نگاهى بر نيم رخ ديگرِ "واقعيت"

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

غرزى لايق

فرآيند اوجگيرنده ى زوال "شخصيت" در ديار بيگانه و پوچى گفتگوهاى روزگار ما روى پيشآمد هاى درون حزبى همان ساختار نومنكلاتورى گاه چنان زمينه سازى ميكند كه بايد براى ريشه يابى برخى گره گاه ها به كنكاش موشگافانه دست و آستين بر زد، ناگفته ها را از زير انبار تزوير و

جعل بيرون آورد، يعنى يكنوع گوهر سچه را از نا سچه جدا كرد. آنانيكه خود بازيگر بازى هاى بدفرجام درون حزبى بودند، شمارى يا استخوانهاى شان به خاكستر مبدل گرديده و شمارى هم ميكوشند تا از ياد ها زدوده شوند و تن رنجور و روان آشفته ى شان را از سفتن نا سفته ها به دور نگهدارند تا به اينگونه "رنج هستى" را برخود آسان سازند.

من اما ديريست كه با خود در پرخاشم تا به گشودن دوسيه هاى همان پيشآمد هاى پس از ثور ٥٧ كه نشخوار تفسيرهاى جويده و هضم ناشده ى آنها تا هنوز در سراى غربت زده گان انديشه هاى كهنه مايه هاى ننگ و سرافگنده گى ميسازد و به دن كيشوت هاى عصر گريز سوار بر ماديان لاغر اجل و از حال رفته ى "راه" و "رهبر" هنوز مجال شمشير بازى و آتشبازى ميدهد، گام نخستين را بگذارم.

رواج يافتن دروغ و اتهام به آدرس چهره ها و شخصيتها و وارونه نشان دادن حادثه هاى سرگذشت همان حزبِ به خون نشسته ى دموكراتيك خلق در گفتگو هاى زمان ما به يك پديده ى عادى و پيش پا افتاده مبدل گرديد كه هر نابلد و لاف زن و كودتا چى هر آنگاه نوك شمشير زنگار گرفته ى خويش را با خون ريخته ى فرزندان وطن سرخ نموده و از سوراخهاى غنيمت كشورهاى ميزبان نداى "حق" و "حقيقت" بلند ميكنند. و در چنين روال و در نه بود منبع و دستآويز، جعل و گزافه ها رنگ حقيقت كسب كرده و كار جدا كردن سره از ناسره را دشوار ميسازد و باز هم توده ى درمانده گروگان چند جارچى و حراف گرديده و به گمراهه رهنمايى ميشود. در اين ميان شايسته ى يادآوريست كه برخى از پيشكسوتان همان حزب دست به كار خير زده و آثارى را به ميراث گذاشته اند كه خالى از سود نيستند. اما اين آثار و نيز شبهه آثارى ديگرى كه به چاپ رسيد و به بازار مكاره گرمى ميبخشند نيم واقعيتهارا در بند سليقه ى نويسنده هاى آنها تبارز ميدهند و بيگمان آينده گان را در شناخت درست پيشآمد هاى ديروز بيچاره ميسازند.

در زنجيره ى نوشته هاى جارى تلاش صورت گرفته است تا با تكيه بر گواهى هاى دست داشته ى ثبت شده ى تأريخى در پيوند با يادواره ها و شنيده گى ها و تجربه ى فردى خودم، گوشه هاى پرسش برانگيز پس از حادثه ى ثور ٥٧ كه پيوسته و دنباله دار مواد نشخوار به ستيزه گران و انحصارگران حقيقت به دست ميدهد به چنگ تفسير سپرده شود. اين نوشته ها به معنى پاسخ به هيچ فرد، هيچ گروه و هيچ ساختار پنهانى بيرون مرزى و تشكلات سياسى درون مرزى نيست و به هيچ وجه دعواى انحصار حقيقت را نه داشته، حرف اخير در اين سلسله نه بوده و بيرون از دائره ى نقد قرار نه دارد. شريك ساختن هر ديد تازه و ناب در بستر همين بحث، فقط جوهر اين كنكاش را غنا ميبخشد.

[][][]

بخش نخست

خيانت، جبن يا مصلحت؟
________________

يكى از گره هاى كور و تعين كننده در سرنوشت حركت نظامى ثور ١٣٥٧ كه تا امروز در هاله ى ابهام مستور مانده و هيچگاه به آن پرداخته نه شده است و هر باخبرى از كنار آن با خاموشى رد شده است، بيخبرى و عدم سهمگيرى سازمان حزبى نظامى پرچمى ها در كودتاى ثور ١٣٥٧ است. چرا اين پيشآمد پر رمز و راز چنين از اهميت ويژه برخوردار است؟ و چرا بحث در باره ى آن به تابو مبدل گرديده است؟ كنار ماندن سازمان نظامى پرچمى ها از حركت نظامى ثور ١٣٥٧ به حفيظ الله امين و خلقى ها امتياز منحصر به فرد يكه تاز بودن ميدان "انقلاب ثور" و غلبه ى يكجانبه بالاى قدرت دولتى را داده كه در تحليل نهايى به تصفيه ى مخالفين پارينه و طرد و زندانى ساختن و امحاى فزيكى شان انجاميد.

طى تمام سالهاى پس از ثور ١٣٥٧بيشترينه خوانده و شنيده ميشود كه گويا خلقى ها در خفا از پيش آماده گى قيام را تدارك ديده بودند و شادروان تره كى در غياب پرچمى ها به امين دستور قيام را قبلاً صادر نموده بود. اين حكم را در ادبيات حزبى همان سالها نيز ميتوان به ساده گى پيدا كرد. اما محترم كشتمند وارونه ى اين حكم را ابراز ميدارد و در كتاب "يادداشتهاى سياسى و رويدادهاى تأريخى" صراحت ميدهد كه "... قبلاً ميان نورمحمد تره كى، ببرك كارمل، نوراحمد نور و شاه ولى بحيث اعضاى دارالانشأ كميته مركزى حزب مشوره بعمل آمده بود كه هرگاه رژيم محمد داؤد عليه ح د خ ا به اقدامات سركوبگرانه بگذرد و رهبران آنرا زندانى بسازد بايد نظاميان مربوط به حزب به قيام نظامى دست بزنند..." ( صفحه ٣٣٢)

كودتاى سرطان ١٣٥٢، رهبران قدرت طلب ح د خ ا را در هردو جناح به اهميت و نقش اردو در سرنگونى دولتها خيره تر ساخت و كوتاه ترين راه رسيدن به قدرت را به وسيله ى اردو در اجنداى روزشان قرار داد. از همينجا در رهبرى پرچمى ها تلاش براى دگرگونى در كادر رهبرى سازمان نظامى به وظيفه شماره يك مبدل گشت و طى يكرشته انفعالات درون حزبى استاد ميراكبر خيبر به مثابه ى بنيانگذار سازمان حزبى نظامى با حيله و تزوير گوشه ساخته ميشود و به جاى نامبرده نور احمد نور كه از تجربه ى كار با نظاميان بى بهره بود با تيم تازه وارد ها به اين وظيفه گماشته ميشود. به اين معنى كه كارمل فقيد براى نخستين بار بر سازمان نظامى پرچمى ها تسلط بدون چون و چرا به دست ميآورد.

محترم بارق شفيعى در كتاب خود زير عنوان "غروب خورشيد" اين پيشآمد را چنين تعريف ميكند: "ببرك كارمل شيوه ى عمل استاد خيبر را، در رهبرى كميته كار سياسى و سازمانى حزب(جناح پرچم) در ميان منسوبان قواى مسلح افغانستان(اعم از اردو و پوليس و امنيت ملى) كه در آن زمان، در شرايط استبداد شديد نظام داؤدى كارى بود نهايت حساس، مشكل و خطرناك...مورد بحث قرار داده، با پافشارى بر بهانه ى ضرورت اتخاذ شيوه هاى جديد كار در بين نظاميان و تأكيد روى اين مطلب كه با حساسيت بزرگى كه در آن بالاها(مقامات عالى دولت) نسبت به استاد خيبر وجود دارد...تعويض رهبرى و تغير تركيب اعضاى كميته حزب در ميان نظاميان را پيش كشيد و براى اين كار نور احمد نور را به حيث مسؤول و عده يى دگر از كادر هاى مشهور، مظاهره چى و شناخته شده ى طراز اول و نزديك به خودرا به حيث اعضا در تركيب كميته ى نظامى تعيين كرد..."(صفحه ٣٨)

فقيد غوربندى در كتاب خود "نگاهى به تأريخ ح د خ ا" از زبان استاد خيبر چنين نقل ميكند: "كارمل در ظاهر ميخواهد باين پروسه باصطلاح تحرك تازه بدهد و در حقيقت امر با اختلافات كه از لحاظ شيوه كار و تكتيك سياسى و در مجموع در عرصه نظامى بصورت خاص در بين ما بروز كرده ديگر اعتماد نميكند و در نظر دارد مرا در انزواى كامل قراردهد..."

[][][][][]

در لابلاى پرس و پال براى يافتن پاسخ به اين معما، در يكى از يادداشتهاى شخصى چاپ ناشده ى پدرم به اين گزارش برخوردم:

سليمان لايق

"برخى يادداشتهاى مهم"

برگردان از متن پشتو، صفحه هاى ٤ و ٥

"...ميان ميراكبر خيبر و كارمل پيش از وحدت آزرده گى هايى به ميان آمده بود. يكى از علتهاى آن آزرده گى ها اين بود كه رفيق نور و رفيق وكيل و برخى افراد ديگر عقيده داشتند تا حكومت داؤد به وسيله ى كودتا ساقط گردد. (بنابر گزارش نور احمد نور) در آن لحظه قريب ٣٠ تن افسران حزبى كه رفقاى ما بودند در گارد محافظ داؤد توظيف بودند. رفيق نور و رفقاى همراه اش عقيده داشتند كه ما ميتوانيم به كمك اين افسران رژيم داؤد را از ميان ببريم و رژيم خويش را اعلان كنيم. خيبر با اين ديدگاه موافقه نه داشت. او ميگفت كه ما نظام داؤد را از ميان برداشته ميتوانيم، ولى در جاى آن نظام مطلوب خويشرا جا به جا نه ميتوانيم...ميراكبر ميگفت مفكوره ى به دست آوردن سلطه به يارى نيروى عسكرى در درون حزب يك گرايش بورژوازى است و بايد با آن مبارزه صورت گيرد.

به خاطر همين اختلافات در درون حزب(دور و بر كميته مركزى) تحت رهبرى كارمل چنين يك گرايش پديدار گرديد كه مسئوليت سازمانهاى نظامى را از خيبر گرفته و به رفيق نور بسپارد. به اين منظور مبارزه ى گسترده در سطح كميته مركزى به راه افتاد. جلسات پيهم، اما جلسات همراه با دشنام، تعجيز، طعنه، تهديد و لاف. ميراكبر تقريباً تنها بود...خيبر از موضع خويش به سرسختى دفاع ميكرد و استدلال قوى داشت. سرانجام پس از بحثهاى پنج ماهه و فيصله هاى گونه گون مرحله يى، خيبر در اثر اصرار زياد رفيق ببرك كارمل اختيار سازمان حزبى نظامى را به رفيق نوراحمد نور واگذار شد..."

[][][][][]

بار ها شنيده بودم كه استاد خيبر از تعويض در رهبرى سازمان حزبى نظامى پرچمى ها ناراض بوده و تأكيد ميكرده كه اين دگركونى پيامدهاى ناشايسته در بر داشته و در لحظه هاى سرنوشت ساز بيهوده گى خودرا به نمايش خواهد گذاشت. خيبر كاردانى، مهارت و شجاعت رهبرى جديد سازمان حزبى نظامى را پيوسته زير پرسش قرار ميداد. زنده گى پيشگويى هاى استاد خيبر را بدون كمى و كاستى به نمايش گذاشت.

اگر اين ادعا را بپذيريم كه استاد خيبر جداً مخالف كاربرد اردو و شيوه هاى قهر براى غضب قدرت بود و سركوبى دولت داؤد خان از طريق خشونت و كودتا را مردود ميشمرد؛

اگر اين فرضيه را بپذيريم كه استاد خيبر هوادار ادامه ى حاكميت معتدل داؤد خان بوده و حتى به زعم نادرست برخى ها حاضر به انحلال ح د خ ا در حزب "انقلاب ملى" داؤد خان بود؛

و اگر اين اصل را بپذيريم كه جانب شوروى در كار برانداختن رژيم داؤد و تعويض آن با ح د خ ا عجله داشت؛

پس، راندن استاد خيبر از رهبرى سازمان نظامى پرچمى ها بايد به اين هدف ها صورت گرفته باشد:

- برداشتن مانع در راه به كار برد نيروى نظامى پرچمى ها؛
- تسريع برانداختن رژيم محمد داؤد؛
- اشغال قدرت سياسى از جانب حزب دموكراتيك خلق افغانستان، شاخه ى پرچم؛

به اين معنى كه در غايله ى براندازى رژيم داؤد خان، كارمل فقيد و نور احمد نور با برخى ديگر اعضاى رهبرى پرچمى بازيگران اصلى اين بازى بوده اند و در دارلانشأ حزب واحد دموكراتيك خلق با فقيد تره كى و داكتر شاه ولى همنوا و هم آواز بوده اند.

اما سؤال ميشود كه:

پس چرا نيرو هاى نظامى پرچمى ها در لحظه ى سرنوشت ساز از دستور مقام بالايى، يعنى از ببرك كارمل و نور احمد نور بى خبر ماندند؟ چرا آنها نه توانستند و يا هم نه خواستند به نيرو هاى نظامى پرچمى امر شركت در كودتا و يا جلوگيرى كودتاى امين را صادر كنند؟ پشت اين پرده ى ضخيم چى راز سر به مُهرى نهفته است كه در گفتنش همه رهبران پرچمى لال و گنگ شده اند؟ طى تمام زمان پس از هجوم لشكر سرخ و تأمين حاكميت پرچمى ها، اين بخش داستان از ساحه ى بحثها و نوشته ها بيرون كشيده شده و تا امروز محترم نور احمد نور و يا كدام چهره ى پيشكسوت همان حزب به توضيح اين خبط يا خرد سياسى حزب نه پرداخته و سرِ فرود آورده شده ى صدها افسر نامراد پرچمى را با يك توضيح كوچك بر نه افراشته اند.

محترم كشتمند در باره ى بيخبرى نظاميان پرچمى از آغاز قيام ثور تأكيد ميكند كه:"در واقعيت امر، هيچگونه اطمينانى در آغاز براى پيروزى قيام ثور وجود نه داشت. زيرا نخست قيام ناسنجيده و فاقد رهبرى واحد بود. سپس، محمد رفيع رئيس اركان قواى چهار زهدار كه يكتن از پرچميهاى وفادار بود و از رهبرى خويش دستورى دريافت نه كرده بود..." (همانجاصفحه هاى ٣٣٠ و ٣٣١)

بيخبرى افسران پرچمى از آغاز قيام را ستاره دار كودتا هاى پيهم نظامى نبى عظيمى كه بار بار با چكمه هاى خوان آلود روى تعهد و حلف وفادارى عسكرى پاى مانده است نيز در لابلاى يادواره نما هاى بيش از ششصد صفحه يى خود زير نام "اردو و سياست" تلويحاً چنين نگاشته كه:" ...در اكثر قطعات اردو و حتى گارد جمهورى ساعتها بعد از كودتا، در جريان قيام مسلحانه پرچمى ها در جريان قرار گرفتند..." و مى افزايد كه :"... هيچگونه دستورى توسط عضو رابط برايم نه رسيد و بى خبر از قيام مسلحانه آينده ما صبح به وظيفه خويش رفتيم.."

دريافت پاسخ به اين پرسش كليدى درك ما از دو مقوله "خيانت" و "صداقت" در پيشآمد هاى همان برهه را از بنياد دگرگون ساخته و قضاوتهاى يك نسلى از پرچمداران سر به كف را از نو صيقل ميكند. در ماهيت، برهم خوردن توازن نيرو ميان پرچمى ها و خلقى ها، جنگ روى تقسيم قدرت و بالاخره تراژيدى انشعاب و زندانها و تصفيه ها و سربريدن ها را از همين نقطه بايد آغاز و پيگيرى نمود، نه از افسانه هاى بدون استناد و بدون پايه هاى منطقى و مستدل.

محترم غلام دستگير پنجشيرى در كتاب خويش "ظهور و زوال ح د خ ا" در اين باب چنين مينويسد: "...او( امين) به صراحت ادعا ميكرد كه سازمان نظامى "پرچم" از آنجا كه تا هنگام سقوط دولت، به سردار داؤد وفادار ماند. به استثناى جگرن رفيع و جگرن داؤد، ديگر پرچمداران در حال ترصد، انتظار و بعضاً در حال دفاع و پشتيبانى از دولت داؤد قرار داشته اند و همچنين نور احمد نور، مسوول سازمان نظامى پرچم با آن كه هنوز بازداشت نشده بود و آگاهانه خودرا از پوليس پنهان ساخته بود، چرا هيچگونه تشبث و ابتكارى به نفع پشتيبانى قيام به عمل نياورد؟ چرا نور احمد نور نخواست و يا نتوانست تا دستور مشخص شركت فعال سازمان نظامى بخش پرچم را در قيام مسلحانه بجناح پرچم صادر كند؟"( صفحه ١٠٣)

محترم صالح محمد زيرى نيز به نتيجه گيرى مشابه رسيده و در اثر چاپ شده اش " د نيمى پيرى خاطرى" پيآمد آن رخداد را چنين درج كرده است:"... از برخورد...سایر رفقا این احساس برایم دست داد که صلاحیت حزب پایان یافته و قدرت عملأ در دست افرادى متمركز است که قیام را رهبری کرده اند. پرچمی ها كاملاً از كار افتاده بودند. اين به خاطریکه ګفته میشد به غير از محمد رفیع، سایر پرچمی ها در انقلاب چندان سهم نه گرفته و یک تعداد از پرچمی ها حتى به نفع داودخان مقاومت هم کرده بودند..."

اين خطاى بزرگ برخى رهبران پرچمى بود كه حزب را در يك وحدت نيم بند و ناراست و پر توطئه تا دروازه هاى قيام ثور رساند و بدون هيچنوع توضيح و گزارشى، نيرو هاى نظامى پرچمى هارا از شركت برابر با خلقى ها در قيام ثور مانع شده و آگاهانه يا غير آگاهانه به امين زمينه ى يكه تازى را آماده ساختند. و در پرخاشها براى به دست آوردن امتياز بيشتر در حاكميت در برابر تره كى/ امين كوتاه آمده و در فرجام به ترك داوطلبانه كشور گردن نهادند و گند لغزشهاى غير قابل توجيه و سبكسرانه خودرا در دامن ديگران پاك كردند.

از پدرم شنيده بودم كه از شام ٥ ثور تا صبح ٧ ثور ١٣٥٧، يعنى پيش از سپردن خويش به پوليس دولت داؤد خان، در مخفيگاهى واقع در منزل يكى از وابسته هاى حزب در قلعه فتح الله خان، همراه با نور احمد نور به سر ميبردند. محترم كشتمند با شهيد نجيب الله در محله ى كوته سنگى در منزل عبدالودود وفامل پنهان بودند. بنا بر روايتهاى وى، پس از زندانى شدن رهبران حزب تو سط داؤد خان در شام ٥ ثور، رابطه بين رهبران مخفى شده با بدنه ى اصلى حزب ميان ملكى ها و نظامى ها به سرعت تأمين گرديد. طى اين ديدار ها و بى خبر از دستور حفيظ الله امين، در روز دوم اختفا محترم نور احمد نور به مسئولين نظامى پرچمى از همان مخفيگاه هدايت داد تا پيش از صدمه رسيدن به حزب و رهبران آن از جانب حاكميت داؤد، نظامى هاى پرچمى دست به اقدام نظامى بزنند. اما چنانكه ديده شد، نظامى هاى پرچمى از حضور فعال در قيام عسكرى خوددارى كردند. پدرم نقل ميكند كه در يكى از روزهاى نخستين پس از قيام ثور حسب تصادف با يكى از افسران پرچمى در يكى از دهليز هاى شفاخانه ى چهارصد بستر رو به رو ميشوند و پس از احوال پرسى آن افسر شكوه ميكند و ميگويد كه سرهاى ما نظامى هارا در برابر خلقى ها فرود آورديد و نه گذاشتيد كه سهم خويشرا در قيام ايفا كنيم. وى گفته بود كه با وجود دستور شركت در قيام نظامى، نور احمد نور آنها را از شركت در قيام ممانعت كرده بود.

شنيده ام كه در همان شب پيروزى قيام، حفيظ الله امين با عمله و فعله ى خويش به ساختمان وزارت دفاع نقل مكان كرده و امور بعدى قيام و عزل و نصب قوماندانهاى واحد هاى عسكرى در سراسر كشور را تا صبح روز بعد زير كنترول خويش درآورد، در حاليكه محترم نور احمد نور به حيث مسئول سازمان حزبى نظامى ها در دارالانشأ كميته مركزى، شب را در ساختمان راديو افغانستان با ديگران سپرى كرده و از دساتير امين در تقرر و سبكدوشى قوماندانهاى جزوتامهاى اردو پيروى ميكرد. حتى براى نامبرده گوشزد شده است كه در اين لحظه هاى فيصله كن، حضورش در وزارت دفاع در كنار امين مبرم تر از بودن در ساختمان راديو افغانستان است، ولى وى تا اخير از رفتن به نزد امين و جلوگيرى از خود سرى هاى نامبرده ابا ورزيد.

من هيچگونه ترديد نه دارم كه ريشه هاى "خيانت" را كه تكرار طوطى وار آن، بازار چند سرگشته ى غرق در عقده و حسادت را هنوز گرمى مى بخشد، از يافتن پاسخ به همين پرسش تأريخى بايد رد يابى كرد. خون هزاران سپاهى سربه دار و سوز جانكاه خانواده هاى رنجور شهداى ما دامن مسئولين طراز نخست آن بى مروتى را هميشه لكه دار خواهد كرد!

اين به وجدان زنده هاى همان بازى بدفرجام بسته گى دارد تا دير نه شده به پاس حرمت به روان هزار ها كشته ى همان بازى بى مروت حرف اخير و حرف راستين را بگويند و گره يكى از معما هاى تأريخ همان ساختار عجوبه را بگشايند.

ادامه دارد