بربریت: در بوسه چرچیل؛ تا خطبهِ مُلا نیازی!

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

محمد عالم افتخار
با عرض اعتذار از اینکه تا حدی در عدم مطابقت منجمله به پیام محترم والی بلخ که خواستار کاستن فشار ها بر محترم ایاز نیازی گردیده اند؛ من این درنگ و تأمل را حسب تقاضای وجدان علمی خویش انجام میدهم برای اینکه امید واثق دارم که دیر یا زود ماحصل سیستماتیک تتبعات و تفکراتم منحیث بُن مایه مواد درسی

دانشگاه ها و مکاتب، سازمانها و اجتماعات... کشورم مورد بهره برداری قرار خواهند گرفت و در آن صورت؛ عدم تأمل من بر جوانب یک موضوع مهم حادث تاریخی؛ کاستی برجسته ای را نشان خواهد داد و اعتماد آیندگان را بر صداقت و پایداری من بر ناموس وظیفه خدشه دار خواهد نمود.
******
راویان اخبار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار چنین نقل کرده اند که:
 گاو پرستان هندوستان هر سال؛ مراسم مذهبی پر شکوهی بر گزار میکردند و طی آن با تزیین یک گاو بزرگ؛ به عبادت و دعا مشغول میشدند. دعوت از سفرا و مهمانان خارجی هم یکی از قسمت های این جشن بزرگ گاو پرستی بود.
میگویند در دوران نخست وزیری چرچیل؛ که هندوستان هنوز مستعمره بریتانیا بود؛ یک بار هم از این صدراعظم انگلیس برای شرکت در  مراسم متذکره دعوت شد. و نخست وزیر انگلستان هم با یک هیئت بلند پایه در این جشن مذهبی شرکت کرد. چرچیل در مراسم؛ متوجه گشت که رهبر مذهبی یا کاهن اعظم به گاو مقدس نزدیک شده بعد از تعظیم؛ جلو رفت و پیشانی گاو را بوسید.
صدر اعظم با مشاهده این منظره به فکر افتاد و سپس به دست اندر کاران مراسم اشاره کرد که او و هیئت همراهش نیز برای نشان دادن حُسن نیت و ادای احترام به عقاید مردم هند میخواهند بروند پیش گاو بزرگ.
القصه؛ چرچیل نزد گاو بزرگ شتافت که در میدان مراسم با انواع و اقسام جواهرات و پارچه های گرانبها تزیین شده بود؛ و بعد از یک تعظیم طولانی؛ همان طور که دو لا (خمیده) بود؛ عقب عقب رفت تا رسید به پُشت گاو؛ و کپل آن را محکم بوسه زد.
حسب این روایت تاریخی معروفِ پس از جنگ جهانی دوم، این کار چرچیل جلوی رسانه های عمومی صورت گرفت و مایه حیرت جهانی شد. لذا پس از بازگشت به انگلستان؛ او را در مجلس عوام بازخواست و متهم کردند که سبب آبرو ریزی ملت متمدن و دولت فخیمه انگلیس شده است.
چرا که چرچیل منحیث صدر اعظم بریتانیای کبیر، از یک عنعنه و باور دوران بربریت (عصر ماقبل تمدن)  تجلیل و در برابر آن؛ تعظیم افراطی نموده بود.
چرچیل پاسخ داد:
هندی ها مردمانی سخت مذهبی هستند، مگر شما متوجه نشدید عوام هندو که به گاو بزرگ نزدیک میشدند اول؛ سجده میکردند و بعد هم؛ با بلند کردن دُمش؛ مقعد گاو را می بوسیدند و از مدفوعش؛ چیزی به عنوان تبرک می گرفتند؟
هندی ها اقلاً از ۵۰۰ سال پیش همین کار را میکرده اند ولی وقتی دیدم که کاهن اعظم پیشانی گاو را بوسید و فقط به آن اکتفا کرد؛ ترسیدم که با این مسیرِ پیشانی گرفتن؛ تا چند سال دیگر این جماعت؛ به مغز رسیده اصلاً دست از گاو پرستی بردارند و کار ما با آنان سخت شود. لذا من آنانرا مجدداً به عقب و به درون گاو فرستادم تا اقلاٌ ۲۰۰ سال دیگر، برای بریتانیا فرصت کمایی کنم!
این روایت تاریخی در منابع متعدد به اشکال مختلف نقل شده ولی در همه جا؛ اصل بوسیدن عقبگاه گاو در ملای عام توسط چرچیل؛ تفاوتی نمیکند. اظهر من الشمس است که لب لباب این حکایت تاریخی همان تلاش قدرت های غارتگر و استعمارگر برای عقب نگهداشتن عقلی و ذهنی مردمان در شرایط توحش و بربریت؛ به هدف تداوم حکومت و سیادت بر آنها و تسهیل بهره کشی از خود آنها و سرزمین ها و منابع ثروت طبیعی شان است.
این حکایت به خاطری زیاد جذاب افتاده و در اذهان مردمان ماندگار شده است که برجسته ترین نماد و الگوی نیات و اعمال ظالمان و غارتگران در برابر مظلومان و غارت شوندگان میباشد، یعنی تلبیس کردن و ستر و اخفا شدن در لباس معتقدات بدوی و راندن توده ها به جهت غریزه کور مذهبی به استقامت مذخرفات!
چنانچه  اوریانا فالاچی یکی از ژور نالیستان زبده وقت؛ در مصاحبه ای  از همین صدر اعظم چرچیل سوال می کند:
ـ آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما این کار را نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید؟
چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:
ـ برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دو ابزار مهم را در ایرلند در اختیار نداریم.
سوال می‌ شود:
ـ این دو ابزار مهم چیست؟
چرچیل در پاسخ می گوید:
ـ اکثریت نادان و اقلیت خائن.
آری! اکثریت نادان و اقلیت خاین!
درین میان اصلی ترین، اکثریت نادان میباشد؛ چرا که فقط با وجود آن؛ برخ دیگر یعنی اقلیت خائن هم میتواند؛ پیدایش یابد و رشد و ماندگاری کسب نماید.
اولاً چرا اکثریت نادان در ایرلند نیست و منجمله در هند هست؟
در ایرلند به خاطری نیست که آن سرزمین منحیث خطه اروپای شهری (متمدن) شده و صنعتی شده؛ به مرحله پیشرفته سواد و جهانبینی و دانش و فرهنگ...؛ ترقی کرده است و اما منجمله در هند (وایضاً در پاکستان و افغانستان) به خاطری هست که این سرزمین ها در مراحل ماقبل تمدن و صنعت و علم و تکنولوژی؛ واپس مانده و واپس نگهداشته شده اند!
لذا اکثریت نادان و اقلیت خاین؛ چیز هایی نیستند که چرچیل یا بریتانیا یا دیگران بتوانند منجمله در ایرلند یا جای دیگر دنیا خلق نموده منحیث افزار های استعمارگری از آنها بهر برداری نمایند.
البته این حکم مقید به زمان و مربوط به روزگاری است که از آن سخن میرود و الا؛ چند قرن پیشتر ایرلند و اروپا در شرایط معیشتی و فرهنگی به مراتب عقب مانده تر از هند و آسیا و افریقا و مخصوصاً از جهان اسلام قرار داشتند؛ ولی عمدتاً در قرون 18 و 19 و 20 میلادی همه چیز برعکس شد.
اگر نخواهیم مسایل غامض را ساده و سرسری بگیریم؛ مسلماً یکی دو تا عامل و علت بسیط موجبات این چرخش های عظیم تاریخی نگردیده است. ولی در رابطه به زاویه مورد بحث ما؛ قاطعانه میتوان گفت که استیلای روشنبینی و روشنگری مذهبی در اروپا و برعکس سلطه یافتن انجماد و تحجر و تاریک اندیشی مذهبی در جهان اسلام و آسیا و افریقا در وقوع این چرخش ها یعنی پیشرفت ها و برعکس عقب رفت ها سهم های بزرگ و بارز داشته است و کماکان دارد.
بنده در رابطه به همین حقایق در گستره جهان اسلام به ویژه طی پُست های دو ماه اخیر خویش؛ مطالب تحقیقی فراوانی تقدیم داشته ام؛ که متکی بر همه آنها؛ دنیای اسلام و بخصوص افغانستان قاعدتاً نه تنها در منجلاب دومین دوران انحطاط تاریخی یا در عمق گودال «عصر تاریکی» خود به سر می برد؛ بلکه مزیداً در پنجه «بازی شیطانی» استعمار نوین و امپریالیزم جهانی؛ جان می کند!
«بازی شیطانی» که جریان کلاسیک آن را؛ ژورنالیست معروف بین المللی رابرت درایفوس در کتاب متقن و مستندی به همین نام تحقیق و تالیف کرده است؛ از دو صد سال قبل به گونه سیستماتیک آغاز گردیده و خاصتاً از چهار دهه بدینسو؛ خود را در نمونه های متعدد «جهادی گری» خشن و مسلحانه و انتحاری و تروریستی نشان میدهد که فجایع عظیم تاکنون به کشور ما، جهان اسلامی و دیگر بشریت تحمیل؛ و از دین بزرگ و رؤف و رحیم اسلام، یک مانفیست توحش و بربریت و بدتر از آنها؛ در برابر چشمان جهانیان تصویر نموده است!
http://www.rahetudeh.com/rahetude/baziye-sheytani/html/aghaz-baziye-sheytani.html
یکی از درامه های فوق العاده تیپیک همین «بازی شیطانی»؛ عصرگاهان روز 28 حوت 1393 در قلب کابل و کنار گورستان سردار معروف عربِ قدیم «شاه دوشمشیره» به منصه ظهور رسید.
چنانکه اکنون همگان در کشور و جهان آگاهی دارند طی این سوپر تراژیدی؛ فرخنده دخترخانم 27 ساله مؤمنه محجبه فارغ التحصیل مکتب علوم دینی بی بی عایشهِ صدیقه و حافظ قرآن و دعوتگر مسلمان متهم به قرآن سوزی گردیده توسط جمعی بزرگ اوباش بربری و لومپن مزدور که قبلاً به نحو مرموز حاضر و آماده گردانیده شده بودند؛ با کاربُرد آخرین شیوه های خشونت و ارعاب؛ بی سیرت و با ضربات بیحد سنگ و خشت و چوب و میله های آهنی عذاب کُش گردیده و مزیداً  پیکر نیم جانش روی جاده ها کش و بالاخره با پرت کردن در بستر خشک دریای کابل؛ آتش زده شد.
این بربریت تجهیز شده با ابزار ها و امکانات عصر تمدن؛ رویهمرفته دوساعت در دو سه صد متری ارگ ریاست جمهوری دولت، مراکز قوای نظامی و انتظامی و ده ها اداره و ارگان حراست امن و نظم عامهِ حکومت واقع گردید ولی به شمول پولیس حی و حاضر در صحنه؛ هیچگونه حرکت باز دارنده مدنی و شرعی و قانونی از هیچ جهتی در قبال آن دیده نشد. بر علاوه شایعاتی استخباراتی همه جا پیچید که دسیسه مطروحه اصلی به مراتب بزرگتر و فجیعتر از اینها بوده است و چور و چپاول شهر کابل و انواع کشتار ها و آتشسوزی های دیگر را نیز در بر می گرفته است!
به هر حال پس از اینکه فاجعه به نهایت میرسد؛ هنوز گویا آنقدر ها احساسات برانگیخته وحشیان و بربرها توفانی است که قوماندانی پولیس کابل از فامیل فرخنده شهید ستمکُشته می طلبد که اعلان نمایند دختر شان از شانزده سال بدینسو بیماری روانی داشته است و خودشان نیز از خیرخانه کابل؛ منزل نشیمن را ترک کرده و به کدام جای امن؛ نقل مکان نمایند.
شبانگاه آنروز و اوایل فردا که روز جمعه است؛ دستگاه های انتظامی دولت کمابیش تکان خورده  به اندیشه رسیدگی های قانونی به قضایا میشوند و گویا بلافاصله به بی گناه بودن فرخنده پرپر شده و در آتش جهل و وحشت سوخته؛ هم پی می برند. منجمله وزیر ارشاد و حج و اوقاف دولت (به ادعای خودش در تلویزیون طلوع) با تمام خطبا و امامان عمده مساجد شهر کابل در تماس شده آنانرا از پرداختن به سخنان تحریک آمیز و آشوبگرانه در خطبه های نماز جمعه برحذر میدارد. ولی علی الرغم تمام اینها؛ خطیب و امام مسجد جامع منطقه اعیان نشین وزیر اکبر خان، جناب دکتور محمد ایاز نیازی که استاد پوهنتون در بخش شرعیات نیز هستند؛ از فراز منبر همان نماز جمعه اینگونه دُر فشانی می نمایند:
 (متن ویدیوی اخذ شده از ورای نشر تلویزیونی و منتشره در یوتیوب با لینک زیرین:
https://www.youtube.com/watch?v=OsyOKSlA2XA )
 پس از اینکه اعلام میگردد که مجلدات زیاد قرآن (به روایتی 12 جلد)؛ توسط متهمه فقید؛ آتش زده شده بوده است؛ در ویدیو می شنویم «عقیده مردم را باید به شکل درست درک کنیم. درست است که پدر و مادر خانم (فرخنده) آمدند و گفتند که اِی تکلیف روانی داشت از شانزده سال باینطرف.
این موردیست که به پدر و مادریش معلوم بود. اما خودتان فکر کنید؛ وقتی می بینی برادرت در اونجه روان است؛ یک دیوانه ـ تو خبر نداری که دیوانه است ـ تفنگچه را گرفته و برادرت را زد و فوراً تو قاتل را زدی. آیا قاضی و سارنوال حق دارد که بگوید چرا دیوانه را کشتی؟ به مه چه ربط؟ قاتل برادرم را کشتم هرکس که بود.
وقتی که در یک مساله که ارتباط میگیرد به حقوق انسان؛ حق ندارد قاضی و سارنوال؛ کس را که قاتل برادر خود را کشته است؛ ملامت کند. پس چطور یک انسان بیایه و اِی مردمه ببره ده زندان پرته؛ هی که تو چرا ای کار ره کردی، تو تحقیق نکردی که گپ چه رقم بود؟ او خو فرصت برایش نیست. احساسات دینی از او فوق احساسات برادر(ی ا)ش است. هزار برادر را فدای قرآن میکند، هزار مادر و خواهر و اولاد و جان را فدای قرآن میکند. وقتی که می بیند که همچو واقعه ای رخ میدهد.
درینجا خواهش من از ارگانهای عدلی و قضایی این است که دری باب به دقت حرکت بکنند. اینجا او قسمیکه او برادر شب قصه کرد گفت که: دومره خلک راتول شوی و چه عدد یی دیر مشکل و؛ او شمیره یی مونژ ته مالوم نه و. حتی یک خانم را هم شما دیدید که بسیار به احساسات گفت او خانم که مه هم سهم خود را گرفتم زدم چند سنگ و پرچه.(خنده یکی دو تن داخل مسجد) ها؛ خود خانم گفت!
خو برادرعزیز! وقتی که این مردم به خاطر آنکه به مقدس ترین معتَقَدِ شان اهانت صورت بگیره در روز روشن. او جرم مشهود است. اینجا مکلف درآن حالت نیست که برو پرسانیش کو، مایکروسکوبه بمان ببی که این اعصابش جور است یا ناجور.
مردمه ببر ده زندان پرتُو؛ ها؟!.. فکر تان باشه اشتباه بزرگی اس؛ اگر دست میزنین به دستگیری؛ شاید این مردم قیام کنند؛ جمع کردن این مردم باز بسیار مشکل است؛ فکریته بگی!!
ما قبول داریم که او شخص مشکل روانی داشت ولی این کسای دیگه که ایستاد شدن ضد قرآن؛ کسایی که ایستاد شدن ضد معتقدات مسلمانها؟ به نام عبد شیطان؛ یکی مرتد شد؛ به نام دیگه ؛ دیگه مرتد شد؛ به نام دیگه ؛ دیگه مرتد شد.. حتی دوباره باز گفتند که مشکلات روانی داشته؛ می بینید که ده میدان هوایی یکی از کشور های غربی این مشکلات روانی را استقبال میکنند؛ گل به گردنش می پرتاون. باز مشکلات روانی پیدا میکند؛ جور!؟ بعد ازو گفتند که نی مشکل روانی داشته.
یکیش گفت که هی صاحب از پیش مه یک اشتباه شد من به این عقیده نداشتم از فیس بوک این همی چیز هاره توزیع کردم به جوانا. اِی گپ خودم نبود. وقتی زیر فشار مردم می آیه به یک علت دیگر میره. درست اس آنچه ارتباط میگیره به ارگانهای عدلی و قضایی. گرفتار کردن یک مجرم توسط پلیس و سارنوال؛ فرق میکند با اینکه ملت او را میگیرد. این گرفت مردم است!»
این خطبه و فتاوی یا تحکمات متضمن آن؛ صرف نظر از اینکه شاید توسط ده ها هزار تن هموطنان و همزبانان در فضاهای مجازی و در ویبساست ها و ویبلاک ها و در جریان تظاهرات و اعتراضات خیابانی وغیره؛ مورد خشم و خروش و بحث و فحص قرار گرفته است توسط اهل خبره و اندیشمندان مسلکی زیادی هم به وجوه برازنده  نقد و داوری گردیده که یک نمونه برجسته میتواند مقاله غرای فقهی و شرعی  با عنوان "نقدی بر فتوای غیر عقلایی مولوی ایاز نیازی" باشد که در پایان این مختصر؛ درج میگردد.
البته که نظر به محاکمه اوضاع که فشرده آن فوقاً آمد؛ حتی محض ایراد این مطالب در خطبه همان روز جمعه؛ یک حرکت مجرمانه است  و محتوای ضد دولتی و ضد مراجع مدرن عدلی و قضایی آن؛ در حکم قرار گرفتن صریح علیه قوانین نافذه کشور میباشد؛ مگر اینکه ما جناب ایاز نیازی را نه خطیب و امام مهمترین مسجد جامع پایتخت بلکه یک مقام مخالف نظام و دولت موجود کشور فرض نمائیم و به ایشان حق این را قایل شویم که میتوانند علیه دولت و نظم حاکم موجود تا سرحد براندازی آن و اقامه اداره و نظم و نظام متفاوت مبارزه بی امان نمایند.
آری؛ این دولت و نظام و انتظام نه؛ دولت و نظام و انتظام دیگر! آیا در همان صورت نیز دفاع اینچنین لجوجانه و غلیظ از ابر جنایت "شاه دوشمشیره" و بر حق و درست و انصراف ناپذیر و غیرقابل تعقیب و غیر قابل چون و چرا خواندن آن؛ کمکی به داعیه مفروض اپوزیسیونی میکند. یعنی ما میتوانیم از خلال یا از ورای آن دریابیم که رهبر رستاخیز انقلاب گر جناب ایاز نیازی؛ تحت رهبری و حاکمیت شخص شخیص خود؛ چگونه اداره و نظام شرعی و اسلامی و.. و... را تدویر میکند؟
مسلماً در حاکمیت جناب نیازی؛ "حق ندارد قاضی و سارنوال؛ کس را که مثلاً قاتل برادر خود را کشته است؛ ملامت کند. مخصوصاً در مسایل دینی؛ مقامات عدلی و قضایی و پولیس و امنیت ... حق ندارند "مردمه ببره ده زندان پرته؛ هی که تو چرا ای کار ره کردی، تو تحقیق نکردی که گپ چه رقم بود؟" چرا که مردم کوچه و بازار فرصت برای این چیز ها را ندارند. احساسات دینی شان فوق احساسات برادری ایشان است. هزار برادر را فدای قرآن میکنند، هزار مادر و خواهر و اولاد و جان را فدای قرآن میکنند.
تحت زعامت جناب نیازی آنچه ارتباط میگیره به ارگانهای عدلی و قضایی. گرفتار کردن یک مجرم توسط پلیس و سارنوال؛ است  ولی وقتی گروه و دسته و جماعتی از مردم روی احساسات تحریک شده از مسموعات و شایعات و تحمیق ها؛ آدم ها و اماکن و ممالک را غرب و غراب کنند و به خاک و خون و آتش بکشند؛ این گرفت مردم است و با مورد یک مجرم فرق میکند!!
اقتدار نیازی صاحب؛ میفرماید" ما قبول داریم که این یا آن آدمِ که توسط مردم کوچه و بازار قتل و قتال شود مشکل روانی هم خواهد داشت ولی به خاطر کسای دیگه که ایستاد شدن ضد قرآن؛ کسایی که ایستاد شدن ضد معتقدات مسلمانها؟ به نام عبد شیطان؛ یکی مرتد شد؛ به نام دیگه؛ دیگه مرتد شد؛ به نام دیگه؛ دیگه مرتد شد.. و به خاطر آنی که مدعی مشکلات روانی شده است؛ ولی ده میدان هوایی یکی از کشور های غربی استقبالش میکنند؛ گل به گردنش می پرتاون؛ آن محکمه و مجازات خیابانی هم درست یعنی اسلامی و خدا و پیغمبر فرموده است!!؟؟
القصه که در امامت یا خلافت یا امارت حضرت نیازی صاحب؛ وقتی که مردم عوام کوچه و خیابان بشنوند یا خواب ببینند که به مقدس ترین معتَقَدِ شان اهانت صورت گرفته در روز روشن. چون جرم مشهود است مکلف درآن حالت نیست که برود پرسانیش کند، مایکروسکوبه بماند ببیند که متهم  اعصابش جور است یا ناجور، صغیر است یا کبیر؛ دفاعی دارد ندارد و.... مردم حق دارند قیامتی را که بر فرخنده مؤمنه محجبه و دعوتگر اسلامی برپا کردند؛ بر هر کی و در هر کجا و در هر وقت برپا کنند.
اگر ای مردمه باز ده زندان پرتُافتین؛... اشتباه بزرگی اس؛ اگر دست میزنین به دستگیری؛ این مردم قیام میکنند؛ جمع کردن این مردم باز بسیار مشکل است؛ فکریته بگی!!
شاد میشوم اگر کسانی که توانایی و آمادگی دارند؛ توسط نوشته و مقاله و بیانیه و ایمیل و تلیفون و هر آن طریق که لازم می بینند؛ حلاجی و تحلیل و تجزیه بدارند که تحت این شرایط کابوسی ی مختصراً بر شمرده شده؛ قبل از همه تکلیف چیزی به نام فقه و شریعت اسلامی؛ محاکم ثلاثه اسلامی با قضات واقعاً مؤمن و مسلمان متقی و غیرمنافق؛ چه میشود!؟
شاد میشوم اگر کسانی با نظر داشت حدود و احکام صریح قرآنی در موارد تخطی ها و جرایم و جنایات و چگونگی مواجهه با اتهامات و بهتانها و شک ها و ظن ها و گمان ها و توطئه ها و دسایس... نشان دهند که آیا فرمایشات و فتاوی و تحکمات جناب صاحب دکتورای علوم اسلامی از دانشگاه الازهر؛  در کدام موردی با خود قرآن تطابق دارد؟ یا یکسره در ضدیت آشکارا با قرآن میباشد تا سرحدی که میتوان آن را شنیعتر از قرآن سوزی سهوی یا عمدی هر جاهل و بیمار و ابله و هتاک خودی و اجنبی یافت.
تا جاییکه بنده تتبعات و تأملات در حد توان بندگی در قرآن مجید دارم؛ بی اطلاعی یا بی اعتنایی جناب مولوی ایاز نیازی به اوامر و نواهی قرآنی؛ حقیقتاً برایم وحشتناک معلوم میشود تا چه رسد به اطلاع و دانش و فهم و فراست مردم محروم از سواد و تعلیم و تربیه دینی و قرآنی در کوچه و پسکوچه و بازار و ده و دشت و بیغوله و مغاره... که جناب ایاز نیازی تمام صلاحیت جان و خون و آبرو و شرف و نام و ناموس و اولاد و اموال... افراد و شهروندان را در ید تصرف آنان میگذارد و دولت مدرن ملی را از هرگونه دخل و تصرف و نظارت و مراقبت بر آنان و عملکرد هایشان خلع ید مینماید.
فقط به اتکای تحلیلات تاریخی و ماقبل التاریخ؛ مختصراً به عرض میرسانم که اینهمه یعنی بربریت!ً یعنی شرایط زیستاری و رفتاری عصر طولانی ماقبل تمدن و ماقبل دولت و قانون و قضا!
و با این انداز؛ جناب نیازی دست چرچیل را هم از پشت بسته اند؛ کله آن بیچاره؛ تا اینجای عقب رفت در تاریخ و زمان؛ هرگز کار نکرده بود!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقاله برگزیده :
نقدی بر فتوای غیرعقلانی مولوی ایاز نیازی

دکتور محمدصالح مصلح


هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم» در چیزی که علم نداری دخالت نکن؛ عوض اینهمه اظهاراتِ گناه آلود، بهتر بود که اول جنابعالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید…
دکتر ایاز نیازی در سخنرانی خویش (پس از قتل یک دختر جوان در کابل) به مسئله ای استناد می کند که نه مبنای دینی دارد ونه عقلی، نه منطق می پذیرد و نه فقه و قانون؛ نمی دانم چرا برخی اوقات اینگونه فراتر از همه چیز حکم می کنند؟ جای خدا قرار می گیرند و عصای موسی برزمین می کوبند… ایشان به این باور است که اگر دیوانه ای برادرِ شما را به قتل برساند و شما درهمان زمان به دفاع از برادرتان دیوانه را به قتل برسانید، قاضی و سارنوال حق ندارد که شما را متهم و مؤاخذه کند… !!!
( بخشی از سخنان مولوی نیازی در سخنرانی اش: من یک مثال دیگر به شما میدهم. یک دیوانه در راه یک آدم را به قتل می رساند، اما برادر او فوراً در انتقام قتل برادرش، آن دیوانه را با تفنگچه می کُشد، حالا پولیس و سارنوال حق ندارد که آن آدم را ملامت کند که تو دیوانه را کشتی. او از کجا میدانست آن آدم که برادرش را کشت، دیوانه بود؟ حالا این همه آدم های مسلمانی که به دفاع از مقدسات خود آن زن را کشتند، آیا می شد که گفت آنها باید صبر می کردند تا یک تیم داکتران زن را معاینه کنند که تکلیف روانی و عقلی دارد یا نه، بعد او را مجازات می کردند. آیا این مردم با خودشان یک تیم داکتران هم داشتند تا آن زن را معاینه می کردند؟! ….)
من واقعا از این فتوای شکمبه ای شگفت زده شدم، چه باورم نمی شد که دکتور نیازی چنین فتوای سفیهانه ای دهد، خواستم تا مبنای این دیدگاه را در سیمای شریعتِ‌اسلامی به بررسی بگیرم که دیدگاه اسلام در این زمینه چیست؟
اولاً از ناحیه صدور حکم:
ایشان قبل از این که ثبوتی در اختیارشان قرار گیرد، لب به سخن گشوده و یخن دریده اند، خودشان حافظ کل قرآن هم هستند، حداقل به این آیه درنگ می کردند: «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» [الحجرات: ۶] ای کسانی که ایمان آوردید، اگر فاسقی خبری را به شما می آورد، تحقیق وجستجو کنید، مبادا که صدمه ای به قومی بزنید و بعد نسبت به کرده خویش پشیمان شوید.
شگفت آورتر این که جناب «نیازی» حتی همین داستان را هم نمی پذیرد و می گوید که: رفتار این مردم ناشی از احساسات دینی است و در چنین مواردی نادیده گرفته می شود.
نمی دانم جناب دکتور از کدام دین سخن می گویند؟ دین مبین اسلام یا دین خشم و پشم؟ دین مبین اسلام که به صراحت می گوید: شما در هر کاری تحقیق کنید تا مبادا گرفتار اشتباهی شوید و بعد پشیمان گردید… اما دین خشم و پشم – شاید – به این اسلام زیاد اعتنائی نداشته باشد و هرچه هوای نفس گفت به آن عمل کند.
پدر و مادرش، مدارکی که او تحصیل کرده است، گذر و محله‌ ای که او زندگی می کند، همه گواهی می دهند که آن زن اهل چنین کاری نبوده است و چیزِ بدی از او ندیده اند، اما جناب دکتور با کمال جرئت می گوید: این کار درست است و سوختاندنش اسلامی است.
اگر این سخن را از سر احساسات زده است، چرا دوباره اظهار ندامت و بیزاری نمی کند؟
دوم، فرض ثبوت:
فرض را براین بگیرید که چنین قضیه ای ثابت شده و قطعی است که این زن قرآن را به قصد و عمد، سوزانده است، آیا از نظر اسلام برای مردم اجازه است که خودشان تصمیم بگیرند و به اجرای حکم بپردازند؟
در زندگی انسان بالاتر از ناموس، چیزِ دیگری تعریف نشده است، مطابق احکام شریعت اسلامی، هرگاه مردی زنِ خویش را با مردِ دیگری می بیند، لازم است که چهار شاهد در محضرِ محکمه حاضر کند، در غیرآن ادعای او بی اثر است؛
ابوهریره می گوید: سعد بن عُباده، گفت: ای رسول خدا (ص) اگر همسرم را با مردی دیدم، آیا درپی چهار شاهد بروم و رهایشان کنم؟ ایشان فرمودند: بله! چهار شاهد بیاور. (إکمال المعلم بفوائد مسلم ج۵ ص۹۲)
ابن حجر عسقلانی در این مورد به خوبی توضیح می دهد:
حکم کسی که همراه با زن خویش مردی را در حالِ زنا می بیند و او را می کشد:
در این مورد علما باهم اختلاف دارند:
جمهورِ علمای اسلام به این نظر هستند که چنین شخصی باید قصاص شود.
امام احمدبن حنبل و اسحاق معتقد به این هستند که اگر شخص « بّیِّنه» اقامه کرد، قصاص نمی شود.
شافعی می گوید: ظاهرا قصاص ساقط نمی شود ولی این که شخص برحق است یا خیر؟ بین او و خدایش گذاشته می شود و قصاص اجرا می گردد.
عبدالرزاق صنعانی، به سند صحیح از «هانی بن حزام» آورده است که شخصی همراه بازنش مردی را دیده بود و درجای، هر دو را کشته بود، عمربن خطاب نامه ای را در محضر عُمومی به فرماندارِ شهر مبنی بر دستگیری شخص، فرستاد و نامه دیگری را مخفیانه فرستاد تا دیه ی مقتول پرداخته شود.
امام شافعی می گوید: سخنی از علی بن ابی طالب نقل شده که من مخالفی برایش پیدانکرده ام و آن این که: هرگاه شخصی همراه با خانم خویش مردی را ببیند و آن مرد را به قتل برساند، در صورتی که چهار شاهد آورده نتواند، قصاص بالایش اجرا می شود. (فتح الباری لابن حجر ج۱۲ص ۱۷۴)
مهلب می گوید: این حدیث دال بر وجوب قصاصِ کسی است که مردی را با همسرش ببیند و اورا به قتل برساند، زیرا خدای متعال باغیرت تر از بندگانش می باشد، وقتی که در حدود، حضور شهود را لازم می داند، برای هیچ کسی جائز نیست که تحت هیچ نامی، از حدود خدا تجاوز کند و خون انسان به هیچ عنوانی نادیده گرفته نمی شود. (التوضیح لشرح الجامع الصحیح ابن الملقن، ج۳۱ ص ۲۶۳)
شمس الائمه سرخسی، از پیشوایان بزرگِ فقه حنفی در کتاب معروف خویش به نام «المبسوط» می گوید:« وَثُبُوتُ الْحُکْمِ بِاعْتِبَارِ کَمَالِ الْعِلَّةِ» حکم زمانی ثابت و پذیرفتنی است که علت آن کامل باشد. (المبسوط للسرخسی ج۱۷ص ۱۶) یعنی تا زمانی که علت حکم به کمال نرسیده است، ثبوت آن نیز ممکن نیست…
حالا اگر کسی از جناب نیازی صاحب بپرسد که: شما واقعا می دانستید که این زن قرآن را سوختانده است؟ واقعا می فهمیدید که به هدف عناد و دشمنی بوده است؟ واقعا شما برای این فتوای خویش مبنا و دلیلی دارید؟ در پاسخ جز یکی از دو راه را نخواهند رفت:
یا به همان تحکم خویش ادامه می دهد، که «خسرالدنیا والآخره» خواهد بود.
ویا اظهار بی اطلاعی می کند که بازهم خساره ی اینهمه هتاکی به خانواده ی مقتول و حفظ حیثیت اش به عهده ی جنابعالی است.
تمام داد و فغان اسلام مبنی برتحقیق است،‌ نه چیز دیگر، هیچ کسی از هتاکان حمایت نکرده است، ولی فتوای سرچوک هم کارخردمندانه ای نیست، شخصیتی چون دکتور نیازی، نباید همچون عوام اینگونه لجام گسیخته فتوا دهد؛ مگر خدای متعال نفرمود: «ولاتقف مالیس لک به علم» در چیزی که علم نداری دخالت نکن؛ عوض اینهمه اظهاراتِ گناه آلود، بهتر بود که اول جنابعالی علم خویش را کامل می کردید و سپس لب می گشودید…
مگرخدای متعال به صراحت نفرمود که: « لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ} [النور: ۱۲] چرا هنگامی که مردان و زنان مؤمن شنیدند- حداقل- حسن ظن وگمان نیک در نزد خودشان نکردند و نگفتند: این یک بهتان بزرگی است
جناب دکتور نیازی! فردای قیامت در پیشگاه خدا و در این دنیا در پیشگاه وجدانِ جمعی چه جوابی خواهید داشت؟
آبروی یک خانواده به باد رفته است و خونِ انسانی ریختانده شده است، به این سادگی از کنارش گذشتن، جفایی است به دانش و ارزش، خیانتی است به دیانت و امانت، بهتانی است به علم و اعتقاد…. قمار یک عمر نماز و روزه و زکات و حجِ خویش را دریک جمله باختن، از صفات هنرمندان نیست و هنری نمیخواهد…
من باور دارم که جنابعالی شریک این جنایت می شوید، اگر از گفتار خویش ندامت نکنید و برنگردید.

چالش:
۱- جناب دکتور نیازی لطفاً به اثبات برساند که هرگاه شخصی دیوانه ای را به دفاع از برادرش بکشد و او مواخذه نشود، در کجای دین چنین تصریحی شده است؟
۲- دست‌کم لطف کنند که از کجای دین استنباط کرده اند؟
۳- بفرمایند که عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین کسی بود که نسخه های قرآنکریم را جمع آوری کرد و تنها قرآنی را گذاشت که به لهجه قریش بود، سائر قرآنها و قرائت ‌ها را به آتش کشید… تا کنون نه کسی کافر گفته است و نه هم گنهکار… لطف کنند مرجع سخن خویش را بگویند تا دیگران هم آگاه شوند.
۴- جناب نیازی، شما اگر یک موردی را پیدا کردید که اسلام پیش از قضاوتِ قاضی، هرکسی را اجازه داده باشد تا هرچه میخواهد بکند، من به اشتباه خویش اقرار می کنم.
۵- اینهمه به کنار، شما اگر در یک جایی پیدا کردید که سزای سوختاندن قرآن را کشتن گفته بود، بازهم من باکمال میل ازگفته های خویش دست می بردارم و سخن شما را قبول می کنم.
باور دارم که چیزی برای گفتن ندارید، فقط به عنوان برادر مسلمان، میخواهم که از فتواهای سرکوچه ای دست بکشید که از شما چنین توقعی نمی رود.
ـــــــــــــــ

* و اما؛ چرچیل کی بود؟
سر وینستون لئونارد اسپنسر چرچیل (تولد: ۳۰ نوامبر ۱۸۷۴ - درگذشت: ۲۴ ژانویه ۱۹۶۵) سیاست‌مدار و نویسندهٔ بریتانیایی است که بین سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۵ یعنی در طول جنگ جهانی دوم و بار دیگر بین سال‌های ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۵ نخست وزیر بریتانیا بود. او افسر ارتش بریتانیا نیز بود.
چرچیل جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۳ را به خاطر نوشته ‌هایش بدست آورد. مجلهٔ تایم در سال ۱۹۴۹، وینستون چرچیل را به عنوان «مرد نیمهٔ اول قرن بیستم» انتخاب کرد. چرچیل سال ۱۹۴۰ نیز به عنوان مرد سال تایم انتخاب شده بود.