"رنگها " و برداشت های من

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

پوهندوی شیما«غفوری»

تقریباً دو ماه قبل با خانم جوانی از طریق فیس بوک آشنا  شدم که با اخلاص و اطمینان معقول ذهنی درکمپاین طرفداری از قانون ضد خشونت بر علیۀ زنان مینوشت و تبصره مینمود.
این خانم خاتول مهمند نام دارد، که تازه کتابی را به نام«رنگها» به نشر رسانیده است. مرا بخت یاری کرد و کتابش را مطالعه نمودم. من نقد نویس نیستم و صلاحیت آنرا ندارم که

کتاب وی را با آثار سایر نویسند گان  داستان های کوتاه به زبان دری مقایسه نمایم. ولی نظر به تجربۀ کاری ام امیدوارم بتوانم بدون جانبداری قضاوت نمایم و برداشت های خویش را با زبان قلم انتقال بدهم. از اینرو خواستم تا این کتاب را که در دلم چنگ زده است، برای دوستان معرفی نموده وارزیابی های شخصی ام را با ایشان شریک نمایم.
این کتاب با قطع و صحافت زیبا در ماه جون ۲۰۱۳ از چاپ برآمده است، که شامل ده داستان کوتاه، افزون به یادآوری مؤلف میباشد.
«رنگها» نام با مسمای است، که بانو مهمند عنوان کتابش را به آن رقم زده و با متن کتاب سازگاری کامل دارد، منظور، رنگها، تفاوتها و تعلقات انسانها اند، که در بعضی جاها و حالات و در نزد برخی از اشخاص مهمترین مسئله میباشند، ولی با انهم همین رنگها در داستانهای وی در مقابل انسانیت عاجز می آیند و بی مفهوم میگردند. این موضوع در «سفر رنگها» و «بریویک را دوست دارم» بیشتر نمایان میگردد. جالب این است که این داستانها  تنها در چوکات قوم های افغانستان نه، بلکه در سطح ملل جهان واقع میشوند، که خیلی طبیعی و واقعبینانه نطفه گرفته ورشد مینمایند. رویارویی انسانهای ملل مختلف و مزج عاطفه های آنها و پیروزی اصل انسانیت بر رنگها در قالب داستان کوتاه در این کتاب به زبان دری برای من کاری است جدید، و یا شاید هم تقصیر خودم باشد، که تا حال چنین کتابی موجود در زبانم را تاحال نخوانده ام.
خانم خاتول نه تنها با چشم و گوش باز رویداد ها را درک نموده و آنها را به گونۀ زیبا و هنرمندانه دوباره انعکاس داده است، بلکه با اندیشۀ بلند آنها را تزئین  وبا دانستنی های لازم و مفید جریان واقعات را پرکاری نموده است.
عاطفه و احساس  در سراسر کتاب، خواننده را همراهی میکند، ولی درد در بعضی از آنها به اوجش هویدا میگردد، بخصوص در داستان «برای تو مینوازم» عشق زن و غرور حسادت آفرین مرد،  آمیزۀ درد آفرینی است که با زیبایی و سادگی در داستان جان گرفته وخواننده را مسحور خویش مینماید.  همچنان گلهای خشک که محرومیت دختران را در جامعۀ سنتی افغانستان بازگو میکند، میتواند تنها توسط یک خانم به این سادگی وزیبایی، آمیخته با درد نوشته شود.
از داستانهای «سپیدۀ خونین» و چند داستان کوتاۀ دیگر میتوان عمق جراحت روح نویسنده را از جنگهای خانمانسوز وطن بخوبی درک نمود.
 داستان کوتاه« پیوند ابدی» نمایانگر آن است که خانم خاتول مهمند با وجود که بیشترینه درد زنان را در داستانهایش انعکاس داده است، ولی یک انسان حقیقت گرا میباشد،چنانچه در این داستان اشتباه یک زن را در مقابل شوهر و فامیلش مطرح نموده است.
کتاب با زبان روان و ساده تحریر گردیده ودیالوگ ها به زبان گفتاری نوشته شده اند. اکثراً متن داستانها توسط دیالوگ ها انکشاف یافته وخواننده را با شخصیت های داستان مستقیماً در تماس می آورد که این خود هنرخوب نویسنده را نشان میدهد.
مگر ایکاش بعضی اشتباهات تایپی در کتاب وجود نمیداشتند، زیرا آنها گاهگاهی چون خاری در گلزار زیبا چشم خواننده را مزاحمت مینمایند. امید است خانم خاتول مهمند در چاپ مجدد کتابش به این موضوع توجه نماید.   
من در حالیکه خواندن این مجموعه را برای دوستان عزیز سفارش مینمایم، میخواهم از یک مسئلۀ ملال آور نیز یاد آوری نمایم. و آن اینکه تقریباً سه هفته قبل خانم خاتول مهمند  نشر کتابش را  در ف.ب.  مژده داد. در یکی از تبصره ها خواندم که کسی(اسمش متاسفانه به یادم نیست) خانم مهمند را از لحاظ هنر نویسندگی توهین نموده و به تخلص شان دشنام حواله داده بود. در جواب خانم خاتول مهمند مایوسا نه به دوستانش نوشت که او دیگر میل ندارد، در ف.ب. به فعالیتش ادامه بدهد. هر یک اورا تسلی داده و به آرامش و صلابت تشویقش نمودند. من نمیدانستم در این کتاب چه موضوعاتی نوشته شده و از اینرو بشکل فورمولیته چیزهای برای آرامش خانم نوشتم ولی خواستم تا این کتاب را حتماً یکبار بخوانم.

 حالا که«رنگها» را خواندم و دیدم که خانم مهمند با خون دل حمایلی را از مرجانهای زیبای احساس واندیشه برگردن عروس فرهنگ کشور ما افغانستان تهیه نموده وغنای ارزشمندی را در گنجینۀ زبان دری افزوده  است، تاسف کردم که ایشان با بی رحمی به بهانۀ تخلص شان چنین مورد حمله قرار میگیرد. ازخلص زندگینامه اش چنین برمی آید که خانم مهمند متولد ۱۹۸۲ بوده و به سن ده سالگی با فامیلش افغانستان را مجبوراْ ترک گفته است  وی از پانزده سال  به اینطرف در ناروی زندگی میکند، خانم مهمند چنان به وطن خویش عشق میورزد وزبان دری را زیبا آموخته است که به این زبان داستان مینویسد و شعر میگوید. این خود قابل قدر است که خانم جوانی احساسش را مینویسد و زیبا مینویسد ورویداد ها را در قالب داستان ماندگار میسازد، این سزاوار آن نیست که توهین شود و تعلقیت قومی اش به نا سزا گرفته شود. کاش هر کدام ما  در کشورخویش زبان مادری هموطن دیگری را به این زیبایی میدانستیم، شاید در آنصورت حالا مشکلات کمتری در کشور میداشتیم. من امیداوارم تا بانو خاتول مهمند این مسئله را جدی نگرفته و به کار های ادبی اش همچنان ادامه بدهد.
در اخیرنشر مجموعۀ داستانهای کوتاه «رنگها» را برای خانم خاتول مهمند و همه فرهنگیان وعلاقمندان داستان کوتاه که به زبان دری بلدیت دارند،  تبریک عرض نموده وبرای خانم مهمند مؤفقیت های مزیدی را آرزو میبرم.