اسلام؛ جنگ «هفتاد و دو ملتی» از ندیدن حقیقت!

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 

 

 

 

محمد عالم افتخار

     (قسمت دوم و پایانی)

جنگ هفتاد و دو ملت؛ همه را عذر بنه!

چون ندیدند؛ حقیقت؛ رهِ افسانه   زدند

 جنگ هفتاد و دو ملت؛ دقیقاً تعبیر تاریخ شمول و عام قبول وضعیت

جوامعی است که طی شش قرن تا سرایش این بیت حافظ شیرازی؛ «اسلامی» خوانده می شده اند. جالب ترین اعتبار بر این سخن و اعتراف بر حقیقت این وضع فجیع هم؛ پیوند دادن آن به «حدیثی» از پیامبر اسلام حضرت محمد عربی قریشی میباشد؛ بدین عبارت:

ستفرق امتی علی ثلثه وسبعین فرقه الناجی منها واحد امتان من

از میان هفتادو سه فرقه اسلامی تنها یک فرقه راه (حق) را میابد.

با در نظر داشت بنیاد مسئاله «حدیث» و جعل سرسام آور آن در عمر باصطلاح معارف اسلامی که عمدتاً به هدف توجیه واقعیت های پرسش بر انگیز و رنج دهنده عمومی و منجمله انحرافات شنیع و تحریف های خبیث از اصل حقیقت ارزش ها و اخلاقیات قرآنی؛ صورت داده شده است؛ میتوان حدس زد که هنوز در قرن پنجم و ششم هجری فلاکت مسلمان با مسلمان در افتادن؛ به جایی رسیده بوده است که گرداننده گان سیاست و فرهنگ و شعور عامه؛ نیاز دیده اند تا برای خدایی و ازلی و قدری و جبری وانمود ساختن و قبولاندن آن؛ دست به دامان حدیث شوند و به پنهان شدن زیر ردای پیغمبر ناگزیر گردند.

البته همه میدانند که اوضاع در هشت قرن پس از حافظ تا امروز؛ همچنان رو به بد و بدتر شدن داشته است و در یکی دو قرن اخیر و به طور تصاعدی هندسی در یکی دو دهه اخیر؛ اسلام و اسلامیت مترادف با ددمنشانه ترین دهشت افگنی ها و اقدامات تروریستی گردیده که همه هم بلا استثنا توسط شیاطین دنیای ثروت و شهوت کنونی؛ سازماندهی و صحنه گردانی میشود.

امروزه چنانکه میدانیم و میدانید فرقه های نامنهاد جهادی ـ اسلامی از مرز هفتاد و دو و هفتاد و سه اسبق به مراتب فراتر رفته؛ و هرکدام از آنها مانند داعش و القاعده و طالب و بوکوحرام؛ در آخرین تحلیل خویشتن را همان تنها فرقه برحقی میداند که گویا پیامبر اسلام؛ یگانه اش دانسته و پیشبینی اش کرده بوده است!  

به نظر نمیرسد این دعاوی فوق العاده پر از آتش و خون فرقه ها و گروه های اسلامی علیه هم که به گونه تکفیر و تفسیق و مباح الدم و واجب القتل دانستن همدیگر؛ ادامه دم افزون دارد؛ پایانی بیابد مگر اینکه حضرت پیامبر اسلام چنان احیا گردیده و عودت فرماید که مورد قبول و اطاعت همه گان بوده و با صلاحیت و صلابت نهایی؛ جایگاه فرقه برحق را مشخص ساخته و متباقی را سر جایشان بنشاند!

بیدرنگ می فرمائید که این؛ مخالف سنت فطری و الهی است؛ امکان ندارد و امید بستن به آن خیال است و محال است و جنون.

پس آیا راه دیگری برای نجات اسلام و اسلامیت از این مهلکه انهدام و انقراض؛ میتوان سراغ کرد و یافت. شاید بتوان؛ ولی مشروط بر اینکه در اساس اسلام یعنی «کلام الله مجید» چنین راهی وجود داشته و خاطرنشان شده باشد!

ببنید؛ بزرگترین شاعر متخیل و متفکر اسلامی تاریخ که قرآن را هم با چهارده روایت؛ در سینه دارد؛ چه میگوید:

جنگ هفتاد و دو ملت؛ همه را عذر بنه!

چون ندیدند؛ حقیقت؛ رهِ افسانه   زدند

یعنی همه هفتاد و دو فرقه مشغول کُشت و کُشتار و چپاول و غارت هم در دار الاسلام؛ به خاطری گرفتار فاجعه و فاجعه آفرینی اند که «حقیقت» را ندیده و به افسانه ها و خرافات در غلتیده اند؟

پس اگر قبول کنیم که «حدیث شریف» فوق؛ جعلی نیست و اسلامیون ناگزیر از متفرق شدن در 73 فرقه بوده و سپس تنها یکی از آنها ـ شاید هم در آستانه قیامت؛ «راه حق» را می یابد؛ این سرنوشتی است که از همان لمحه «گِل آدم سرشتن» مقدر شده بوده است.

بدینگونه العیاذ بالله؛ اسلام و کتاب مقدسش قرآن و پیامبرش و خلفا و جانشینان پیامبرش؛ همه اسناد و عُمال یک ضلالت کبیر و گرداننده یک منجلاب گمراهی و خشم و خشونت و جنون و بلاهت بوده اند؟!

اگر چنین نیست؛ پس«حقیقت» که حافظ میفرماید؛ در کجاست و چرا اینهمه فرقه های یک دین بزرگ؛ آنرا دیده نتوانسته و به ناچار ره افسانه و جهل و خرافه و سفسطه در پیش گرفته اند؟

بر اساس تحقیقات و تتبعات و تفکرات این بنده کمترین؛ «حقیقت» مورد نظر خواجه حافظ؛ به معنای ساینتفیک امروزی؛ کدام «حقیقت علمی و تجربی» نیست؛ «حقیقت فلسفی» هم نیست.

این حقیقت؛ لزوماً دینی و عقیدتی است و از آنجا که حدیث و روایت؛ نسبت های شدیداً جعلی و فرقه ای دارد؛ تنها منبع دینی و عقیدتی ظاهراً متفق علیه همان قرآن کریم است؛ لذا بایستی «حقیقت» که 72 فرقه در تاریخ اسلام نتوانسته است آنرا ببینید؛ حتماً و حتماً در قرآن؛ وجود داشته باشد.

این «حقیقت» رکن رکین و اصل اصیل «بنده محور» بودن قرآن است که از نخستین قرن اسلامی تا کنون؛ سعی همه گان در ندیدن و به محاسبه نیاوردن آن بوده است؛ چرا که پیوسته آنرا «خدامحور»، کلام غیر مخلوق خداوند و آخرین و کاملترین کلمات الهی در همه زمان ها و مکان ها و تا قاف قیامت محسوب داشته؛ ناگزیر نقد و بر رسی و تدقیق و باز بینی و باز شناسی و باز خوانی آنرا؛ به مثابه دخالت در ملکوت خدا؛ ممنوع و محکوم و منکوب قرار داده اند.

این بنده نحیف آفریدگار؛ درین گستره تا کنون؛ مقالات و رسالات سیر شمار به طریق صفحات انترنیت ومجلات و کتب به عرض هموطنان و همدینان محترم رسانیده ام؛ اما امروز؛ با همین عرایض مختصر؛ شمارا به نمونه اثر و اندیشه یک عزیز اندیشمند و متجسس و متفکر دیگر آشنا میسازم که در عین حال به سهم خویش پاسخ های جانانه ای به پرسش های پیدا شده در بالا میدهد و اثبات میدارد که علی الرغم ملاحظات در مورد قرآن تدوین شده مورد دسترس ما؛ بازهم «حقیقت» عظیم راهبر و راهگشا و نجات دهنده و محبت زا و صلح آفرین و رهایی دهنده از ضلالت و مصیبت؛ در این کتاب مقدس؛ هست که نادیده و خوار و مهجور مانده است و در حد تمثیل حافظ؛ موجب «ره افسانه زدن» 72 فرقه تشکیل دهنده جوامع اسبق و هزاران فرقه کنونی «جهان اسلام» گردیده است.

این گزیده یک بخش کوچک از سلسله مقالات و آثار بسیار غنی و بدیع این یار همسو و همسنگر است که بنابر اقتضای طبایع خواننده افغانستانی؛ خاصتاً عزیزانی که به سبک و سیاق اینجانب؛ خویشتن را راحت می یابند؛ مقداری تلخیص و ویرایش گردیده که امیدوارم سوء تفاهم و رنجشی ایجاد ننماید؛ بسم الله؛ اینهم تحفه من منحیث بخش پایانی بحث «اسلام؛ جنگ هفتاد و دو ملتی؛ از ندیدن حقیقت»:

 

***********

ریشه‌ی تفسیرهای گوناگون قرآن کجاست؟

 

آرش سلیم

http://zamaaneh.com/idea/2010/07/post_759.html

 

۴. ریشه بدفهمی و تفسیرهای گوناگون آیات قرآن کجاست؟

 

به گمان نگارنده بیش‌تر بدفهمی‌ها و نتیجه‌گیری‌های نادرست از قرآن ریشه در یک و یا چند مورد از موارد زیر دارد:

1)               نتیجه گیری بر مبنای تک آیه و یا پاره آیه

2)               عدم توجه به مخاطبان آیات و به ویژه جمعیت مخاطب اصلی قرآن

3)               روش جمع آوری و تدوین درهم آیات به صورت مصحف در دست ما

4)               دخالت دادن احادیث و روایات در تفسیر و برداشت از آیات.

در این بخش سعی خواهد شد با آوردن یک مثال تعیین کننده و مهم نشان داده شود چطور عوامل بالا موجب بدفهمی و نتیجه‌ گیری‌های بغایت نادرست از یک آیه و موجب خطاهای فاحش شده است.

این مثال از یکی از کامنت‌های بخش نخست مقاله انتخاب شده است. کامنت‌گذار گرامی نوشته است:

«هیچ مسلمانی از شما نخواهد پذیرفت اگر بگوئید که خطاب آیه‌ی «قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا» به مردم مکه و مدینه یا مردم حجاز یا حتی عربستان بوده است.»

آن‌هایی که معتقدند مخاطب حضرت محمد و کتاب قرآن، مردم سراسر دنیا می‌باشند، این پاره آیه را که می‌گوید: «بگو ای مردم من پیامبری برای جمیع شما می‌باشم» استناد اصلی خود بیان می‌کنند. اما این‌جا با حداقل ۹دلیل و آیات زیادی نشان داده خواهد شد که مخاطب اصلی حضرت محمد و قرآن، اهالی مکه و حومه آن روز بوده‌اند نه تمام مردم دنیای آن روز.

 

۴.۱ آیا مخاطب حضرت محمد تمامی مردم دنیا بوده‌اند؟

در تمام بحث‌هایی که با برخی صاحب‌نظران پیرامون قومی‌بودن رسالت همه پیامبران و مِن‌جمله حضرت محمد داشته‌ام، همه آن‌ها به همین آیه ۱۵۸ سوره اعراف ارجاع داده‌اند. البته «قل» شروع آیه و بخش دوم آیه را حذف می‌کنند و آیه سر و ته زده شده را مورد استناد قرار می‌دهند:

یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا (ای مردم من رسول خدایم برای همه شما)

و ادعا می‌کنند رسالت حضرت محمد شامل همه مردم جهان می‌شود. جالب است قرن‌هاست واژه «جمیعا» برای صلوات فرستادن جمعیتی که در مساجد حضور دارند، بکار می‌رود، اما تا به حال کسی ادعا نکرده است منظور درخواست کننده صلوات همه اهالی یک شهر و حتی یک محل است. از کسانی که در مساجد و تکایا حضور دارند و مخاطب درخواست کننده صلوات هستند، خواسته می‌شود مثلا برای ارواح درگذشتگان جمیعا صلوات بفرستند.

در اینجا با دلایل متعددی نشان خواهیم داد که یا ایهالناس در این آیه همان مردم مخاطب پیامبر و قرآن است. خدا به پیامبر می‌گوید برو به آن‌ها بگو من رسول برای همه شما می‌باشم.

آن طور که از قرآن می‌توان فهمید این جمع که قرار بود در آن سرزمین مورد هدایت قرار گیرند در آن زمان نزول این آیه شامل کافر و مشرک و مستضعف و مستکبر و فقیر و غنی و مترف... و از هر طایفه و عشیره قبیله قریش می‌شده است.

آیه‌هایی هست که در آنها کلمه ناس بکار رفته ولی در خود هر آیه مستقلا می‌توان دید که این کلمه ناس برای جمعیت محدودی بکار رفته؛ مواردی چون: ایمان آورده‌ها، کسانی که اطراف کعبه مورد دستبرد و غارت قرار گرفته‌اند، جمعیت مخالف پیامبر و غیره.

به تمام آیه متذکره در فوق توجه کنید:

اعراف آیه ۱۵۸:

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِـي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ

«بگو» اى مردم من پيامبر خدا به سوى همه شما هستم‏، همان (خدايى‏) كه فرمانروايى آسمانها و زمين از آن اوست‏، خدايى جز او نيست‏، كه زنده مى‏دارد و مى‏ميراند، پس به خداوند و فرستاده‏اش‏، «پيامبر اُمى»‏، كه به خدا و كلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروى كنيد باشد كه هدايت يابيد.

همانطور که بحث شد نمی‌توان بر مبنای یک جمله از هیچ کتابی نتیجه‌گیری کرد تا چه رسد به قرآن در دست ما که خود حاصل یک گفتمان ۲۳ساله است.

این آیه با «قل» یعنی بگو شروع شده است... بسیاری از این گونه آیات ماحصل گفت‌وگوهای فراوان با اقشار و گروه‌های قوم پیامبر و اهل کتاب مقیم آن سرزمین بوده است. این‌جا از «قل» شروع آیه می‌توان گفت که در پاسخ به یک پرسش بوده است و پرسش کننده هم از جمعیت محلی.

مخاطبی که پیامبر می‌رفت و خطاب به آن‌ها می‌گفت «ای مردم»، کجا جمع می‌شدند؟

یا سر گذر یا در مسجد و یا در نهایت تجمع سالانه مشرکین و بت پرستان در کعبه بود. قرار نبود پیامبر توسط ماهواره این پیام را برای همه مردم دنیا قرائت کند. قریش شامل عشیره‌های گوناگون بود، همچنین غنی و فقیر.

«جمیعا» هم می‌تواند تاکید باشد که من پیامبر همه قبیله‌ها و عشیره‌ها و فقیر و غنی شما هستم. چرا که اوایل برخی دلیل عدم پذیرش پیامبر را عدم تعلق به عشیره خود بیان می‌کردند. بنابراین وقتی در این آیه گفته می‌شود: بگو ای مردم، این ای مردم همان مردمی بودند که پیامبر می‌رفت و آیه را برای آن‌ها در جمع شان قرائت می‌کرد.

در این بخش با نه دلیل زیر و بر مبنای ده‌ها آیه ثابت می‌کنیم که برداشت فقها (و مفسران ...) از این پاره آیه نمی‌تواند درست باشد. نشان خواهیم داد که یا ایها الناس (ای مردم) همان مردم مکه و حومه هستند که مخاطب پیامبر و قرآن بوده‌اند.

۱ـ آیاتی که به روشنی بیان می‌کند خداوند رسولی اُمی از میان مردمی اُمی و برای مردمی اُمی برگزید.

۲ـآیاتی که به صراحت جغرافیای مخاطب قرآن عربی را مکه و حومه معرفی کرده است.

۳ـآیاتی که به قوم حضرت محمد می‌گوید پیامبری از میان خود شما مبعوث کردیم.

۴ـآیاتی که بیان می‌کند برای قوم حضرت محمد، قبلا نذیر و کتابی فرستاده نشده بود.

۵ـ آیاتی که می‌گوید خداوند برای هر قوم یا هر امتی پیامبری از میان خودشان برگزید.

۶ـ آیاتی که با ذکر نام هر پیامبر نشان می‌دهد مخاطب هر یک از پیامبران قوم خودش بوده است.

۷ـ آیاتی که خود مستقلا نشان می‌دهد در قرآن واژه ناس برای یک جمعیت محدود بکار رفته

۸ـ آیاتی که نشان می‌دهد خدا برای هر قوم شریعت و مناسک و منهاج ویژه خودشان را مقرر کرده است.

۹ـ دلیل نهم: یکی از وظایف پیامبر اُمی؛ خواندن آیات توسط پیامبر برای مردم مخاطبش می‌باشد.

 

۴.۱.۱. دلیل اول: رسولی اُمی از میان مردمی اُمی و برای مردمی اُمی

بیایید به آیه ۲ سوره جمعه در رابطه با آیه ۱۵۸ سوره اعراف نگاهی بیاندازیم. در این آیه به صراحت گفته است که این پیامبر اُمی مورد اشاره در آیه ۱۵۸ سوره اعراف از میان اُمیین و برای اُمیین فرستاده شده است. به عبارت دیگر با خواندن تمام آیه ۱۵۸ اعراف و در رابطه با آیه ۲ سوره جمعه می‌توان مخاطب پیامبر را که همان اُمیین هستند به طور دقیق‌تر مشخص کرد.

آیه ۲ سوره جمعه می‌گوید خدا از میان اُمیین رسولی اُمی را برایشان فرستاد:

سوره جمعه آيه ۲:

هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ.

اوست كه در ميان اُمیین پيامبرى از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى‏خواند و پاكيزه ‏شان مى‏دارد و به آنان كتاب و حكمت مى‏آموزد، و حقا كه در گذشته در گمراهى آشكارى بودند.

در آیه بالا به پیامبری از میان خودشان (منهم) و خواندن کتاب برایشان (علیهم) توجه کنید. پس اگر آیه ۲ سوره جمعه را کنار آیه ۱۵۸ سوره اعراف بگذاریم مخاطب پیامبر اُمی که همان مردم اُمی هستند روشن‌تر می‌شود.

 

۴.۱.۲. دلیل دوم:آیاتی که به صراحت جغرافیای مخاطب قرآن عربی را مکه و حومه معرفی کرده است.

آیات ۹۲ سوره انعام و ۷ سوره شورا، به روشنی جغرافیای مخاطب قرآن را مکه و حومه معرفی کرده است. در آیات دیگر مخاطب با ارجاع به جمعیت مخاطب، محدوده مخاطب را تعریف کرده؛ اما اینحا با سرزمین مورد نظر مخاطب را مشخص کرده است. اگر می‌خواست فقط با سرزمین تعریف کند، شامل اهل کتاب مقیم این سرزمین هم می‌شد.
آیات ۹۲ سوره انعام و ۷ سوره شورا، بیانگر «جغرافیای مخاطب قرآن عربی». یعنی آیاتی که در آن به حضرت محمد گفته می‌شود برو به مردم «بگو»، مقیدند به مردم مکه و حومه.

شورى آيه ۷:

وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ

و بدينسان قرآنى عربى بر تو وحى كرديم‏، تا (اهل‏) مكه و حومه آن را هشدار دهى‏، و از روز محشر كه شكى در آن نيست‏، هشدار دهى‏؛ كه گروهى در بهشتند و گروهى در دوزخ.

انعام آيه ۹۲:

وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ

و اين كتابى است مبارك كه فرو فرستاده‏ايم‏، و همخوان با كتاب هایی است كه پيشا پيش آن است‏، تا (مردم‏)مكه و حومه آن را هشدار دهى‏؛ و مؤمنان به آخرت‏، به آن ايمان مى‏آورند و آنان مواظبت بر نمازهاى خويش دارند.

 

۴.۱.۳ . دلیل سوم:آیاتی که می‌گوید برایشان پیامبری از میان خود آن‌ها مبعوث کردیم.

برای «رسول منهم» و «فیهم رسولا من انفسهم»، لطفا به ... «هدف بعثت پیامبر » مراجعه شود.

جمعه آيه ۲:

هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ.

اوست كه در ميان اُمیین پيامبرى از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى‏خواند و پاكيزه‏شان مى‏دارد و به آنان كتاب و حكمت مى‏آموزد، پیش از آن همانا در گمراهى آشكارى بودند.

آل عمران آيه ۱۶۴:

لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ

براستى خداوند بر مؤمنان منت نهاد آنگاه كه پيامبرى از ميان خودشان برایشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان مى‏خواند و پاكيزه‏ شان مى‏دارد و به آنان كتاب و حكمت مى‏آموزد، در حالى كه در گذشته در گمراهى آشكارى بودند.

نحل آيه ۱۲۵:

ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ

به راه پروردگارت با حكمت و پند(هاى‏) پسنديده فرا خوان‏، و با آنان به شيوه‏اى كه بهتر است مجادله كن‏؛ چرا كه پروردگارت داناتر است كه چه كسانى از راه او به در افتاده‏اند و هم او به رهيافتگان داناتر است‏.

 

۴.۱.۴دلیل چهارم:برای قوم حضرت محمد، قبلا نذیر و کتابی فرستاده نشده بود.

یعنی این مردم؛ مخاطب پیامبران پیشین واقع نشده بوده اند....

قرآن به روشنی تاکید می‌کند که در گذشته هیچگاه برای قوم حضرت محمد کتاب و پیامبری فرستاده نشده است. به عبارت دیگر رسالت پیامبران پیشین چون حضرت موسی و حضرت عیسی و کتاب آن‌ها شامل قوم مورد خطاب پیامبر ما نمی‌شده است. این خود می‌رساند که هیچکدام از پیامبران پیشین رسالت جهانی نداشته‌اند.

سجدة آيه ۲ و ۳: قرآن برای مردمی که قبلا برای آن‌ها کتابی فرستاده نشده بود

تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ .أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ

كتابى است فروفرستاده از سوى پروردگار جهان كه شك در آن نيست‏.ولی آنان گويند كه آن را برساخته است‏، نه بلكه حق است و از سوى پروردگار توست تا قومى را كه هشداردهنده پيش از تو به سراغشان نيامده بود، بيم دهى‏، باشد كه به راه آيند.

یس آیه‌های ۲تا ۶: قرآن برای هشدار به قومی که پدرانشان قبلا هشدار داده نشده بودند

وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ «۲» إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «۳» عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ «۴» تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ «۵» لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ«۶»

سوگند به قرآن حكمت‏آموز. «۲» كه تو از پيامبرانى‏. «۳» بر راهى راست‏. «۴» (اين كتاب‏) فرو فرستاده (خداوند) پيروزمند مهربان است‏. «۵» تا قومى را كه پدرانشان هشدار نيافته بودند، و خود غافلند، هشدار دهى‏. «۶»

سبا آيه ۴۴: برای مخاطبین پیامبر قبلا کتابی و پیامبری فرستاده نشده بود

وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ

و به آنان كتابهايى نداده بوديم‏، كه آن را بخوانند و بياموزند؛ و پيش از تو به سوى آنان هشداردهنده‏اى نفرستاده‏ايم.

قصص آيه ۴۶: با رحمتی که از سوی خدای توست، قومی را که پیش از تو هشداردهنده ای برایشان نیامده هشدار دهی

وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

و تو در جانب طور نبودى آنگاه كه ندا درداديم ولى اين (وحى‏) رحمتى از سوى پروردگار توست كه قومى را كه پيش از تو هشداردهنده‏اى به سويشان نيامده است‏، هشدار دهى باشد كه پند بگيرند.

 

۴.۱.۵. دلیل پنجم: خدا برای هر قوم یا هر اُمتی پیامبری از میان خودشان فرستاده است.

در قرآن آیات زیادی وجود دارد که بیان می‌کند خداوند برای هر قوم و یا هر اُمتی پیامبری از میان خودشان فرستاده است. همچنین پیامبری نفرستاده جز به زبان همان قوم.

به عبارت دیگر این سنت الهی است که برای هر قوم پیامبری از میان همان قوم و به زبان آن قوم بفرستد. چرایی آن هم مشخص است. اگر قرار است پیامبر به آن مردم کتاب و حکمت بیاموزد و آن‌ها را تربیت کند (وحتی برای آن‌ها کتاب بخواند)؛ باید بتواند با آن‌ها ارتباط زبانی برقرار کند و مردم قادر باشند بفهمند او چه می‌گوید.

البته قرآن با چند آیه صراحت دارد بر این که نام و یا سرگذشت تمام پیامبرانی که خدا فرستاده در قرآن نیامده است.

چند نمونه از این آیات:

مومنون آيه ۳۲: پیامبری از میان ایشان برای ایشان

فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ

آنگاه پيامبرى از ايشان به ميان ايشان فرستاديم (و گفتيم‏) كه خداوند را بپرستيد كه خدايى جز او نداريد، آيا پروا نمى‏كنيد؟

بقرة آيه ۱۲۹: پیامبری از میان ایشان به میان ایشان

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ العَزِيزُ الحَكِيمُ

پروردگارا و از ايشان در ميانشان پيامبرى كه آيات تو را بر آنان بخواند و به آنان كتاب آسمانى و حكمت بياموزد و پاكدلشان سازد برانگيز كه تو پيروزمند فرزانه‏اى‏.

فاطر آيه ۲۴: امتى نيست مگر آنكه در ميان آنان هشداردهنده‏اى بوده است.

إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ

ما تو را به حق‏، مژده‏ رسان و هشداردهنده فرستاده‏ايم‏؛ و امتى نيست مگر آنكه در ميان آنان هشداردهنده‏اى بوده است‏.

ابراهيم آيه ۴: هيچ پيامبرى نفرستاده‏ايم مگر (با پيامى‏) به زبان قومش

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

و هيچ پيامبرى نفرستاده‏ايم مگر به زبان قومش‏، تا براى آنان روشن بدارد؛ آنگاه خداوند هر كس را بخواهد بيراه مى‏گذارد و هر كس را كه بخواهد هدايت مى‏كند و او پيروزمند فرزانه است‏.

مومنون آيه ۳۲: پيامبرى از ايشان به ميان ايشان

فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ

آنگاه پيامبرى از ايشان به ميان ايشان فرستاديم (و گفتيم‏) كه خداوند را بپرستيد كه خدايى جز او نداريد، آيا پروا نمى‏كنيد؟

ص آيه ۴: شگفتى مى‏كردند كه هشداردهنده‏اى از خودشان به سراغ آنان آمده است

وَعَجِبُوا أَن جَاءهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ

و شگفتى مى‏كردند كه هشداردهنده‏اى از خودشان به سراغ آنان آمده است‏؛ و كافران گفتند اين جادوگر دروغزن است‏.

يونس آيه ۴۷: هر امتى پيامبرى دارد

وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ

و هر امتى پيامبرى دارد؛ و چون پيامبرشان بيايد در ميان آنان دادگرانه داورى شود و بر آنان ستم نرود.

نحل آيه ۳۶: ميان هر امتى پيامبرى برانگيختيم

وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً...

و به راستى كه در ميان هر امتى پيامبرى برانگيختيم ...

روم آيه ۴۷: پيش از تو پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ ...

و به راستى پيش از تو پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم...

فاطر آيه ۲۴: امتى نيست مگر آنكه در ميان آنان هشداردهنده‏اى بوده است‏.

إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ

ما تو را به حق‏، مژده ‏رسان و هشداردهنده فرستاده‏ايم‏؛ و اُمتى نيست مگر آنكه در ميان آنان هشداردهنده‏اى بوده است‏.

 

۴.۱.۶. دلیل ششم:مخاطب هر پیامبر قوم خودش.

آیاتی که با ذکر نام تک تک پیامبران نشان می‌دهد هر پیامبر برای قوم خودش فرستاده شده است. مخاطب تمام پیامبران چون ابراهیم و نوح و موسی و عیسی و دیگران قوم همان پیامبر بوده است. برای مثال چند آیه که در آن خطاب «یا قوم من» هر پیامبر وجود دارد، در زیر آمده است:

فرقان آيه ۳۰: قوم من (حضرت محمد) اين قرآن را وا نهادند

وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا

و پيامبر گويد پرودگارا قوم من اين قرآن را وا نهادند.

روم آيه ۴۷: پیش از تو (حضرت محمد) پیامبرانی به سوی قومشان فرستادیم

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ...

و به راستى پيش از تو پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم..

اعراف آيه ۵۹: مخاطب نوح قوم خودش

لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم‏. پس گفت‏: اى قوم من‏، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست‏، من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم‏.

ابراهيم آيه ۵: مخاطب موسی قوم خودش

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...

و در حقيقت‏، موسى را با آيات خود فرستاديم (و به او گفته شد‏) كه قوم خود را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آور...

عنكبوت آيه ۱۶: مخاطب ابراهيم قوم خودش

وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ

و (ياد كن‏) ابراهيم را چون به قوم خويش گفت‏: خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد؛ اگر بدانيد اين (كار) براى شما بهتر است‏.

هود آيه ۲۵:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ

و به راستى كه نوح را به سوى قومش فرستاديم (كه با ايشان گفت‏) من هشداردهنده آشكاراى شما هستم‏.

توبة آيه ۷۰: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و ...

أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

آيا گزارش (حال‏) كسانى كه پيش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مَدْيَن و شهرهاى زير و رو شده‏، به ايشان نرسيده است‏؟ پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند، خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مى‏داشتند.

 

۴.۱.۷. دلیل هفتم:آیاتی که نشان می‌دهد واژه ناس برای یک جمعیت محدود بکار رفته.

آیاتی که خود بطور مستقل گویای آن است که در قرآن واژه «ناس» برای یک جمعیت محدود بکار برده شده است نه کل جمعیت دنیا. در زیر نمونه هایی از این آیات آورده شده است:

انفال آيه ۲۶: واژه ناس برای جمعیت محدود دشمنان آن‌ها بکاربرده شده

وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

و ياد كنيد آنگاه كه در اين سرزمين اندكشمار (و) مستضعف بوديد (و) مى‏ترسيديد كه مردمان (كافر) شما را آواره كنند، ولى او شما را (نزد يارانتان‏) جاى داد و به نصرت خويش ياريتان كرد و از پاكيزه‏ها روزيتان داد، باشد كه سپاس بگزاريد.

بقرة آيه ۱۳: ناس اشاره به جمعیت ایمان آورده تا زمان نزول این آیه

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُواْ كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُواْ أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاء أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاء وَلَـكِن لاَّ يَعْلَمُونَ

و چون به ايشان گفته شود چنانكه (ساير) مردم ايمان آورده‏اند، (شما هم‏) ايمان آوريد، گويند آيا ما هم مانند كم‏خردان ايمان بياوريم‏؟ بدانيد كه خودشان كم‏خردند، ولى نمى‏دانند.

بقرة آيه ۱۴۲: ناس گروهی از مردم مخالف مقیم که ممکن است بعد از تغییر قبله ایراد بگیرند

سَيَقُولُ السُّفَهَاء مِنَ النَّاسِ مَا وَلاَّهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُواْ عَلَيْهَا قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ

کم‏خردان از اين مردم به زودى خواهند گفت چه چيز آنان را از قبله‏ِِِِ شان كه بر آن بودند، بازگرداند؟ بگو مشرق و مغرب خداى راست‏، و هر كس را كه بخواهد به راه راست رهنمون مى‏گردد.

آل عمران آيه ۱۷۳: واژه ناس برای گروه دشمن

الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ

همان كسانى كه چون بعضى به ايشان گفتند كه مردمان (مشركان مكه؟‏) در برابر شما گرد آمده‏اند از آنان بترسيد (به جاى ترس و بددلى‏، اين كار) بر ايمانشان افزود و گفتند خداوند ما را بس و چه نيكو كارسازى است‏.

عنكبوت آيه ۶۷: ناس برای کسانی برده شده که در اطراف کعبه غارت شده اند

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ

آيا ندانسته‏اند كه ما حرمى امن (از كعبه‏) قرار داده‏ايم‏، حال آنكه مردمان را در پيرامونشان تاراج مى‏كردند و مى‏ربودند؛ آيا به باطل ايمان مى‏آورند و به نعمت خداوند كفران مى‏ورزند؟

نساء آيه ۷۷: ترس ازکدام مردم؟ واژه ناس اشاره به گروه مقابل دارد که با هم در جنگ بودند

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلاً

آيا داستان كسانى را كه به آنان گفته شد (عجالتا) دست از جهاد نگه داريد و نماز را برپا داريد و زكات بپردازيد ندانسته‏اى‏؟ كه چون بر آنان جهاد مقرر گشت‏، آنگاه گروهى از آنان از مردم (مشركان مكه؟‏) مى‏ترسيدند كه بايد از خداوند ترسيد، يا حتى (از آن‏) شديدتر، و (در دل‏) مى‏گفتند پروردگارا چرا بر ما جهاد را مقرر داشتى‏، چرا ما را تا زمانى نزديك واپس نداشتى‏؟ بگو بهره دنيا ناچيز است و براى كسى كه تقوى پيشه كند آخرت بهتر است‏، و بر شما به اندازه ذره ناچيزى هم ستم نخواهد رفت‏.

يونس آيه ۱۰۴: واژه ناس برای مخالفان پیامبر در آن سرزمین نه تمام دنیا

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

بگو اى مردم‏، اگر از دين من در شك هستيد، (بدانيد كه‏) من كسانى را كه به جاى خداوند مى‏پرستيد، نمى‏پرستم‏، بلكه خدايى را مى‏پرستم كه جان شما را مى‏گيرد؛ و به من امر شده است كه از مؤمنان باشم‏.

انبياء آيه ۶۱: واژه ناس برای جمعیتی خاص

قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ

گفتند پس او را در پيش چشمان مردم حاضر كنيد تا آنان حاضر و ناظر باشند.

حج آيه ۲۷: واژه ناس برای جمعیتی خاص

وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ

و در ميان مردم براى حج ندا در ده كه پياده و سوار بر هر شتر لاغرى که از هر راه دوری می آیند رو به سوى تو آورند.

احزاب آيه ۶۳: پرسش کردن مردمِ خاص از پیامبر نه همه مردم دنیا

يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا

مردم از تو در باره قيامت مى‏پرسند؛ بگو علم آن (و اطلاع از زمانش‏) با خداوند است‏؛ و تو چه دانى چه بسا قيامت نزديك باشد.

 

۴.۱.۸. دلیل هشتم:برای هر قوم شریعت و مناسک و منهاج ویژه خودشان آمده است

آیات ۴۵ تا ۴۹ سوره مائده بیان می‌کند که خدا برای هر قومی شریعت و منهاجی (راهی) قرار داده و پیروان سایر پیامبران مقیم مکه و حومه مقیم باید احکام کتاب خود را اجرا می‌کردند. موارد مشخص ذکر شده در این آیات به شرح زیر می‌باشد:

یهودیان باید احکام تورات را اجرا کنند.

مسیحیان باید احکام انجیل را اجرا کنند

مسلمانان باید احکام قرآن را اجرا کنند

خدا برای هر قومی شریعت و راهی را قرار داده است

خدا همه شما را یک امت واحده نکرده تا در کارهای خیر رقابت کنید (از هم سبقت بگیرید)

تو (حضرت محمد) بین قوم خودت به آنچه به تو فرستاده شده حکم کن

می‌بینیم که این آیات نه تنها تنوع در شریعت و احکام پیروان پیامبران را مورد تاکید قرار داده، که فلسفه آن را هم سبقت در کارهای خیر بیان کرده است.

همچنین برای نمونه آیات ۳۴ و ۶۷ سوره حج می‌گوید برای هرامتی مناسکی قرار دادیم (وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا)

 

۴.۱.۹. دلیل نهم:خواندن آیات برای مخاطب توسط خود پیامبر

در آیات چندی از قرآن می‌بینیم یکی از وظایف پیامبر خواندن آیات برای جمعیت مخاطب خودش می‌باشد. یعنی پیامبر در میان آن‌ها حضور دارد و آیات را برایشان تلاوت می‌کند. افزون بر آیه ۱۶۴ سوره آل عمران و آیه ۲ سوره جمعه که ... درباره اهداف بعثت آمد، برای نمونه به دو آیه زیر نیز توجه شود:

بقرة آيه ۱۵۱: خواندن آیات توسط پیامبر برای مخاطبانش

كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ

همچنانكه پيامبرى از خودتان به ميان شما فرستادم كه آيات ما را بر شما مى‏خواند و پاكدلتان مى‏گرداند و به شما كتاب و حكمت مى‏آموزد و آنچه نمى‏دانستيد به شما آموزش مى‏دهد.

طلاق آيه ۱۱: خواندن آیات توسط پیامبر برای مخاطبینش

رَّسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا

پيامبرى كه آيات روشنگر الهى را بر شما مى‏خواند، تا كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كارهاى شايسته كرده‏اند، از تاريكيها به سوى روشنايى برآورد؛ و هر كس به خداوند ايمان آورد و نيكوكارى كند، او را به بوستانهايى كه جويباران از فرودست آن جارى است‏، درآورد، و همواره جاودانه در آنند، به راستى كه خداوند روزى او را نيكو گردانده است‏.

 

۴.۲. آیات دیگری که در دفاع از ادعای جهانی بودن مخاطبین قرآن آورده می‌شود

در گفتگوهای چند ساله با صاحب نظران گوناگون پیرامون محلی- قومی بودن مخاطب پیامبران، به سه مورد زیر نیز استناد شده است. به این موارد نیز نگاهی می‌اندازیم:

۱ـ و ما ارسلناک الا کافه للناس (آیه ۲۸ سوره نسا)

۲ـ تبییان لکل شیء

۳ـ رحمت العالمین

بد نیست دوباره یادآوری شود که مخاطب محلی داشتن پیامبران و کتاب آن‌ها، به معنای آن نیست که آن‌ها پیام جهانی ندارند. پیام همه آن‌ها «ادخلو فی السلم» است برای مخاطبان خود. و دین احسن همان در سمت خدا قرار گرفتن است «مَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله» و هر کس بتواند خود را در این سمت قرار دهد، خود را در جهت استوار رشد و تعالی قرار داده است: «مَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى».

و این سمت، به سمت خدا، همان هارمونی با خلقت و قوانین آن است که می‌تواند هر فرد را در صلح با خود، صلح با دیگران، و صلح با طبیعت و سایر مخلوقات (حیوانات و گیاهان) قرار دهد. کار پیامبران هدایت قوم خود بود در این سمت. حال اگر همه بشریت از هر رنگ و نژاد و زبان در این سمت قرار گیرد، تلاش تک تک پیامبران؛ جهانی بوده است. برای همین است که قرآن تاکید می‌کند ما باید به همه پیامبران ایمان داشته باشیم و بین آن‌ها فرق نگذاریم...

بنابراین از این منظر همه پیامبران نذیر بوده اند برای کل بشریت در جهت سلم. اما شریعت هر قوم (جمعیت)، که وسیله بوده برای سلیم کردن آن قوم، ویژه آن قوم و متناسب با «وضعیت موجود» آن قوم در زمان بعثت بوده است. یعنی محتوی شریعت و احکام و آموزه‌ها، متناسب با خلق و خو، فرهنگ و باورها، و سطح آگاهی و رشد آن مردم در زمان بعثت ارسال شده است.

به عبارت دیگر آن وضیعت موجود و راه و رسم نادرست ضد رشد آن قوم بوده است که علت بعثت یک پیامبر شده است؛ تا آن را به راه رشد و تعالی هدایت کند.

با این مقدمه بحث کوتاهی درباره سه مورد بالا ارائه می‌گردد. امید است آنچه در این نوشتار ارائه شد کمکی باشد برای قرار دادن هر آیه در بستر زمان و مکان خودش و البته در مدل ساختاری قرآن...

 

۴.۲.۱. ما ارسلناک الا کافه للناس

آیه دیگری که برخی برای اثبات مدعای جهانی بودن رسالت پیامبر بدان استناد می‌کنند، آیه ۲۸ سوره سبا می‌باشد:

سبا آيه ۲۸:

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ

و تو را جز مژده‏آور و هشداردهنده براى همگى مردم نفرستاده‏ ايم‏ ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.

یکم - با استناد به نه دلیلی که در قسمت ۴.۱ این نوشتار درباره آیه ۱۵۸ سوره اعراف آورده شد، واژه ناس در آیه ۲۸ سوره سبا نیز برای همان جمعیت مخاطب حضرت محمد بکار برده شده است.

دوم - ویژگی دیگر آیه ۲۸ سوره سبا این است که سرتاسر سوره سبا مملو از قیل و قال است با کافران. آیه‌های قبل و بعد از این آیه مطالبی است که پیامبر باید (در پاسخ) به کافران و دیگران بگوید. کافران منکر خدا، قیامت، رسالت پیامبر، قرآن ...هستند. همچنین صحبت از مستضعفان و مستکبران و مترفین جامعه در مواجه با ایمان آوردن و یا ایمان نیاوردن است. می‌توان گفت که پیامبر همگی بودن در آیه ۲۸ سوره سبا، دلالت دارد بر این که پیامبر برای همه اقشار و گروه‌های جامعه شامل کافر و مشرک و مستصعف و مستکبر و مترف فرستاده شده است نه یک گروه یا لایه اجتماعی خاص.

اگر به آیه ۲۶ سوره سبا (دو آیه قبل از آیه ۲۸ مورد بحث) دقت کنیم ، می‌بینیم خدا به پیامبر می‌گوید که به آن مردم (مخاطب) بگوید که روزی پروردگار ما همه ما را (برای داوری) گرد می‌آورد.

سبا آیه ۲۶: پروردگار همه ما را جمع می‌کند

قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ

بگو پروردگار ما همه ما را جمع مى‏كند، سپس در ميان ما بحق داورى مى‏نمايد و اوست داور آگاه

همچنین آیه ۲۸ سوره سبا را کنار آیه ۲۴ سوره فاطر که مشابه آن است قرار می‌دهیم و با هم مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم ضمن این که مانند آیه ۲۸ سبا می‌گوید تو را نذیر و بشیر فرستادیم، تاکید می‌کند که هیچ اُمتی نیست که برای آن نذیری فرستاده نشده باشد. به عبارت دیگر تو هم نذیری هستی مثل سایر پیامبران برای اُمت خودت:

فاطر آيه ۲۴

إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ

ما تو را به حق‏، مژده‏رسان و هشداردهنده فرستاده‏ايم‏؛ و اُمتى نيست مگر آنكه در ميان آنان هشداردهنده‏اى بوده است‏.

در اینجا برای نشان دادن گفتمان جاری در سوره سبا که آیه ۲۸ بخشی از آن است، ترجمه آیات ۲۴ تا ۳۱ آورده می‌شود:

سبا آیات ۲۴ تا ۳۱: گفتگوی خدا با کافران از طریق پیامبر

بگو چه كسى از آسمانها و زمين شما را روزى مى‏دهد؟ بگو خداوند. و ما يا شما بر طريق هدايت‏، يا در گمراهى آشكاريم‏. «۲۴» بگو نه از شما در باره گناهى كه ما كرده‏ايم مى‏پرسند و نه از ما در باره آنچه شما مى‏كنيد خواهند پرسيد. «۲۵» بگو پروردگار ما، همه ما را گرد مى‏آورد، سپس در ميان ما به حق داورى مى‏كند و اوست داور دانا. «۲۶» بگو به من بنمايانيد كسانى را كه در مقام شريك به او نسبت مى‏دهيد چنين نيست‏، بلكه او خداوند پيروزمند فرزانه است‏. «۲۷»و تو را جز مژده‏آور و هشداردهنده براى همگى مردم نفرستاده‏ايم‏؛ ولى بيشترينه مردم نمى‏دانند. «۲۸» و گويند اگر راست مى‏گوييد اين وعده كى فرا مى‏رسد. «۲۹» بگو براى شما موعد روزى مقرر است كه نه از آن ساعتى پس افتيد و نه پيش افتيد. «۳۰» و كافران گويند هرگز به اين قرآن‏، و به آنچه پيش از آن بود، ايمان نمى‏آوريم‏؛ و چون ستمكاران (مشرك‏) را بنگرى كه نزد پروردگارشان باز داشته شوند، بعضى با بعضى ديگر بگو- مگو كنند. مستضعفان به مستكبران گويند اگر شما نبوديد بيشك‏، ما مؤمن بوديم‏. «۳۱»

در این گفتمان بین خدا و کافران، صحبت از این است که ایمان آوردندگان و کافران هر کدام بر مبنای عمل خود باید پاسخگو باشند و نه بر مبنای کردار گروه دیگر. در روز داوری هم ایمان آوردندگان و هم کافران حضور پیدا خواهند کرد و خدا در میان آن‌ها داوری خواهد کرد. یعنی اگر کافران ایمان نیاوردند، در روز داوری نیز ضرری متوجه ایمان آورده‌ها نمی‌شود. بنابراین دعوت به ایمان آوردن آنها به سود خودشان است. پیامبر هم برای همه است نه فقط ایمان آورده‌ها.

سوم - بد نیست اشاره ای داشته باشیم به گزاره دوم آیه ۲۸ سوره سبا که می‌گوید: اما بیشتر مردم نمی‌دانند «وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (که تو را برای هشدار دادن و بشارت دادن به همه آن‌ها فرستادیم). اینجا هم صحبت از اکثریت جمعیتی است که پیامبر برای آن‌ها فرستده شده ولی آن مردم اگاه نیستند و منکر رسالت پیامبر ند. برای فهم بهتر عبارت «اکثر الناس»، برای مثال به آیه 1 سوره رعد نگاهی می‌کنیم.

بی تردید منظور این آیه از واژه کتاب، قرآن می‌باشد. این آیه با گزاره «ولى اکثر مردم ایمان نمی‌آوردند» تمام می‌شود. این اکثریت همان اکثریت جمعیت مکه است که سال‌ها به آیه‌های حق قرآن که از طرف خدا فرستاده می‌شد ایمان نیاوردند. نه تنها ایمان نیاوردند که جمعیت اندک ایمان آورده‌ها را هم با آزار و اذیت و تهدید به قتل مجبور به ترک خانه و کاشانه خود کردند.

رعد آيه ۱: بیشتر مردم مخاطب آیات که سال‌ها به این آیات ایمان نیاوردند

المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِيَ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ

المر اين آيات كتاب است‏، و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است‏ حق است‏، ولى اکثر مردم ایمان نمی‌آورند.

 

۴.۲.۲. تبییان لکل شیء

با استناد به عبارت «تبییان لکل شیء» در آیه ۸۹ سوره نحل، ادعا می‌شود بر اساس خود قرآن، همه چیز در قرآن آمده است. پس بر مبنای این جامعیت، قرآن برای همیشه پاسخگوی نیازهای بشر خواهد بود.

امید است با توجه به آن چه تا اینجا در این مقاله شرح داده شد، با همان قانون اول پرسش از مدعی که «کو تمام آیه؟»، مساله روشن شود. با خواندن کامل آیه ۸۹ سوره نحل که در زیر آورده شده است، می‌بینیم که این آیه دلالت دارد بر این که برای هدایت آن مردم هر چه لازم بوده در کتاب آورده شده است.

و با توجه به وضعیت موجود اُمیین و سطح دانش و فرهنگ آن‌ها در عصر بعثت پیامبر، می‌توان به راحتی گفت آیات و قرآن از سر آن‌ ها هم زیادتر بوده است.

برای روشن شدن قید کل (هر) در این آیه، آوردن یک مثال عددی بد نست: ماکزیمم تعداد عضو هر مجموعه تعریف شده را محدوده آن مجموعه تعیین می‌کند. برای مثال در مجموعه اعداد طبیعی از ۵۰ تا ۱۰۰، کل شیء (هر عددی) در این مجموعه ۵۱ عدد از ۵۰ تا ۱۰۰ می‌باشد. اما همین کل شیء در مجموعه اعداد از ۵۰۰تا ۱۰۰۰، ۵۰۱ عدد است از ۵۰۰ تا ۱۰۰۰.

به عبارت دیگر وقتی تعریف یک مجموعه پیشینی است، «هر» مشروط می‌شود. ارجاع عام به آن با «کل» محدوده مجموعه را زیادتر نمی‌کند. داریم از نقی حرف می‌زینم که می‌دانیم نقی بن تقی است.

اجازه بدهید آیه کامل را در زیر بخوانیم و در این رابطه به چند نکته درباره آیه اشاره کوتاهی داشته باشیم.

اهمیت موضوع و عوارضی که این بدفهمی‌های قرآن بر زندگی و عقب ماندگی اجتماعی بیش از یک میلیارد جمعیت مسلمان دنیا گذاشته؛ کار و حوصله زیادی می‌طلبد.

نحل آيه ۸۹: کتاب برای بیان همه چیز و هدایت و رحمت

وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَـؤُلاء وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ
و روزى كه از هر ملّتى گواهى را بر ايشان از خود ايشان برانگيزانيم و تو را بر اينان گواه بيارويم؛ و کتاب را بر تو فرستاديم بيانى براى همه چيز و هدايت و رحمت و بشارتى براى مسلمين‏

یکم - گفتمان آیه در باره روز قیامت است. در روز حساب (قیامت) به آن مردم گفته خواهد شد برای هدایت شدن شما هر چیزی که لازم بود فرستاده شد. پیامبر هم آن جا آورده می‌شود که شهادت دهد همه این آیات را به اُمت خود ابلاغ کرده است. یعنی بهانه ای نمی‌ماند که بگویند ما نمی‌دانستیم و از آیات هدایت اطلاعی نداشتیم.

اگر یادمان باشد دیدیم که در آیات ۱۵۶و ۱۵۷ سوره انعام، علت فرستادن کتاب برای قوم پیامبر و اتمام حجت خدا با آن مردم اُمی آمده است. اتمام حجت مبنی بر این که در روز داوری عذر نیاورند و نگویند اگر برای ما هم مانند اهل کتاب کتابی فرستاده بودی ما هم هدایت می‌شدیم.

دوم - بیایید آیات ۱۵۴ سوره انعام و ۱۴۵ سوره اعراف را در کنار این آیه مورد بحث قرار دهیم و بدینگونه که به آیات نگاهی بیاندازیم: می‌بینم کتاب حضرت موسی هم تفصیل کل شیء و هدایت و رحمت است. با این تفاوت که در یک مورد آن یعنی آیه ۱۴۵ به روشنی بیان می‌کند این کتابی که همه چیز در آن است و به حضرت موسی داده شده برای قوم حضرت موسی فرستاده شده است:

انعام آيه ۱۵۴ : همه چیز در کتاب حصرت موسی

ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِيَ أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ

بارى به موسى كتاب آسمانى داديم‏، تا نعمت را بر كسى كه نيكى پيش گرفته بود، تمام كنيم و براى آنكه همه چيز را به روشنى بيان كنيم و رهنمود و رحمتى باشد، تا به لقاى پروردگارشان ايمان بياورند.

اعراف آيه ۱۴۵: همه چیز در کتاب حضرت موسی برای قوم خودش

وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ

و در الواح (تورات‏) هر گونه پند و روشنگرى در هر باب براى او نوشته‏ ايم‏، پس آن را به جد و جهد بگير و به قومت دستور بده كه احكام نيكوى آن را دريافت (و به آن عمل‏) كنند، زودا كه سراى نافرمانان را به شما نشان دهم‏.

سوم - برای مثال به آیه ۲۳ سوره نمل توجه کنید. صحبت از زن فرمانروایی است که دارای همه چیز است. در حالی که آیات بسیار زیاد در قرآن وجود دارد که می‌گوید مالک همه چیز خداست و او بر همه چیز عالم و قادر است. آیا این که در این آیه گفته شده این زن فرمانروا همه چیز دارد، داشتن مطلق همه چیز است؟ با آسانی می‌توان گفت چون حاکم بوده میتوانسته مالک و صاحب خیلی چیزها باشد.

نمل آيه ۲۳: همه چیز داشتن یک فرمانروا

إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ

من زنى را يافتم كه بر آنان فرمانروايى مى‏كرد و از همه چيز برخوردار بود، و تختى شگرف داشت‏.

اگر همه چیز در قرآن آمده چرا خود قرآن این همه به تفکر و تعقل در آیات آفریشن ارجاع داده است. و می‌گوید قرآن؛ برای تعقل است.

بنابراین اینجا هم با توجه جمعیت و سطح رشد جمعیت مخاطب قرآن می‌توان گفت به مانندِ آن فرمانروا هر چیز (مورد نیازشان) برایشان در قرآن بیان شده است. و این را با نگاهی به گزاره آخر آیه ۸۹ سوره نحل می‌توان دریافت که «هر چه برای هدایت آن مردم» لازم بوده بیان کرده است. «تبیان لکل شیء» با هدف رها شدن آن مردم از فلاکت پرستیدن و شفیع قراردادن لات و عزی و منات و سایر بت ها؛ سقف خود را در این کتاب پر کرده است: از هر داستان و پند و انذار و احکام و عبادات و موارد مورد لزوم دیگر.

در مورد «تبیین» هم شاید بتوان گفت تبیین به مفهوم بیان کردن و آوردن چیزی است؛ نه دانش همه جانبه آن. اگر به بحث مبین بودن آیات آفرینش برگردیم؛ انسان قادر است این آیات را توسط قوای حسی خود چون دیدن و شنیدن و بوییدن و چشیدن و لمس کردن، درک کند و از این منظر مبین هستند.

اما این به منزله داشتن دانش این آیت‌ها نیست. همانطور که اشاره شد هر آیه قرآن در بستر زمان و مکان و رخداد و گفتمان مربوطه؛ مبین بوده است.

اما این دلیل نمی‌شود که قرآن بدون تعقل، به شناخت و معرفت برای رشد فردی و اجتماعی بیانجامد. این شناخت همه جانبه با تفکر و تعقل و تدبر در آیات منحیث المجموع و در رابطه با کل آیات آفرینش ممکن خواهد شد. جایی که آیات قرآن در سرتاسر قرآن بطور مکرر و به هر بهانه تاکید بر این تفکر و تعقل در آیات آفرینش دارد.

عمل به آیات قرآن پیش نیاز رها شدن آن جمعیت اُمی برای برداشتن گام‌های بعدی بوده است. رهروی در مسیر درست یادگیری و دانستن بیشتر و در نتیجه رشد و تعالی و رفاه و رستگاری!

در عصرما متاسفانه با جداکردن آیات قرآن از متن گفتمان و رخدادهای مربوطه و همچنین مزید بر آن تدوین درهم برهم آیات توسط عده ای کم سواد در ابتدا، این آیات را به ضد منظور خود تبدیل کرده و سبب گام برداشتن در بیراهه‌ ها شده است...

 

۴.۲.۳. رحمت للعالمین

خدا بر خودش رحمت نوشته و هر چیزی که آفریده رحمت است. همه موجودات که جز غیر انقکاک و اینتگرال آفرینیش (یونیورس) و به تعبیر قرآن؛ عالمین (زمین و آسمان و هرچیز بین آنها) میباشد؛ رحمت استند؛ پیامبران که جای خود را داشته هم رحمت هستند مانند بقیه موجودات، و هم رحمت هستند به خاطر هدایت بندگان خدا؛ هدایتی که خود رحمت می‌باشد

انبياء آيه ۱۰۷: پیامبر رحمتی برای جهانیان

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ

ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم‏.

 

۵. سخن پایانی ...

اگر یک فقیه یا یک عالم دینی چند کلمه از یک آیه قرآن را جلوی شما گذاشت و به استناد آن ادعاهای گراف کرد، می‌توان چند گام ساده زیر را برداشت:

یکم: به او گفته شود کل آیه را بخواند

دوم: اگر هنوز ادعای گزاف کرد به او گفته شود چند آیه (مثلا 5 آیه) قبل و بعد از آیه مربوطه را در قرآن بخواند.

سوم: اگر هنوز ادعای گزاف کرد به او گفته شود عبارت و یا کلمات عبارت مورد ادعا را در آیات دیگر جستجو کند و روی آن آیات تعقل کند.

چهارم: اگر هنوز ادعای گزاف کرد و با آوردن حدیث یا (و) روایت بر ادعای خود اصرار داشت؛ به او گفته شود که سخن پیغمبر حدیث و روایتی که مطابق قرآن نبوده بلکه تحریف کننده آن باشد؛ فقط سزاوار به دیوار زدن است!

پنجم: اگر هنوز در ادعای گزاف پافشاری کرد با مدل ساختاری پپیشنهادی نگارنده از قرآن؛ تناقضات ادعای او با ساختار قرآن برایش فاش شود. این و دیگر آثار همین نویسنده؛ بیانگر همین مدل ساختاری پیشنهادی است!....