( آیندهٔ افغانستان... ) (۳) بنیادگرایی و تروریسم در افغانستان:

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

زمان هوتک
در رابطه به بنیادگرایی دینی میتوان گفت، که در افغانستان هم نظریات بنیادگرایانه به گذشته ها که در ذهن شخص ـــ گروه به وجود آمده، ارتباط میگیرد.


اما امروزه معلوم است ، که به اساس تعریفهای بنیادگرایی و تروریسم که در بالا از آن یادآوری به عمل آمد ، برخی گروه های بنیادگرای دینی ، که  در پاکستان و ایران ایجاد شده بودند، معجونی از گروه های بودند که با روحیه یی بنیادگرایی مذهبی و تروریستی تربیت و پرورش یافته بودند و معلوم است که همین گروه ها مورد استفادهٔ سوء دولتها عمدتاً پاکستان که تروریسم دولتی را برای اهداف مشخص خود در خاک افغانستان پیش میبردند ، قرار گرفته بودند و اکنون هم همان سناریوی آنها بسیار ماهرانه تا به امروز ادامه دارد.
به استناد تاریخ ، همین بنیاد گراهای دینی بودند ، که در مقابل برنامه های مترقی شاه امان الله به اشارهٔ انگلیس، مردم را به شورش تشویق کردند و پروگرامهای مترقی آن دوره را با شکست مواجه ساختند.
اصلاً در نیم قارهٔ هند، « سال ۱۹۱۹ میلادی جمعیت العلمای اسلامی به  وسیلهٔ گروهی از علمای دیوبند بنیان گذاری شد که در رهبری آن  مولانا مفتی محمود  قرار داشت. در سال ۱۹۴۵ میلادی مولانا شبیر احمد عثمانی  جمعیت العلمای هندوستان  را  به قصد تشکیل جمعیت العلمای اسلامی که از ظهور پاکستان اسلامی دفاع میکرد، ترک کرد. بخش عمده پیروان این جمعیت از قلمرو پشتونها سربرآورد . این جمعیت طی سالهای ۶۰ میلادی در دهات و قریه جات بسیار محافظه کار ایالت سرحد شمال شرق و مناطق پشتون بلوچستان رشد کرد.»(۱)
از جانب هم، سال ۱۹۴۷ میلادی که هند آزادی کامل خود را از بریتانیای کبیر به دست آورد، بریتانیا تقسیم هند را به دو کشور هند و پاکستان اعلان نمود و قدرت سیاسی در نیم قاره به  دو دولت جدید انتقال  گردید و عمداً  مناطق کشمیر بین  هند و پاکستان و سرحد آزاد بین افغانستان و پاکستان را لاینحل و جنجال برانگیز گذاشتند . در این سال ۱۳۷ مدرسه دینی در پاکستان وجود  داشت که اکنون تعداد آن به هزارها میرسد . اما بنیادگرایی در افغانستان در اصل از اخوان المسلمین مصر متأثر گردیده و در پاکستان و ایران گراف صعودی خود را پیموده است.
چنانچه:
«سال ۱۹۵۳ میلادی حضرت صبغت الله مجددی در مصر به وسیلهٔ هارون مجددی پسر کاکایش، که یکی از فعالین اخوان المسلمین بود ، به این حزب جذب شد.» (۲)
« سال ۱۹۵۸ میلادی  پوهاند غلام محمد نیازی با استفاده از یک بورس تحصیلی به مصر رفت. وی در آنجا تحت تأثیر افکار وعقاید سید قطب قرار گرفت و بعد از بازگشت به وطن در سال ۱۹۶۰ میلادی اولین هستهٔ حزبی اخوانی را در کابل اساس گذاشت.» (۳)
اما فضل غنی مجددی مدعی است که:
« نهضت جوانان مسلمان در۱۹۶۴میلادی تأسیس  شد و اشخاص ذیل در رهبری آن قرار داشتند: سلام نیازی، برهان الدین ربانی، محمدکبیر، موسی توانا، عبدالرب رسول سیاف ... این نهضت به زودی پس از  تأسیس ، با شبکهٔ اخوان المسلمین شرق میانه ارتباط پیدا کرد و در مجامع اخوانی بیرون کشور خود را رسمیت داد . مولانا مودودی که در دهه ۶۰ در بیروت اقامت  داشت با نهضت جوانان مسلمان تماس منظم  برقرار کرد. » (۴)
از جانب هم، «خصومت آشتی‌ ناپذیر میان بلوک سرمایه‌داری و جهان سوسیالیستی از ویژگی‌های بارز دوران جنگ سرد بود . در این خصومت روا دانسته  میشد ، که برای ضربه‌ زدن و به‌ زانو درآوردن حریف  از هر ابزار ممکن استفاده شود . در بخشی از جهان که از دو بلوک قدرت فاصله داشت و نسبت روشن و قابل قبولی با آن دو برقرار نکرده بود، گروه‌های متعددی فعالیت داشتند تا در رقم‌ زدن سرنوشتی دیگر، و تا حدی بهتر، برای جوامع خود سهمی داشته باشند.
این گروه‌ها دانسته یا ندانسته گرایش به‌ یکی از دو بلوک یا هم پیمانی با آنرا ، ولو در حد تاکتیک، روا میدانستند. برخی از گروه‌های مذهبی که سودای سیاست در سر داشتند و میخواستند نقشی در تحولات کشورهای‌شان داشته باشند، از جمله این گروه‌ها بودند. آنها هرچند در ایدئولوژی با کلیت تمدن جدید سرِ ناسازگاری داشتند، اما بنا به ضرورتِ ورود به سیاست، مانعی نمیدیدند که از حمایت غیر مستقیم بلوک سرمایه‌ داری بهره‌مند شوند.
جهان غرب و در رأس آن ایالات متحده نیز با درک این واقعیت و با اعتقاد به‌ ضرورت تضعیف اردوگاه مقابل، اشکالی نمیدید که از چنین گروه‌هایی پشتیبانی کند و در تقویت آنها سهمی داشته  باشد تا هزینه این مبارزه را یکتنه به‌ دوش نکشد ، به‌ ویژه هزینه انسانی‌ اش را که در آن دیار، برعکس جهان سوم، هزینه‌ یی سنگین و توانفرسا تلقی میشود.
اینگونه بود که نقطه تلاقی میان ایالات متحده و گروه‌های مذهبی بنیادگرا در افغانستان شکل گرفت. آغاز این ماجرا بر میگردد به دورانی که ذوالفقار علی بوتو رئیس جمهور سکولار مشرب پاکستان ،» (۵) (سال ۱۹۷۳ میلادی ، که  نصیرالله بابر  گورنر ایالت سرحد شمال غرب  پاکستان و سالی که  طی آن  برخی  از رهبران اخوانی  افغانستان (ربانی ، حکمتیار و مسعود) به دنبال تعقیب مقامات امنیتی حکومت  سردار محمد داود  به پاکستان فرار کردند. این  فراریان در شورشی اشتراک داشتند که به حمایت حکومت پاکستان در لغمان و پنجشیر سازمان یافته بود و هدف سرنگونی حکومت کابل را دنبال میکرد.) (۶) «همسو باسیاست هم پیمانی با ایالات متحده ، درصدد بسط نفوذ کشورش در افغانستان و تضعیف حکومت سردار محمد داود بر آمد.» (۷)
سردار محمد داود سال ۱۹۷۳ میلادی کودتای را به پیروزی رساند، نظام سلطنتی لغو اعلان و نظام جمهوری برقرار گردید . گرم جوشی رهبری شوروی با زمامداران رژیم جمهوریت نه تنها سبب گردید که ایران و پاکستان به او لقب شهزادهٔ سرخ بدهد ، بلکه مداخلهٔ صریح را  در امور افغانستان آغاز  کردند و عملاً در صدد بر اندازی رژیم دست بکار شدند. این روابط دوستانه باشوروی، که «مایهٔ نگرانی پاکستان شده بود، تضعیف یکی از هم پیمانان شوروی در منطقه با سیاست کلی ایالات متحده هم همخوانی داشت و بوتو  میدانست ، که  تعمیق ارتباط  با گروه‌های بنیادگرای مذهبی  در افغانستان  بستر مساعدی برای تحقق اهداف استراتژیک پاکستان درقبال این کشور فراهم میکند و مورد تأیید ایالات متحده خواهد بود. وی در این راستا از گروه‌های بنیادگرای مذهبی پاکستان و به‌ ویژه حزب جماعت اسلامی ، که ظاهراً از احزاب اپوزیسیون نظام اسلام‌ آباد  بود، برای برقراری این ارتباط سود برد.» (۸)
سرانجام  فشارهای  کشورهای  متذکره  و برخی  دشواری های داخلی رژیم  سبب بی موازنگی در سیاست سردار محمد داود گردید . دیدار نیمهٔ  اپریل او از اتحاد  جماهیر شوروی و برخورد وی با رهبر شوروی، سبب خشم و غضب رهبری شوروی گردید.
وحدت دوبارهٔ دو جناح حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( خلق و پرچم ) سال ۱۹۷۶ میلادی نیز  خشم سردار محمد داود را بر انگیخت . از جانبی هم  بعد از کودتای ۲۶ سرطان جریانهای سیاسی چپ و راست نیز به کار فعال سیاسی در صفوف اردو آغاز کردند.
ترور سیاسی  میر اکبر خیبر در ۱۷ اپریل ۱۹۷۸ میلادی ، نمایش قدرت  حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان در وجود مظاهره و اقدام  سردار محمد داود به  دستگیری رهبران حزب سبب گردید تا بتاریخ ۲۷ اپریل ۱۹۷۸ در اثر قیام نظامی قدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال یابد و  در آنزمان این قیام از پشتیبانی باالقوهٔ قاطبهٔ مردم افغانستان برخوردار گردید.
پیروزی این قیام در واقعیت مسکو را در «بازی بزرگ» که بین واشنگتن و مسکو در این منطقه در جریان  بود ، برنده حساب کرد . رویکار آمدن  حزب  دموکراتیک  خلق افغانستان توسط قیام نظامی ، « فرصتی طلایی برای پاکستان  بود تا هم  نفوذش را در میان نیروهای مخالف دولت کابل تقویت بخشد و هم اهمیتش را در دیدِ جهان غرب و به‌ ویژه ایالات متحده بالا ببرد و ازاین طریق کمکهای فراوانی را به‌ سوی این کشور جلب کند.» (۹)
از جانب هم سال ۱۹۷۸ میلادی انقلابِ در ایران صورت گرفت که رهبری آن در اختیار آخوندها و ملاها قرار گرفت . بدین معنی که یک رژیم بنیادگرا در ایران مستقر گردید و به نوبهٔ خود  در تربیه ، تجهیز و گسیل  بنیادگراها  دست به کار  شدند که محصول آن تنظیمهای هشتگانه بود، که بعداً ائتلاف هشتگانه زیر نام حزب وحدت اسلامی را بوجود آوردند.
برخی ها نقش ذوالفقارعلی‌ بوتو را در رشد بنیادگرایی در پاکستان به‌ سبب‌ گنجانیدن‌ فقراتی‌  در قانون‌ اساسی‌ ۱۹۷۳ میلادی  چون غیر مسلمان‌ اعلام‌ كردن‌  احمدی‌ها ، دعوت‌ امام‌ كعبه‌  به‌ ملا امامی‌  در شهرهای‌ بزرگ‌ ، جبری‌ ساختن‌ مضامین‌ دینی‌ در موسسات‌ آموزشی‌ . . . مهم دانسته و او را مسئوول‌ تعمیق‌ ریشه‌های‌ بنیادگرایی‌ در پاكستان‌ میدانند.
با پیاده شدن قوای نظامی شوری در افغانستان، « ایالات متحده با درک اینکه دام خوبی برای دولت شوروی پهن شده  است ، گرم کردن  تنور جنگ بر ضد آنرا  مورد ارزیابی قرار داد. اندکی بعد، توجه کشورهای هم پیمان غرب و از جمله کشورهای عربی به این قضیه  معطوف گردید و سیلی از کمکهای مالی به‌ طرف پاکستان سرازیر شد. بخشی از این کمکها  به دست مجاهدین  افغانستان  میرسید ، که در  مواردی  صرف آموزشهای ایدئولوژیکی و تعلیمات مذهبی به‌ سبک بنیادگرایانه میشد. در این دوران شمار مدارس دینی برای جوانان افغانستان به ‌شکل بی‌ سابقه‌ یی فزونی گرفت.» (۱۰)
رهبری شوروی هشت ماه قبل از پیاده شدنش، در ماه جون ۱۹۷۹ م مدعی گردیدند که امریکا به مخالفین رژیم کابل  کمک مالی و درمسایل  داخلی افغانستان مداخله مینمایند. در آنزمان این ادعای شوروی از جانب امریکا رد گردید اما بعداً ثابت شد که امریکا به چنین همکاری به اساس اعتراف «برژنسکی» مشاور امنیت ملی امریکا دربرابر سوال خبرنگار فرانسوی که  گفته بود:
ما روسها را وادار به حمله نکردیم، بلکه عملاً احتمال اینکه  دست به چنین کاری بزنند را افزایش  دادیم . این عملیات مخفی واقعاً  فکری بود درخشان ، پای روسها را به دام افغانستان کشید، روزی که روسها عملاً از مرز افغانستان گذشتند، من به رئیس جمهور کارتر نوشتم، اکنون فرصت آن رسیده تا شوروی را گرفتار جنگی چون ویتنام کنیم.
رابرت گیتس سابق رئیس سازمان «سیا» هم  در کتاب خاطرات خود « از ورای سایه ها» افشا میسازد که سازمان سیا شش ماه قبل از حملهٔ شوروی به افغانستان کمک به گروه های  مقاومت افغان  مخالف اتحادشوروی را آغاز  کرده  بود که باعث  حمله بر افغانستان شد و این حمله مسکو را مدت ده سال درگیر جنگ طاقت فرسا کرد.
سرانجام مشمولین « بازی بزرگ » افغانها را در دو جهت مخالف در یک جنگ تمام عیار بین  طرفداران رژیم و مخالفین آن قرار  دادند . بعد از پیاده شدن  قوای نظامی شوروی در خاک افغانستان، امریکا هم به آرزوی دیرینهٔ خود یعنی گرفتن انتقام ویتنام از روسها رسید و افغانستان برای امریکا به صحنهٔ انتقامجویی ویتنام مبدل گردید. جنگ افغانستان چنان خونین و وحشتناک گردید که در آن نیروهای مسلح دولت، قوای نظامی شوروی و مجاهدین به صورت مستقیم و تعداد زیادی از دولتها و محافل خارجی دیگر نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم دخیل گردیدند.
مسألهٔ افغانستان از سطح داخلی فراتر رفت و ابعاد منطقوی و جهانی کسب کرد. مرگ از هزار جناح آغاز گردیده بود . کابل باید مشتعل و تباه  میگردید و افغانستان را باید آهسته آهسته به آتش میکشانیدند. (۱۱)
خلاصه فاجعهٔ قرن بیست آغاز گردیده بود. در میدانهای جنگ سلاحهای گوناگون مورد تجربه و آزمایش قرار  میگرفت ، شعله های آتش  روز تا روز گرمتر  و  گسترده تر میگردید و مواد سوخت آن یعنی مردم افغانستان در آن میسوخت.
« مراکز آموزشی نیمه دینی ــ نظامی نیز در گوشه و کنار مناطق مهاجرنشین تاسیس گردیدند ، نشریاتی با محتویات بنیادگرایانه از طرف احزاب مختلف مجاهدین و نیز موسساتی که ظاهراً به کمک آنها آمده بودند، به تیراژ بالا و به‌ صورت رایگان منتشر و کتابها و رسایل ایدیولوژیکی نیز به‌ وفور چاپ و توزیع شد. تجارب گروه‌های بنیادگرای عربی و پاکستانی نیز به ‌شکل سیستماتیک به بخشی از جوانان افغانی انتقال مییافت، موسسات خیریه متعددی به‌ نام کمک به مهاجران ایجاد گردید که همزمان پوشش خوبی برای کارهای سیاسی ــ مذهبی به سبک بنیادگرایانه بود، مواد خام کافی برای سربازگیری تولید شد.» (۱۲)
با وجود اینکه به اساس مذاکرات ژنیو بتاریخ ۱۴ اپریل ۱۹۸۸ میلادی موافقتنامهٔ بین وزرای خارجهٔ افغانستان و پاکستان امضأ  گردید و دو ابر قدرت امریکا و شوروی به حیث تضمین کننده گان در پای آن صحه گذاشتند و قوای شوروی مکمل الی تاریخ ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ میلادی به کشور خود عودت کردند ، اما جنگ در افغانستان به شدت ادامه داشت. دولت سیاست مصالحهٔ ملی را به عنوان معقولترین بدیل جنگ پیش میبرد و تلاش میورزید تا به بازی بزرگ خاتمه داده شود و صلح ملی جای جنگ را بگیرد.
اما برنامهٔ مصالحهٔ ملی دولت جمهوری افغانستان در اثر دسیسه های داخلی و عمدتاً خارجی ناکام ساخته  شد و در ۸ ثور ۱۳۷۱ حکومت داکتر نجیب الله سقوط  کرد و تنظیمهای بنیادگرای جهادی به قدرت رسیدند و هفتگانه و هشتگانه از پاکستان و ایران مثل مور و ملخ به شهر کابل  ریختند . در تمام دوران حاکمیت تنظیمها ( صبغت الله مجددی ـــ  برهان الدین ربانی ) در افغانستان جنگ داخلی به معنی واقعی کلمه بین تنظیمهای بنیادگرای مذهبی جریان  داشت تا که ای.اس.ای پاکستان به کمک مالی امریکا و متحدینش گروه طالبان را ایجاد و به قدرت رساندند . گروهِ که ابوذهاب در مجله اخبار افغانستان چنین به تحریر گرفته است:
«درآغاز نوامبر ۱۹۹۴ میلادی یک کاروان مشتمل بر ۳۰ کامیون مال التجاره پاکستان به هدایت نصیرالله بابر وزیر داخلهٔ پاکستان از راه کویته و چمن جانب قندهار و هرات حرکت کرد تا محموله های خود را به جمهوریتهای آسیای مرکزی برساند. وزیر داخلهٔ پاکستان برای توجیه این اقدام به موافقتنامه های ترانزیت ۱۹۶۵ میلادی بین افغانستان و پاکستان و همچنان موافقتنامه ۱۹۹۲ میلادی میان افغانستان و پاکستان و ترکمنستان استناد میکرد.
ای.اس.ای ( استخبارات نظامی پاکستان ) به دلیل شکست گذشته در معاملاتی از این قبیل در افغانستان، اقدام نصیرالله بابر را پیش از وقت میدانست و بدان موافق نبود...
این کاروان که به وسیلهٔ قریب چهل تن از نظامیان پاکستانی بدرقه میشد، توسط گروپی از مجاهدین توقیف گردید. ۲۵۰۰ تن از افغانان کاملاً مسلح که به نام « طالبان » یاد شدند، کاروان را از چنگ مهاجمین رها مینمایند. کاروان در حالیکه به وسیلهٔ هزاران تن ازطرفداران شاه سابق حمایت شد، راه خودرا به سوی جمهوریتهای آسیای مرکزی دنبال  میکند و در بازگشت در ماه  دسامبر پنبه خریداری شده  از ترکمنستان را حمل مینماید.» (۱۳)
حوادث ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ میلادی یعنی برخورد هواپیماهای انتحاری به برجهای مرکز تجارت جهانی و انهدام آنها که سبب کشته شدن چندین هزار انسان گردید ، امریکا به انتقام خون آنها یک جنگ را در افغانستان به راه انداخت. (با وجود اینکه این حوادث همچنان مرموز و اسرارآمیز باقی ماندند و آکنده از شگفتی، ابهام و تناقض بودند.)
امریکا به ادعای این که طرح ریزی عملیات ۱۱ سپتامبر  در افغانستان توسط گروه تروریستی القاعده تحت رهبری اسامه بن لادن صورت گرفته، از گروه طالبان سپردن اسامه را خواستگار شدند، اما گروه طالبان این خواست امریکایی ها را رد کردند.
در اثر حملهٔ نظامی امریکا گروه طالبان با شکست مواجه شد و در نشست بن اول دولت مؤقت به ریاست حامد کرزی تشکیل گردید.
در نتیجه « بازی بزرگ » در منطقه بار دیگر از سر گرفته  شد ، چون منطقهٔ آسیای مرکزی ذخایر نفت و گاز با ارزشی دارد و در کوه های این منطقه منرالهای نادر و قیمتی یافت میشود و از همه مهمتر اینکه در این منطقه خشخاش کشت میشود. چنانچه دیده شد که مدت کم و بیش ۱۳ سال کشت خشخاش در یک تجارت بین المللی موفقانه توانست راه خود را به بازارهای جهانی باز کند. (۱۴)
همچنان ، « در این نوبت نیز مبارزه ایالات متحده با تروریسم و بنیادگرایی مبارزه‌ یی تک بعدی و بیشتر متمرکز برگروه‌های مسلح داخل افغانستان و مناطق مرزی افغانستان و پاکستان ماند . کسانی که در چند دههٔ گذشته  در آنسوی مرزهای افغانستان پرورش دهندگان اصلی و قدرتمند بنیادگرایی در این منطقه  بودند  همچنان  از تیر رس به دور ماندند و بلکه  دوباره به آنان کمکهای چند ملیاردی شد . در داخل افغانستان هم توجه چندانی به خشکاندن ریشه‌های فکر بنیادگرایی نشان داده  نشد و برای توسعه فکری و فرهنگی جامعه و تزریق مفاهیم مدرن به بدنه فرهنگی کشور تلاشی صورت نگرفت، بلکه به اشکال مختلف به عناصر و گروه‌های بنیادگرا مجال فعالیت و مانور مجدد داده شد و گفتمان بنیادگرایی همچنان پابرجا ماند.
اینک که نیروهای آمریکایی و جامعه جهانی از افغانستان خارج میشوند، بدون اینکه معضل بنیادگرایی حل شده باشد، خون تازه‌ یی به پیکره این جریان تزریق میشود و باور شکست‌ ناپذیری را که از رهگذر پیچ و خم چندین دهه کسب کرده است، در آن قوت بیشتر خواهد بخشید ، و شعارهای دموکراسی خواهی جهان غرب را بیش از گذشته زیر سوال خواهد برد.» (۱۵)
اما تروریسم در افغانستان زیر چتر تروریسم دولتی از جانب دولتها، بطور مشخص پاکستان سازماندهی شده و میشود.
در بخش تروریسم یادآوری به عمل آمد ، که تروریسم دولتی عبارت است از:
دخالت دولت یا دولت ها در امور داخلی یا خارجی دولتی دیگری  به وسیلهٔ مشارکت در عملیات تروریستی یا حمایت ازهمچون عملیاتها برای تضعیف و براندازی دولت مذکور. نمونه های از تروریسم دولتی  عبارت اند از ، کمکهای مادی و معنوی به گروه های مخالف و مشارکت در عملیاتی چون بمب گذاری، مین گذاری، آدم ربایی، ترور مقامهای عالی مملکتی و غیره. همچنان دولتی یا دولتهایی که تروریسم دولتی را پیروی میکنند، چون میدانند که جنگهای متعارف محدودیتها و مصارف گزاف دارند ، بنابراین ترجیح میدهند از امکانات گروه های تروریستی که خود راساً آنها را ایجاد کرده اند و تغذیه مالی آنها را بر عهده میگیرند، برای تهدید و ایجاد بی ثباتی سیاسی و اقتصادی در آن کشور بهره گیرند. بدین معنی که این شکل از تروریسم از یک طرف کشوری را که دشمن خود میداند از پای می اندازد و از جانب دیگر میتواند از ارتباط خود با گروه های تروریستی را به طور کلی انکار کند.
علاوتاً دخالت دولت یا دولتها در اعمال تروریستی یا به صورت مستقیم  یا غیر مستقیم در امور داخلی و خارجی دولت دیگر صورت  میگیرد ، که در افغانستان از تقریباً چهل سال به این سو دولت پاکستان  بخصوص ای. اس. ای پاکستان و برخی دولتهای دیگر اعمال تروریستی  مستقیم و غیرمستقیم را  انجام داده  اند و میدهند .  البته  با  تغیر گروه ها زیر نامهای القاعده ، تحریک اسلامی طالبان و امروز زمزمه های از گروه داعش به گوش میرسد.
از اثر همین مداخلهٔ آشکار پاکستان و برخی کشورهای دیگر امروز افغانستان با بحران عمیق در تمامی عرصه ها مواجه شده است. نهادهای مدنی بین المللی چگونگی وضع فعلی افغانستان را بر بنیاد « بار منفی » در صدر جدول کشورها قرار داده اند. چنانچه ۸۰ در صد مواد مخدر جهان در افغانستان تولید میگردد و در رابطه با فساد در جملهٔ فاسدترین کشورهای جهان محسوب میگردد و خشونت هم به اوجش رسیده است.
پس در همچون وضع بحرانی افغانستان ادامهٔ « جنگ » به درد بخور مردم افغانستان میباشد یا « صلح » ؟ اگر قرار باشد که مصالحه صورت گیرد، آیا پاکستان بخصوص ای. اس. ای پاکستان به گروه های تروریستی تربیت شده شان اجازه خواهند داد و آیا امریکا بالای پاکستان چنین فشاری را خواهد آورد؟
ادامه دارد.
قسمت چهارم
جنگ و صلح:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـــ ساختارهای قدرت از نظر جامعه شناسی در افغانستان، داکتر م. عثمان روستار تره کی، ۱۳۷۷، پشاور، ص ــ ۵۹ و ۶۰.
۲ـــ حقایق و تحلیل سیاسی افغانستان، عبدالحمید مبارز، ۱۳۷۶، پشاور، ص ــ ۶۰.
۳ ـــ همان کتاب.
۴ـــ ساختارهای قدرت...
۵ـــ مقالهٔ محمد محق پژوهشگر اسلامی در مصر، (امریکا و بنیادگرایی مذهبی در افغانستان.)، سایت سکولاریسم نو.
۶ـــ ساختارهای قدرت...
۷ـــ مقالهٔ محمد محق...
۸ـــ همان مقاله.
۹ـــ همان مقاله.
۱۰ـــ همان مقاله.
۱۱ـــ تلک خرس، دگروال محمد یوسف.
۱۲ـــ مقالهٔ محمد محق...
۱۳ـــ ساختارهای قدرت...
۱۴ـــ متأثر از کتاب «فریب دهشتناک»، نوشتهٔ تیری میسان، ترجمهٔ دینا مملکت دوست، تهران، ۱۳۸۲، چاپ دوم.
۱۵ـــ مقالهٔ محمد محق...