فريدون افراسيابى
ريزش باران سوگوار مجلسى بود که با شرکت سران ٩١ کشور جهان و هزاران نفر ديگر در ورزشگاه زيباى شهر جهانسبورگ و بمناسبت در گذشت نلسن منديلا مبارز سرشناس ضد تبعيض نژادى برگزار شده بود.
١٨ جولاى سال ١٩١٨ در يک خانواده اشرافى سياهان افريقاى جنوبى طفلى بدنيا آمد، خانواده بياد يکى از نياکان سابق که خان بزرگ و پيشواى قبيله خود بود، اسم اين مولود را ((منديلا)) گذاشت و يک پيشوند انگليسى
((نلسن)) را قبل از آن اضافه نمود.
نلس منديلا وقتى به مکتب رفت پا به پاى درس انگليسى احساسات ضد استعمارى را فرا گرفت و از تبعيض و تفاوتى که در برابر سياه و سفيد روا داشته ميشد رنج ميبرد، ابتدا از افکار مهاتماگاندى متاثر بود، اما بعد به فعاليتهاى مسلحانه روى آورد و به همين جرم بود که يکبار ٥ سال و بار ديگر ٢٧ سال را در زندان سپرى کرد، مبارزات پيگير چه در زندان و چه در خارج از آن او را بر ضد تبعيض نژادى شهره افاق ساخت. در ١٩٩٠ از حبس رها شد و چهار سال بعد پس از پيروزى حزب کنگره ملى افريقا در انتخابات اولين رئيس جمهور سياه پوست افريقاى جنوبى شد.
نلسن منديلا در دوران رياست جمهورى طرح دولتى را ريخت که مظهر امتزاج، همکارى و دوستى سياه و سفيد بود. وى در سال ١٩٩٩ احساس کرد که صلح و سلامتى جهان مستحق آن است که سالهاى بعد زندگى را وقف آن نمايد، به اين خاطر با رياست جمهورى وداع گفت، اما کار بخاطر حل مشکلات و مصايب جهانى عرصه يى بود که راهپيمايهاى مردمى نميتوانست به اين زودى از عقب حامى و پشتيبان اين نهضت قرار بگيرد، وقتى در ٢٠٠٢ امريکا را از حمله بر عراق منع کرد، بوش به نصايح او گوش نداد، نلسن منديلا مجبور شد امريکا را يک قدرت اشغالگر بخواند. امريکا و غرب فعاليتهاى جهانى منديلا را مزاحمت و بلکه جام ميکرد، بر قرارى روابط و برطرف شدن موانع، بکار و کوشش زمانگير و دريافت راهکارهاى تازه نياز داشت و او در همين راستا جانفشان بود ولى بيمارى شش و رنج و ضعف بدنى که حاصل شکنجه ها و سالهاى زندان بود، جلو فعاليت اين مرد خستگى ناپذير را گرفت، تا آنکه در هفتم دسامبر ٢٠١٣ ديگر حتى توان تماشاى اين جهان پر آشوب را از دست داد و آرمان بدل زندگى را براى هميش پدرود گفت.
و اما گردهمايى سران در جهانسبورگ بيشتر بيک مانور سياسى شبيه بود تا يک مجلس عاطفى و تعزيتى. شرکت چند تن از روساى جمهور پيشين امريکا و بسيارى سران و نخبگان اروپايى، کسانيکه خود نمود زنده ظلم، تبعيض، بيعدالتى و کشتار هستند، پرسش بر انگيز بود، در اينجا کسانى آمده بودند که از حمله هاى خيابانى سفيد پوستان بر سياحان در امريکا حمايت ميکنند، در اينجا کسانى بخاطر تسليت رهبر آزادى و حق طلبى سياه حان گرد آمده اند که خود به شکنجه و سرکوب صدها سياه پوست طرفدار حرکت وال استريت امريکا در سوم اکتوبر ٢٠١١ متهم شناخته ميشوند.
در جهانسبورگ و بر مراسم تکفين نلسن منديلا کسانى حضور بهم رسانده اند که از حق مليونها عرب و مليونها مسلمان بخاطر سه مليون يهود چشم پوشى اختيار ميکنند و در ميان عرب و يهود تبعيض قايل ميشوند، اينجا روسا و رهبرانى روى آورده اند که عراق، سوريه و حالا لبنان را روى گليم جنگ فرقه يى نشانده اند، بالاى تابوت نلسن منديلا کسانى قيافه تفقد گرفته اند که براه راست در کشتار مردم مصر و بخاطر پشتيبانى از اخوان المسلمين و محمد مرسى رئيس جمهور منتخب مسئول شناخته ميشوند.
مجلس تعزيتى جهانسبورگ و حتى بخش رسانه يى آن زير ديده بانى استخبارات بود، کمره ها بيشتر سران را نمايش ميدادند، تنها رئيس جمهوريکه مورد بى مهرى قرار ميگرفت حامد کرزى رئيس جمهور افغانستان بود که حتى با علامت فارقه و با چپن سبز سراغى از او گرفته نميشد، گناه کرزى اين است که از اين جمع سر به زير بيرون جسته و قافله را پريشان ساخته است!
جنازه نلسن منديلا در ميان سران، يک مهمان خصوصى دارد و آن شخص بارک اوباما رئيس جمهور امريکا مى باشد، اوباما وقتى در اولين دقايق، خبر مرگ منديلا را در يافت کرد، پشت ميز کنفرانس مطبوعاتى رفت و در حاليکه گلويش گرفته و اشک در چشمانش بود از رئيس جمهور فقيد افريقايى جنوبى تعريف کرد و گفت: ((او يکى از مليونها مردمى است که از اخلاق برجسته، از درويشى و انکسار و انسان دوستى نلسن منديلا متاثر مى باشد)).
وقتى اوباما و خانم به جهانسبورگ رسيدند، يکتعداد مامورين و جواسيس، به اضافه سه رئيس جمهور سابق امريکا و در واقع سه کلاهبردار مشهور جهانى آنها را در حلقه خودشان قرار دادند، درين فاصله محدود، او ملاقاتهاى کرد و عکسهاى با برخى از سران گرفت که با سياست کاخ سپيد سازگار نبود، از همه مهمتر ملاقات اوباما با (اورال کاسترو) بود که از جانب کشور کيوبا درين مراسم حضور بهم ميرساند، امريکا و کيوبا روابط خشن و دور از هم دارند، اين ملاقات کاخ سپيد را ناراحت ساخت، بگونه ايکه پس از چند ساعت اعلاميه دادند، ((ديدار بار اورال کاسترو غير مترقبه و از قبل برنامه ريزى شده نبود))!! خيلى واضح است که اوباما ميخواهد مرزها را بشکند و ديپلماسى تازه را رايج نمايد.
موارد بسيارى وجود دارد که نشان ميدهد اوباما تمايل جدى براى دگرگونى اوضاع دارد، در ٢٠ مى ٢٠١٣ حين مسافرت بچند کشور شرق دور اوباما حرفهاى در جهت همدردى و حمايت با مسلمانان ميانمار گفت که اين يک واکنش مثبت و بالاتر از توقعات عامه از سياستهاى جارى امريکا و غرب بود.
اوباما نظاميان لجوج و جنگ طلبى مانند جنرال جان الن و جنرال پيتريوس را از افغانستان راند و براى چرخش اوضاع پروسه مذاکرات را پيش کش نموده و هنگام باز شدن دفتر قطر در ١٩ جون ٢٠١٣ تمنيات خود را براى پايان جنگ و بر قرارى صلح اظهار نمود، اما در تمام اين موارد همان محافل مرموز و پشت پرده امريکا هستند که در برابر او قرار ميگيرند و مانع حرکات اصلاح پسندانه اوباما قرار ميگيرند.
اوباما در حال حاضر مصلوب صليبى است که در يک ضلع آن جان کيرى و در اضلاع ديگر آن جنرال ديمپسى رئيس کل ارتش، جيمز دوبنز فرستاده امريکا در امور افغانستان و پاکستان و چيک هيگل وزير دفاع قرار دارند که هر کدام شياد زمانه اند، اما جان کيرى سر همه را خاريده و گوساله شيطنت را در مسابقه بزکشى به دايره حلال رسانده است!
من گاهى با خود ميگويم، نکند جان کيرى راستى يک جن و يک عفريت باشد، چرا که کبريت در دست، صبح وقت در اسرائيل است و چاشت در قاهره، ظهر به اسلام آباد ميرسد و عصر به کابل و شام در دهلى نو، هر جا ميرود فتنه يى را روشن ميکند و زمينه ساز شرارت و بدبينى ميشود.
عکسهاى امسال و دو سال قبل اوباما را جلو تان بگذاريد، موهاى او خيلى زود رو به سفيدى رفته است، بر خلاف سلفش رئيس جمهور بوش که مردى سفاک و سنگدل بود، اوباما يک مرد حساس و دلسوز است و مژگانش هميشه پر از اشک و آب، اما معلوم نيست اين کج انديشى و ممانعت و مخالفت از حق تا چه زمانى در امريکا بر قرار ميماند.
دو هفته قبل اوباما حرف عجيب و غير مترقبه يى گفته است، اوباما ميگويد: ((رئيس جمهور آينده امريکا يک زن خواهد بود!)) برخى گفته اند مطلب فوق به اين مفهوم است که رئيس جمهور آينده بيچاره تر و محکومتر از او خواهد بود. بعضى هم احتمال داده اند که اين سخن بخاطر هيلرى کلنتن وزير خارجه سابق و حريف انتخاباتى اوباما گفته شده است، اما هيچ رابطه عاطفى ميان اوباما و هيلرى وجود ندارد، هيلرى کلنتن به اندازه يک ماده کفتار بيرحم و متکبر است. احتمال بيشتر اين حرف جانب ميشل اوباما ميرود، چرا که خانم اوباما در تمام زمينه ها همگام و بلکه مربى شوهر است. يکى از کارهاى خوب او تا حال اين بوده، که بر خلاف يکعده زنان شناخته شده امريکا هيچگاهى مجرى دسايس اطلاعاتى نشده و مانند محمد على کلى که از رفتن به جنگ ويتنام ابا ورزيد، تا حال به افغانستان نيامده است حال آنکه (لورا بش) خانم رئيس جمهور سابق بمرام دل آزارى مردم افغانستان و تشويق اشغالگران بارها به پايگاههاى نظاميان خارجى درينکشور سرزده بود، در هر صورت، اين پيام اوباما حامل آن است که رئيس جمهور به تغييرات حتمى در امريکا باورمند است و آرزو دارد که مساعى و مبارزه او يار بياورد و حرکت صلح به نفع افغانستان و امريکا و تمامى مردم جهان به پيروزى برسد.