حلال بحران کنونی، لغوِ پارلمان و ایجاد دولت مقتدر است!

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

پوهنیار بشیر مومن
برای سامان دادن بحران جاری( یعنی خطرزا برای مردم و فرصت برای سودجویان)، در قدم نخست باید یک دولت مقتدر به عنوان مرحله گذار بوجود آید، تا باشد زورمندان را خلع سلاح کرده، یک سیستم سیاسی- دولتی مدرنِ با ثبات و با مسئولیت بوجود آید، مردم به

باور این برسند، که عملکردهای قوای امنیتی و حراست، در همه عرصه ها بخصوص عرصهٔ امنیتی، اقتصادی و اجتماعی تحت کنترول دقیق دولت وحکومت قرار دارد. درین مورد لازم است به چند نکته اشاره گردد : اصطلاح "تمدن" از لغت لاتینی یعنی شهرنشین بودن یا شهروندان (civis) مشتق شده، که وصفی آن (civilis) است، ولی امروز این واژه در مقابل عقب مانده گی وپسگرایی هم استفاده میشود. سیستم یا مجموعه ای است از عناصر بهم مرتبط، که برای نیل به هدف مشترک باهم در تعامل هستند. اما دولت به قول ماکس وبر، " یک سازمان سیاسی اجباری است که دارای دولت مرکزی بوده و سعی در برقراری انحصار قدرتِ قانون گذاری برای خود در داخل یک قلمرو مشخص دارد". نکته مهمی، که باید به یاد داشته باشیم، هنگامیکه دربارهء دولت مقتدر سخن می گوییم، نه تنها مجموعه ای از نهادها است، بلکه هم چنان یک مجموعه از مواضع، اعمال، قوانین و رفتارها است، که ما آن را آگاهانه و نا آگاهانه دنبال می کنیم. این قوانین رفتار می تواند شامل تبعیت از قوانین دولتی در کل باشد. حاکمیت به معنای این است که دولت منبع نهایی اقتدار سیاسی در تمام قلمرو تحت حکومتش بوده، که دارای جنبهٔ داخلی و خارجی میباشد:حاکمیت داخلی به این واقعیت اشاره می کند، که در درون مرزهای یک دولت هیچ منبع اقتدار بالاتر و مقتدرتر از دولت وجود ندارد، متأسفانه آنچه که در نظام کنونی ما، نایاب و صریحاً غیر حاضر است. اگر رئیس جمهور مملکت مقتدر نباشد، محاکم آن هم نظیر قوای امنیتی در اقدامات پیش‌گیرانه‌ ای محوله به نفع باندهای جنگسالاران ( مانند قضیهٔ کابل بانک، قـــتل فـــرخنده، قتل رخشانه، ... فساده گسترده وزارت دفاعِ، وزیر بسم الله خان، فساد متمادی فاروق خان وردک در وزارت معارف و ...) و منافع زورمندان، فیصله و تصامیم اتخاد میکنند. در صورتیکه اقدامات و فیصله ها، به مزاح جنگسالاران و باندهای مخوف برابر نباشد، حملاتی گویا اسلام، جهاد، ارزشهای دینی و... در خطراست، آغاز میگردد. پژوهشگر افغان میر عبدالواحد سادات می نویسد: "ھیچ کاری را انجام داده نمیتوانیم، تا افغانستان متحد، مقتدر و دولت نیرومند ملی، که بر قوای مسلح ملی ( غیر قومی و تنظیمی ) متکی و حاکمیت قانون را ملاک عمل قرار دھد، نداشته باشیم. این مأمول زمانی سراب نخواھد بود، که برای انجام وظایف یاد شده صادقانه گام نگذاریم". بدین لحاظ، بدون موجودیت یک حکومت مقتدر وبا صلاحیت برچیدن انحرافات، فسادگسترده و دیگر رابطه ها در جامعه، یک خواب خیال و محال است. نگاه کنید! همین اسلام در تركيه، مالیزیا واندونیزیا هم وجود دارد، ولی يك تلقي صرفاً اخلاقي و اجتماعی است، زیرا دين سياسی محدودیت خود را دارد. آنچه كه در تركيه، مالیزيا، اندونزيا؛ هم‌ اكنون در مصر و تونس مطرح است، اسلام اخلاقی و اجتماعی میباشد. جالبتر اینکه، رهبران جهادی ما عملاً نه بخدا بنده هستند، و نه به دولت رعیت! از رهبر مقتدر وحکومت مقتدر یادآوری آمد، به برهان اینکه همین بی خداهایی چرس باره، دزد و "بچه باز" تمام اهرام های قدرت را در قبضه دارند، مردم از وهم، بیم و خوف، بعیت آنها را میکنند. لذا، دموکراسی جاری شبیه انارشی مشرب بوده، در ماهیت دموکراسی برای غولان است ... دَستایفسکی، فیلسوف شهیر روسی میگفت: "آزادی برای همه ملتها سقف دارد. سقف آزادی رابطه مستقیم با قامت فکری مردمان دارد. در جامعه ای که قامت تفکر وهمت مردم کوتاه باشد، سقف آزادی هم به همان مقیاس کوتاه میشود. وقتی سقف آزادی کوتاه باشد، آدمهای بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد، که حذف می شوند، اما آدمهای قد کوتاه راحت جولان میدهند. بعضی از آدمهای بزرگ هم، برای بقا آنقدر سرشان را خم میکنند، که کوتاه می شوند و سقف ها، پایین تر می آید ومردم بیشتر کُپ میشوند، تا اینکه کمر شان خمیده و دیگر نمی توانند قد راست کنند". برای اینکه قامتهای بلند وافکار بلند دیگر خمیده نشود، درقدم نخست به دولت قوی و با انظباط نیاز مبرم است، تا با پروگرامهای مترقی و مدرن خویش جامعه را به بلوغ برساند. توسعه سياسی محصول است، محصولی كه از پشتوانه و فرآيندهای طولانی اقتصادی و توليدی عبور كرده باشد، داستان اکثریت کشورهای مدرن امروزه چنین است، یعنی بایست توازن قوا بوجود بيايد، جامعه قوی شود و بايد تشكل در جامعه بوجود بيايد. پس اگر قرار است تشكل پيدا كنيم تا توازن قوایی بوجود بياوريم، اول بايد فكرمان را اصلاح كنيم. ترقی وپیشرفت يك مسئله فكری است، اینکه حامل اين فكر کی است مهم نیست، به دلیل اینکه در كشورهای رشد نایافته، ماهيت نظام سياسی اهميت چندانی ندارد، بقول داکتر اکرم عثمان " این لباس دموکراسی بر اندام لاغر جامعه افغانی کشادی مینماید". اصل ظرفيت آن برای پيشرفت است، يك كشور براي اينكه پيشرفت اقتصادی كند حتمی نیست، كه دموكراتيك باشد. مگر كشورهاي آسيایی امروز دموكراتيك هستند! كه هم‌ اكنون قدرتهای اقتصادی شده‌ اند. در مورد کشور مان، فكر می كنم ما با عقب‌مانده گی فكری مواجه هستيم و آن گروه‌های مؤثر اجتماعی- سياسی، اقتصادی و صا حب نظر در صحنه سیاسی با هم نتوانستند به اجماعِ برسند، هر كشوری كه بخواهد پيشرفت كند، اول بايد كشور شود و رهبران آن از هر سازمان و گروه و قومِ كه باشند، بايد به فلسفه ترقی و پیشرفت، به تمامیت ارضی، منافع ملی باور مند باشند. نه اینکه مانند اکثریت جهادیون در فکر تامین منافع پاکستان وایران باشند، چنان که هستند ! واقعيت اين است كه در افغانستان کنون یک تراژدی روان است، مسایل دولت ملی هنوز در "منجنیق" قرار دارد. موازی با این، ما کرکترهای منفی دیگر مانند، رهبر شدن و رئیس شدن داریم، این روحیه در تاريخ سياسی افغانستان چه در راست وچه در چپ، شاید بسيار قوی تر از كشورهای ديگر بوده باشد. این مرض مهلک در تمام کشورهای جهان وجود دارد، اما، مهم مسئله غلظت و درجه‌ بندی است. افغان چه در مسايل شخصی، چه اجتماعی و چه سیاسی، عموماً به بيرون از خود توجه میكند. برای ما بسيار مشكل است، حتا افغانهای خارج از كشور، كه در جوامع مدرن و مدنی زنده گی دارند، هم عاری از اين مشكلات نيستند. ما مانند تسبیحِ نوار سکلیده پاشان شدیم، برخی این دانه های پاشان شده، در اختیار همسایگان ازمند ما، بنام دین، مذهب و یا تبار و زبان قرار گرفتند، که این پرابلم درد را عمیق و عمیق تر ساخته. درین باب، روزی با یکی از تحصیلکرده گان کشورم بحثی داشتم، گفتم جناب! کشور در وضعیت بد قرار دارد، احتمال تجزیه میرود! جناب شان فرمودند: بگذار تجزیه شود! ولی هیچگونه منطق را برای این خواست خود بیان نکرد. ولی یک چیز از سیمایش هویدا بود، اگر تجزیه شود شاید پستِ وزارتی برایش برسد! به قول احمد شاملو،" سخت است فهماندن چیزی به کسی، که برای نفهمیدن آن پول می گیرد". با آه و درد! برای اینکه به طرف یکپارچگی ونوسازی حركت كنیم بايد دولت مقتدر بوجود آید تا بر تمام سرزمین خویش حاکم باشد. ما باید از قصه های « مفت » و نابکار دست بکشم و از دنیای مدرن بياموزيم. مثلاً طی يك و نيم قرن گذشته سیا سیون ما در تشخيص اينكه چه كاری را در چه مرحله‌ ای انجام بدهند مشكل داشتند. در جامعه‌ ای كه بيش از 90 درصد آن حتا سواد خواندن و نوشتن نداشت شعارهای غیر عملی پیش کشیده شدند و بستر فاجعه کنونی را هموار ساختند . تجارب چند سال اخیر نشانداد که بدون نظام حزبی ممکن نیست تا به پلورالیزم وبه یک سیستم دولتی با ثبات دست پيدا كنيم، معلوم است، که عدم عرض اندام احزاب پایدار وفراگیر ناشی از مشكلات جدی فرهنگی ما است. گویی که ما به طور "مادر زاد" فرهنگ ستيز و دشمنی با يكديگر داريم و چون شخص مقابل از ما اطاعت نمی كند، سر او را باید "زیر بال اش" ‌كنيم. اين خصلت عمومی است، تنها در فضای سياست نيست. در افغانستان عرصه سیاست غالباً بر ذوق وسلیقه فردی استوار است، آنچه سیاسی است، بیشتر حالت تصادفی دارد. واقعه و شانس است، به پیوند فامیلی و روابط شخصی وابسته است و با دوستی‌های قدیمی شكل می‌گیرد. قاعده، قانون و متن اساسنامه ها و برنامه ها، حالت تظاهری ونمایشی را دارند. چون خواسته‌ها و منافع آدمیان ملاك است و به معنای علمی كلمه، سیستمی در كار نیست، ازین رو فضا پیوسته مبهم و بی‌ثبات است. اما روزگا ثابت نموده است، که در سیاست ودولمتداری، بهترين‌ها بايد رهبری واداره کشور را بدست داشته باشند. سياست مگر "پل باغ عمومی" است كه همه باید از آن عبور كنند! نه تنها به انسان‌های نخبه با کله و فكر پخته لازم است، بلکه تحصيلات ، شخصيت، وفاداری و صداقت به منافع ملی کشور باید در صدر کرکتر ها قرار گیرد. تجارب چهاردهه نشان داد که ما در كشور چقدر افراد به اصطلاح تحصيلكرده متملق چاپلوس داريم كه برای حفظ سِمَت و مقام، داود خانی، خلقی ، پرچمی، جهادی، طالبی وتکنوکرات شدن و با هر فكر، سياست، شرايط و چارچوب، خویش را توافق دادند. همین عادات وکرکتر مان اجازه نمی دهد كه سطح فكر ما رشد كند. تعصب قهرمان سازی وجدال را ببینید میان سیاسیون، همین سیاسیون مان از توهین دسیسه وتوطئه برضد يكديگر حظ می‌برند، نَفسِ وجود، خودخواهی و فرد اول بودن ما، در ستيز با ديگران است. بقول دانشمند علوم بشری حمیداله عبیدی، (چرا گروه های "بت پرست" ما امروز هر یک "قهرمان" خودش را "انسان کامل" و حتا برتر از آن میداند. وقتی بگویی نخیر این "قهرمان" نیز کاملاً انسان بوده و کاستی هایی هم داشته و دچار خطاها و اشتباهاتی نیز شده،‌ اگر مورد تکفیر قرار نگیری، کم از کم زشت گویی پیروانش را باید به جان بخری. پیروان این "قهرمان" مخالف "قهرمان" گروه رقیب اند و حتا بدتر از آن...و بر عکسش نیز همین گونه ... و بت پرستان حاضرند به خاطر این بت ها با همدیگر تا سرحد جنگ و جدال پیش بروند...امیدوارم به جای برخوردهای قطبی و منازعه برانگیز کنونی با این "قهرمانان"، روزی جامعه و نخبه گان آن به جایی برسند، که بتواند منصفانه و بدون انگیزه های تباری، زبانی، سمتی و ایدیولوژیک،‌ شخصیت و کارنامه های این "قهرمانان" را چنان که در واقع بوده اند بررسی و ارزیابی کرده و ثبت تاریخ نمایند). اين موضوع را با چينایی‌ها، كوریایی‌ها، آلماني‌ها و جاپانی ‌‌ها مقايسه كنيد، زیرا هارمونی اجتماعی مبنای تعامل اجتماعی است و از آن صنعت و حزب به وجود می آيد. تاريخ احزاب در افعانستان تاريخ انشعاب ها وانتقام و" سر به نیست کردنها" است. چون ما در تعامل با يكديگر مشكل داريم، كينه، حسادت، بی انصافی، تخريب، تضعيف، تعصب و خود خواهی از جمله زخم ها‌ی "ناسور" اند كه در دنیای فرهنگی ما جا زده و به ما اجازه نمی دهد كه از نظر فكری رشد نماییم . چونکه مسئله احزاب در تاريخ کشور ما در اطراف يك فرد ویک رهبر متمركز شده است. ما آن مفاهيم را که فرهنگ مارا تغيير دهيم، نه آموختیم، با وجود چنین فرهنگ بسته و مخالف، همه می آييم حزب می سازیم عجبا! در نتیجه همچو یک وضعیت، کثرت گرایی واحزاب را با مقوله های واقعی آن به استهزا میگیریم. قریب به اکثریت از سياستمداران ما از طريق مطالعه چند كتاب و رفتن به جلسه و خواندن بولتنها از مسايل مطلع ميشوند. سیاسیون مان همیشه داد می زنند و شعار میدهند، كه وطن برای مان حیثیت مادر را د ارد . اما وقتی رهبر و آمر میشوند به "مادر" هم رحم نمی کنند. اگر یگان تا پیدا شود، اورا کافر و فاشیست گفته فرار میدهند یا تیر باران و یا به دار آویخته میشود!  همین چندی روز قبل برخورد چند تن بد خوان را نسبت امان اله خان  دیدیم . نباید فراموش کردکه شخصیت‌های تاریخی با همه خوبی‌ها و بدی‌ های شان بررسی شده، تاثیرات و اهمیت اقدامات‌ شان با توجه به شرایط تاریخی آن زمان مورد بررسی قرار می‌گیرد. شاه امان الله فرزند عصر مشروطیت در ترکیه، ایران و افغانستان بود و میخواست که افغانستان را بر‌اساس اندیشه‌های اروپایی در هماهنگی با میراث اسلامی ‌افغانستان و منطقه بنا کند. از اشتباهات بزرگ شاه امان الله، توجه نکردن به اردو ودیکتاتوری بود، روشی که "اتاتورک" و "رضاشاه" را به پیروزی رساند. اما در سرزمین ما چهره خوب، حرف خوش، سابقهء تخریب و ادعای نژاد برتر، کارا تر از بازسازی، ترقی، تعالی و توسعه های عملی- اقتصادی است. در جو فعلی، وطن به انسانِ ضرورت دارد، که دستش به خون مردم آلوده نباشد، متهم به فساد نباشد، نیت صاف و فهم رهبری را داشته باشد. اگر از روی تباری و نصب قضاوت نکنم دکترغنی همین صفات را د ارد. او واقعاً گاهی دیوانه میشود، که می بیند هر طرف فساد است، دزدی و ده ها نا برابری های دیگر عملاً جریان دارد. فساد و نابرابری های زیاد باعث شده، تا بسیاری امورها را بدست خود گیرد و مشکل عدم اعتماد را نسبت به کسانی داشته باشد. اگر لحظهء از لاکهای قومی بدرشده و او را با دیگران مقایسه کنیم! او صادقانه میخواهد افغانستان را ازین بحران فرسایشی نجات دهد. امروز دانشمندان جهان به این باور هستند که پالیسی داکترغنی بر اصل همکاری با کشورهای منطقه و جهان استوار است، می‌تواند افغانستان را از دهه‌ های جنگ و بدبختی نجات دهد. سیاست بین‌الملل گرایی غنی در بین همسایه گان افغانستان، منافع مشترک را ایجاد می‌کند، جلو تلاشهای غرض آلودِ همسایه‌ها برای تضعیف یا نابودی حکومت مرکزی افغانستان را می‌گیرد. شوربختانه، ما در تعامل با همديگر مشكل داريم، اگر شخصی با استعداد تر را از خود ببینیم از وی فاصله گرفته، برایش دسیسه می چینیم. چنین یک کرکتر منفی در همه کشورها و وجود دارد، ولی آنها یاد گرفتند، که چطور با همدیگر کار کنند، ولی ما این مرحله را طی نكرده‌‌ايم. فقط در رسیدن به مرحله ای که ضعف‌های خود را بپذیریم و استعداد ديگران را ستایش کنیم، آن زمان میتوان ادعا داشت، که ما يك گام به پیش هستیم. تا ارادهٔ به پر كردن "خندق" های خود نداشته باشیم و ضعفها را برطرف نكنیم، مشکل ما حل نميشود. و هنوز که هنوز است، به اين نتيجه نرسيده‌‌ايم، كه معترف باشیم مشكلات جدی فرهنگی برای پيشرفت داريم. بجا خواهد بود تا از"توقعات بی جا" دست بکشیم، توقع بی جا یعنی عدم وجود ساختارِ لازم برای تحقق آرزوست. لذا، در توقع سیستم مردم سالاری نیز، اگر ساختارهای لازمهء آن موجود نباشند، انتظار پیشرفت بی جا است. ژان ژاک روسو میگفت، "می توان حقیقتی را دوست نداشت، اما نمی توان منکر آن شد"... حکومت فعلی که در آن "داکترغنی" فقط کمتر ازپنجاه فیصد قدرت سیاسی را در اختیار دارد، خرابیهای بیشمار از جناب حکومت کرزی به او بجا مانده است. نظیر حضور گسترده و نیرومند جنگسالارانِ نا‌فرمان، فساد اداری و انواع آن، گروه‌های هماهنگ مافیایی مواد مخدر، مافیایی دیگر، که از سالیان متمادی بدینسو به‌ گونه غیر‌قانونی معادن و سنگهای قیمتی افغانستان را استخراج و قاچاق می‌کنند. همسایه‌های متجاوز، نابکار، که پیوسته امنیت کشور را تهدید می‌کنند و سرانجام خشونت هراس‌افگنان که همه روزه بی وقفه در اکناف کشور جریان دارد. در ضمن، رسانها که مصروف پخش و انتشار اطلاعات بی بنیاد هستند، که نمیتوان روی آنها اعتماد کامل داشت. در پهلوی آن تحلیل های متفاوت، جانبدارانه و مغرضانه یکتعداد تحلیلگران، که وحدت باور واعتماد را نسبت به شناسایی دقیق این پدیده های سرکوب می کند است. این بی بندوباریها و انارشی همه منشاء و ریشه در حکومت نابکار کرزی دارد. داکتر غنی، برعکس تعداد زیادی از رهبران افغان، که از حمایت قویی قومی، تنظیمی، مذهبی و حامیان سیاسی برخوردار بودند، یگانه سرمایه سیاسی آن ( رئیس‌ جمهور غنی) فهم ودرایت سیاسی او میباشد. شعاری که او همیشه آن را بیان کرده است: "همه افغان‌ها مساوی‌اند؛ هیچ افغان از افغان دیگر برتر نیست". در چنین یک فضا نمیشود با دزدان پروگرام دموکراسی و با عقبگرایان بطرف دولت ملی وترقی و تعالی گامها نهاده حرکت نمود! فلهذا برای تحقق چنین شعارها، تنها ارده نمی تواند کار ساز باشد، باید یک نظام مقتدر ایجاد گردد. برای خلقت همچونظام از تمام شیوهای متناسب با روزگار کنونی و نجات دهندهٔ از شیوه های داخلی و خارجی کار گرفت. در قدم نخست پارلمانِ موجود باید ملغی گردد، بجای آن یک کمیته اهل نظر از اقوام مختلف از انسانهای که دست شان به خون مردم آغشته و آلوده نباشند و برضد اقوام ساکن در وطن عمل نکرده باشند تشکیل گردد. تحت نظر همین کمیته در تمام کشور محاکم اختصا صی تشکل یابد، تا غاصبین زمین، ملکیتهای گوناگونِ غصب شده، معادن و قاتلین را مطابق قانونِ شرایط جنگی بجزای اعمال شان رسانده شوند. به طور مثال این کمیته میتواند از چنین ذوات و اشخاص بی تعصب افغان وتحصیل کرده متشکل گردد: داکتر رفیع اله بیدار، ایوبی نماینده مردم در پارلمان، داکتر سیاه سنگ ، داکتر کبیر رنجبر،  کمال ناصر اصولی نماینده مردم ...،پروفیسیور محمد اعظم سیستانی، داکتر کریم براهوی بلوچ، داکتر فاطمه عزیز، غرزی لایق، داکترفیض اله جلال، ملک پرهیز  داکتر رمضان بشردوست،انجنرغلام محمدزارع، داکتر فتانه نجیب، داکتر حمید الله ر وغ ، رزاق مامون، آشوک داس، سرمحقق عبدالغفور لیوال، فرخنده زهرا، داکتر نثار صدیقی ، صدیق رهپو طرزی، جنرال سید عبدالقدوس سید،  عبدالرزاق ویدی، عالم افتخار، داکتر طلا پامیر، استاد شیلا پناه ، داکتر نور احمد خالدی، استاد عبدالرزاق اسمر، عزیز جرات ، خلیل رومان،  استاد نصیر دستگیر، انجینرعبدالقادر مسعود، داکتر انار کلی، استاد فاروق کارمند، محبوبه سراج، داکتر سمیع حامد، خانم کرو خیل، نادر بیریا ، ثریا پرلیکا ، عبدالصبور رکین سابق والی بدخشان، شکریه بارکزی، احمداله کشتمان سابق والی تخار، هیلی غفاری، باقی سمندر، عبدالرحمان هوتکی، نور منگل، رزاق رحی، میرعبد الواحد سادات، داکتر آصف بکتاش، ملالی جویا، د اکتر داود راوش ... پوهنمل شاه نورتاچ، داکترجلال بایانی، غلام دروغستیز، استاد محبوبه یوسفزی، آذرخش حافظی، داکتر فهیمه پوپل، پوهنمل معین مرستیال، جنرال نسیم سمون، بصیرتحسین، نصیر جواد، سخیداد هاتف، نورالدین همسنگر وامثال این شخصیتهای ملی، که منافع ملی را بازعزم راسخ پاس میدارند و دیگر پذیرهستند. بدون شک و تردید، این کار مشکلات قوی خود را دارد، بخاطر رفع مشکلات و برون رفت از آنها، باید با کمک و پشتیبانی جامعه جهانی، امریکا و دولتهای قدرتمند منطقه، از تما م قوای مسلح وطندوست و تحصیلکردهای با تجربه جمهوری دموکراتیک افغانستان که امروز در کنار جاده ها دستفروشی و تکسی رانی میکنند، میتوان گارنیزیون کاری حرفوی تشکیل نمود که از هر لحاظ مردمان قابل اعتماد وصادق هستند! تنها و تنها درین صورت است، که راه و بستر به دولت ملی، دموکراسی و ترقی هموار میگردد.  زیرا در وضعیت کنونی پله ترازوی دزدان، پا بوسانِ ایران و پاکستان نسبت به وطندوستان و صادقان بسیار سنگینی میکند ! در غیر آن فکر آن میرود، خدای ناخواسته این وطن پارچه پارچه خواهد گردید. چونکه در آن هیچگونه قانون مراعت و رعایت نمیشود!