عقب گرايی" میباشد. متاسفانه طی سالهای اخیر طوری که دیده میشود ، عقب گرايی عمیق تر از تجدد خواهی در وطن ما ریشه دوانیده است . برخورد هردو طرز دید یک برخورد ناگزیر و حتمی است . در غیر آن جامعه به حال دست نخورده و سنتی ، بدون تحرک و دور از کاروان مدنیت باقی میماند. در صورت غلبه و پیروزی تجدد خواهی ، طرز دید های قبیلوی و محلی در حاشیه قرار گرفته و راه برای تحقق " وحدت ملی" و" افغانستان محوری" گشایش میابد. 2 - نقش عامل افغانی در رفع بحران چه گونه و کدام ها اند ؟ تبصره : درشرایط جاری نقش افغانی محدود بوده و تمام امیدها به مساعی بین المللی دوخته شده است . اسکلیت موجود دولت که پس از سقوط طالبان به کمک بین المللی دیزاین گردیده ، تا هنوز وظیفهء یک دولت متعهد را پیش برده نمی تواند. به خاطر فساد اداری و ترکیب غیر کارآمد اداره ، دولت تا کنون حتا قادر نشده است که بر عواید و مصارف خود کنترول داشته باشد. عرضهء خدمات عامه از سوی دولت قابل لمس نیست و به همین جهت مردم بی بضاعت و مهاجران عودت کننده در مضیقه قرارداشته و بخشی از آنها دوباره به کشور های همسایه مهاجر گردیده اند. چهره های تشخیص شده در بخش های مالی و اقتصادی تلاش مینمایند ، تا تصدی های دولتی را غیر مثمر جازده و توجیه فروش آن را به کمپنی های خارجی و یا دارنده گان پولهای باد آورده ، زمینه سازی نمایند. هدف آنها دریافت کمیشن و پول غیر مجاز دلالی میباشد ، نه خدمت به اقتصاد ورشکستهء وطن شان . آنها این جفاکاری را به ملت افغانستان در زیر پوشش خصوصی سازی اقتصاد انجام میدهند. بالاثر همین نیرنگ ها هزاران انسان واجد شرایط ، استخدام نشده و بیکار مانده اند . طبيعی است که عامل بیکاری مستقیما" بربحران کنونی اثر میگذارد. قاچاق مواد مخدر به مثابه مانع مهم در راه برقراری امنیت قرار دارد و عواید قاچاقبران ازین مدرک قریب سه ملیارد دالر امریکايی یعنی قریب به نصف عواید ناخالص ملی افغانستان است . رقم مذکور این واقعیت را بازگو میکند که اولا" حجم قاچاق و اثرات منفی آن چه قدر در جامعهء ما بزرگ است وثانیا" گرداننده گان اموراقتصاد و دولت افغانستان در برابر قاچاقبران چه قدر ضعیف اند . ازین وضع ، مخالفان دولت استفاده اعظمی میتوانند. افغانها باید به مسوولیت ها و مکلفیت های خود شان متوجه گردیده و به رسالت شان درین مقطع تاریخ تعمق نمایند. باید از شرایط حد اقل موجود که بالاثر مساعی جهانی به وجود آمده است ، در استحکام ساختار دولت و تقویهء اقتصاد ملی خود تلاش نمایند. باید با وسایل دست داشته از طریق مطبوعات ، سازمانهای سیاسی و اجتماعی ، پارلمان و ارگانهای محلی، مفاسد را افشاء و سعی کرد تا سهم منورین در ترکیب دولت افزایش یابد .کسانی که اداره دولت را به غرض نیل به منافع شخصی و گروهی خویش به کار میگیرند ، هرچه زودتر از دستگاه دولت اخراج شوند ، تا دولت وظایف خود را انجام داده و سیستم پیش بینی شده در قانون اساسی ( دیموکراسی) نهادینه شود. سازمانهايی که ادعای " حزب بودن" را میکنند ، باید نقش شان را در یک نظام دیموکراتیک به عهده بگیرند. دیموکراسی یک سیستم حکومتداری است که برای تحقق آن وسایل و راه های تجدد خواهانه مطرح شده و هیچگاه نمیتوان آن را به وسیله طرز دید های عنعنوی و یا کمک سازمانهای قومی و قبایلی تحقق داد. مهمترین وسیله يی که در جهت روشنگری و بسیچ اتباع در یک نظام دیموکراتیک به کار گرفته میشود ، همانا سیستم احزاب " موافق" و"مخالف" اند که به صورت وسیع خواسته ها و سلیقه های مردم را تمثیل مینمایند. مردم از طریق آراء شان در سیستم سهم میگیرند . اما سهم فعال و ارادهء واقعی مردم تنها از طریق احزابی که نمایندهء مردم باشند در داخل سیستم ( از طریق پارلمان و ارگانهای محلی) تبارزیافته میتواند . اخزاب نامنهاد و احزاب واقعی باید نظر به سهم شان در پروسهء استحکام دولت و نهادینه شدن دیموکراسی شناسایی و ازهم تفکیک شوند . نه این که فلان حزب مورد علاقهء فلان مقام است و باید به آن امکانات بیشتر را فراهم ساخت. دیموکراسی را میتوان تنها به وسیلهء میکانیزم آن تحقق بخشید. هر وسیله يی که از نهاد های غیر دیموکراتیک به عاریت گرفته شود ، نظام دیموکراتیک را تخریب نموده ، موجب تعمیق بحران میشود. هنوزهم دیر نشده است ، دولت مردان موجود باید تمام عملکرد ها و کردار ها را در پنج سال گذشته با نظر انتقادی بررسی کرده و از نظام مطرح شده در قانون اساسی افغانستان به بیرون پا نگذارند.