ازدواج ارثی در افغانستان

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

تتبع ونگـارش :
الحاج امــیـن الـدیــن» سعـیـدی – سعید افـغــانی«
مــدیـــر مطـالعات سـتراتــــیـژیک افـغـان و
مسؤل مرکز کلتوری دحـــــق لاره- جرمنی

ازدواج ارثی یعنی ازدواج با زنیکه شوهرش وفات میکند و این زن به  یکی از اقارب شوهر  جبراً به ازدواج مجبور میشود،  یکی از انواع ازدواج های ظالمانه وغیر انصافانه ای است که مانند تمام ازدواج های جبری و بدون شرایط رضایت کامل یکی از طرفین عقد

نکاح، در مخالفت به شریعت اسلامی میباشد. این نوع ازدواج با تأسف در کشور های عقب افتاده و بی خبر از اصول شریعت غرای محمدی تا هنوز در ګوشه و کنار امت اسلام و در بخش از مناطق  افغانستان بنام ننګ، ناموس وغیرت  فامیلی با تمام قوت آن رواج دارد .
در این ازدواج های ارثی زن بیوه نه تنها از حقوق انسانی  بلکه از حقوق اسمانی وشرعی خویش محروم گشته وخلاف میل ودر زیادتر از اوقات بدون رضا ورغبت، بنابر بر فشار اعضای فامیل مجبور به ازدواج  میگردد.
سابقه‌ی ازدواج میراثی درجهان:
قابل یاد آوری  است که سلب حق انتخاب ازدواج برای زنان بیوه، موضوع نو وعادت جدیده در عالم بشریت نبوده بلکه این نوع ازدواج ها در طول تاریخ بشر ی سابقه داشته ودر بسیاری از مناطق جهان  وجود داشته است.
مؤرخین مینویسند  «در کشور گابن، سابقاً بعد از مرگ شوهر، زن یا زنان وی متعلق به وارثان قانونی وی بود. وارث میـ‌توانست یا خود از زن استفاده کند یا او را به اقوام دورتر متوفی انتقال دهد.
 در قبیله یاریبای آفریقا، پسر، زن بیوه‌ی پدر را به ارث میـ‌برد. اگر زن مادر او بود فقط برای استفاده‌ی بارکشی و کارکردن از او استفاده میـ‌برد و اگر مادرش نبود میـ‌ـتوانست با او همبستر شود.» مثالهای این نوع ازدواج های ارثی در کشور های  افریقای بکثرت دیده میشود که در دوران جاهلیت قبل از اسلام حتی ملل عربی نیز معمول بود، ولی با ظهور دین مقدس اسلام  بر همه ای این رسوم ورواج ها خاتمه واصول قوی انسانی در این مورد وضع کرد که در همین مبحث مطرح میگردد .
ازدواج با بیوه برادر:
ازدواج با بیوه برادر عبارت از ازدواج است ، زمانیکه یکی از برادر اعضای فامیل فوت میکند ، برادر دیگر بنام دفاع از بیوه برادر به ازدواج وادار میگردد.  وزن بیوه هیچگونه حق انتخاب را ندارد و در زیادتر موارد با زور وخشونت وادار ساخته میشود.
ازدواج با پسر صغیر:
طوریکه در فوق متذکر شدیم در برخی از مناطق افغانستان زمانیکه زن  بیوه می‌شود وشوهر خویش را از دست میدهد، حیثیت و ننگ وناموس وحتی  غیرت فامیل رابه خود میـ‌گیرد. به حکم عرف او باید با یکی از  مرد فامیل شوهر قبلی ازدواج نماید.
در زیادتر از حالات طوری هم واقع شده که در یک فامیل مرد جوان وجود نمی داشته باشد، بنآ  زن بیوه را خلاف رغبت وخلاف اراده شرعی ودر زیادتر موارد با جبر و زور به  نکاح پسر صغیر فامیل وادار میسازند.
در این نوع ازدواج نه تنها حق زن بیوه تلف میگردد، بلکه حقوق انتخاب زن از پسر صغیر فامیل نیز سلب میگردد، که بعد از مدتی همین پسر درفکر  ازدواج دوم می افتد ، زیر جبرآ وادار به ازدواج به زن بیوه گردیده است .
ازدواج با زن بیوه در اسلام :
قبل از همه باید گفت که: بیوه ( ثیب ) در مقابل دوشیزه به زنیکه ازدواج کرده و پس از آمیزش وپس از دوخول از ( شوهر خو یش بنابر عوامل ( مرگ ویا هم طلاق ) جدا گردیده باشد .
خواننده محترم !
طوریکه میدانید در دین مقدس اسلام یکی از شروط صحت ازدواج کسب اجازه از ولی (یعنی سرپرست زن) و حضور داشتنش در جلسه عقد است، بدلیل اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : «أیما امرأة لم ینکحها الولی فنکاحها باطل، فنکاحها باطل، فنکاحها باطل». ابن ماجه (1879).یعنی: «هر زنی که ولی او را ازدواج ندهد ازدواجش باطل است، ازدواجش باطل است، ازدواجش باطل است».
و فرمود: «لانکاح إلا بولی و شاهدی عدل». ابن حبان (1247).یعنی: «ازدواج بدون ولی و دو شاهد عادل صحیح نیست».
پس چون بدون کسب رضایت و اطلاع ولی و سرپرست آن زن صورت گرفته، ازدواج صحیح نیست.
بطور کلی برای آنکه ازدواج شرعی شود باید تمام شروط زیر بوجود آیند:
1- رضایت و حضور ولی زن یا وکیل او در هنگام خواندن صیغه ی عقد.
2- حضور داماد یا وکیل او در هنگام خواندن صیغه ی عقد.
3- وجود دو شاهد مسلمان در هنگام خواندن صیغه ی عقد.
4- رضایت دختری که نکاح می‌شود.
5- خواندن صیغه عقد و رد و بدل کردن ایجاب و قبول از طرف ولی زن و داماد (یا وکیلانشان).
اگر تنها یکی از شروط فوق نباشد، ازدواج باطل است و مقاربت آنها در حکم زنا خواهد بود.
موضوع رضایت بیوه برای ازدواج مجدد:
اگر نظریات تعدادی زیادی از علماء را در این مورد بررسی وتحلیل نمایم در خواهیم یافت که آنان بدین نظر اند که :  زن (چه باکره و چه بیوه) نمی‌تواند خود و زن دیگری را تزویج ‌کند و ازدواج با ایجاب او منعقد نمی‌گردد. چون ولایت شرط صحت عقد است و عقد کننده ولی می‌باشد و بر این نظر خود چنین استدلال کرده‌اند:
1-‌خداوند می‌فرماید:«وأنکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم وإمائکم » (‌و بشوی دهید زنان بیوه خویش را و جفت اختیار کنید برای غلامان درستکار و پارسا و کنیزان خودتان).
2- خداوند می‌فرماید:« ولا تنکحوا المشرکین حتی یؤمنوا... » (‌برای مشرکین جفت مگیرید تا اینکه ایمان می‌آورند). از اینجهت بدین دو آیه استدلال کرده‌اند که خداوند درباره نکاح مردان را، مخاطب قرار داده نه زنان را، مثل اینکه تقدیر معنی آیه چنین می‌شود: ای ولی‌ها، زنان تحت سرپرستی خود را، بنکاح مردان مشرک درمیاورید.
3 - ابوموسی  در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و سلم  روایت‌کرده است که فرمود:« لا نکاح إلا بولی»( ‌نکاح بدون ولی جایز نیست‌)، بروایت احمد و ابوداود و ترمذی و ابن حبان و حکم‌که این دو نفر اخیر، آن را صحیح دانسته‌اند. معنی نفی درحدیث فوق متوجه صحت پس ازدواج بدون ولی باطل می‌باشد همانگونه‌که در حدیث عایشه (رض) می‌آید.
4- ‌بخاری در تفسیرآیه 232 بقره «فلا تعضلوهن ...» ازحسن بصری روایت‌کرده‌که گفت‌: معقل بن یسار برایم‌ گفت ‌که این آیه درباره من نازل شده است‌:‌که خواهرم را بعقد نکاح مردی درآورده بودم‌،‌ که او سپس خواهرم را طلاق داد تا اینکه عده‌اش منقضی‌گردید، او دوباره آمد و از خواهرم خواستگاری نمود، من بوی‌گفتم‌: او را بازدواج تو درآوردم و در اختیار شما قرارش دادم و احترام ترا رعایت‌کردم‌، ولی تو او را طلاق دادی و حالا آمده‌ای که از او مجدداً خواستگاری کنی‌!! نخیر! بخدای سوگند هرگز او را بتو نخواهم داد، آن مرد مرد خوبی بود و هیچ اشکالی درکار او نبود و خواهرم نیز دوست داشت‌که بنزد او برگردد، آنوقت این آیه نازل‌گردیدکه‌: ای اولیا، باز مدا ریدشان از نکاح با همان  ‌شویان که آنان را به زنی‌گرفته بودند.گفتم . ای رسول خدا کنون بدینکار اقدام می‌کنم و خواهرم را مجددا بازدواج شوهر  قبلیش درآوردم‌.
حافظ ابن حجر در«‌ ‌الفتح‌ « ‌گفته است‌که سبب نزول این آیه نیرومندترین حجت و صریحترین دلیل است برمعتبربودن ولی درنکاح، زیرا اگر ولی معتبر نمی‌بود منع او در این مورد، معنی نداشت و اگر زن می‌توانست‌، خود را نکاح ‌کند، نیازی به اجازه برادرش نبود، چون‌کسی‌که اختیارش در دست خودش باشد، نمی‌گویند دیگری او را از آن‌کار منع‌کرد.
5-‌ از بی بی عایشه (رض) روایت شده است‌که پیامبر صلی الله علیه و سلم  گفت‌:«أیما امرأة نکحت بغیر إذن ولیها فنکاحها باطل، فنکاحها باطل، فنکاحها باطل، فإن دخل بها فلها المهر بما استحل من فرجها، فإن اشتجروا  فالسلطان ولی من لا ولی له» (‌هر زنی‌که بدون اجازه ولی خود، خود را نکاح کرد، نکاح او باطل است‌، نکاح او باطل است نکاح او باطل است‌. در این صورت اگر مرد با او همبستر شده باشد، باید تمام مهریه را بوی بدهد، چون از او بهره‌مند شده وکام‌گرفته است‌، اگر اولیای زن با هم نزاع داشتند و نکاح صورت نمی‌گرفت‌، حکم ولی او است‌، چون اولیای او ساقط می‌شوند و هرکس ولی نداشته باشد ولی او حکم اسلامی است‌). بروایت احمد و ابوداود و ابن ماجه و ترمذی‌که آن را حسن دانسته و قرطبی آن را صحیح دانسته است‌.
6-‌ گویند: ازدواج مقاصد متعددی دارد و زن بیشتر اوقات‌، تحت تاثیر حکم عاطفه قرار می‌گیرد و انتخاب نیکوئی نمی‌کند و مقاصد عالیه ازدواج از دست او فوت می‌شود، لذا زن از دخالت مستقیم در عقد نکاح‌، منع شده است و این ‌کار به ولی و سرپرست او واگذارگردیده است تا مصالح و مقاصد ازدواج‌، بطورکامل حاصل شود. ترمذی‌گوید: در این باره اهل علم از یاران پیامبر صلی الله علیه و سلم  از جمله عمر بن خطاب و علی بن ابیطالب و عبدالله پسر عباس و ابو هریره و پسر عمرو پسر مسعود و عایشه بدین حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم  ‌:" لانکاح إلا بولی" عمل‌کرده‌اند و از فقهای تابعین‌، سعید پسرمسیب و حسن بصری وشریح و ابراهیم نخعی و عمر پسر عبدالعزیز و دیگران نیز، بدان رای داده‌اند و سفیان ثوری و اوزاعی و عبدالله بن المبارک و شافعی و پسرشبرمه و احمد و اسحاق و پسرحزم و پسرابی لیلی و طبری وابوثور بر این مذهب هستند.
درباره داستان حفصه‌که او بیوه بود و عمر (رض) او را بعقد پیامبر صلی الله علیه و سلم  درآورد و خودش خود را نکاح نکرد، طبری‌گوید: سخن‌کسانی‌که‌گفته‌اند: زن بالغی‌که مالک نفس خود باشد، می‌تواند خود را بازدواج ‌کسی درآورد، بدون اینکه ولی او صیغه عقد را جاری‌کند، بدین حدیث باطل می‌گردد. چون اگر چنین می‌بود، پیامبر صلی الله علیه و سلم  از خود حفصه خواستگاری می‌کرد، چون در این صورت او نسبت به نفس خود اهلی‌تر از پدرش می‌بود، و او را از کسی خواستگاری نمی‌کرد،‌که مالک امر او نباشد و نمی‌توانست اولا او را عقدکند. و حال آنکه چنین نبود (‌بلکه او را از عمر خواستگاری‌کرد و عمر صیغه عقد او را جاری نمود).
اما ابوحنیفه و ابو یوسف‌ بر خلاف رای جمهور گویند: زن عاقل بالغ‌، بیوه باشد یا دوشیزه‌، حق اجرای صیغه عقد خود را دارد و برای او مستحب است ‌که این ‌کار را به ولی خود وا گذارد، تا خویشتن را ازدید مردان بیگانه مصون دارد، چون اگرخود درمحضر مردان صیغه عقد را جاری‌ کند و او را خواهند دید و یک نوع سرافکندگی‌، برایش بارمی‌آورد.  اما این رای مردود است زیرا بنا به نص صریح حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم ، نکاح بدون اذن ولی (برای باکره و بیوه) صحیح نیست.
البته هر اندازه درباره ولایت زن در ازدواج اختلاف وجود داشته باشد، واجب است که ولی اززن اجازه بگیرد و پیش ازعقد، از رضایت او آگاه باشد، چون ازدواج یک معاشرت دائمی و شرکتی است بین زن و مرد، مادام ‌که زن رضایت نداشته باشد اتفاق و مهر و محبت و انسجام آنان دوام نخواهد داشت‌، لذا شریعت اسلام کراه و اجبار زن را بر ازدواج و رضایت بکسی‌ که بدان رغبتی ندارد، منع‌ کرده است خواه زن بیوه باشد یا دوشیزه‌، و عقد نکاح پیش ازکسب اجازه از وی صحیح نیست و زن می‌تواند فسخ نکاح را مطالبه‌کند و رای ولی مستبد را بهم بزند.
1-‌از ابن عباس (رض) روایت شده است‌که پیامبر صلی الله علیه و سلم  گفت‌:« الثیب أحق بنفسها من ولیها.والبکر تستأذن فی نفسها وإذنها صماتها  ( ‌زن بیوه درباره خویش استحقاق بیشتری دارد و بدون رضایت او ولی نمی‌تواند او را نکاح‌کند و از دوشیزه بایدکسب اجازه شود، اگر سکوت‌ کرد دلیل بر رضایت او است‌). جز بخاری همه آن را روایت‌کرده‌اند، در روایتی از احمد و مسلم و ابوداود و نسائی آمده است ‌که‌:« والبکر یستأمرها أبوها  [‌پیش از اینکه پدر دخترش را نکاح‌کند از او اجازه می‌طلبد )
2- ابوهریره‌ گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم  گفت‌: « لا تنکح الایم  حتی تستأمر، ولا البکر حتی تستأذن.قالوا: یا رسول الله: کیف إذنها؟ قال: أن تسکت » (‌زن بیوه را عقد نکاح نمی‌بندند تا این که از او اجازه ‌گرفته شود، دوشیزه را نیز پیش از کسب اجازه عقد نمی‌کنند، سوال شد، اجازه او چگونه است‌،‌گفت‌: سکوت او بمنزله اجازه و رضایت است).
3- حسناء دخت خدام‌ گوید:‌که پدرش او را که بیوه بود، بعقد نکاح‌کسی درآورده بود و او به نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم  رفت‌ که پیامبر صلی الله علیه و سلم  نکاح او را نپذیرفت‌. جز مسلم همه آن را ذکر کرده‌اند.
4- از ابن عباس روایت است : (أن جاریة بکراً أتت النبی صلی الله علیه وسلم فذکرت له أن أباها زوجها و هی کارهة، فخیرها النبی -صلی الله علیه وسلم).«دختری (بکر) نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد وبه او گفت که : پدرش بدون رضایتش، او را به عقد کسی درآورده است، پیامبر صلی الله علیه وسلم او را (در فسخ عقد) اختیار داد». مسلم (866)
خلاصه:
 با توجه به مطالب فوق، بنا به رای جمهور علمای اسلام، ازدواج هیچ دختر باکره و زن بیوه ای بدون اذن و حضور ولی جایز و صحیح نیست، بلکه اگر صورت گیرد نکاح باطل است، فقط در مذهب امام ابوحنیفه این امر صحیح است ولی همانطور که در فوق گفته شد، رای او مخالف با نص صریح پیامبر صلی الله علیه وسلم که می فرماید: " لا نکاح إلا بولی " است. و این حدیث عام است و شاما نکاح باکره و بیوه می شود.
اما آنچه که در مورد بیوه مورد نظر است، اینست که ولی و سرپرست او نمی تواند بدون اجازه و کسب رضایت از او، وی را به نکاح مردی دربیاورد. اما خود بیوه نیز نمی تواند بدون حضور  و اذن ولی، خود را به نکاح مردی دربیاورد.
قانون جزا دولتی اسلامی افغانستان در مورد ازدواج زن بیوه:
قانون جزای افغانستان در ماده‌ی 517 در مورد ازدواج زن بیوه و بدون رضایت یا به شکل بد جبرا به ازدواج وادار می‌شود چنین هشدار می‌دهد:
1- شخصی که زن بیوه و یا دختری را که سن 18 سالگی را تکمیل نموده باشد بر خلاف رضا و رغبت وی به شوهر دهد حسب احوال به حبس قصیر محکوم می‌گردد.  
2- اگر جرم مندرج فقره فوق به شکل بددادن باشد مرتکب به حبس متوسط که از  دو سال بیشتر نباشد محکوم می‌گردد.» (ناجی، احسان الله، ازدواج های اجباری و پیامدهای آن، نشر: کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، کابل، افغانستان، جنوری 2004، کابل، افغانستان، ص15 ).  
             پایان