محمد عالم افتخار
(بخش پنجم) سیمای تاریخی و تکامل معاشی و عقلی مخاطبان قرآن
پیشاپیش خوشوقتم؛ کار بزرگ و خلاقانه دختر خانم محترمه؛ آریانا سعید؛ یعنی خلق سرود «بانو آتش نشین» را به این هنرمند پر استعداد جوان، همکاران محترم شان و شاعر این سرود عالی؛ سلیمان جان دیدار؛ و به کافه زنان و دختران افغانستان و مردم آزاده و حق طلب و عدالت جوی وطنم؛ صمیمانه و با شور و شعف تبریک و تهنیت بگویم.
سرود «بانوی آتش نشین»؛ البته که میتواند مخصوصاً به لحاظ ویدیو؛ هنوز غنی تر و جذاب تر و اثرناکتر شود؛ معهذا هم اکنون نیز ناب و نفیس و قابل قدر و الهامبخش در هنر موسیقی ماست و نشان میدهد که با هنر؛ چه کار ها که نمیتوان کرد!
به امید پایش و بالش این خط و استقامت هنری؛ شما را دعوت میکنم که نخست این ویدیو را با صحبت های گرم و توأم با ابرازعزم جزم آریانای هنر آفرین ببنید و بشنوید:
http://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=brx9Ll5SX1c
لینک سرود «بانوی آتش نشین» طور مستقلانه در یوتیوب؛ این است:
http://www.youtube.com/watch?feature=player_detailpage&v=CoVGwJ2nyOY
**********
و اما بعد:
این هفته پیام گیرایی دریافتم از خانم مبارز نستوه در راه روشنگری؛ محترمه سجیه کامرانی.
خانم سجیه چنانکه اکثریت عزیزان آگاهی دارند سالهاست که به طریق برنامه های مدنی و مترقی تلویزیونی و ستلایتی؛ به جنگ اهریمن ارتجاع و استبداد و جهل و توحش و بربریت می روند و درین کارزار بزرگ؛ پیروزی های ماندگاری کمایی کرده اند.
ایشان به لحاظ آماده گی ها برای ارائه پیروز مندانه برنامه هایشان هم که شده؛ به مطالعات وسیع و دقیق می پردازند و بالنتیجه از نظر غالباً صایبی در مورد سخن ها و اهل سخن ها برخوردار میشوند. اهمیت استثنایی پیام کوتاه ولی عمیق ایشان برای من؛ از همینجاست:
« سلام اغای افتخار
امید به سلامت باشید.
نوشته های تان را میخوانم و بسیار جالب است.
اگر کتابی دارین لطف نموده برایم بفرستید؛ خوشحال و ممنون میشوم .روز و شب تان خوش»
اینجانب به دلایلی معلوم؛ در پاسخ ایمیل ایشان نوشتم:
خواهر عزیز و رزمنده قهرمان سجیه جان کامرانی !
سلام و احترام متقابل تقدیم میدارم . آرزومندم شاد و سرشار باشید. از نظر نیک تشویق آمیز شما سپاس گذارم. در مورد کتاب باید عرض کنم که من دوسال قبل؛ کتاب «گوهر اصیل آدمی» را در هند چاپ کردم و یکی از ذواتی که اولین نسخه ها را برایشان اهدا کرده و فرستادم؛ شخص شما بودید.
برای من از اینکه کتاب به شما تسلیم داده شده اطمینان داده بودند و اگر منظور تان کتاب دیگرم «معنای قرآن» باشد؛ به گونه انترنیتی وجود دارد که لینک قابل دسترس آسان آن در همین مقاله (مورد اشاره) وجود دارد. و تلاش میکنم آنرا ویرایش؛ تکمیل و بالاخره چاپ نمایم.
اگر احیاناً کتاب اهدایی «گوهر اصیل آدمی» که تلاشی برای یک رنسانس فرهنگی و سیاسی ـ اجتماعی است؛ برایتان نرسیده باشد؛ لطف نموده به این تلیفون یک تماس بگیرید؛ .... در همان نزدیکی های شماستند و کتاب نزد شان وجود دارد. در کاپی به ایشان نیز اخبار میکنم.
کتاب پیشترم «دیو های چرمین کمر» توسط طالبان جمع آوری و سوختانده شد. دیگر آثارم هنوز چاپ یا آماده چاپ نشده است و قسمتی جسته جسته روی انترنیت وجود دارد.
.........
در عین حال میخواستم اجازه دهید در بخش بعدی بحث انترنیتی پیرامون پیام الهامبخش شما یاد دهانی و تبصره داشته باشم . چرا که به همه؛ گویای مطالب انگیزنده میباشد. با کمال احترام
خواهر سجیه کامرانی؛ در قبال ایمیل من؛ نوشتند:
«سلام به شما
تشکر از لطف تان
من تا حال کتاب شما را نگرفتم حتما به آن نمبر زنگ میزنم؛ اینکه در مورد ایمیل من یادهانی میکنید سعادت از من است. باید بدانید که نوشته های شما بسیار تحلیلی و عالمانه است. همیشه موفق باشید
سجیه»
************
عزیزان به خاطر دارند که بخش پیشینه این بحث را؛ به آرزوی اینکه در بخش بعدی به استنتاج هایی خواهیم رسید؛ به پایان برده بودیم.
طوریکه مؤکداً خاطر نشان ساخته بودم نصب العین این سلسله مباحث؛ پاسخ یافتن به یک سلسله سوالات کلیدی زمان ماست که منجمله از مخالفت های اخوانی ها؛ وهابیون و سلفی های بربری وطنی ی مان با تصویب قانون منع خشونت علیه زنان در پارلمان؟؛ نشئات کرده است!(1)
طبق معتبر ترین و مستندترین بخشبندی های تاریخ و سرگذشت 5 ملیون ساله بشر؛ روزگار نزول قرآن کتاب مقدس مسلمانان؛ به عصر بربریت میانی همراه با برده داری؛ در مکه و شبه جزیره عربستان؛ مصادف میباشد که عمده ترین شاخصه آن شمشیر است.
پیش از آن در عصر توحش؛ سلاح تعین کننده؛ نیزه و تیر و کمان بود و سپس در عصر تمدن سلاح های آتشین؛ جایگزین سلاح های اعصار توحش و بربریت گردید. البته این بحث بسیار طولانی، بسیار مهم و بسیار دلچسپ است ولی اینجا مجال پرداختن به آن را نداریم.
علاوتاً در بخشبنبدی های تاریخ ـ باستانشناسی؛ دوران بسیار طولانی ای هست به نام «عصر حجر» که خود به دوره ها و برهه های زیادی تقسیم میگردد. البته که قرآن؛ اثر عصرحجری نیست ولی به حد کافی از هدایت مردمان اعصار دور توسط الله تعالی؛ به وسیله پیامبران سخن میگوید که مسلماً شامل عصر حجر نیز میگردد!؟
طبق روایات اسلامی؛ شماره پیامبران گذشته الهی 124000 تن بوده است که بدین حساب میتواند بیش و کم یکصد هزار تن آنها پیامبران دوران بیحد طولانی «عصر حجر» بوده باشند؛ پس بسیار جالب و مهم است دریابیم که پیامبران عصر حجر چگونه شریعتی را تبلیغ و تنفیذ میکردند و امر به معروف و نهی عن المنکر در نزد آنان عبارت از چه چیز هایی بود؟
آیا همه این پیامبران مرد و مذکر بودند و یا با در نظر داشت اینکه در حواشی عصر حجر نظام خانواده گی و طایفه ای مادر سالاری وجود داشته، در بسا اوقات ابویت (پدری) قطعی نبوده و بنابرین نسب اولاد از طرف زن تعیین میگردیده و اعتبار داشته است؛ پیامبران زن نیز وجود داشته اند؟
عمده ترین واقعیت مبرهن شده در مورد عصر حجر این است که در سراپای آن؛ خط و کتابت وجود ندارد؛ لهذا پیامبران الهی درین عصر نمیتوانسته اند؛ صحیفه و کتاب داشته باشند و ناگزیر می بائیستی به طور شفاهی و عرفی با مردمان ارتباط دشوار برقرار نمایند.
عصر حجر به مقیاس تاریخی و تکاملی؛ دوران کودکی نوعی ی بشر؛ بوده بنابرآن پیامبران می بایستی همچون دایه ها با این آدمیان و آدمیزاده گان برخورد حمایتی و تربیتی پیشه میکرده اند. اینکه شریعت های پیامبران الهی در
مورد بشر اولیه عصر حجر؛ چنین بوده؛ نبوده؛ برای ما معلوم نیست؛ اینکه آن آدمیان کودک مانندِ غالباً معصوم که بار عظیم مشقات تکاملی نوع بشر را بدوش کشیده و انسانیت را وارد دوران «تاریخ مکتوب» و مدارج بالای دیگر کردند؛ در یوم الدین ـ روز حساب و کتاب و داوری و عدل الهی چه مقام و منزلتی خواهند داشت؛ نیز در پرده غیب است. اما چیزی که معلوم است این است که آنان؛ هیچگاه قادر نشدند کلمه طیبه بخوانند؛ نماز اقامه کنند، روزه بگیرند، زکات بدهند و از همه مهمتر غایی ترین عبادت الله تعالی را در خانه کعبه شریفه اداء نمایند!؟
برعلاوه مجموعه تحقیقات باستانشناسی؛ اثبات میکند که شریعت آمیزیش و نکاع و جماع زن و مرد؛ درین دوران هیچ وجه مشترکی با آخرین شریعت الهی یعنی دین مقدس اسلام نداشته است!
بدواً آمیزش ها حالت گله ای داشته و هیچ استنایی هم میان خواهر و برادر و کافه آنان که بعد ها «محارم» تلقی گشتند؛ موجود نبوده است. درین سپیده دمان زنده گانی بشری یا عصر حجر قدیم؛ خانواده، مالکیت خصوصی و چیز هایی مانند دولت و معبد و ملزومات آنها به مفهوم امروزی و اسلامی موجود نبوده است.
بیائید با استفاده از منابع قابل دسترس در مورد وضع این برهه از زیستار نیاکان مان معلوماتی بیاندوزیم تا بهتر دیده بتوانیم که آیا آنان هم تابع یک شریعت ازلی و ابدی و لا یتغییر و تعدیل ناپذیر بوده اند؟
آیا چنین چیز فرازمانی و فرامکانی و بدون دخل و ربط به وضع تاریخی و تکامل معاشی و عقلی مردمان؛ میتواند وجود داشته باشد و ممکن و میسراست که وجود داشته باشد؟؟
توجه میفرمائید که اکتساب چنین معلوماتی؛ استنتاج های نهایی مان از این بحث را ریشه ای و قانع کننده و قطعی میگرداند:
"منظور از پارينه سنگی يا عصر حجر قديم يا عصر سنگ قديم (Palaeolithic) دوره ای است که در طول آن تنها صنعت بشر؛ ساخت ابزارهای سنگی بوده و در ميان ابزار هايی که مورد استفاده قرار می داده اند مثل شاخه درخت، استخوان و... استفاده از سنگ غلبه داشته است. اين عصر حدود 5/2 ميليون سال قبل در آفريقا آغاز می شود و حدود 12 هزار سال قبل از ميلاد به پايان می رسد.
عصر پارينه سنگی که اصطلاحی مبتنی بر تاريخ فرهنگی است؛ خود به سه دوره تقسيم می شود:
الف) پارينه سنگی تحتانی (Lower P.) 5/2 ميليون سال قبل تا 125 هزار سال قبل
در اين دوره دو گونه انسان زندگی می کردند:
1 .هوموهابيليس ها در آفريقا.
آنها از راه مردارخواری و جمع آوری مواد غذایی آماده در طبیعت زندگی می کردند. فرهنگ ابزارسازی آنان را که قديم ترين ابزارسازها هستند الدوان می نامند. در اين فرهنگ ابزارسازی؛ اطراف سنگ را به منظور تيز کردن آن می تراشند. هوموهابيليس در همين عصر انقراض می يابد.
2. هوموارکتوس ها که فرهنگ ابزارسازی آنان آشولين نام دارد.
هوموارکتوس ها تا عصر بعدی پارينه سنگی نيز به زندگی ادامه دادند. آتش برای اولين بار توسط آنها مورد استفاده واقع شد و موفق به پخت غذا شدند. کشف آتش و پخت غدا نشان از کانون خانه و مکانی دارد که دور آن جمع می شده اند.
هوموارکتوس اولين انسان مهاجر است که با مهاجرت از آفريقا فرهنگ و زندگی را در ساير مناطق گسترش داد. هوموارکتوس زندگی خود را از طريق شکار حيواناتی همچون گوزن، اسب، بچه کرگدن، گاو نر، گاو کوهاندار، گراز وحشی، کفتار و گرگ می گذراند.
نيزه ابزاری است که اولين بار توسط هوموارکتوس ساخته شد. همچنين شواهدی از هم نوع خواری ميان ارکتوس ها ديده شده است. دليل اين امر را مسائلی همچون قحطی يا عقيده به انتقال ويژگی افراد از طريق خوردن مغز آنها عنوان کرده اند.
الگوی زندگی بشر در اين دوره مطلقا مبتنی بر زندگی در غار هاست و بشر خود اقدام به برپا کردن پناهگاه نمی کند. اما حدود 125 هزار سال قبل مقدمات ساخت پناهگاه اوليه فراهم آمد و ابزارسازی بشر نيز رشد کرد، به دليل همين تغييرات؛ پايان عصر پارينه سنگی تحتانی را در همين زمان می دانند.
ب) پارينه سنگی ميانه (Middle P.) ۱۲۵ هزارسال قبل تا 35/40 هزار سال قبل
از مهم ترين وقايع اين عصر؛ يخبندان وورم است که 85 تا 70 هزار سال قبل در بيشتر مناطق نيمکره شمالی زمين اتفاق افتاد.
در اين دوره سه گونه انسان زندگی می کردند:
1. هوموارکتوس ها که احتمالا با ظهور يخبندان منقرض شدند.
2. هوموساپينس های قديم. مهم ترين آنها نئاندرتال ها بودند که فرهنگ ابزارسازی آنها را موسترين می نامند. در اين فرهنگ برای اولين بار از استخوان و چوب برای ساخت ابزار استفاده می شود.
الگوی معاش نئاندرتال ها مبتنی بر سکونت در غارها بوده است. احتمالا شروع آيين ها هم مربوط به همين گونه است. نئاندتال مردگان خود را به خاک می سپردند و به نظر می رسد اين کار با آيين خاصی مثل قراردادن استخوان حيوانات و ابزارها و گياهان در قبر همراه بوده است.
آنها همچنين اين توانايی را از خود بروز دادند که از پوست حيوانات پوشاک تهيه کنند. در واقع دوره زندگی آنان دوره بسيار سرد و خشکی بوده است و شايد به همين دليل نوعی ثبوت و عدم نوآوری در ساخت ابزارهايشان به چشم می خورد که ممکن است ناشی از عدم جابه جايی و ثابت بودن مکان زندگی آنان هم باشد.
برای نئاندتال ها دو گونه الگوی معاش تصور کرده اند:
اول اينکه آنها نوعی زندگی خانوادگی داشته اند که در آن مردان و زنان بدون فرزند شکار می کرده اند و برای مادران و کودکان و ضعيف تر ها می آورده اند.
دوم اينکه مردان دوره گرد بوده و فقط برای توليد مثل به خانه برمی گشتند. در نبود آنها زنان خودشان آذوقه تهيه کرده و از فرزندان نگهداری می کردند. زنان نئاندرتال هم به اندازه مردانشان قوی بوده اند.
احتمالا نئاندرتال ها از معلولان و سالخوردگانشان نگهداری می کردند و با توجه به همکاری و کار گروهی بين نئاندرتال ها و ساير شواهد آنها توانايی گونه ای سخن گفتن را داشته اند. نئاندرتال ها هم مانند ارکتوس ها هم نوع خواری می کرده اند.
3. هوموساپينس ساپينس ها هم در همين دوره بودند که البته در نقاط مختلف زمين؛ زمان ظهور آنها فرق می کند. قديمی ترين تاريخ ظهور آنها مربوط به آفريقا و جديدترين آن مربوط به اروپاست. آنها در مناطقی مثل لوانت با نئاندرتال ها همزيستی داشته اند که به نظر می رسد آميزشی ميان آنها صورت نگرفته باشد. سوزن های عاجی نشانگر دوخت لباس توسط اين گونه میباشد. تدفين هوموساپينس ساپينس آيينی تر است.
ج) پارينه سنگی فوقانی (Upper P.) ۳۵/۴۰ هزارسال قبل تا 12 هزار سال قبل
يخبندان وورم که در دوره قبل آغاز شده بود اواخر اين دوره به پايان می رسد. ابزارسازی بشر در اين دوره استاندارد می شود و از لحاظ جنس و نوع تنوع فراوانی در آن به وجود می آيد.
برای اولين بار استفاده از تله، تير و کمان، تور و قلاب آغاز می شود. تنها گونه بشری اين دوره يعنی هوموساپينس ساپينس دست به آفرينش های هنری می زند. اعتقادات آيينی کاملا شکل گرفته است. با افزايش جمعيت زندگی بشر ميان غارها و پناهگاه های طبيعی به همراه پناهگاه های مصنوعی ساخت بشر تقسيم می شود.
در آفريقا از چوب وگل، در اروپا از استخوان و پوست جانوران بزرگ سرپناه می سازند. در اين دوره برای اولين بار شرق سيبری، استراليا، آلاسکا و شمال کانادا مسکونی می شود.
هنرهای اين دوره عبارتند از: نقاشی درون غارها
فشرده ای در باره عصر حجر از ویکی پیدیا:
"عصر سنگ یا عصر حجر دورهای است که در آن ساخت وسایل کار و مبارزه از سنگ؛ در راستای تکامل انسانی گسترده شده و زندگی انسانی از شرق آفریقا به سراسر جهان پراکنده گردید. این دوره با پیشرفت کشاورزی، رامکردن دامها، و گداختن سنگ مس و فلزکاری به پایان رسید. از آنجا که نوشتن را آغاز تاریخ میدانند، عصر سنگ در دوره پیش از تاریخ جای میگیرد. یعنی خط و نگارش در عصر سنگ وجود ندارد.
اصطلاح عصر سنگ را نخستین بار رومیان و چینیان باستان به کار بردهاند. با این حال در سال ۱۸۱۹ کریستیان یورگنسن تامسن، نخستین موزهدار موزه ملی دانمارک، به هنگام ساماندهی مجدد اشیای موزه اش، تصمیم گرفت آنها را براساس مواد معمول بهکار رفته در زمان ساخت شان بچیند. تامسن آثار موزه اش را سه بخش کرد: عصر سنگ، عصر مفرغ و عصر آهن.
عصر سنگ کهن یا دوره پارینهسنگی بیش از یک میلیون سال به درازا کشید و در درازای این زمان تغییرات آب و هواییای رخ داد که اثر بسیاری بر تکامل انسان گذارد.
دوره نوسنگی یا عصر سنگ نو با کاربرد کشاورزی شناخته میشود، برای این ویژگی؛ گاه این دوره را انقلاب نوسنگی نیز میخوانند. همچنین کوزهگری در این زمان گسترش یافت و زیستگاههای انسانی بزرگتری همانند اریحا و چاتال هویوک پدید آمد. نخستین فرهنگهای نوسنگی در ۸۰۰۰ (پیش از میلاد) در هلال بارور آغاز شدند. از آنجا بود که کشاورزی و فرهنگ به کرانه مدیترانه، دره سند، چین و جنوب شرقی آسیا گسترده شد.
به دلیل گسترش کشاورزی و نیاز به خرمن و فرآیند کاشت، ساخت و تراش ابزارهای سنگی که به کار تیزکردن، ساطوریکردن، بریدن و تیشهزدن میآمد گسترش یافت. نخستین گواهیها برای موجودیت بازرگانی در این دوره دردست است. کالاهای گوناگون صدها میل آنسوتر برده میشدند. یک نمونه خوب برای یک دهکده دوره نوسنگی اسکارا بری در جزیره اورکنی در اسکاتلند است. این اجتماع دارای بسترهای سنگی، طاقچه سنگی و حتا آبریزگاهی خانگی و پیوسته به یک جوی بوده.
خوراک مردمان این دوران از سوی شکارچیان و گردآورندگان گیاهان و و از گوشت جانوران فراهم میگشت.
پژوهشها نشان میدهد که دوسوم انرژی مورد نیاز مردمان آن دوران از گوشت به دست میآمد.
گمان بردهمیشود که نخستین مصرف شراب که از ترششدن انگورهای وحشی ساخته شده بوده در این دوره رخ داده باشد.
دو میلیون سال پیش در شرق آفریقا نخستین سازه انسانی پدید آمد که عبارت بود از ستونهایی سنگی که شاخههای درختان را مانند بام نگاه میداشتند. سازه سنگی گرد سادهای که در ترا آماتا در نزدیک نیس فرانسه یافتشده به ۵۰۰هزار سال پیش بازمیگردد. جز این سازههای سنگی دیگری که زیستگاه مردمان آن دوران شمرده میشده در جایجای جهان یافت شدهاست. شماری از آنها در پی میآیند:
ـ ساختاری سنگی چادر مانند در درون غاری در نزدیکی گروت دولازاره در نیس فرانسه
ـ ساختاری سنگی با بامی از چوب بافت شده در دولنی وستونیتسه چکسلواکی، از ۲۳سال پیش از میلاد مسیح
ـ کلبههای بسیاری ساخته شده از استخوان ماموت در اروپای خاوری و سیبری
ـ چادری از پوست جانوران از ۱۵ هزار ۱۰هزارسال پیش از زایش عیسی در پلاتو پارن فرانسه
ـ نیایشگاههایی دارای چند اتاق و یا تک اتاقه و دارای چندین ستون، از آسیا تا اروپا
در دوره پارینهسنگی نگارههای بر روی دیواره غارها کمیابهستند. این نقشها دربرگیرنده جانورانی مانند گربهسان و کرگدن میباشد. نمونه این اثرها را میتوان در غار شووه دید. سنگ نگارههای این غار به ۳۱هزار سال پیش از میلاد باز میگردند. غار آلتامیرا در اسپانیا به ۱۴ تا ۱۲ هزار سال پیش از میلاد باز میگردد و نقاشیهای آن در بردارنده نگاره هایی از گاومیش کوهاندار آمریکاییاست.
و اما در مورد زن و ازدواج و خانواده :
تا اوايل سالهای ١٨٦٠ چيزی به اسم تاريخ خانواده وجود نداشت. در اين زمينه علوم تاريخی هنوز کاملا تحت تأثير "پنج کتاب" موسی بود [انجيل عهد عتيق]. شکل پدرسالاری خانواده، که در آنجا بطور مفصلتر از جاهای ديگر تشريح شده بود، نه تنها بطور ضمنی بصورت قديمیترين نوع خانواده پذيرفته شده بود، بلکه همچنين - بعد از کنار گذاشتن چند-همسری - اين نوع خانواده، با خانواده بورژوايی کنونی يکی تلقی شده بود، گويی در حقيقت خانواده ابداً مشمول تکامل تاريخی نشده است.
حداکثر چيزی که پذيرفته شده اين بود که ممکن است يکی دوران روابط جنسی مختلط [Promiscuous يا روابط جنسی بی قيد و بند] در زمانهای اوليه وجود داشته بوده باشد. البته بايد گفت که علاوه بر تک-همسری، چند-همسری شرقی و چندشويی هندی و تبّتی هم شناخته شده بودند، ولی اين سه شکل در هيچ توالی تاريخی قرار داده نميشدند و بصورت جداگانه در کنار يکديگر قرار ميگرفتند.
بر اين حقيقت واقف بودند، و نمونههای جديدی هم هر روزه آن را روشنتر ميکرد، که در ميان پارهای از مردمان عهد کهن، و در ميان پارهای از انسانهای وحشی کنونی، نسب نه از پدر، بلکه از مادر بُرده ميشود و بنابراين فقط تبار از طرف زن معتبر شناخته ميشود. و اينکه در ميان بسياری از مردمان کنونی، ازدواج بين گروههای بزرگتر معيّنی - که در آن زمان بررسی دقيقی از آن نشده بود - ممنوع بود، و اينکه اين رسم را در تمام نقاط جهان ميتوان مشاهده کرد.
ولی کسی نميدانست که چگونه از آن نتيجهگيری کند،
مطالعه تاريخ خانواده از سال ١٨٦١ با انتشار "حق مادری" نوشته باکوفن آغاز شد. مؤلف، در اين اثر، اين احکام را ميدهد:
1ــ بشر در ابتدا در يک حالت اختلاط جنسی زندگی ميکرد، که مؤلف ناخرسندانه آن را "هيتاريسم" ميخواند؛
2ـ چنين اختلاطی باعث ميشود که ابويّت [اينکه کی پدر است] بکلی غير قطعی باشد، و بنابراين اصل و نسب فقط از طريق زن - بنابراين بر حق مادری - قابل تشخيص باشد؛ و ديگر اينکه اين امر، در ابتدا در مورد تمام مردمان عهد کهن صادق بوده است؛
3ـ بالنتيجه از بين والدين نسل جوان، تنها زنها که بمثابه مادر بطور قطعی مشخص بودند، از توجه و احترام زيادی از اين جهت برخوردار ميشدند، که بنا بر برداشت باکوفن، اين تا حد حکومت مطلق زنان (Gynecocracy زن سالاری) پيش رفت؛
4ـ گذار به تک-همسری که در آن زن منحصراً به يک مرد تعلق دارد، متضمن نقض مقررات مذهبی اوليه بود (يعنی در حقيقت عملا نقض حق سنتی کهن مردان ديگر نسبت به همان زن)
کتاب حجيم باکوفن به آلمانی نوشته شده بود، يعنی به زبان ملتی که در آن زمان کمتر از هر ملت ديگری ـ درست مانند ملت کنونی افغان ـ به وضع ماقبل تاريخ خانواده کنونی علاقمندی نشان ميداد. بنابراين او ناشناخته ماند. فرد بعدی که در اين رشته در سال ١٨٦٥ ظاهر شد، ابداً نامی از باکوفن نشنيده بود.
اين جانشين، ج. اف. مکلنان J.f. Mclennan بود.
مکلنان، در ميان بسياری از مردمان وحشی، بربر، و حتی متمدن عصر کهن و جديد، يک نوع ازدواج را مييابد که در آن داماد، به تنهايی يا به همراه دوستانش، مجبور است تظاهر کند که عروس را از دست وابستگانش بزور مي ربايد.
اين رسم بايد از بقايای رسم گذشتهای باشد که در آن مردان يک قبيله زنان خود را از قبيله ديگری در واقع به زور ميگرفتند. وگرنه اين "ازدواج از طريق ربودن" [marriage by abduction] از کجا مايه ميگرفت؟
تا زمانی که مردان تعداد کافی زن در قبيله خود مييافتند ابدا لزومی به اين کار نبود. ولی غالبا در ميان مردمان عقب مانده مشاهده ميکنيم که گروههای خاصی وجود دارند (که در حوالی سال ١٨٦٥ هنوز با خود قبيله يکی گرفته ميشدند) که ازدواج داخلی در بين آنها ممنوع است، بطوری که اجبارا، مردان زنان خود، و زنان شوهران خود را در خارج از گروه انتخاب ميکنند، در حالی که در ميان ديگران اين رسم وجود دارد که مردان يک گروه معيّن مجبورند که زنان خود را فقط از درون گروه خود برگزينند.
مکلنان گروههای نوع اول را برون-همسر Exogamous، و نوع دوم را درون-همسر Endogamous مينامد و بدون اينکه دردسر بيشتری بخود بدهد، يک آنتیتز سخت و سفت بين "قبايل" برون-همسر و درون-همسر قائل ميشود.
گرچه بررسیهای خود او در مورد برون-همسری، اين حقيقت را درست جلوی چشم او ميگذارد که در بسياری از - اگر نه در غالب، يا حتی در تمام - موارد، اين آنتیتز فقط در پندار او وجود دارد، معهذا او آن را اساس کل تئوری خود قرار ميدهد. بر اين مبنا او معتقد است قبايل برون-همسر، زنان خود را فقط از خارج انتخاب ميکنند؛ و در حالت جنگ مداوم بين قبايل که مشخصه توحش است، اين کار فقط با ربودن ميسر است.
شايستگی مکلنان اين است که توجه را به شيوع و اهميت فراوان چيزی که آن را برون-همسری مينامد، جلب کرده است. ولی او به هيچ وجه کاشف وجود گروههای برون-همسر نبود و مهمتر اين که، آن را درک نکرده بود. علاوه بر يادداشتهای قديميتر و پراکنده بسياری از ناظرين که منابع مکلنان بودند، لاتام (مردمشناسی توصيفی، ١٨٥٩) بدقت و درستی هر چه بيشتر اين نهاد را در ميان ماگارهای Magars هندی توصيف کرد و اعلام نمود که اين امر در تمام نقاط جهان عموما وجود و شيوع داشته است - عبارتی که بوسيله خود مکلنان نقل شده است.
ولوئیس مورگان نيز حتی در سال ١٨٤٧ در نامههايش درباره ايروکويیها Iroquoisدر آمريکن ريويو American Review) ) و در سال ١٨٥١ در "اتحاديه ايروکويیها" ثابت کرد که اين مسأله در اين قبيله وجود داشته است و آن را بدرستی توصيف کرد.
اين هم از شايستگی مکلنان است که تشخيص داد سيستم رسيدن به نسب از طريق مادر، سيستمی است که در ابتدا وجود داشته است، گرچه همانطور که بعدها خود ذکر کرد باکوفن قبل از او به اين تشخيص رسيده بود. ولی در اينجا نيز او ابدا صريح و روشن ادای مطلب نميکند، دائما از "خويشاوندی فقط از طريق زنان" سخن ميگويد و مرتبا اين عبارت را - که در مورد مراحل اوليه صحيح است - در مورد مراحل بعدی تکامل هم بکار ميبرد؛ در صورتی که گرچه نسب و توارث هنوز منحصرا از طريق تبار زن مشخص ميشوند، خويشاوندی از طريق تبار مرد نيز تشخيص داده شده و عنوان گرديده است.
در اين اثنا فاکتهای بيشتر و بيشتری روشن شدند که ديگر در اين طرحِ تر و تميز نميگنجيدند. مکلنان فقط سه شکل ازدواج را ميشناخت - چند-همسری، چند- شويی و تک-همسری.
ولی هنگامی که توجه به اين نکته معطوف شد، دلايل همواره فراوانتری بدست آمد مبنی بر اينکه در ميان مردمان عقب مانده شکلهايی از ازدواج وجود داشت که در آن يک گروه از مردان بطور اشتراکی صاحب يک گروه از زنان ميشدند، لوبوک (در منشأ تمدن، ١٨٧٠) تشخيص ميدهد که اين ازدواج گروهی ("ازدواج اشتراکی") يک حقيقت تاريخی است.
بلافاصله بعد در سال ١٨٧١، مورگان با اسناد جديد و از بسياری جهات تعيين کننده، ظاهر شد.
او قانع شده بود که سيستم خويشاوندی عجيبی که در ميان ايروکويیها حاکم بود، در ميان تمام بوميان ايالات متحده هم وجود داشت و بنابراين در سرتاسر يک قاره گسترده بود.
بنابراين او حکومت فدرال آمريکا را وادار کرد که درباره سيستمهای خويشاوندی مردمان ديگر، بر مبنای پرسشنامه و جداولی که خود او وضع کرده بود، به جمعآوری اطلاعات مبادرت ورزد، و از روی جوابها به کشف اين نکات نائل آمد:
1ـ اينکه سيستم خويشاوندی سرخپوستان آمريکا در ميان قبايل بيشمار ديگری در آسيا، و در شکل تعديل يافتهای در آفريقا و استراليا هم حاکم بود؛
٢- اينکه آن سيستم بوسيله يک شکل ازدواج گروهی در هاوايی و در جزاير استراليا، که اکنون در حال نابودی بود، کاملا قابل توضيح بود؛
3ـ اينکه به هر حال در کنار اين شکل، در همان جزاير، يک سيستم خويشاوندی ديگر هم وجود داشت که فقط بر مبنای يک شکل ازدواج گروهی از اين هم بدویتر، که اکنون از بين رفته بود، قابل توضيح بود.
او مدارک جمعآوری شده و نتيجهگيریهای خود را از آنها، در کتاب سيستمهای همخونی و خويشاوندی سببی، در سال ١٨٧١ منتشر کرد و از آنجا بحث را به عرصه بينهايت وسيعتری کشاند. او با شروع از سيستمهای خويشاوندی، شکلهای خانواده منطبق با آنها را از نو ساخت و به اين طريق راه جديدی برای بررسی، و چشمانداز بسيار وسيعی به ماقبل تاريخ بشريت گشود.
در اثر عمده مورگان، جامعه باستان (١٨٧٧) Ancient Society چيزی که مورگان آن را در سال ١٨٧١ بطور مبهم حدس ميزد، با احاطه هر چه بيشتر تکامل يافته است. درون-همسری و برون-همسری آنتیتز يکديگر نيستند، تاکنون هيچ "قبيله" برون-همسر، در جايی شناخته نشده است. ولی در زمانی که ازدواج گروهی هنوز شايع بود - و اين به احتمال زياد در همه جا، در اين يا آن زمان وجود داشته است - قبيله شامل گروههای چندی بود که از طريق خونی، توسط مادر به هم وابسته بودند - تيرهها - که ازدواج بين آنها اکيدا ممنوع بود، بطوری که گرچه مردان تيره ميتوانستند زنان خود را از درون قبيله خود بگيرند و اين کار را هم علیالقاعده ميکردند، ولی مجبور بودند که آنها را از خارج از تيره خود انتخاب کنند. به اين طريق خود تيره اکيدا برون-همسر بود، قبيله که شامل تمام تيرهها ميشد اکيدا درون-همسر بود.
معهذا مورگان به اين قانع نبود. تيرههای سرخپوستان آمريکا باعث پيشرفت تعيين کننده ديگری در زمينه بررسی او شدند. او کشف کرد که تيره بعدی - که بر مبنای حق پدری سازمان يافته بود و ما آن را در ميان مردمان متمدن عهد کهن مشاهده ميکنيم - از تکامل شکل بدوی تيرهای بوجود آمده است که بر مبنای حق مادری سازمان يافته بود.
تيره يونانی و رومی که برای همه مورخين گذشته بصورت معمايی جلوه ميکرد، اکنون بوسيله تيره سرخپوستان آمريکايی تبيين ميشد، و به اين طريق بنيان جديدی برای کل تاريخ جوامع اوليه يافته شد.
کشف مجدد تيره حق مادری اوليه، بمثابه مرحله مقّدم تيره حق پدری در ميان مردمان متمدن، در زمينه تاريخ جوامع همان اهميتی را داراست که تئوری تکامل داروين برای زيستشناسی، و تئوری ارزش اضافی مارکس برای اقتصاد سياسی. اين کشف، مورگان را قادر ساخت که برای اولين بار طرح يک خانواده را بريزد که در آن لااقل مراحل کلاسيک تکامل - روی هم رفته، بطور موقت، تا آنجا که ميزان اسناد موجود اجازه ميداد - تثبيت گردند.
بديهی است که اين امر، دوران جديدی را در برخورد با تاريخ جوامع اوليه باز ميکند. تيره حق مادری ستون قائمی شده است که کل عمل بر محور آن ميچرخد. پس از کشف آن ميدانيم که بررسیهای خود را در چه جهتی انجام دهيم، چه چيزی را بررسی کنيم و چگونه نتيجه بررسیهای خود را طبقهبندی نماييم. در نتيجه، پيشرفت در اين زمينه بسيار سريعتر از زمان مورگان شده است.
(تا بخش نهایی که با انالیز سوره طویل، فقهی و شرعی "البقره" همراه خواهد بود و احتمالاً دو هفته پس ارائه خواهد گشت؛ خدا حافظ . شاد و پیروز باشید!)
+++++++++++++
رویکرد ها :
1 ـ کتاب معنای قرآن (جلد اول) را از اینجا دانلود فرمائید:
http://ariaye.com/ketab/eftekhar/eftekhar4.pdf
2 ـ ـ قسمت های پیشینه این بحث:
ـ آیا پیامبر اسلام "کاتب حدیث" و "حافظ حدیث" داشت؟
http://www.kokchapress.com/index.php/society/culture/3189-آیا-پیامبر-اسلام-کاتب-حدیث-و-حافظ-حدیث-داشت؟
ـ آیا احکام قرآن؛ تابع "زمان" و "مکان" هست؛ نیست؟
http://www.ariaye.com/dari10/siasi/eftekhar7.html
ـ سیمای تاریخی و تکامل معاشی و عقلی مخاطبان قرآن
http://www.vatandar.at/eftkhar161.htm
ـ آیا قرآن از آیات بیشتر خداوندی در کتابی برتر سخن نمی گوید؟
http://voiceofwomenafg.blogspot.in/2013/06/blog-post_16.html
ـ اگر قرآن غیر عربی می بود؛ عرب ها به آن ایمان نمی آوردند!
http://www.afghanmaug.net/index.php/-mainmenu-32/1799-2013-06-23-14-31-59
ـ بازتاب تصورات آرمانی بدویان شبه جزیره بیابانی عرب
http://www.firouzkoh.com/read.php?id=1072
ضمناً به اطلاع میرسانم که خوشبختانه این سری تحلیلات و سایر آثار این کمترین؛ در ویب سایت های متعدد افغانی اقبال نشر می یابند و سایت های چون رسانه نور؛ آنها را در صفحات اختصاصی منسجم نموده و به شکل پی دی ایف خدمت عزیزان همیشه حاضر و مهیا دارند:
http://nuroddin.de/artikel%20von%20aleme%20eftekhar/werken%20von%20aleme%20eftekhar.htm