الحاج امین الدین سعیدي
علما از خلال عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدین مجموعهای احکام پیرامون معاش وسایر مخارج خلیفه استنباط شرعی بعمل اورده وحکم نموده اند :
به دلیل اینکه خلیفه دارایی مسؤلیت عظیمی میباشد ،وخلیفه مصروف امور وشؤن مسلمانان بوده برایش جایز است تا در مقابل مسئولیتی که به عهده او گذاشته شده است معاش ومایحتاج خویش را از بیت المال دریافت وبدست ارد . طوریکه امام نووی، ابن العربی، بهوتی و ابن مفلح به جواز این امر تصریح نمودهاند.
(روضة الطالبین (11/137) ،البدایة والنهایة (12/228، 229)، السلطة التنفیذیة (1/218).
حتی برخی از علماء بدین عقیده اند که برای خلیفه جائز است تا سهمیه خویش را از بیت المال بردارد ، بادرنظرداشت اینکه خلیفه برای این مال ضرورتی هم نداشته باشد وحتی برخی از علماء فرموده اند :برداشتن هزینه تعین شده برای امام بهتر از برنداشتن آن است، زیرا با برداشتن، بهتر میتواند خدمت رسانی کند، چرا که خود را شاغل میداند. (شرح مسلم نووی. (7/137).
حضرت عمر رضی الله عنه قبل از اینکه مسؤلیت عظیم امیر المومنین يعنې نماینده و ممثل سیاسی و دینی مسلمانان را بدوش بگیرد، به پېشهء تجارت مصروف بود. بعد از اینکه در سال سیزدهم هجرت به حيث خلیفهء مسلمانان اجرای وظیفه نمود ، وقت کار برای پیشبرد امور تجارتی را نداشت، بنآ قرار وفیصله صحابه برآن شد تا معاش استمراری برای اش از بیت المال تعیین گردد.
او در یکی از روز ها اهالی شهر مدینهء منوره را در مسجد فراخواند و خطاب به آنان گفت: «من کار تجارت میکردم و حالا شما مرا مشغول نمودید، اکنون بگویید چگونه امرار معاش کنم؟» مردم در تعیین مقدار حقوق مستمری پیشنهادهای مختلفی ارائه کردند. در این اجتماع حضرت علی رضی الله عنه نیز حضور داشت، حضرت عمر ،در خطاب به حضرت علی کرم الله وجهه گفت: نظر شما چیست؟ او اظهار داشت: آنچه به طور متوسط برای مصارف ومخارج شما و خانواده تان کافی است، همان تعیین شود. حضرت عمر رضی الله عنه این نظر را پسندید و پذیرفت و مقدار متوسط تعیین شد.
یک بار در جلسهای که حضرت علی، حضرت عثمان، حضرت طلحه و حضرت زبیر رضی الله عنهم جمیعً حضور داشتند، این بحث باری دیگری مطرح شد که:معاش حضرت عمر رضی الله عنه از بیت المال باید افزایش یابد تا در تنگنا و حرج نباشد، ولی هیچ یکی از صحابه جرائت نداشتند تا این پیشنهاد را به حضور حضرت عمر رضی الله عنه مطرح نمایند،بنآ به نزد امالمؤمنین حضرت حفصه رضی الله عنها دختر ایشان رفتند و از طریق وی نظر حضرت عمر رضی الله عنه را جویا شدند و این را هم توصیه کردند که به حضرت عمر رضی الله عنه گفته نشود که این پیشنهاد را چه کسانی مطرح کرده اند.
حضرت بی بی حفصه رضی الله عنها نزد حضرت عمر رضی الله عنه رفت و مسأله را با وی در میان گذاشت، از طرح این موضوع آثار خشم بر چهره حضرت عمر رضی الله عنه نمایان شد و اظهار داشت:
این پیشنهاد را چه کسانی مطرح کرده اند؟ حفصه رضی الله عنها گفت: اول باید نظر شما معلوم شود، حضرت عمر رضی الله عنه گفت: اگر این افراد برایم معلوم میبودند، چنان تنبیه میشدند که چهرههایشان متغیر میشد، یعنی آثار تنبیه بر چهرههایشان باقی میماند، آنگاه خطاب به حفصه گفت: تو بگو بهترین لباس پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم در خانه تو چه بود؟ وی گفت: دو تکه لباس رنگی که آن حضرت صلی الله عليه وسلم روزهای جمعه و یا هنگام ملاقات، با وفود و هیئتهای نمایندگی میپوشیدند.
سپس فرمود:
بهترین غذای آن حضرت صلی الله عليه وسلم در خانه تو چه بود؟ وی گفت: نان جو، و ما یک بار مقداری روغن روی نان گرم جو ریختیم و آن حضرت صلی الله عليه وسلم با اشتها و مزه خاصی آن را تناول فرمودند و به دیگران هم دادند. باز اظهار داشت: بهترین بستری که آن حضرت صلی الله عليه وسلم بر آن میخوابید چه بود؟ وی گفت: تکه دبل وزخیم که در تابستان زیرانداز میکردیم و در زمستان نصف آن را پهن و نصف دیگر را روی خود قرار میدادیم، آنگاه خطاب به حفصه رضی الله عنها فرمود: ای حفصه ! به آنان بگو که پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم با این رقم زندگی نمونه ورهنمایی زندگی ما است .ما به آن عمل خواهیم کرد .
برای شان بگو : مثال من و دو رفیق و یار من، (پیامبر اکرم صلی الله عليه وسلم و حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه ) مانند آن سه نفری است که به یک راه رفته باشند، نفر اول با توشه سفر به مقصد رسید و نفر دوم با پیروی از نفر اول بر همان راه رفت و به یار خود ملحق شد.
آنگاه نفر سوم شروع به حرکت کرده و اگر او بر روش یار پیشین خود بر راه آنها برود، به آنان ملحق خواهد شد و اگر برخلاف راه و روشن آنان برود، هرگز به آنان نخواهد رسید ).
مورخین مینویسند :در یکی از روز ها ی جمعه زمانیکه حضرت عمر (رض) مصروف ایراد خطبه بود ، درازار که بر تن داشت دوازده پینه دیده میشود که حتی یکی از پینه های آن از پینه جرمی بود .
میگویند در یکی از روز های جمعه ناوقت به مسجد تشریف اوردند، بر منبر بالا رفت اولآ از تاخیر خود معذرت خواست ،وعلت تأخیر خویش را نیزذکر کرد وگفت:لباسهایم را شسته بودم و دیگر لباسی نبود که آن را تن میگردم .
میگویند در یکی از روز ها که مصروف غذا خوردن بود ،غلام اش آمد و عرض کرد: عتبه بن ابی فرق برای ملاقات اش آمده است، ایشان اجازه ورود داد و برای غذا تعارف کرد. او سر سفره آمد و شریک غذا شد ولی نتوانست به طور کامل غذا بخورد، زیرا غذای خوب و لذیذی نبود، آنگاه اظهار داشت: مگر ممکن نبود از آرد غربال شده استفاده شود؟ حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: آیا این نوع غذا برای تمام مسلمانان ممکن است تهیه شود؟ وی گفت: البته همه مسلمانان شاید نتوانند تهیه کنند، حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: افسوس! شما میخواهید که من تمام لذتها (و آرزوهای) خودم را در دنیا به اتمام برسانم!
حالت زهد و ترک دنیا درشخصیت حضرت عمر (رض) تا به حدّی بود که معاش ماهور خویش را از بیت المال کمتر از همه در نظر گرفته بود به طوری که به هیچ وجه ضروریات زندگی ایشان را کفایت نمیکرد ، نسبت مصروفیت های وظیفوی به امور تجارتی هم طوریکه لازم بود رسیدگی کند ، بنآ در امد ناچیزی داشت و در برخی از اوقاتی حالات در زندگی اش طوری پیش می آمد که به قرض گرفتن از بیت المال هم مجبور میشود .
مورخین می نویسند حضرت عمر (رض) روزانه دو درهم از بیت المال سهمیه میگرفت وسالانه دو دست لباس، یکی برای تابستان و لباسی دیگر برای زمستان بود ، میگویند از مصارف بیت المال مرکبی را برای ادای مراسم حج و عمره هم تعیین نموده بودند.
( تفصیل: رساله طبقات ابن سعد نوشته :شیخ الحدیث مولانا محمد زکریا ، ترجمه: ابوالحسین عبدالمجید مرادزهی خاشی).
خواننده محترم !
عبدالرحمان بن نجیح صحابی جلیل القدر اسلام می فرماید :روزی به خانهی حضرت عمر رضی الله عنه رفتم دیدم مشغول دوشیدن ماده شتر خود میباشد، روزی غلامش رفته بود تا شتر را بدوشد، متوجه شده بود که قبل از او چوچه شتر، شیرهای مادرش را نوشیده است، غلام مجبورشد شیرهای یکی از شتران بیت المال را دوشیده، نزد حضرت عمر رضی الله عنه حاضر نماید . حضرت عمر رضی الله عنه بعد از این که شیر را نوشید، گفت: این شیر را از کجا آوردی؟ او گفت: شیر یکی از شتران بیت المال است. حضرت عمر رضی الله عنه گفت: وای بر تو به من شعله آتش دادی تا بنوشم؟ سپس نزد مسلمانان رفت وحلال بودن آن آن شیر را که ازشتران بیت المال نوشیده بود ، خواست، که مسلمانان آنرا برای او حلال کردند. ( تاریخ المدینة المنورة صفحه702)
مورخین می نویسند :
روزی حضرت ابو موسی اشعری(رض) اطاق که اموال بیت المال درآن نگاهداری ومحافظت میشد، جارو میکرد که از میان خاکروبهها یک درهم یافت. آنرا به یکی از نواسه های حضرت عمر فاروق كه طفل کوچکی بود داد.حضرت عمر (رض) آن درهم را در دست نواسه خویش دید گفت: اینرااز کجا یافتی؟ طفل گفت: این را ابو موسی به من داده است. حضرت عمربعد از اګاه شدن به این اصل،که نواسه اش درهم را کجابه دست اورده است ، عصبانی شد و آن درهم را از دست نواسه خود گرفته به بیت المال دوباره تسلیم نمود و فرمود: ای ابو موسی! خانهای را ذلیلتر از خانه ما نیافتی؟ مؤرخین می نویسند: عین واقعه برای دختر پسرش پیش آمد که او درهمی را در دهان گذاشته بود و میدوید و گریه میکرد. اما آن جناب انگشت در دهانش گذاشت و درهم را از دهن اش بیرون اورده وتسلیم بیت المال نمود . و اما زمامداران و ولات امور کشورهای اسلامی وبخصوص زمادران افغان نه تنها در فکر طلبیدن حلال نیستند بلکه مال بیت المال را حق مشروع خویش می دانند و چنان درآن تصرف میکنند که خلاف صریح این حکم است که می فرماید :« فاعتبرو يا أولي الآبصار»
دانشمند شهیر جهان اسلام دکتور یحیی الیحیی در صفحه (270 ) رساله «الخلافة الراشدة »مینویسد :
حضرت عمر رضی الله عنه فرموده است :«إنی أنزلت نفسی من مال الله بمنزلة قیم الیتیم، إن استغنیت عنه ترکت، وإن افتقرت إلیه أکلت بالمعروف».«بیت المال به دست من مانند مال یتیمی است که به دست سرپرست او است. اگر به آن نیاز داشته باشم به مقدار نیاز خود از آن میخورم و اگرنه صرف نظر خواهم کرد».
مورخین مینویسند : در یکی از روز ها ، یکی از دامادهای حضرت عمر ضی الله عنه نزد او آمد و گفت: از بیت المال چیزی به من ببخش. حضرت عمر رضی الله عنه خشمگین شد و گفت: «میخواهی با چهرهای خائنانه خدا را ملاقات بکنم».( تاریخ الإسلام: ذهبی صفحه 271.)
مورخین می افزایند :
امیر المومنین حضرت عمر رضی الله عنه حتی اعضای فامیل خویش را از استفاده از امکانات عمومیای که دولت در اختیار مردم گذاشته بود، منع می فرمود :
طوریکه عبدالله بن عمر ضی الله عنه می فرماید : من چند راس شتر خریدری نمودم ، وآنرا در چراگاه عمومی مسلمانان رها نمودم و بعد از این که فربه شدند، آنها را برای فروش به بازار عرضه داشتم . وقتی در بازار چشم حضرت عمر ضی الله عنه به آنها افتاد گفت: صاحب این شتران کیست؟ گفتند: عبدالله است. عمر رضی الله عنه عبدالله را خواست وبرایش گفت: واه واه ... پسر امیرالمؤمنین! سپس گفت: اینها را از کجا آوردهای؟ عبدالله گفت: شتران لاغری خریدم و در چراگاه عمومی رها نموده و اکنون که چاق و فربه شدهاند،آنها را برای فروش عرضه داشتهام.
عمر ضی الله عنه گفت: لابد آنجا میگفتند: شتران فرزند امیرالمؤمنین را بچرانید و آب بدهید. سپس گفت: ای عبدالله! آنها را بفروش و سرمایهی اولیهی خود را بردار و بقیه را به بیت المال تحویل بده. «مناقب عمر»( ابن الجوزی صفحه157، 158.)
محدثین می افزایند :
روزی حضرت عمر مریض بود و اطباء وی را به خوردن عسل توصیه فرمودند . اما او عسل در خانه نداشت تا از آن بخورد. جز این که در بیت المال عسل وجود داشت. و عمر ضی الله عنه ناچار روی منبر رفت و به مردم گفت: ای مردم من مریض هستم و اطباء مرا به خوردن عسل توصیه فرموده اند ، آیا اجازه میدهید که از عسل بیت المال مقداری بردارم. حاضرین به گریه افتادند و همه یکصدا موافقت خود را اعلام نمودند و به یکدیگر گفتند: خدا به حال عمر ضی الله عنه رحم کند، او خلفای بعدی را به مشقت انداخت. « فرائد الکلام للخلفاء الکرام، صفحه113 )
حضرت علی کرم الله وجهه می فرماید : روزی حضرت عمر (رض ) را دیدم که بر شتر سوار وبه عجله شتر خود را می دواند . گفتم: ای امیرالمؤمنین! کجا میروی؟ گفت: به پشت شتری از بیت المال میگردم که (از چراگاه خویش مفقود شده ) . گفتم: به خدا که خلفای بعد از خود را به مشقت انداختی. عمر رضی الله عنه گفت: ای ابوالحسن! مرا ملامت نکن. به خدا اگر در آن سوی فرات چوچه شتری بمیرد روز قیامت حسابش از عمر گرفته خواهد شد. «مناقب عمر»
- میگویند روزی از بحرین یک مقدار مشک و مواد خوشبو آوردند، آن جناب فرمود: اگر زنی اینها را وزن میکرد، من تقسیم میکردم.
همسر ایشان عاتکه اظهار داشت: من وزن میکنم. فرمود: خیر، زیرا دستت با آن آلوده میشود، آنگاه دستت را به گردنت میمالی، در نتیجه، سهم تو افزونتر از سایر مسلمانان خواهد شد.
امیر المؤمنین در آخرین لحظة زندگی به پسر خویش عبدالله فرمود: هشتاد هزار درهم به بیت المال قرضدار هستم ، باغ و چیزهای دیگر مرا فروخته و مبلغ آن را به بیت المال پرداخت کنید.
ای عبدالله! شما در جلوی من ضامن باش. چنانکه عبدالله (رض) ضامن شد و پیش از دفن ایشان اعضای شورا و چند نفر از انصار را بر این شاهد کردند و در ظرف یک هفته اشیای مزبور را فروخته، تمام وجه مذکور را به حضرت عثمان(رض)تسلیم وسند اخذ نمودند ، درسند که تعدادی از اشخاص بحیث شاهد امضا نموده اند .(طبقات ابن سعد).
الهی ما را به اوصاف اسلامی متصف بساز تا بتوانیم اخلاق، کردار و روشهای نیک اسلامی را ازین پیشوایان اسلام بیاموزیم و پیشه کنیم. آمین یا رب العالمین.