محمدعالم افتخار
بقای نوع بشر و ادامه تکامل فیزیکی و بیولوژیکی وی بیچون و چرا مرهون موجودیت شمار معتنابهی از حیوانات غیر درنده و غیر مضر و به ویژه همسو و مهربان با آحاد بشری بوده است!
به مناسبت سلسله کشفیات بسیار بزرگ و دورانساز در حوزه زبانی و تمدنی مان؛ به هموطنان و همزبانان گرامی مژده میدهم و مبارکباد عرض میکنم و خویشتن را سعادتمند می یابم که در عمر ناقابلم بخت دیدن و دریافتن اینها را دارم و بالاتر از آن میتوانم به سایر عزیزان همنسلم و جوانتران و آینده گان؛ از اینها خبر دهم و در شرح و بسط شان مصدر خدمتی گردم.
********
«جعبه سیاه» که به انگلیسی Black Boxگفته میشود؛ یک ثبت کننده ناسوز و ضربه بردار تواناست که در طیارات و خاصتاً هواپیما های مسافر بری، نصب شده است تا سروصدا های مهم و مکالمات در جریان وظایف محوله آنها را ثبت نماید. از جمله زمانی که طیاره ای دچار سانحه می گردد و دیگر شواهدِ گویا از آن بر جا نمی ماند؛ آخرین جاییکه اطلاعات پیش از سانحه با فیصدی دقت بالایی می تواند دریافت گردد؛ همین جعبه سیاه می باشد.
مختصری از تاریخچه و اهم خصوصیات سامانهِ جعبه سیاه یا جعبه غیرشفاف نشان میدهد که ما چرا این استعاره را برای مطلوب کنونی بر گزیده ایم؟
تاریخچه:
نخستین بار پیلوت چارلز لیندبرگ در سفر هوایی خود بر فراز اقیانوس اطلس؛ابتداییترین نوع جعبه سیاه را به کار گرفت. جعبهای که لیندبرگ از آن استفاده کرد، صرف ارتفاع پرواز و اطلاعات مربوط به زمان پرواز را ثبت می نمود.
تا چند سال بعد؛ وسیله های پیشرفته تر که اطلاعات زیاد تر مربوط به پرواز را ثبت می کردند، در دسترس قرار گرفتند ولی استفاده از آنها؛ اختیاری بود.
در سال 1947 استفاده از جعبه سیاه در هواپیماها اجباری شد؛ اما هنوز معایب و نواقص جعبه های سیاه به حدی بود که پژوهشگران به اطلاعات ثبت شده اعتماد چندانی نداشتند. به همین دلیل حکم اجباری بودن استفاده از جعبه های سیاه؛ لغو شد.
مگر ده سال بعد؛ پیشرفتهای جدید علمی موجب گردید تا کارشناسان به کار جعبه های سیاه اطمینان پیدا کنند. امروزه در تمامی هواپیماها از جعبههای سیاه، که در واقع ثبت کننده اطلاعات اساسی مربوط به پرواز هواپیما است، استفاده میشود.
رنگ جعبه سیاه بر خلاف نامش؛ سیاه نیست؛ بلکه نارنجی روشن و گاهی زرد است. زیرا این رنگها در میان قطعات پراگنده هواپیما بهتر جلب توجه میکند.
برای آنکه اطلاعات ذخیره شده در داخل جعبههای سیاه به آسانی لطمه نبیند، این جعبهها باید در برابر آتش و ضربه مقاوم باشند. به همین دلیل این دستگاه ها را طوری می سازند که به مدت نیم ساعت در برابر گرمای شدید تا 1000 درجه سانتیگراد مقاومت کنند. پوشه آنها نیز باید ضربه یک میله فولادی به وزن 250کیلوگرم را که از ارتفاع 3 متری سقوط کرده باشد، تحمل بدارد.
جعبه های سیاه به شکل مکعب مستطیل بوده و دارایبَرِ در حدود 12.5 سانتی متر و درازی ی 30 تا 50 سانتی متر است. جعبه های سیاه پیشرفته حالیه به دستگاه کوچک دیگری نیز مجهز استند که در اثر تماس با آب؛ صدای بلندی معادل 37.4 کیلو هرتز تولید میکند. این صدا از یک مسافت 4 کیلومتری و عمق 7000 متری آب؛ برای مدت 30 روز قابل شنیدن است.
*************
باید به خاطر بسپاریم که اینجا سخن از سامانهِ دریافت اطلاعات سفر های هوایی ی دسته هایی از افراد بشری هم عصر ماست که عمدتاً با خیر و عافیت در کرهِ زمین جای به جای می شوند و صرف بعضاً شوربختانه گرفتار بدشانسی گردیده به منزل نمی رسند.
در هر دو صورت؛ مقداری آوا ها و واژه ها و جملات برجا مانده در جعبه سیاه؛ از منزل زنی آنها و «قالین پرنده» حامل ایشانست که از کان و کیف سفر و وسیله سفرِشان؛ ما و دیگران را با خبر میسازد.
ولی از عمر پیدایش سامانه ایکه این امکانات را میسر ساخته است؛ بیشتر از نیم قرن سپری نمی شود و تازه خودِ سفر هوایی و ترانسپورت هوایی نیز در تاریخ بشر؛ عمر خیلی خیلی کمی داشته و در آغاز ها به مراتب بیشتر از سامانهِ جعبه سیاه؛ دارای معایب و نواقص بوده است و هنوز کدام «کمال مطلق» نمی توان بر آنها قایل شد.
این؛ در حالی است که طی سراسر تاریخ و ماقبل التاریخ؛ که مسلماً مشمول هزاره ها و قرون بی شماری می گردد؛ بشرِ نیاکان ما؛ در حالتِ سفرهای پی در پی اغلب گروهی و اجتماعی؛ آنهم برای «تنازع بقا» بوده و به ناگزیر؛ اقلاً در 99 درصد پویه این زمان هم؛ سفر هایی کاملاً موفقانه و با خیرتِ انجام؛ نداشته است؛ به این دلیل ساده که وسایل و تکنولوژی ها و با خبری های کنونی از جهان موجود نبوده و تقریباً همه گونه ایمنی های تضمین شدهِ امروزیان در برابر خطر های آشکار و پنهان و بالفعل و بالقوه؛ سراغ نمی شده است!
به درستی مشخص نیست و شاید هیچگاهی مشخص شده نتواند که چندین چند هزاره؛ انسان های باستانی در حالت کوچگری و نقل و انتقال بر روی ساحات گوناگون زمین به سر می برده اند و شکل های تجمعات شان نیز به ناگزیر تیره ای و قبیله ای بوده است. چنانکه همین اکنون نمونه های بسیاری از این گونه زیستار در کنج و کنار دنیا وجود دارد و خود کشور ما و کشور های همسایه از همچو آثار غیر موزیمی معیشت های عتیقه سرشار میباشد.
انسان امروزی؛ در باره خود و تبار و فرهنگ و سجل و سوانح گذشته گان حتی نزدیکترین خویش؛ هرگز به حقیقتی دست نمی یابد تا مانند خوانش و دانش «جعبه سیاه» هوا پیما ها؛ قابلیت خوانش و دانش در عُمق اوضاع و احوال سپری شده پیشینیان را کسب ننماید؛ پیشینیانی که در زمان ها و مکان های کاملاً متفاوت و با امکانات و محدودیت ها و محرومیت های مقایسه ناپذیر با اکنون؛ «تنازع بقا» کرده و با خطا و آزمون و خطا و تحمل قربانی های بیحد و حصر مقدمات زیست بشری را پی افگنده اند.
ساده گی فهم و تدبیر و ابزار:
معلوم است که در گذشته های حتی پنج ـ ده قرن آنسوتر؛ نیاکان بشری قریب عموماً؛ زنده گانی های بسیار بسیطی داشته اند و تعداد نفوس همه و هر نوع گروه های متمایز از هم؛ و در کوچ و سفر در جغرافیا های دور از همِ و پرت از هم؛ به مراتب کمتر از حال بوده و بر عکس؛ سرزمین های مختلف؛ چندین برابر بیشتر از امروز؛ دارای گله ها و مجموعه های حیوانات درنده و گزنده و خزنده و چرنده و پرنده ... گوناگون بوده است.
اگر بشر؛ نام یکی از انواع جانداران روی زمین است؛ نوعی که به آهستگی و تدرج غیرِ مستقیم طولانی به انسان تکامل کرده یا به نسناس تنازل نموده است؛ ناچاریم قبول کنیم که تا نقطه ای از زمان؛ بشر و متباقی حیواناتِ خاصتاً نزدیک و مشابه با وی؛ دارای توانایی ها و ناتوانی های همسانی بوده است چنانکه همین امروز دیگر جانوران در جنگل ها و صحرا ها و دریا ها...در حالت «تنازع بقا»ی طبیعی؛ می زیند و می میرند.
به عبارت دیگر تا همین نقطه زمانی مفروض؛ بشر نیز به تمام معنی یک حیوان بوده است؛ منجمله نمی توانسته سخن بگوید و جز با چنگ و دندانِ اندامی؛ از خود دفاع و با حیوانات مهاجم و یا هم با همنوع متخاصم خود؛ ستیزه کند!
اینجا منظور از تنازع بقای طبیعی؛ دشوار فهمی چندان ندارد فقط مشروط بر اینکه نسناس نبوده و از حد اقل های شعور متعلق به انسان؛ بهره داشته باشیم که اجازه میدهد تا گذشته های ماقبل تمدنِ عُمر بشر را؛ نزدیک تر به حالات طبیعی؛ در نظر آوریم!
تنها درین صورت؛ قابل درک است که فقط در هزاره پسین؛ نوع بشر به قسم فزاینده؛ چه به طور مستقیم (مثلاً از طریق شکار) و چه به طور غیر مستقیم (مانند تحمیل دگرگونی در زیست ـ محیط) موجبات انقراض کامل و حد اقل کاهش شدید تعداد گونه های جانوری بسیاری را در دنیا فراهم کرده و بالمقابل نفرات و گله های و جوامع خود را افزونتر ساخته و خود؛ به گونه جانوری مسلط بر اکثر بخش های کرهِ زمین؛ بدل شده است.
«تنازع بقا»ی طبیعی و پیامد های آن برای بشر:
اینجا سخن بر سر این است که قبول کنیم پس از آن نقطهِ مفروض زمانی یاد شده؛ جانوری؛ بشر شده است یعنی با اینکه هنوز نمی توان بر او آدم و انسان ... اطلاق کرد؛ دیگر با حیوانات بیش و کم مماثل خود؛ صد در صد یکی نیست و مثلاً دیگر؛ اورانگوتان؛ ژیبون؛ بوزینه ... یا دورتر: گاو و شتر و شیر و کفتار ... نامیده شده نمیتواند. اینکه تمایز در چه و در کجاست؛ باشد به جایش؛ فقط باید دریافت که این تمایز؛ حادث گردیده است!
به علتِ این تمایز است که دیگر در میدان تنازع بقا؛ صف و سنگر؛ جدا میشود و ازآن پس؛ بشر نمی تواند با عین امکانات و الزامات سایر جانداران یاد شده و یاد نشده؛ مبارزه نموده بقای خود را تأمین و محیط برای زیست خود و اولاده خود را تضمین نماید.
شواهد زیاد و منجمله وضع نوزادان امروزی بشری با دوران کودکی ی زار و ضعیف طولانی مدت شان؛ نشان میدهد که گذار به بشر؛ بیشتر به «ناقص الخلقه» گی شباهت بهم رسانیده بوده است!
و علت در آن است که گذار به بشر؛ به معنای یک انقلاب کامل و بی پیشینه در وراثت زیستی بوده؛ و در پی این انقلاب عظیم؛ «اتوماتیسم غریزی» که در سایر حیوانات پابرجا مانده است؛ در بشر دیگرگونی یافته و برخی از جبر ها (قانونمندی ها)ی اساسی آن؛ بنای ضعف و اضمحلال گذاشته است. البته این ضعف و اضمحلال؛ نهایتاً به نفع رشد خود سازی و خود آموزی و اختیار و انتخاب و هوشمندی و شیطنت بشر و تکامل آن به انسان؛ انجامیده؛ ولیکن در اوایل؛ موجبات افزایش ضعف های فیزیکی و بیولوژیکی و به ویژه فتور روحی را به وجود آورده که عواقب سهمگین در میدان تنازع بقا داشته و تا سرحد انقراض زود رس یا دیر رس خیلی از گونه های اولیه بشری را پیش آورده است.
اما نه چنانکه گفتیم در 5 و 10 قرن اخیر؛ بلکه در هزاران هزار و میلیونها سال پیشتر؛ کنش و واکنش حیوانات با بشر و بشر با حیوانات است که مضمون اصلی زیستار آدمیان را میسازد. یعنی اینکه مایه های اساسی بقای نوعی و تطور خیال و فکر و پیدایش باور ها و تکلم و زبان و فرهنگ و جادو و دین و هنر... در درون همین مناسبات است که شکل گرفته و نضج یافته و به آینده گان تا به زمانه ما رسیده است.
معلوم است که شماری از حیوانات درنده شکارگر همچون شیر و پلنگ و کفتار و گرگ و گراز و مار های بزرگ و نهنگ ها و باز ها و کرگس ها دشمنان جانی ی افراد بشری و خاصتاً کودکان و نوجوانان آنها و شماری هم مانند گزندگان زهری کوچک و بزرگ؛ آسیب رسان ها و آزار دهندگان بی امان ایشان بوده اند مثل اینکه هنوز کم از کم به طور بالقوه میباشند.
هر گاه در پهنای جهان؛ فقط و فقط همین دسته جات حیوانی می بودند؛ به ساده گی قابل درک است که بقای بشر در همان چند نسل محدود نخستین؛ متوقف می گردید و امروزه از این موجود دوپا اثری شاید جز به گونه سنگواره های تکه پاره وجود نمیداشت. پس مسلم است که بقای نوع بشر و ادامه تکامل فیزیکی و بیولوژیکی وی بی چون و چرا مرهون موجودیت شمار معتنابهی از حیوانات غیر درنده و غیر مضر و به ویژه همسو و مهربان با آحاد بشری بوده است.
حیواناتی مانند شتر و فیل و اسپ و خر و سگ از مدد کننده های اساسی در بقا و تکامل نوع بشر بوده اند ولی گاو ها و گله هایشان؛ نقش و مقام به مراتب فراتر داشته برای بشر هم مادری و هم آموزگاری انجام داده اند.
این حقیقت عظماست که در گنجهِ «جعبه سیاه» بر جا مانده از مرکوب های نسل های گُم شده نیاکانِ نیاکان ما به وضوح و روشنایی ی خیره کننده ای برجامانده و به ما رسیده بوده است که در سالیان پسین توسط یک متفکر و متجسس هنوز ناشناخته و حتی گُم نام جغرافیای زبانی و فرهنگی بزرگ مان؛ «خوانده» شده ؛ در کتابی مستقل نگارش یافته و از آنهم برتر طی آموزش های ویدیویی ی شیرین و مستند و مستدل عرضه گردیده است.
و اما چرا «جعبهِ سیاه» دین و سخن؟!
اینکه در فرنام این نبشته جزء را مرجح داشته آوردیم که «جعبهِ سیاه» دین و سخن؛ در روی زمین؛ پیدا شد!؛ بدانجهت است که بیشتر مبادی این هر دو؛ در آسمان؛ توهم می گردد و جز در پهنه های اکادمیک؛ کمتر میسر بوده و هست که نسبت به این معقولات حاکم؛ چون و چرا گردد. لیکن کشفیات دورانساز یاد شده طوریست که این معقولات دژ نما را خیلی آسانتر از دیوار ریگی در برابر چشمان عوام و خواص فرو می پاشد.
با اینکه بالاخره بشر؛ منحیث یکی از انواع؛ به بقا ادامه داده و ضعف های فیزیکی و بیولوژیکی ی خویش را به طریق اعتلای توانایی های دماغی خود و کشف ها و اختراعات عمدتاً در عرصه کار افزار و جنگ افزار و تولید مواد غذایی و دوایی؛ تا حدود بارزی جبران نموده و در گستره هایی هم بر مهارت ها و توانایی های خویش فوق العاده افزوده است؛ ولی نتوانسته بر فتور های متعدد روحی خویش غلبه کسب نماید تا جاییکه امروزه نیز؛ متلاطم ترین و دردمند ترین روان در عالم؛ به نوع بشر تعلق دارد و از این نظر؛ بشر را نمی توان حتی با جانوران روحاً آسیب دیده و مریض؛ قابل مقایسه دانست.
این تنها موجود حیه روانپریش و روان نژندِ دنیا؛ حتی هنوز از درک و دریافت اینکه در قاعده به لحاظ روحی؛ بیمار و بیمارترین می باشد؛ نه تنها به طرز رقت انگیز عاجز است و چه بسا بیماری های روانی و جنون و اسکیزوفرنی... خویش را؛ مقدسات و نزولات آسمانی توهم میدارد؛ بلکه عیناً مانند سگ دیوانه؛ به دفاع از بیماری خودش و توسعه و تعمیم آن؛ جدال و «جهاد» میکند که چه بسا هیچ حدود و ثغور و قاعده و ضابطه را نیز در برابرش؛ نمی شناسد و بر نمی تابد!
البته استثناءات آینده دار و به قاعده تبدیل شدنی؛ بیشتر در دو قرن اخیر به بالنده گی رسیده است که این قلم در نوشتار های پیشین منجمله در سلسله مقالات «خدای جاهل؛ همان جهل اوست!(1)» به آنها اشاراتی داشته است. مثلاً در یکی از این مقالات آمده که:
«قرن نزده تا بیست و یک را به درستی میتوان؛ "عصر روانشناسی" خواند. اینک به مدد تکنولوژی های خیلی خیلی پیشرفته تا حد نانو تکنولوژی؛ "روانشناسی"؛ در کنار بیولوژی، فارموکولوژی (دواسازی و دارو درمانی)، ژنتیک، اپی ژنتیک ... در ردیف علوم ساینتفیک قرار گرفته است و تمامی نظریات و تئوری های این عرصه می تواند توسط آزمون های تکنولوژیکی؛ دقیق و ظریف و متقن گردد.
خاصتاً دانش بسیار جدید ولی سخت عمیق "مغز شناسی" نقش پشتیبان خارائین را برای شقوق مختلف "روانشناسی" و میتود ها و فنون روانپروری و رواندرمانی ایفا میکند. همه این علوم به وضوح و درخشش خیره کننده ای اثبات کردند که بشر بودن و انسان بودن؛ فقط و فقط و فقط به مغز و دماغ منوط و مربوط میباشد و کاملاً بر ضد باور های ناگزیر اساطیری مردمان اعصار قدیم؛ هیچگونه ربط و قید و بستی به سایر اندام های آدمی و به ویژه به صدر و سینه و قلب و ناف و پائین ناف (جای خیالی نفس و نفس نفیسه!!)؛ ندارد.
محتویات صدر و سینه آدمی؛ با جانوران عالی به ویژه با جانوران انسان نما (بوزینه، ژیبون، اورانگوتان...) کاملاً همسان است و مهمترین عضو یعنی قلب؛ که قدما (حتی متفکران و دانشمندان قدیم) می پنداشتند که عشق و اخلاق و اندیشه و دانش و معنویت و روحانیت و هزاران فلان و بهمان دیگر توسط آن متحقق میشود؛ نیز کار کرد و خاصیتی را، فراتر از قلب های سایر حیوانات دارا نیست. چنانچه تاکنون هزاران مورد عملیات پیوند قلب؛ در جهان صورت گرفته است و حتی در یک مورد هم دیده نشده که ذره ای از خواص و عقاید و مشخصات افرادی که قلب جدید دریافت کرده اند؛ تغییر یافته باشد.
حتی در انسان هایی به جای قلب حقیقی؛ قلب مصنوعی یعنی صاف و ساده؛ ماشین های پمپاژ خون قرار داده اند و باز هم آنان؛ همان آدم هایی باقی مانده اند که بودند. »
با وصف اهمیت والا و مقام شامخ علوم تجربی از جمله روانشناسی ی ساینتفیک؛ متأسفانه بهره مند شدن توده های عوام جوامع از حقایق و کشفیات این علوم؛ سخت و صعب است؛ چرا که به یاد گیری ها و تحصیلات و تطبیقات و تجربیات بسیار زیاد نیاز دارد.
اینجاست که باید اطلاعات و دانستنی های بدیهی تر و در دسترس تر از استقامت های زیادی فراهم شود تا مردم بتوانند با اطمینان یابی سهلتر از توهمات و خرافات و اعتیاد های مصاب شده در دوران کودکی فاصله گیرند و به خود و همردیفان و فرزندان خویش در جهت یار حقیقت و علم و عدالت و شادمانی و زیبایی شدن؛ مدد رسان گردند!
کشفیات همزبان فرهیخته با درایت و با نبوغ مسلم مان از گنجه «جعبه سیاه» مرکوب های گذشته گان دور ما که اغلب هم در دسترس و در پیش چشمان همه مان قرار دارد؛ و در آتی با مقدمات بایسته و لازمی معرفی خواهد شد؛ یکی از سازنده ترین ها و تعیین کننده ترین ها در همین راستاست!
تا دیداربعدی؛ شاد زی، شادکام باشی!