محمدحسن حقیار
مقدمه
قبل از اینکه راجع به مثنوی معنوی چیزی بګویم بهتر است نخست مولنا را بشناسیم ،ګر چه مولنا نیاز به شناخت ندارد وصاحب شخصیت وشهرت عالمی است ،ازقاره اسیا ګرفته تا قاره اروپا و امریکا وازافریقا ګرفته تااسترالیا وانترکتیکاهمه مشتاقان سلوک وعرفان ، وعالمان علم الدین والابدان از وای شناخت کافی دارند، فکر میکنم خیلی کم اتفاق خواهد افتاد
که تشنه ګان بزم وصاحبان رزم از شخصیت حال وقال وی اګاهی نداشته باشد. باز هم بخاطر تجددمعرفت ،وسیردرعالم طریقت وباز یابی معلومات فراموش شده بعضی دوستان بهتر است وی را مختصرا معرفی داریم .
شناخت از مولنا
حضرت امام الاصفیا شاعر وعالم بزرګ جهان، جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیعالاول سال ۶۰۴ هجری قمری حوالی ۵۵۰ کیلومتر دور از کابل درولایت بلخ درشمال افغانستان زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، یکی از بزرگان نامور طریق تصوف و مردی عارف وعالم بود . بهاءالدین ولد در عرفان و سلوک دست بالا و سابقهای دیرین داشت چون وی دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست وخیلی پی مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی نبود بناء ًپرچمداران علم کلام و جدال که در راس انها فیلسوف شهیر جهان اسلام صاحب تفسیر کبیر حضرت امام فخرالدین رازی بود باوی مخالفت کردند.
امام رازی استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و احساسات شاه را بر ضد مولنا برانگیخت همان بود که سلطانالعلما به ګومان قوی در سال ۶۱۰ هجری قمری، همزمان با هجوم چنگیزیان، از بلخ به صوب شمال افغانستان کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد.
در مسیر سفر با یکی از صوفیان شناخته شده وصاحب قلم وعلَم، عارف قرن ۷ فریدالدین عطار نیشاپوری ملاقات داشت. عطار، دروجودمولانا که همسفر پدرش بود نبوغ فوق العاده را مشاهده نمود،وای راستود و کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داد.
سلطان العلما به قصد حج، نخست به بغداد رفت سپس راهی مکه شد و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آنجا بود تااینکه علاءالدین کیقباد او را به قونیه دعوت کرد.
مولانای روم درقونیه با پدرش زنده ګي مینمود تا اینکه در ۲۴ سالګی وای ، سلطانالعلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد بعد از فوت پدرشمریدان وای از مولنا خواستند که جای پدرش را پر کند .
همه کردند رو به فرزندش که تویی در جمال مانندش
شاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایه و سود
مولنابارنخست در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد.
شعله افرینان درقلب مولنا
برهانالدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا نخستین شخصی بود که مولانا را به افق طریقت راهنمایی کرد. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهانالدین جان باخت.
درحقیقت پير واستاد مولنا، حضرت شمس الدین محمد بن ملک دادتبریز است کسی که در زنده ګی مولنا تغییر بزرګ اورد ومولنا را از دنیا ی قال به دنیای حال سوق داد .
این شمس تبریز بود که در درون مولنا اتش نهفته را شعله ور ساخت وشور وشغف اورا برانګیخت. وای مولنا را تشویق وراهنمایی کرد که طوری اثاری برجا بګذاشت که تاامروز نخبه ترین وعالی ترین اندیشه بشری محسوب میګردد.
شمس و افادات معنوی او در مولانا سخت اثر کرد . مولانا قبل از ملاقات با شمس مردی زاهد ومتعبد بود و به ارشاد طالبان وتوضیح اصول و فروع دین مبین مشغول بود . ولی پس از آشنایی با این مرد کامل مجالس وعظ وسخنرانی را ترک گفت ودر جمله صوفیان صافی واخوان صفا درآمد وبه شعر وشاعری پرداخت واین همه آثار بدیع از خود به یادگار گذاشت
مثنوی
از نظر ادب ،مثنوی عبارت از اشعاری است که در یک وزن سروده شود و هر بیت (دو مصراع) ان یک قافیه داشته باشد. چون ساحه ان وسیع است از همین علت دربسیاری موارد، مطالب دامنه دار،حکایات ، افسانه ها، وقایع تاریخی و مسایل عرفانی در این قالب بیان میشود.
مثنوی از قدیمترین روزګاران در شعر فارسی وجود داشت و در نخستین نمونه های شعر فارسی دری که یکی از شعرهای شاهنامه مسعودی مروزی است این قالب را مشاهد می کنیم.
مثنوی معنوی
امامثنوی معنوی مولانا جلال الدین بلخی از بهترین شاهکارهای عرفانی و ادبی است که مسایل مهم دینی،عرفانی تصوف ویا به عبارت دیګر معارف تصوفی ،بشری ودینی در ان ګنجانیده شده است .
مثنوی معنوی مجموعه از سروده های مولنا روم است که شهرت افاقی ومکانت وجایګاه تاریخی دارد وبدون شک با مرور هشصد سال تاهنوز انسانیت بدیلش را نیافته است .
مولنا مثنوی را به سفارش وخواهش شیخ حسامالدین چلبی معروف به اخی ترک که از عارفان بزرگ و مرید مولانا بودنوشت شما میدانید که گاه گاه در مثنوی نام حسام الدین به چشم می خورد به همین علت در ابتدای امر نام حسامی نامه را برای مثنوی معنوی به کار می بردند.
مصاحبت مولانا و حسام الدین حسن چلبی مدت ۱۰ سال به طول کشید و با وفات مولوی در سال ۶۷۲ پایان یافت. این سالها، سالهای تالیف مثنوی معنوی است و مثنوی در حقیقت به خواست و اصرار حسام الدین از همان سال اول آشنایی سروده شد.
مطلع تاریخ این سودا و سود بعد هجرت ششصد و شصت و دو بود
در ویکیپیدیا مثنوی معنوی را چنین تعریف نموده اند:
(( مثنوی معنوی یا مثنوی مولوی نام کتاب شعری از مولانا جلالالدین محمد بلخی شاعر و صوفی( افغان) است این کتاب از ۲۶٬۰۰۰ بیت و ۶ دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتابهای ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت پارسی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شدهاست؛ که در واقع عنوان کتاب نیز میباشد. اگر چه قبل از مولوی، شاعران دیگری مانند سنائی و عطار هم از قالب شعری مثنوی استفاده کرده بودند ولی مثنوی مولوی از سطح ادبی بالاتر برخوردار است در این کتاب ۴۲۴ داستان پیدرپی به شیوهٔ تمثیل داستان سختیهای انسان در راه رسیدن به خدا را بیان میکند. هجده بیت نخست دفتر اول مثنوی معنوی به نینامه شهرت دارد و چکیدهای از مفهوم ۶ دفتر است . این کتاب به درخواست شاگرد مولوی، حسامالدین حسن چلبی، در سالهای ۶۶۲ تا ۶۷۲ هجری/۱۲۶۰ میلادی تالیف شد. عنوان کتاب، مثنوی، در واقع نوعی از ساختار شعری است که در این کتاب استفاده میشود
مولوی در این کتاب مجموعهای از اندیشههای فرهنگ اسلامی را گرد آوردهاست.))
همانطوریکه ګفته شدمثنوی معنوی که در شش دفتر در حدود ۲۶۰۰۰ بیت است ، ازاغاز و تالیف آن در مجالس رقص و سماع خوانده میشوده حتی در دوران حیات مولانا و پس از آن طبقه ای به نام مثنوی خوانان پدید امدند که مثنوی را به صوت دلکش میخواندند وامروز نیز این شمع درتمام اکناف واطراف جهان ده ها هزار پروانه دارد.
مثنوی تنها کتاب سلوک وعرفان نیست بلکې مجموعه تعلیمی ، درسی در زمینه عرفان،اصول تصوف،اخلاق،معارف و.........نیز میباشد.
مثنوی دریایی ژرفی است که غواص دران به انواع و اقسام ګوهر های معنوی دست می یابد.
تا دوره مثنوی شعرای مشهور مانند رودکی , عنصری , ناصر خسرو , مسعود سعد , خیام ,انوری ,نظامی ,خاقانی و کتابهای ارزشمند ادب مانندمنطق الطیر عطار نیشاپوری ،حدیقه الحقیقه سنایی غزنوی و ګلشن راز محمود شبستری که از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیان به شمار میرفتند موجودبود،ولی با ظهور مثنوی مولانا و جامعیت، ظرافت،نکته های باریک و متنوع آن جلوه کمتری یافتند و در واقع تحت الشعاع آن قرار ګرفتند.
بدون تردید،درخشانترین کار حسام لدین چلبی این بود که با لیاقت و درایتی کم نظیر توانست مولانا را از عالم جذبه و استغراق محض بدر آورد و وی را متوجه عالم تمکین نماید چون معارف و تجارب باطنی درمولنا به اوج پختګی رسیده بوده چلپی خواست که استعداد نهفته مولنا تجلی یابد وچراغ راه ، عالم بشریت شود، زیرا به اصطلاح اهل نظر مجذوب در حال جذبه حکم مجنون و دیوان را دارد و نمیتواند دستګیری و ارشاد کند مولانا در مثنوی مانند شناګری ماهر و شیرین کار است که با زیرکی ناګهان در ژرفای آب فرو میرود، با دقت و حیرت به اطراف و جوانب آب مینګرد و مواظب آند که کی و کجا سر از آب بیرون می آورد ، ولی ناګهان میبینند که او در فاصله فراتر از انتظار آنان سر از آب بدر آورده و همچنان با شتاب تمام به شناوری ادامه میدهد تا دریای پهناور معنا را در می نورد و به ساحل مقصود که همانا جلال وجمال وشهود ووجود است میرسد.
زبان مثنوی از وضوح و روشنی خاص برخوردار است ، وی در واقع به سویه هرکس حرف زده ، سطح دانش مخاطب را درنظر ګرفته وازفیوضات خویش همه را بهره مند ساخته است.
این کتاب تابع فصل بندی های سنتی و قالبی مرسوم ومروج نمی باشد ، بلکی بیشتر تابع اسلوب قرانی است و بر پایه تداعی استوار شده است، تکرارها یش تازه ونغز است و در این زمینه نیز تابع اسلوب قرانی است .
مخاطبین مثنوی
شناګران در دریایی مثنوی میدانند که مثنوی سه نوع مخاطب دارد:عام،خاص و اخص ، یعنی پاره از ابیات ان متوجه مردم عام است ، ګویی مولانا در مجالس وعظ و خطابه حاضر شده در سطح افهام و اذهان مردم عام سخنرانی میکند پند میدهد، موعظه را تقدیم میکند، یااین بخش ،بخش عام یا محکمات مثنوی است که در آن روی سخن با عامهاست و هرکس نیز به قدر فهم خود از آن استفاده میکند. اکثر حکایات و نصایح و پندهای مثنوی در این بخش قرار دارند.
چونکه بد کردی بترس ایمن نباش زانکه تخم است و برویاند خداش
مخاطبان دوهم مثنوی خاصان اند که حاوی مطالب بوده که با یاران دمساز و همدمان همراز خود در خلوت ګفته است ، اما از روزنه و پنجره کلمات به خارج راه یافته و کسانی که در بیرون نشسته اند جسته و ګریخته آن کلمات را میشنوند ، این بخش،بخش خاص یا بخش حدفاصل نامیده میشود. .
با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی
سوم مخاطبان اخص اند .
بخش سوم از مطالب مثنوی بخش اخص یا متشابهات است که آن دسته از سخنان بسیار مشکل و مبهم مثنوی است که متشابهات قرآنی را به یاد انسان میآورد. برخی از سخنان این بخش از مثنوی قابل تاویل اند مانند
حیرت اندر حیرت آمد این قصص بیهوشی خاصگان اندر اخص
که اشارهاست به داستان بیهوش شدن پیامبر اسلام از هیبت دیدن جبرئیل. لیکن بخشی از اشعار این بخش یا تاویلات گوناگون دارند و یا تاکنون تفسیر نشدهاند. چرا که با سکوت مولوی نیمه کاره رها شدهاند.
گفتگو بسیار شد خامش شدم مسئله تسلیم کردم تن زدم
اخص الخاصان نیز درپی بردن به معنا ومقصود مولانا درمثنوی ګاه ګاه دچار دغدغه وتشویش می شدند واو به شرح وتفسیران می پرداخت ، به همین لحاط ګفته میشدکه نخستین شارح مثنوی معنوی ،خود مولانا بوده است .
آنچه مثنوی معنوی را از سایر مثنویهامانند مثنوی نورالدین عبدالرحمن جامی، عطار نیشاپوری و... جدا میکند روانی آن در عین خلاقیت،بداعت ، نوآوری ادبی و معنی دقیق الفاظ و تعبیرات جدید آن است. انتقال معنی از مطلبی به مطلبی و از حکایتی به مضمونی دیگر و در عین حال پیوستگی و ناگسسته بودن مطالب در آن از بدیعیات است..
گر شود بیشه قلم دریا مدید مثنوی را نیست پایانی پدید
با آنکه مثنوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی بهره ایرانیان و پارسی زبانان از وی بیشتر است. با وجود این نباید ناگفته گذاشت که مثنوی معنوی تأثیر زیادی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشتهاست. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقه صوفی مربوط به او از ناحیه قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیهاست. همین چندی پیش ما درمراسم رقص وسماع درسالون فرهنګی مولنا درشهر قونیه ترکیه شرکت ورزیدم ودیدم که حدود پنج هزار مشتاق ومجذوبین مولنااعم از مرد وزن ،بچه ګان ودوشیزه ګان به دیدن این مراسم باکمال اشتیاق امده بودند .
مثنوی و شمس تبریزی
پژوهشګران معتقدند که بعد از شخص خود مولنا مرجع دوم تفسیراشعاراو شمس تبریز میباشدوبه نظر انها،گر خواسته شود که در باب تفکرات عرفانی مولوی تحقیق شود، شاید بهترین راه تحلیل ان کلیات شمس باشد. ولی اگر هدف شناخت برداشتهای او از زندگی و دین باشد، بررسی غزلهایش دراین راستا نتیجهای در بر نخواهد داشت و مثنوی انتخاب بهتری است
مثنوی پرخواننده ترین و پر شورترین اثرتجلیات ذوق عرفانی جلال الدین محمد بلخی است که دفتر اول آن با روایتی عبرت انګیز از شکایت نی اغاز میګردد و از مقوله جدایی ها شکایت میکند تا پایان دفتر ششم که همچو ګلشن با ګلها وداستانهای متنوع خواندنی امیخته است و بر اساس لطیفه ّ غیبی ، یعنی عشق که طبیب جمله علتهای انسانی و نخوت و ناموس است بحث میکند.
بدون شک اساس ومرام ، محور وغرض ، سبک ومکتب مولنا،نشاط ،سرور،نورانیت ،روشنایی وبالنده ګي است.
مثنوی یکې از بهترین نتایج اندیشه وذوق اولاد ادم ومشعل افروزان راه حکمت ،سلوک وعرفان است مولنا مسایل عرفانی ، اخلاقی دینی ومذهبی را درقالب تمثیلات ومزین به ایات قران کریم واحدیث نبوی بیان میکند. هنګام توضیح به ایراد آیات ،احادیث وامثال و یا تعریف به آنها مبادرت می جوید. مولوی در تدوین این اثر قصد تعلیم و اندرز گویی داشته و راههای وصول به خدا و معرفت نفس را میآموزد .
دراین اثر مهارت خیلی عالی به کاررفته است و در ان احساسات زنده با شور وشغف دیده میشود.
درمثنوی مولنا، واقعاً با روحیه خیلی عالی حقیقت جویی ، وحقیقت انسانی دیده میشود .
ناګقته نباید ګذاشت که مولناشناسان. چنین نظر دارد که آن عارف عالیقدر،تمام اندیشه های خودرا درهمان ۵۰ــ ۶۰ بیت سر اغاز مثنوی بیان کرده ودر حقیقت تمام مثنوی تفسیر ان ابیات است .
دراین مقدمه درحقیقت مولنا از روح انسان که ازمبدا کل جدا افتاده است به یک شاخه نی از نیستان تمثیل میکند واستناد به این اصل فقهی ( کل شیْ یرجع الی اصله )دارد.
مثنوی داستان تلاش وتقلای روح برای بازگشت به منبع اصلی وبهترین ذریعه صیقل روح و روان شمرده میشود.
این هم نمونه از یک شعر ناب مولنا:
مرده بودم زنده شدم ، گریه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیرست مرا ، جان دلیرست مرا زهره شیرست مرا ، زهر تابنده شدم
گفــت که دیوانه نه ای ، لایق این خانه نه ای رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفــت که سرمست نه ای ، رو که از این دست نه ای رفتم و سرمست شدم و زطرب آګنده شدم
گفــت که تو کشته نه ای ، در طرب آغشته نه ای پیش رخ زنده کنش کشته و افګنده شدم
گفــت که تو زیر ککی ، مست خیالی و شکی گول شدم،هول شدم ، وزهمه برکنده شدم
گفــت که : تو شمع شدی ، قبله این جمع شدی جمع نیم ،شمع نیم،دود پراګنده شدم
گفــت که شیخی و سری ، پیش رو و راه بری شیخ نیم ،پیش نیم ، امر ترا بنده شدم
گفــت که : با بال و پری ، من پر و بالت ندهم درهوس بال و پرش بی پر وپرکنده شدم
گفت مرا دولت نو ، راه مرو رنجه مشو زانک من از لطف وکرم سوی تو آینده شدم
گفت مرا عشق کهن ، از بر ما نقل مکن گفتم آری نکنم ، ساکن و باشنده شدم
چشمه خورشید توئی ، سایه گه بید منم چونک زدی برسر من پست وگدازنده شدم
تابش جان یافت دلم ، وا شد و بشګافت دلم اطلس نو بافت دلم،دشمن این ژنده شدم
صورت جان وقت سحر ، لاف همی زد ز بطر بنده و خربنده بدم ، شاه و خداونده شدم
شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو کامد او دربر من ،با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم ، از فلک و چرخ بخم کزنظروگردش او نور پذیرنده شدم
شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک کزکرم و بخشش اوروشن وبخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بر دیم سبق برزبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم
زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم
از توا م ای شهره قمر ، در من و در خود بنگر کز اثرخنده توگلشن خندنده شدم
باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم
منابع وماخذ:
۱-وژمه مهرزاد،مجله هموطن
۲زمانی ،کریم ۱۳۸۷ شرح جامع مثنوی معنوی ،تهران ایران، انتشارات اطلاعات.
۳-تدوین، عطا الله ۱۳۸۶به دنبال آفتاب ازقونیه تا دمشق،تهران ایران:انتشارات تهران.
۴-حسینی کارزونی، دکترسیداحمد ۱۳۸۸متون عرفانی در ادب فارسی،تهران ایران:انتشارات ارمغان.
۵-فروز انفر،بدیع الزمان ۱۳۸۶شرح مثنوی،تهران ایران: انتشارات علمی وفرهنگی.
۶ - دکتر محمد جعفر محجوب ،شرح و تفسیر مثنوی مولوی
۷- سيد صادق گوهرين فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی