نورمحمد غفوری
دانشمندان علوم اجتماعی شیوه های مختلف زنده گی بشری را در راستای تاریخی بر مبنای کشفیات باستانی، تحلیل ها و نتیجه گیری های علمی مشخص کرده اند. بنی آدم از شیوه جنگلی به طرز زندگی غارنشینی و از آن به زندگی شهری و متمدن کنونی رسیده است.
جوامع بشری در طول تاریخ از مراحل متفاوت تکاملی خویش گذشته و فرماسیون های اجتماعی و اقتصادی مختلف را تجربه نموده اند. شیوه های تولید، توزیع، تبادله و مصرف نعمات مادی و معنوی در بین افراد، گروه ها و طبقات جامعه درمسیر زمان تفاوت داشته و سیستم های اقتصادی نیز مراحل تکاملی خویش را پیموده اند. ارتقای زنجیری و مسلسل سطح زندگی انسانها محصول همین تغیرات پیهم، ناگسستنی و متداوم میباشد.
طرز زندگی و رفتار اجتماعی- کلتوری انسانها از نسل تا نسل دیگر تفاوت پیدا میکند. نسل جدید به قواعد و نوع برخوردها و رفتار های اجتماعی نسل کهنه کمتر پابند می ماند. اگر نسل جدید به همه قواعد و چوکات های اجتماعی نسل گذشته پابند مانده میتوانست و مانند اسلاف خویش به زندگی ادامه میداد، در آنصورت تکامل جوامع انسانی غیر ممکن بوده و حالا ما هم همچون نیاکان هزار سال قبل ما به شکل ابتدایی زندگی میکردیم. جامعۀ بشری در مسیر زمان سیر قانونمند تکاملی خویش را از پله های پائین به بالا و از اشکال ساده به اشکال پیچیده و بغرنج می پیماید. هیچ فردی و گروهی نمیتواند که سیر قانونمند تکاملی تاریخ را سد شود و یا به عقب برگرداند.
افراد و گروپ های اجتماعی که در ماحول مشخص و مقطع تاریخی معین زنده گی میکنند، با نارم های اجتماعی و شیوه های مروج زیستن عادت می نمایند. فراگیری مهارت های جدید و تطابق با روند تجدد و تکامل برای افراد جامعه مشکلات خود را دارد. بعضی از آنها به زودی و دیگری شان با آهستگی میتواند خود را با محیط نو و با شرایط جدید انطباق بدهد. جوامع که با آهنگ تکاملی تاریخ به سرعت لازمه خود را عیار ساخته بتواند، به خوبی و سهولت مسیر ارتقایی خود را میپیماید. افراد و گروپ های اجتماعی که با مودل های کهنه بیش از حد می چسپند، نبض روند تاریخ را به درستی درک ننموده و خویشتن را با خواسته های زمان عیار ساخته نتوانند، از آهنگ پیشرفت خویش می کاهند و چه بسا که برای سایر گروپهای اجتماعی نیز مشکلات را به بار می آورند. اما تحولات عینی (خود به خودی) تکامل تاریخی زود و یا پس همه را وادار به حرکت به طرف ارتقاء و تمدن میسازد. زمان را نمیتوان توقف داد، ولی برای استفادۀ بهتر از آن باید با روند های عینی و ارتقایی آن همنوا شد.
در هر اجتماع ملی و بطور کلی در جامعۀ جهانی بشری عمدتا سه نوع نیروی اجتماعی با هم در تضاد، کشمکش و مبارزه است.
1. بعضی از افراد، اقشار و طبقات، چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی، در تلاش اند تا هر چه دوامدار تر حالات موجود اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و کلتوری جامعه را به حالت جاری نگهدارند. منافع اینها با حفظ اوضاع مسلط پیوند دارد. شرایط دست داشته برای شان زمینه تجمع ثروت، ارتقای مقام سیاسی و اجتماعی را مهیا ساخته است. ولی اگر حالات به طرف جلو ارتقا یابد و یا به عقب برگردد، در هردو حالت امکان از دست دادن منافع شان وجود دارد. این افراد، گروه ها و طبقات که مجموعۀ آنها را نیروهای محافظه کار (Konservativ) مینامند، برای حفظ حالات موجوده میکوشند و در راستای نگهداری منافع شخصی، قشری و طبقاتی شان فعالیت می نمایند. نیروهای محافظه کار صرف با آن تغیرات جزئیکه منافع شان را متضرر ننماید، موافقت نشان میدهند. انقلابات، اصلاحات و تغیرات عمیق و بنیادی را که موقف حکمروایان و سردمداران را زیر سوال میبرد، با تمام قوت رد مینمایند. به اینگونه میکوشند که عمل قوانین خود به خودی و عینی تکامل اجتماعی را سد و یا با کندی رو به رو سازد.
2. در اجتماع افراد، اقشار و طبقات اجتماعی هم وجود دارد که از حالات مسلط ناراضی و خواستار تغیر آنند. مگر اینها نمیخواهند که وضعیت به صوب ارتقایی و به پیش تغیر یابد، بلکه طرفدار تغیر حالات به طرف عقب و زمان ماضی اند. نظریه پردازهای این گروه به این نظر اند که جامعه روز به روز به طرف قهقرا و فساد اخلاقی، اجتماعی، ظلم، بیرحمی و بی عدالتی اقتصادی و سیاسی میرود. اینها از درک و عمل قوانین عینی تکامل اجتماعی عاجز اند و یا عمداً از آن چشم پوشی مینمایند. در فعالیت های سیاسی و اجتماعی خویش بر ضد عمل قوانین خارج از ذهن انسان قرار گرفته و سعی دارند که جامعه را به عقب، به سالهای ماقبل و حتی به قرنهای گذشته و به فرماسیون های کهنه اجتماعی- سیاسی رجعت دهند. آنها رشد علوم طبیعی و اجتماعی، پیشرفت تخنیک و مهارت های حرفوی، باروری ظرفیت های روحی و معنوی انسانها در مسیر تاریخ، آزادی، رفاهیت و بهبود اخلاق و برخوردهای اجتماعی را نادیده میگیرند و حتی با چنین روند های قانونمند و جبری تاریخی از دریچۀ کینه و نفرت نگاه میکند. آنها اکثراً برای توجیه موقف خویش به موضعگیری خصمانه در مقابل تجدد و تحول، به دگم های خشک و افسانه ها و سفسطه پردازی ها پناه میبرند و به استدلال غیر علمی چنگ میزنند. یک نقطۀ زمانی مشخص را به حیث بهترین ایدیال زندگی میپذیرند و تلاش مینمایند تا بر مبنای معیار های همان زمان حالات حالیه را بر زعم خود ارزیابی نمایند. این نیروهای را که در سیاست بنام نیروهای ارتجاعی یا ارتجاعReaktionären) ) یاد میگردند، معمولا افراد، اقشار و طبقاتی را احتوا میکند که در گذشته از منافع مادی و معنوی برخوردار بوده اند ولی در نتیجۀ تغیر وضعیت متضرر گردیده اند؛ و یا اینکه در موقفی قرار دارند که اگر جامعه به طرف عقب برگردد، آنها میتوانند سالار قافله گردند. نیروهای ارتجاعی به هر گام و اقدام بطرف تجدد و نوگرایی با شدت تمام مخالفت میورزند و نه تنها که در مقابل عمل قوانین عینی تکامل تاریخی جوامع قرار میگیرند، میخواهند که عقربه تکامل اجتماعی را به طرف عقب و سرچپه دور دهند. ارتجاع سرسخت ترین و بزرگترین دشمن پیشرفت و بهروزی جامعه است.
3. در جامعه همچنان افراد، اقشار و طبقاتی وجود دارد که از حالات موجود ناراضی بوده، ولی در عین حال در برگشت به وضع سابقه نیز منفعت خویش و مفاد کل جامعه را نمی بینند. فلهذا طرفدار دگرگونی حالات و حرکت جامعه به جلو میباشند. آنها نه تنها که در مسیر موافق قوانین عینی تکامل تاریخی جامعه فعالیت میکنند، بلکه در سرعت عمل همین قوانین ممد واقع میگردند. آهنگ سیر صعودی جامعه را تسریع میبخشند و مانع عقبگرایی جامعه می گردند. مجموعۀ چنین افراد، اقشار و طبقات که طرفدار دگرگونی مثبت، تجدد و تمدن بوده و با روند طبیعی تکامل تاریخ همسو فعالیت مینمایند، بنام نیروهای مترقی ((Progressiv یاد میشود. نیروهای مترقی زاده روند پیشروندۀ تاریخی اجتماع در مقطع زمانی معین اند که در ابتدای ظهور و تشکل شان زیر فشار وضعیت مسلط و پدیده های کهنه بوده؛ اما بخاطر رهایی خویش از فشار به مقاومت ادامه میدهند، روز به روز گاهی به سرعت و تغیرات خیزگونه و گاهی آهسته و به پیشرفت تدریجی رشد نموده و نیرو میگیرد. نیروهای مترقی ارتقای سطح رفاهیت اجتماعی را خواستار بوده و تغیر وضعیت به طرف جلو و مطابق با شرایط ماحول و نیاز زمانی را مدد رسانده و سرعت میبخشد.
تغییرات جدید معمولا در زمان ماضی مثالی ندارد و در زمان حال نیز یا وجود ندارد و یا در نطفه قرارمیداشته باشد. درک، تصور وتجسم حالات نوین و انکشافات آینده برای اکثر افراد، بخصوص افراد عادی و دارای جهان بینی محدود، مشکل است. از جانب دیگر نیروهای سنتگرا، متعصب، دگماتیست و ارتجاعی با پدیده های نوین مخالفت میورزند. چون پدیده های نو معمولا در ابتدای تولد و تظاهر کم قوت و ضعیف میباشند، به مشکل میتوانند در مقابل پدیده های کهنه مقاومت نمایند. حتی کم نیست مواردیکه در بعضی حالات پدیده های جدید بطور مؤقت زیر فشار شدید پدیده های کهنه قرار می گیرند و ظهور و تکامل ایشان به عقب انداخته می شود. اما باید درک نمود که تولد نطفه های پدیده های نوین در بطن پدیده های کهنه، قانونمندی تکامل تاریخی جامعه است که در دراز مدت هر گز کسی و یا نیروی انسانی در مقابل آن مانع دایمی شده نمیتواند.
چون تکامل تاریخی جامعۀ بشری بر مبنای قوانین خود به خودی (عینی) تکامل صورت میگیرد، نهایتاً موفقیت نیروهای مترقی به صورت تدریجی و یا خیزنده بر نیروهای ارتجاعی و محافظه کار (سنتگرا) امر حتمی و ضروری تاریخ است. همان طوریکه ممانعت از عمل قانون جاذبه زمین کار دشوار و ناممکن هست، به همان منوال جلوگیری از عمل قوانین عینی اجتماع نیز مشکل و غیر ممکن است. اگر کسی بخواهد و یا نخواهد، اگر به ذوق کسانی برابر باشد و یا نباشد، و اگر کس و یا نیروی بر ضد آن قرار بگیرد و یا نه، قوانین عینی تکامل جامعه راه خویش را می پیماید و جامعه را به طرف جلو میکشاند. حفظ حالات موجود برای ابد و یا رجعت همیشگی و قطعی آن به طرف ماضی امر دشوار و غیر ممکن است. افراد، گروپها و جوامعی که در مقابل عمل قانون تکامل اجتماعی قرار میگیرند و با هر پدیدۀ نو مخالفت و یا حتی نفرت میورزند، زندگی را بر خویشتن تنگتر ساخته، باعث مزاحمت دیگران میشوند، و پیشرفت اجتماعی را به کندی رو به رو مینماید. اما تاریخ چنین گروپ های اجتماعی را حتما و جبرا بطرف ارتقأ، تجدد و مدنیت میکشاند. هیچ کس و هیچ اجتماع از جبر قوانین عینی تکاملی تاریخ رهایی ندارد، پس چه بهتر که پدیده های جدید مدنی را با وجود عوارض جانبی آن به پیشانی باز و آگاهانه پذیرفت، بر مبنای شناخت عمل قوانین تکامل حوادث را پیش بینی و سمت حرکت جامعه را با آن همنوا ساخت. در چنین وضعیت میتوان آگاهانه به سمت و سو دادن این روند در سازگاری با خصوصیات فرهنگی و اجتماعی شرایط جامعۀ خود تاثیر گذار بود، عوارض جانبی و تاثیرات منفی آن را وقایه و به حیث پیشاهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مدنی نقش سازندۀ خویش را ایفا نمود.