محمد عالم افتخار
پیش سخن:
در نظر داشتم به ارتباط مادون وحشت رویداد های تروریستی منتج به بی پیشینه ترین قتل عام ها در پاریس خاصتاً از زاویه مصوبه رجاله های تکیه زده
بر کرسی های شورای امنیت سازمان ملل متحد یاد داشت و تحلیلی پُست نمایم.
به اصطلاح مصوبه ای که کمتر از یک بیانیه سیاسی ی عوامفریبانه است و هیچگونه مبنای حقوقی و اجرایی و الزامی ندارد. چرا که مستند و مستدل است که چهل کشور عمده و توانمند از جمع کمتر از دوصد کشور اغلب زار و ضعیف جهان؛ از داعش و دسته جات تروریستی کهن و نوین در سراسر جهان حمایت مالی و لوژیستیکی و تسلیحاتی مینمایند و حتی خالق این فرانگنشتاین دجالوار استند و از آن به مثابه ابزار سیاست های دور بُرد کثیف خویش کار می گیرند.
رجاله های دور میز شورای امنیت هرگز نمی فرمایند که داعش و تروریزمی که منجمله پاریس را درهم کوبیده و سایر مناطق متمدن و پرنفوس دنیا را به تبدیل گرانیدن به دریای های خون انسانی و تاراج مال و ناموس و برگشت دادن به عصر بردگی؛ تهدید نموده است؛ چگونه فرانکنشتاینی است؛ چگونه خلق شده و به اینجا رسیده است؟؟؟
چطور و چگونه ممکن و میسر است که کشور ها و قدرت های ایجاد گر و تجهیز و اداره کننده داعش و کشور ها و قدرت های ضد آنها در دم به دعوت رجاله اولاند و دم و دستگاه رجاله ای فرانسه و به امضای و هوکی نخوانده و ندانسته شورای امنیت؛ «تمام مساعی» برضد داعش و داعشیگری را هماهنگ و متحد نمایند؟
این «تمام مساعی» یعنی چی؟ در حالیکه راهکار نظامی و استعمال لازم قوه هم مشخص نشده؛ این «تمام مساعی» شامل آنهم میشود یا خیر؛ آیا نبرد ایدئولوژیک و روشنگرانه و بیدارگر توده های بشریت علیه این جهل مرکب در مرکب هم «مساعی» لازمی هست؛ نیست؟
آیا میتوان سیستم انحصاری امپریالیزم اطلاعاتی غرب و متعلقانش در سایر جهان را به چنین ماموریتی تنبیه و توجیه کرد؟ آیا به طریق اجرای عدالت بشری در گوشه کنار های مختلف جهان؛ نباید به فرو کاستن خشم و یاس توده های مردم و جوانان جهان پرداخت تا پتانسیل های جنون انتقام و انتحار و انفجار بخشکد و آدم ها؛ همه به جهان و به همنوعان و به اوطان و هموطنان خود؛ عوض نفرت؛ گرایش همزیستی و محبت پیدا نمایند و... و.... و...
آیا بدون شناخت و تجرید عوامل و عناصری که داعش و سایر مجموعه ها و جریان های تروریستی را انگیزه داده؛ ایجاد کرده و به جان عالم انداخته و حتی با طفره رفتن عامدانه یا زبونانه از آنها؛ طبق کدام اصول و اسلوب علمی یا فنی و جادویی میتوان؛ مخلوق و معلولی چنین را تضعیف و نابود کرد؟
آیا همین شورای امنیت در سال 2001 نیز مصوباتی برای مجاز کردن قدرت ها و اتحادیه های نظامی علیه تروریزم هنوز بدوی تر و مبتدی تر؛ در افغانستان صادر ننموده بود که در عراق و لیبی و سوریه و مصرو سودان و یمن وغیره هم طور ضمنی مورد بهره برداری قرار گرفته باعث لشکر کشی ها و عملیات های متعدد خاصتاً هوایی و کماندویی گردید که یک نتیجه اش بحران عظیم کنونی پناهجویان است که اروپا و امریکارا به لرزه انداخته.
آیا در مصوبه تازه؛ این شورای رجاله ای؛ نباید این گذشته را اندکی به بررسی گیرد و درس های آن را بروز رسانی نماید؟؟؟
به هر حال؛ این عزم و حدیث بنده؛ عجالتاً موکول به فردا هایی گشت که خدا بخواهد و مدد بفرماید. منجمله به دلیل اینکه آقا بان کیمون سرمنشی ملل متحد که شیرمنشانه لقب «ترسو ترین سرمنشی» را حایز گردیده در کوالالمپور لاف و پتاق زد که یک روزی از روز ها سند جامع و همه جانبه ای را در مورد داعش و تروریزم و مبارزات جهانی علیه این نیرو های شراکبر؛ تدارک و به اختیار بشریت خواهد گذاشت. لذا با همین مختصر میگذریم به اندیشهِ مبرم دیگر به لحاظ ملی و اسلامی و بالتبع داعشی!!
*********
بحث «اسرائیلیات» و جوانب متضاد:
«لقمان حکیم غلام پروفیسری بود که در قمار باخت تا آب بحر را بنوشد. او را (لب بحر) بردند تا شرط باخته را پوره کند و در آخر لقمان حکیم؛ یادش داد که بگوید؛ من شرط را پوره (کرده) و اب بحر را می نوشم ولی اول آب دریا ها را از آن جدا کنید.
حالا قصه افتخار عزیز مان هم اینگونه است؛ اسرائیلیات از اسلام جدا شود باز اسلام است و خوب است و عجب دین و آئینی است. حالا کی آب دریا ها را از آب بحر و کی ـ اسرائیلیات را از اسلام جدا کند؟
شیخ اظهر؟ مفتی سعودی؟ ولی فقیه خامنه ای؟ ملا ایاز نیازی؟ ملا عمر؟ ملا منصور؛ ملا کرزی؟ ملا غنی؟ ملا اولاند؟ ملا پوتین؛ ملا اوباما؟ کی ؟ کی ؟کیـــــــــــــــ>>>>>>> ... نسرین هروی»
این؛ بخشی از یک نظر وزین از ده نظر و کامینتی است که در پای نوشتار «رجاله ها؛ اسرائیلیات و فتنه تروریزم اسلامی» تا لحظه نگارش این معروضه؛ در ویبسایت هایی چند که من به آنها سری زده ام درج شده است.
رویهمرفته درین کامینت ها بیشتر؛ روی موضوع «اسرائیلیات» دلچسپی گرفته شده و یاد دهانی ها و ملاحظات و نگرانی هایی در رابطه تبارز یافته است؛ در حالیکه مقاله متضمن اینکه دنیای کنونی به لحاظ زعامت های سیاسی؛ قسم دهشت انگیز به دست رجاله ها افتاده است؛ نیز بود و حد معینی تحلیل و تعلیل از فتنه خونریز و تباهکن تروریزم اسلامی هم به دست می داد.
البته که طرح و بررسی «اسرائیلیات» یعنی ایده ها و اندیشه ها و مدعیات و شریعت گونه هایی که در مفهوم «اسرائیلیات» وارد «معارف اسلامی» گردیده است؛ در مطبوعات و رسانه ها، مکاتب و پوهنتون ها ، مدارس و منابر، مساجد و تکایای افغانستان خیلی نو بوده و شاید هم زیاد جسورانه باشد و این امر میتواند توجه و علاقه گیری متفاوت تر را توجیه نماید.
به هرحال؛ در مقطعی؛ اینجانب احساس ناگزیری کردم در میان کامینت نویس های محترم داخل شده و از نام و از طرف خود تذکراتی دهم و مواضعی مطلوب و ارجح را مطرح نمایم. و این اساساً به دلیل دو کامینت آتی بود که در سایت جاودان خواندم . جهت اینکه عرایض من روشن و فهما باشد لطفاً نخست به این دو کامینت توجه فرمائید:
******
• روشنضمیر
نوامبر ۱۸, ۲۰۱۵ در ۱:۴۵ ق.ظ
از همین جاست وقتیکه انشتاین عالم و نابغه مشهور یهودی الاصل کتاب تورات را خواند، گفت به خدائیکه این کتاب معرفی میدارد، نمیتوانم ایمان داشته باشم. بدلیل اینکه احکام این کتاب از عقل و منطق دور میباشد. در وقتش حضرت محمد هم منبع دیگری جز تورات و انجیل بدسترس نداشت که دین خودرا اساس گذارد، ناگذیر از همین منافع(منابع) استفاده برد و دین به شرایط زمان برابر را اساس گذاشت. اگرچه مشوره های سود مند سلمان فارسی هم در او اثر داشت ولی منبع اصلی همانا تورات و انجیل بود، خصوصا” کتاب تورات و شریعت یهود. دلچسپ اینست که خود یهودیان دین را از دولت جدا نموده اند و در زندگی اجتماعی خویش از شریعت خویش استفاده نمیکنند، بخاطر اینکه میدانند با عقل و منطق در تضاد میباشد و به عصر حاضر برابر نمیباشد، اما یک مشت اقلیت خائن و جاهل و وحشی در دین مبارک اسلام آن شریعت را در شرایط موجود میخواهند تطبیق نمایند. که خودرا رسوا و اسلام را بد نام و خلق خدا را به مشکلات زیاد مواجه میسازند.
*********
قادر
نوامبر 18, 2015 در 3:23 ق.ظ
ولله، اگر راست را بگویم و کسی مرا به کفر متهم نسازد، حقیقت اینست که اگر اسرائیلیات را از قرآن ما بکشید، در او چیزی باقی نمیماند. در قر ان ما متوجه میشویم که آنقدر تکرار و تکرار گفته شده است که اگر تکرار را از او دور نمائی حجم او در حدود بیست فیصد حجم فعلی او خواهد شود. قصه ها همه قصه های تورات (اسرائیلیات) مثلا” قصه نوح و لوط و موسی و قصه یوسف وذلیخا، …وغیره با یک کمی تغیر در قر آن آمده است. و بعضا” تکرار تکرار آمده است. مثلا” در سوره الرحمان به تعداد 32 بار جمله “پس کدام یک از نعمتهای پروردگار خویش دروغ میشمرید” آمده است. خلاصه اگر واقعبین باشیم باید باور داشته باشیم که قرآن 1400 سال پیش نگاشته شده است. و آنهم چطور که چندین قرآن وجود داشته که کمیسون تعین شده تا از چندین قرآن یک قرآن ساخته شود. در اینجا قرآنی که نزد علی بوده به اساس تفرقه هیچ در نظر گرفته نشده. که تا چندین سال اهل تشیع به قرآن ایمان نداشتند. اما بعدآ” یکی از بزرگان شان فکر کرده اگر این قرآن را نداشته باشیم پس مبنای مفکوره خودرا از کجا بیاوریم. بعد تصمیم گرفتند که همین قرآن تهیه شده زمان عثمان را بپذیرند.
واکنش بنده در مورد:
عالم افتخار ـ هوشدار
!نوامبر 20, 2015 در 11:43 ق.ظ
با سپاس و تمجید از توجه و ابراز نظر های خوب کاربران محترم سایت؛ لازم می بینم دقت ایشان را به یک باریکی بسیار حیاتی جلب بداریم.
بحث هایی از این قبیل؛ اسلوب خاص فوق العاده مهم خود را دارد. این مباحث مذهبی ـ ایمانی است و یک تعداد این اسلوب های آنها را نه قواعد منطقی و اصول رایج علمی و ساینسی یا فلسفی بلکه مقتضیات ایمانی و وجدانی توده های مؤمن گاه ۹۹ درصدی تعیین میدارد.
بنابر همین؛ قرآنی که در دست داریم صرف نظر از ملاحظات تاریخی و نظرات متتبعان؛ منبع و مأخذ بدیل ناپذیر دین اسلام و شریعت اسلامی و مذاهب اسلامی است. حدیث و روایت و داده های دیگر عقلی و نقلی تنها در صورتی قابل قبول یا قابل اغماض میباشد که با مندرجات حقیقی و کامل قرآن در پیوند های متقابل با هم؛ سازگاری داشته باشد و الا همه را باید به حکم معروف و متفق علیه پیامبر اسلام نه تنها نباید اعتبار داد بلکه بایستی «به دیوار زد!»
از این رو؛ مقتضیات الزامی این است که درین سلسله مباحث؛ از اسلوب خاص بحث استفاده کرده و اسلوب مباحث دیگر را در آن به کار نبریم که حد اقل سوء برداشت ها و سوتفاهمات مضر ایجاد کرده و خلاف مقصود ما نتیجه میدهد.
بر این مبنا؛ قرآن و اسلام منبع و ماخذی مثل تورات و انجیل ندارد بلکه کلام خداوند است که کتب آسمانی قبل از خود را تصدیق میکند و ادامه و کامل کننده آنهاست هکذا در مورد تأثیر اثبات ناپذیر اشخاص چون سلمان فارسی نمیتوان و نباید سخن گفت که با اساس اسلوب مباحث تصادم می نماید.
ولی «اسرائیلیات» هجمه عظیم تداخل کرده نه در خود قرآن؛ بلکه در تفاسیر آن و نیز در سایر بخش های «معارف اسلامی» یا به طور خلص «اسلام» است؛ یکی از آنها به گونه برجسته همین مورد سنگسار به مثابه مجازات زنا میباشد. سنگسار به مثابه مجازات زنا نه تنها در قران وجود ندارد بلکه تدابیر و شرایطی که برای اثبات جرم زنا در قرآن منظور شده تمامی امکانات یک چنین مجازات را در اسلام از میان می برد.
ناگفته نماند که متأسفانه « تورید » اسرائیلیات در معارف اسلامی؛ آنقدر ها کار ساده و سطحی و کار چند یهودی به ظاهر مسلمان شده یا چند نیمچه ملا نبوده است؛ حتی بزرگترین متفکران اسلامی وقتی به متن های مؤجز قرانی برخورده و موضوعات را به زعم خود مشکل یافته اند ناگزیر به آثار و کتب و مراجعی دینی سایر ملل و اُمم غرض تحقیق و تتبع و تکمیل معلومات مراجعه کرده اند که منابع یهودی و عیسوی طبعاً مقدم و مهمتر بوده است چونکه در عمومیات همه با اسلام؛ شامل ادیان ابراهیمی می گشته اند . و اینهمه زمینه های اقتباسات بیرون قرآنی را به وجود آورده است ولی آنچه در متن قرآن؛ قصه ها و اساطیر شبیه منابع یهودی و اسرائیلی یا نزدیک به آنهاست اینها کار خداوند است و چون و چرای ما در مورد مسأله آفرین و مضر میباشد.
مشخصاً میخواهم به محترم قادر عرض نمایم که لطف نموده متن مقاله را دقیق تر بخوانند؛ حتماً حدود و ثغور موضوع را که آنقدر ها نازک نیست؛ در می یابند. قرار نیست ما با طرز و اسلوب نظریاتی ایشان؛ همه چیز را برهم و درهم نموده شاهراه کار سازنده و نجات بخش توده های مسلمان را خود در برابر خود منفجر و تخریب و نا پیمودنی بسازیم.
جدای از این مختصر نیز؛ ممکن است در آینده عرایضی به عزیزان داشته باشم . با احترام
*********
منظور از توقع اینکه محترم قادر (و طبعاً همانند هایشان)؛ باری دیگر مقاله مورد نظر را بخوانند تا دریابند که از کجا با اصول و چوکات مطروحه در آن؛ در تعارض قرار گرفته اند؛ منجمله این پاراگراف هاست:
«اگر یاد تان باشد در قسمت گذشته قاطعانه عرض کردم که؛ “اسلام (صرف نظر از اینکه به لحاظ علمی چه هست) در متون و اصول؛ همانی نیست که در توحش و بربریت دولتی و ضد دولتی افغانستان کنونی امروز و دیروز (و فراتر: در جهان اسلام امروز و دیروز) نمو دار می گردد و فاجعه آفرینی می کند.
اسلام در اساس به تناسب خشونت های منابع مقدس یهودی و عیسوی و خیلی از ادیان قدیم دیگر؛ از نظر محققان فراوان عالم؛ و به دلایل و براهین روشن بسیار؛ نسخه اصلاح شده و خشونت زدایی شده (در حدود امکانات زمانه و مخاطبانش) میباشد ولی به حق که توسط «قدرت» ها(ی رجاله ای دیروزی و امروزی و بخصوص ابر قدرت ها)؛ عملاً به ضد خود تبدیل شده است.”
خوشبختانه در مقام نقدِ “معارف اسلامی” یک واژه و اصطلاح متفقاً علیه؛ وجود دارد که پیرامون آن از همان سپیده دم اندیشیدن ها و تأملات اسلامی؛ کتاب ها و رساله های بسیار و گاه سخت معتبر و مستند و سازنده پرداخته شده است.
این واژه و مقوله کلیدی عبارت است از«اسرائیلیات»!
در رابطه؛ فشرده ویرایش شده یک متن تحقیقی تازه از منابع اسلامی همزبان را بخوانید و دقت نمائید که این مقوله مبین چه روند مصیبت آفرین متداوم در معارف اسلامی و قبل از همه در تفاسیر قرآن میباشد که طی 1400 سال انباشته شده و مبنای شریعت اسلام و اخلاقیات اسلامی معمول و مروج قرار گرفته است:»
و چنانکه خواننده دقیق در می یابد در سراپای مقاله متذکره هم؛ ابداً «اسرائیلیات» چیزی درون قرآنی؛ افاده داده نشده است.
بر علاوه اینجانب به عزیزان یاد شده و همانند های شان به صراحت عرض میدارم که از تحقیقات و تتبعات و بالنتیجه نظریات اهل قدیم و جدید آنها در شرق و غرب و در شمال و جنوب؛ غیر آگاه نیستم؛ کم و کیف تدوین قرآن را نه تنها به حسن صورت میدانم بلکه در آثار گذشته خود؛ طور پوست کننده ارائه داده ام. اینگونه؛ داده های فلسفی و منطقی و تصوفی و کلامی گوناگون را تا حد شاید کافی بلدم؛ و قریباً تمامی کتُب و رسانه های نقد کننده و حتی تخطئه کننده را کم ازکم در حد آگاهی افاقی مرور و تعقیب نموده ام و می نمایم.
لهذا مطمئین باشید که اسلوب مورد نظر من در مباحث دینی و قرآنی؛ مانند میتود های اَلَکی و «پرپری» مُلایی و آخوندی؛ نبوده تا حدِ دقت و محاسبه ساینتفیک؛ گزیده و ارجح و کاری و آیده آل شناخته شده میباشد.
از اینجاست که از کاربران عزیز انترنیت و خوانندگان گرامی آثار مکتوب خود به کمال احترام و با تمامی حس مسئولیت تمنا دارم در همین چوکات اسلوبی؛ مانور و کنش و واکنش فرموده به من و خوانندگان و مردمان عقب نگهداشته شده و مجبور و محکوم و محروم خویش مدد فرمایند و خدای نخواسته طوری برآمد نفرمایند که دستاویز دشمنان در جهت تفتین ها شود.
و ناگفته نماند که علاوه بر هجمه عظیم اسرائیلیات مستقیم؛ همجمه ای از غلو و شبه و دروغ و جهل و جعل هم در معارف نامنهاد اسلامی و در آثار کلامی ها و اندیشمندان دینی قدیم و جدید و حتی متصوفان زبدهِ مان تا سرحد مولانا جلال الدین محمد بلخی وجود دارد که ما رسالت داریم اگر که نمیتوانیم به تطهیر و تلطیف همهِ اسلام از آنها بپردازیم لا اقل راه درست ترین و سازنده ترین برخورد را با آنها پیش پای مردمان خویشتن بگشاییم.
اینک نمونه هایی از این دست که چند سال قبل نیز خدمت اهالی انترنیت پُست نموده بودم؛ به دقت بخوانید و قضاوت بفرمائید که کجای آنها با متون و نصوص قرآنی؛ همسویی و همخوانی دارد؛ واین فقط و فقط و فقط مشت نمونه خروار میباشد؛
آرزومندم در پرتو اینهمه روشنگری های عجالتاً کُلی ولی نخ نما؛ اکثر عزیزان را به پهنا و ژرفای وظیفه و مسئولیت مشترک رهنمون شده توانسته باشم:
**********
خدا؛ اول کی ها و چی هارا خلق کرد؟
در کتاب «حیوه القلوب» (جلد دوم ـ صفحات 6 تا 12) تألیف علامه! مجلسی؛ آمده است:
«به چندين سند از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم منقول است كه فرمود: حق تعالى خلق كرد مرا و على و فاطمه و حسن و حسين را پيش از آنكه خلق كند آدم را در هنگام كه نه آسمان بود و نه زمين و نه نور و نه ظلمت و نه آفتاب و نه ماه و نه بهشت و نه دوزخ.
پس عباس گفت كه: چگونه بود ابتداء آفرينش شما يا رسول الله؟
فرمود: اى عم! چون حق تعالى خواست ما را خلق كند كلامى ايجاد نمود و از آن كلام نورى آفريد، پس سخن ديگر ايجاد نمود پس از آن سخن روحى آفريد، پس نور را با روح ممزوج كرد، پس مرا و على و فاطمه و حسن و حسين را آفريد، پس خدا را تسبيح مى گفتيم در هنگامى كه تسبيح گوينده اى ديگر نبود و به تقديس و پاكى ياد مى كرديم او را در هنگامى كه تقديس كننده اى نبود به غير از ما.
پس چون خدا خواست كه ساير خلق را بيافريند نور مرا شكافت پس عرش را از آن آفريد، پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من افضل است از عرش؛ پس نور برادرم على را شكافت و ملائكه را از آن خلق كرد، پس ملائكه از نور على بهم رسيدند و نور على از نور خداست و على از ملائكه افضل است؛ پس بشكافت نور دخترم فاطمه را، پس بيافريد از آن آسمانها و زمين را، پس آسمانها و زمين از نور دخترم فاطمه آفريده شدند و نور فاطمه از نور خداست و فاطمه از آسمانها و زمين افضل است؛ پس بشكافت نور حسن فرزندم را و بيافريد از آن آفتاب و ماه را پس آفتاب و ماه از نور فرزندم حسن بهم رسيده اند و نور حسن(ازنور) خداست و حسن از آفتاب و ماه افضل است؛ پس نور فرزندم حسين را شكافت و از آن نور بهشت و حور العين را آفريد پس بهشت و حور العين از نور فرزندم حسين آفريده شده اند و نور فرزندم حسين از نور خداست و فرزندم حسين بهتر است از بهشت و حور العين (10).....
و به سند معتبر از ابوذر منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من و على بن ابى طالب از يك نور آفريده شديم و تسبيح خدا مى گفتيم در جانب راست عرش پيش از آنكه خدا آدم عليه السلام را بيافريند به دو هزار سال، پس چون خدا آدم را آفريد آن نور را در پشت او جا داد و چون در بهشت ساكن شد ما در پشت او بوديم؛ و چون نوح در كشتى سوار شد ما در پشت او بوديم؛ چون ابراهيم را به آتش انداختند ما در پشت او بوديم؛ و پيوسته حق تعالى ما را از اصلاب پاكيزه منتقل مى گردانيد به رحمهاى پاك و مطهر تا رسيديم بسوى عبد المطلب پس آن نور را به دو نيم كرد، مرا در صلب عبد الله گذاشت و على را در صلب ابو طالب گذاشت و به من پيغمبرى و بركت داد و به على فصاحت و شجاعت داد، و از براى ما دو نام از نامهاى مقدس خود اشتقاق نمود، پس خداوند صاحب عرش محمود است و من محمدم، و خداوند بزرگوار اعلى است و برادرم على است (11)؛ پس مرا براى رسالت و پيغمبرى مقرر نمود و على را براى وصايت و امامت و حكم به حق در ميان مردم (12).....
و به سند معتبر از آن حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: محمد و على دو نور بودند نزد خداوند عالميان دو هزار سال پيش از آنكه حق تعالى خلايق را ايجاد فرمايد، پس چون ملائكه آن دو نور را ديدند يكى را اصل يافتند و از آن شعاعى لامع شده بود كه فرع آن بود، پس گفتند: خداوندا! اين چه نور است؟
حق تعالى وحى فرمود بسوى ايشان كه: اين نورى است از نورهاى من كه اصلش پيغمبرى است و فرعش امامت است، امام پيغمبرى پس از محمد است بنده و رسول من، و اما امامت پس از على است حجت و خليفه من، و اگر ايشان نمى بودند هيچ يك از خلق را نمى آفريدم (13).
و در حديث معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه حق تعالى خطاب كرد به حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم: اى محمد! بدرستى كه خلق كردم تو و على را نورى يعنى روحى بى بدن پيش از آنكه خلق كنم آسمانها و زمين و عرش و دريا را، پس پيوسته تهليل و تمجيد مى گفتید و مرا به يگانگى و عظمت ياد مى كرديد، پس هر دو روح شما را جمع كردم و يكى نمودم و آن روح مرا به پاكى و بزرگوارى و يگانگى ياد مى كرد، پس آن روح را به دو قسمت كردم و هر قسمت را به دو قسمت كردم تا محمد و على و حسن و حسين بهم رسيدند. پس خلق كرد حق تعالى فاطمه را از نورى تنها، روحى بى بدن پس آن نور در ما اهل بيت سارى و جارى شد (14).
و در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه: پيوسته حق تعالى متفرد بود در يگانگى خود و جز او احدى نبود، بعد خلق كرد محمد و على و فاطمه را، و بعد از هزار دهر و روزگار جميع چيزها را آفريد پس ايشان را گواه گرفت بر آفريدن آنها و اطاعت ايشان را بر ساير مخلوقات واجب كرد و امور خلق را به ايشان گذاشت و ايشان هيچ كار نمى خواهد و اراده نمى نمايند مگر به مشيت الهى (15).
و به سند معتبر از حضرت امام حسن عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در بهشت فردوس چشمه اى هست از شهد شيرين تر و از مسكه نرمتر و از برف خنكتر و از مشك خوشبوتر، و در آن چشمه طينتى هست كه خدا ما و شيعيان ما را از آن طينت آفريده است، و هر كه از آن طينت نيست از ما و شيعه ما نيست (16).
و در حديث ديگر فرمود: شنيدم از جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: من آفريده شدم از نور خدا، و اهل بیت من آفريده شدند از نور من، و محبان اهل بيت من آفريده شوند از نور ايشان، و ساير مردم در آتش جهنم اند (17).
و به سند معتبر از ابو سعيد خدرى منقول است كه: شخصى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سوال كرد از تفسير قول حق تعالى كه به شيطان لعين خطاب نمود در هنگامى كه ابا نمود از سجده حضرت آدم عليه السلام: استكبرت ام كنت من العالين (18) كه ترجمه اش اين است كه آيا تكبر نمودى يا بودى از بلند مرتبه گان؟، پرسيد كه: كيستند آن بلند مرتبه ها كه مرتبه ايشان از ملائكه بلندتر است؟
حضرت فرمود: من و على و فاطمه و حسن و حسين عليه السلام در سرا پرده عرش بوديم و تسبيح الهى مى كرديم و ملائكه به تسبيح ما تسبيح مى كردند قبل از آنكه حق تعالى آدم را خلق فرمايد به دو هزار سال، پس چون خدا آدم را خلق كرد امر كرد ملائكه را كه سجده كنند براى آدم و امر نكرد ما را به سجود، پس همه ملائكه سجده كردند مگر ابليس كه او ابا نمود از سجده، پس خدا به او خطاب نمود كه: آيا تكبر نمودى از سجود يا آنكه بودى از آنها كه بلند ترند از آنكه سجود كنند آدم را؟ - يعنى پنج بزرگوار كه نام شريف ايشان در سرا پرده عرش نوشته شده است (19).
حکایت 12 و 14 که از فورم های اسرائیلی است:
و در حديث معتبر ديگر از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: حق تعالى خلق كرد محمد صلى الله عليه و آله و سلم را از طينتى كه آن گوهرى بود در زير عرش، و از زيادتى آن طينت على عليه السلام را خلق كرد، و از زيادتى طينت على عليه السلام ما اهل بيت را خلق كرد، و از زيادتى طينت ما دلهاى شيعيان ما را خلق كرد، پس دلهاى ايشان به اين سبب مايل و مشتاق است بسوى ما و دلهاى ما مهربان است به ايشان مانند مهربانى پدر نسبت به فرزند، و ما بهتريم براى ايشان و ايشان بهترند از براى ما، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بهتر است براى ما از همه كس و ما بهتريم براى او از همه كس (20).
وبه سند معتبر از امام زين العابدين عليه السلام منقول است كه: حق تعالى محمد و على و يازده امام از ذريه ايشان را از نور عظمت خود آفريد، پس ايشان در پرتو نور خدا او را تسبيح و تقديس مىگفتند و عبادت مىكردند قبل ازآنكه احدى از خلق را بيافريند(21).
و در حديث معتبر از امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه: حق تعالى چهار ده نور آفريد قبل از آنكه ساير خلق را بيافريند به چهارده هزار سال، پس آنها ارواح ما بودند.
گفتند: يابن رسول الله ! كيستند آن چهارده نفر؟
فرمود: محمد و(علی و) فاطمه و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين عليه السلام كه آخر ايشان قائم است كه غائب خواهد شد و بعد از غيبت ظاهر خواهد شد و دجال را خواهد كشت و زمين را از هر جور و ستم پاك خواهد كرد (22).
مولف گويد كه: احاديث در ابتداى خلق انوار ايشان بسيار است و اين كتاب گنجايش ذكر همه را ندارد و بعضى در كتاب امامت مذكور خواهد شد انشاء الله تعالى....
و از حضرت امير المؤ منين عليه السلام روايت كرده است: حق تعالى بود و هيچ خلقى با او نبود، پس اول چيزى كه خلق كرد نور حبيب خود محمد صلى الله عليه و آله بود، او را آفريد قبل از آنكه آب و عرش و كرسى و آسمانها و زمين و لوح و قلم و بهشت و جهنم و ملائكه و آدم و حوا را بيافريند به چهار صد و بيست و چهار هزار سال، پس چون نور پيغمبر ما محمد صلى الله عليه و آله و سلم را خلق كرد هزار سال نزد پروردگار خود ايستاد و او را به پاكى ياد مى كرد و حمد و ثنا مى گفت و حق تعالى نظر رحمت بسوى او داشت و مى فرمود: توئى مراد و مقصود من از خلق عالم و توئى اراده كننده خير و سعادت و توئى برگزيده من از خلق من، بعزت و جلال خود سوگند مى خوردم كه اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم، هر كه تو را دوست مى دارد من او را دوست مى دارم و هر كه تو را دشمن مى دارد من او را دشمن مى دارم؛ پس نور آن حضرت درخشان شد و شعاع آن بلند شد، پس حق تعالى از آن نور دوازده حجاب آفريد:»