معجزۀ جاویدانۀ فلمینگ

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

ترجمه از منابع انگلیسی

در جامعۀ بشری نوابغ زیادی وجود داشته و دارند که با ابتکارات خلاقانه و جاویدانۀ شان ماندگار شده اند، جاویدانگی هریک از اینان به اثر زکاوت، استعداد، هوش و تلاش خستگی ناپزیری بوده که به خاطر بهبود جامعۀ بشری انجام داده اند و هیچ  گونه توقع مادی و معنوی نیز از مردم نداشته اند و

ندارند.
دانشمندان بشر به اثر طبع کنجکاوانۀ شان و کاربرد خرد و تجارب در درازنای تاریخ به پدیده های دست یافته اند که دست آورد هریک آن معجزه حتی فراتر از معجزه است،  از اکتشافات علمی گرفته تا اختراعات عدیدۀ که هریک به نوبۀ خود در زندگی انسانها ارزش حیاتی دارد، ازان جمله یکی هم دوای انتی بیوتیک پنسیلین است که ملیونها انسان را از مرگ حطمی نجات داده و بیماری های کشندۀ انسانها را درمان میکند.
با اینکه همۀ ما با نام پینی سیلین و انتی بیوتیک آشنایی داریم و در شفاخانه های سراسر دنیا از این دوای زندگی بخش استفادۀ وسیع صورت میگیرد شاید کمتر کسی پیدا شود که کاشف این دوای حیاتی را بشناسد و یا نام  و زادگاه او را بداند.
من با استفاده از وبسایت های متعدد انگلیسی معلومات مختصری در مورد دهقانزادۀ که کاشف پینی سیلین است تهیه نموده و خدمت شما علاقه مندان پیشکش مینمایم.

الكساندر فلمینگ در سال 1881 میلادی در قریۀ آیرشایر اسكاتلند به دنیا آمد. هفت ساله بود که  پدرش مرد و مسئولیت ادارۀ مزرعه و تربیت فرزندان به دوش مادرش افتاد. هنگامی که الكساندر فلیمینگ پنج ساله بود، پیاده به مکتبی در 5/1 كیلومتری منزلش می رفت و وقتی ده ساله شد، مجبور بود فاصله  5/6 كیلومتری خانه تا مکتب را پیاده طی كند. هنگامی كه به دوازده سالگی رسید مکتبش 25 كیلومتر با خانه فاصله داشت، بنابر این در اكادمی كیلمارناك اقامت گزید. با این حال مجبور بود در تعطیلات آخر هفته حدود 20 كیلومتر راه رفت و بر گشت از ایستگاه قطار تا خانه را طی كند. پس از یك  و نیم سال اقامت در كیلمارناك به لندن پیش برادرش رفت و تحصیلات خود را در پلی تخنیك ادامه داد. اما این دوران به اثر عدم توانمندی مالی دوام نیاورد، الکساندر فلمینگ  شانزده ساله در یك شركت كشتیرانی استخدام شد و كمی از وقت خود را با نیروهای داوطلب اسكاتلندی مقیم لندن گذراند. او در تیم واتر پو لوی این گروه بازی می كرد، و یك بار با تیمی از شفاخانۀ سن مری مربوط دانشگاه لندن، مسابقه داد.
چند سال بعد ارث مختصری به او رسید و برادرش او را تشویق كرد تا در فاکولتۀ طب شامل  شود. در لندن دوازده  فاکولتۀ طب بود، كه الکساندرفلمینگ از هیچ كدامشان شناختی نداشت جز یكی كه شفاخانۀ سن مری وابسته به آن بود و تنها چیزی كه  درآن مورد می دانست این بود كه یك تیم واترپولو دارد، و به همین دلیل به آنجا رفت. در همان هنگام بود كه المرات رایت به عنوان معلم باكتری شناسی در آن فاکولته مشغول به كار شد. الکساندرفلمینگ در ابتدا تصمیم داشت جراح شود، اما پس از فارغ التحصیلی، شغلی در آزمایشگاهی كه در آن موقع المرات رایت سرپرستی آن را به عهده داشت به او پیشنهاد شد، الکساندرفلمینگ تا پایان عمر خود را در آن آزمایشگاه گذراند و در سال 1929میلادی استاد باكتری شناسی شد.
طی جنگ جهانی اول الکساندر فلمینگ و رایت به فرانسه اعزام شدند تا به معالجۀ سربازان زخمی بپردازند. آن زمان داکتران برای درمان جراحات جنگی از مواد ضد عفونی كننده استفاده می كردند. اما الکساندرفلمینگ متوجه شد كه فنل ( یا اسید كربولیك كه رایجترین مادۀ ضد عفونی كنندۀ آن زمان بود) بیشتر ضرر دارد تا فایده، چون گلبول های سفید خون را سریع تر از باكتری ها نابود می كند. او می دانست كه این اثر زیانمند است چون گلبول های سفید، مدافعان طبیعی بدن در برابر باكتری ها هستند.
در سال 1922 میلادی الکساندرفلمینگ برحسب تصادف میكروب كشی كشف كرد كه باكتری ها را از بین می برد، اما بر گلبول های سفید اثری نمی گذاشت. هنگامی كه او دچار زكام شد، از ترشحات بینی خود كشتی تهیه كرد. همچنان كه ظرف كشت را كه پر از باكتری های زرد رنگ بود بررسی كرد، اشكی از چشمش به درون ظرف افتاد. روز بعد وقتی كشت را مورد مطالعه قرار داد، در قسمتی كه اشك ریخته بود فضای شفافی دید. كنجكاوی و تیز بینی اش او را به نتیجه صحیح راهنمایی كرد. در اشك ماده یی وجود داشت كه باعث تخریب سریع ( لیز) باكتری ها می شد، اما به بافت انسان آسیبی نمی رساند. او این آنزیم ضد میكرو بی اشك را لیزوزیم نامید. معلوم شد كه این آنزیم اهمیت كاربردی چندانی ندارد، چون میكر وب هایی كه لیزوزیم از بین می برد نسبتاً بی ضرر هستند، اما چنان كه خواهیم دید، این اكتشاف مقدمۀ ضروری كشف پنسیلین بود. در تابستان 1928 میلادی الکساندرفلمینگ
مشغول تحقیق دربارۀ آنفلوانزا بود. ضمن انجام كارهای معمول آزمایشگاهی كه می بایست كشت های باكتریایی را كه در ظرفهای پهن پوش دار رشد كرده بودند زیر میكرو سكوب بررسی كند، متوجه شد كه در یكی از ظرف ها ناحیۀ شفافی به وجود آمده است. تحقیقات بیشتر نشان داد كه ناحیۀ شفاف در اطراف نقطه یی بود كه ظاهراً وقتی سرپوش ظرف گذاشته نشده بود، تكه ای پوپنک به درون آن افتاده بود. الکساندرفلمینگ با به خاطر آوردن تجربیاتش در زمینۀ لیزوزیم، نتیجه گرفت كه پوپنک چیزی تولید می كرد كه باعث مرگ باكتری های استافیلوكوك در ظرف كشت شده بود. او تعریف كرد:
اگر تجربیات قبلی ام نبود[ دربارۀ لیزوزیم] چه بسا مانند كاری كه بسیاری از باكتری شنا سان دیگر قبلاً كرده بودند ظرف را به دور می انداختم. به احتمال زیاد برخی از باكتری شناسان هم متوجه تغییراتی مشابه آنچه من دیدم شده بودند، اما چون علاقه ای به مواد ضد باكتریای طبیعی وجود نداشت، كشتها را به دور انداخته بودند. من به جای آنكه مطابق رسم زمانه كشتهای آلوده را دور بیندازم، تحقیقاتی انجام دادم.
الکساندرفلمینگ پوپنک را جدا كرد و آن را به عنوان یكی از اعضای جنس پنی سیلیوم شنا خت، و مادۀ انتی بیوتیكی را كه تولید می كرد پنی سیلین نامید، باکتری های که پنی سیلین از بین می برد، سبب بسیاری از عفونت های شایع و خطر ناک در انسان  هستند.
البته در سال 1928 میلادی استفاده از پوپنک برای مقابله با عفونت، ابتكار كاملاً نوظهوری نبود. لویی پاستور و همكارش ژ. ف. ژوبر در سال 1877 میلادی نشان داده بودند كه گاه میكروبی از رشد میكروب دیگر جلوگیری می كند. نوشته اند كه درعهد باستان مصریان و رومیان از پوپنک نان استفاده می كردند، اما هزاران پوپنک مختلف بر نان می رویند كه تنها چند نوع آنها چیزی تولید می كنند كه با عفونت مقابله كند. قاعدتاً الکساندرفلمینگ هم از این مسئله آگاه بود و به همین سبب در می یابیم كه چرا شگفت زده شد. الکساندر فلمینگ در ادا
مه نشان داد كه پنی سیلین برای جانوران سمی نیست و به یاخته های بدن آسیبی نمی رساند:
همین سمی نبودن پنی سیلین برای گلبول های سفید خون بود كه باعث شد متقاعد شوم روزی به عنوان دوای شفا بخش شناخته خواهد شد. وقتی پنی سیلین خام در خون انسان آزمایش می شد، رشد استافیلوكوكها را در رقت 1 در 1000 كاملاً مهار كرد، اما اثر سمی آن بر گلبول های سفید چیزی بیش از محیط كشت اولیه نبود. آن را به جانوران نیز تزریق كردم، و ظاهراً هیچ اثر سمی نداشت. چند آزمایش ابتدایی  بر بیماران نتایج مطلوبی داد اما اتفاق معجزه آسا یی رخ نداد، و فهمیدم كه باید آن را غلیظ می كردیم. سعی می كنیم پنی سیلین را تغلیظ كنیم اما دریافتیم كه پنی سیلین به سرعت خراب می شود و روشهای  سادۀ ما فایده ای نداشتند
در همین هنگام موفقیت چشمگیر سولفانیل آمید باعث شده بود كه شیمی درمانی توجه همگان را به خود جلب كند. همكاری هرولد ریستریك و فلمینگ برای جدا سازی و تغلیظ پنی سیلین با شكست مواجه شد، و تا چندین سال بعد دیگر كار مهمی دربارۀ پنی سیلین انجام نگرفت. در اواخر دهۀ 1930 میلادی هاوارد و. فلوری استاد آسیب شناسی دانشگاه آكسفورد همكاری پژوهشی خود را با ارنست بوریس چین، زیست شیمیدان پناهندۀ یهودی كه از آلمان هیتلری گریخته بود و به سفارش فلوری به آكسفورد آمده بود، آغاز كرد. آن دو تحقیق دربارۀ لیز وزیم، همان آنزیم ضد باكتریایی كه الکساندرفلمینگ كشف كرده بود، و نیز دیگر مواد ضد باكتریای طبیعی را شروع كردند. چندی نگذشت كه پژوهش های آنان بر پنی سیلین كه به نظر آنان امید بخش ترین این عوامل بود متمركز شد.
گروه آكسفورد با استفاده از روشهای پیچیدۀ شیمیایی برای جداسازی و تغلیظ، كه امكانات آن در آكسفورد وجود داشت و فلوری و چین با آن آشنا بودند، اما فلمینگ در سن مری نه با آنها آشنایی داشت و نه بدانها دسترسی، موفق شدند پنی سیلین را آن قدر تغلیظ و تصفیه كنند كه خواص درمانی آن را ابتدا در مقابله با عفونت های تجربی در موش و بعداً در افراد بیماری كه از عفونت های استافیلوكوكی و دیگر آلودگی های خطرناك رنج می بردند، به اثبات رسا نند ( نخستین پنی سیلین را كه در انسان استفاده می شد، در لگن های شفاخانه رشد می دادند با آنكه پنی سیلین را از ادرار بیماران جدا می كردند و مجدداً مورد استفاده قرار می دادند اما برخی آزمایش های بالینی به دلیل كمیاب بودن این دوا  ناتمام ماندند.
به سبب ضرورت بهره گیری سریع از توانایی پنی سیلین در مقابله با بیماری ها و درمان زخمهای نظامیان جنگ جهانی دوم، تولید آن در مقیاس گسترده، در انگلستان و امریکا، از اولویت های نخست بود. فلوری به آمریكا رفت تا روشهای استخراج و تولید پنی سیلین در انگلستان را شرح دهد، و شیمیدانان دو سوی اقیانوس اطلس به طور خستگی ناپذیری كار كردند تا ساختار شیمیایی پنی سیلین را تعیین كنند و از راه تخمیر یا تولید آزمایشگاهی آن را به دست آورند. این مولكول پیچیده و ناپایدار برای نخستین بار سالها پس از پایان جنگ به طور صناعی تهیه شد، اما پیشرفت در گسترش تولید آن از راه تخمیر در مدت جنگ به گونۀ استثنایی سریع بود.
همان طور كه تصادف در كشف پنی سیلین نقش داشت، در این مرحله از تولید آن نیز وارد صحنه شد. وقتی فلوری به امریکا رفت تا دربارۀ تولید پنی سیلین در مقیاس وسیع تبادل نظر كند، از آزمایشگاه پژوهشی ناحیۀ شمال وابسته به وزارت زراعت امریکا در پئوریای ایلینو یز دیدن كرد. مدتی بود كه در این آزمایشگاه به دنبال كاربردی صنعتی برای محصول غلّه اضافی، و راه حلی برای مشكلی كه در همین رابطه وجود داشت، یعنی دفع ماده چسپناکی
كه به عنوان یكی از فراورده های جانبی از فرایند آسیاب كردن ذرت به دست می آمد، جست و جو می كردند. وقتی این مادۀ استخراج شده به محیط كشت پنی سیلین اضافه شد، بازدهی پوپنک مورد نظر را به طور نامنتظره ای ده برابر افزایش داد.
دومین كمكی كه آزمایشگاه پئوریا كرد تهیۀ سویۀ بهتری از پوپنک مولّد پنی سیلین بود. صدها پوپنک از سرتاسر جهان جمع آوری و برای آزمایش به پئوریا فرستاده شدند. شگفت آنكه بهترین پوپنک را یكی از زنان محلی به نام مری هانت فرستاد، كه به دلیل علاقه اش به جست و جو برای پوپنک های جدید، (مری پوپنک) لقب گرفته بود. او از یكی از بازارهای میوه پئوریا یك خربزه  آورد كه پوپنکی با ظاهری زیبا و طلایی روی آن بود. این سویۀ جدید پوپنک بازدهی پنی سیلین را دو برابر كرد، بنابراین تركیب دو اكتشافی كه در پئوریا صور ت گرفت میزان بازدهی پنی سیلین را به 20 برابر رساند. چه كسی فكر می كرد پئوریا این قدر در تولید دوای معجزه آسایی كه برحسب تصادف در لندن كشف شده بود، نقش پیدا كند؟.
استفاده از پنی سیلین نه تنها جان هزاران نفر را در دوران جنگ جهانی نجات داد، بلكه عا ملی شد تا برای كشف انتی بیوتیك های دیگر، از جمله خانواده ای از تركیبات مشابه شیمیایی پنی سیلین به نام سفالوسپورینها، پژوهش هایی انجام گیرد. برخی از این انتی بیوتیك های جد ید در مبارزه با باكتری هایی كه به پنی سیلین مقاوم اند مؤثر هستند.
الکساندر فلمینگ، فلوری و چین جایزۀ نوبل در فیزیولوژی یا طب را در سال 1945میلادی مشتركاً بردند. هر سه دانشمند متعاقباً به سبب پژوهشهایشان، كه منجر به تسكین آلام و نجات جانهای بی شماری  از انسانها شده بود، به لقب سر نایل شدند.

عزیزی غزنوی