يگانه گى نيروهاى داد خواه در كجا مى لنگد؟

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

 غرزى لايق

 د مينې لار اوږده ده، په ورو ورو به سره ځو

بې چيغو ، بې ځګېرويو ،بې نارو به سرو ځو

اين يادداشت بر قرينه ى  زنجيره ى گفتگو هايى فيسبوكى نوشته شده كه در اين اواخر ميان گروه ها و ساختار هاى گونه گون سياسى در برگه هاى فيسبوكى بازتاب يافته است.  

 

غبار گمانه زنى ها پيرامون راه نا پيداى پس از سال ٢٠١٤ افكار همه گان و به ويژه روشن انديشان افغان را چنان در خود پيچيده كه گويى پس از فرداى ٢٠١٤ و "بيرون رفت" نيرو هاى جنگى ناتو و امريكا از كشور فاجعه سال ١٩٩٢ بار ديگر تكرار خواهد شد. دستپاچه گى دولتمردان و واكنشهاى هستريك و نا متعارف حامد كرزى در برابر شركاى جهانى اش بر ناباورى ها در كشور مى افزايد. رسانه هاى بيرونى نيز بالاى شعله هاى چنين پيشداورى ها پيهم تيل پاشى ميكنند و براى زايش دلهره و هراس ميان مردم به ابعاد جنگ روانى گسترش ميدهند.  من، همچو بسيارى ها به تكرار سناريوى غم انگيز همسان با سال ١٩٩٢ باور نه دارم و اين بى باورى، هرگاه فاجعه جهانى پيش نيايد، داراى پايه هاى كافى استدلال ميباشد. 

 

يكى از پيش زمينه هاى كه چنين برداشتها و داورى ها را ريشه مى بخشد در شكست پروژه اى دموكراتيزه سازى حيات سياسى كشور و كوتاه آمدن در تأمين ثبات در دولتدارى و اداره پس از بن اول ترجمه شده ميتواند كه طى ده سال و اندى پيآمدهاى شايسته نه داشته و در جامعه و مردم اعتماد به وجود نه آورده است. دولت و دولتمردان طى ده سال اخير در پياده كردن  تعهداتشان ناكاره به در آمده و تمام منابع و فرصتهاى به دست آمده را به هدر داده اند. جامعه افغانى هيچگاه در گذشته با چنين پاشيده گى و بى باورى نسبت به فردا سردچار نه بوده است: نا به سامانى سياسى، بى باورى قومى، بى ايمانى به آينده... ويژه اى زمان ماست. 

 

اما آن چيزى كه بيشتر مايه نگرانى است، وضعيت سردرگم و پراگنده گى مدهش در رده هاى آگاهان و نيروهاى ترقى پسند افغان است كه يگانه گى آن در پيآمد پيشآمد هاى سه دهه اخير بيشترين صدمه را برداشته است. من مايل نيستم كه از "چپ" و "راست" در فعل و انفعالات جارى كشور حرف بزنم، چه اين مرز هارا، و نه تنها اين مرزهارا، بلكه انبوهى از مقولات و مفاهيم جامعه شناسى را نه ميشود با راحتى با سنجه هاى كهنه شده و تأريخ تير شده ديروزى وزن كرد و يا درمان درد هاى جارى كشور را در لابلاى نسخه هاى تنها "چپ" و يا تنها "راست" پيگيرى نمود. راه پرخم و پيچ طى شده ى دهه ى اخير به روشنى نشان داد كه "چپ" و "راست" عنعنوى در فرآيندهاى سياسى كشور ناتوانى خودرا به نمايش گذاشته، از اسارت در چنگ پايه هاى آغازين انديشوى نه رهيده، در تجديد آرايش ساختار و تشكيلات خويش بى استعداد به درآمده و هنوز بالاى بستر "ايده آلهاى" ناكاره ى سالهاى جنگ سرد لميده اند.

 

رد يابى پيش زمينه هايى كه يگانه گى جنبش روشنفكرى افغانى را ويران ساخته و سد راه نزديكى گروه ها و ساختار هاى گونه گون ترقى پسندان و روشن انديشان كشور براى پايه گذارى يك نيروى تأثيرگذار سراسرى در فرآيندهاى سياسى ميگردد، بايد در سرخط بحثهاى زمان ما جا داشته باشد. شكست تلاشهاى بازمانده گان حزب زوال يافته اى دموكراتيك خلق/ وطن را ميتوان به مثابه الگوى مناسب در بستر همين بحث نمونه برادرى كرد. چكيده ها و جزائر جدا شده از بدنه اى همان حزب طى تمام مدت پس از فروپاشى آن از سال ١٩٩٢ تا روزهاى ما بيكاره گى خودرا در زايش دوباره و ساخت وبافت يگانه گى نيروهاى پراگنده اى همان ساختار به كرات به نمايش گذاشته و در پايه ريزى يك انديشه واحد كه زمينه ى به هم پيوستن حداقل نيرو هاى پراگنده "خودى" را آماده سازد، كوتاه آمدند. اين بدنه ى جنبش داد خواه هنوز از تارهاى وابسته گى به دگمهاى ديروزى رهايى نه يافته و انتقاد پايان ناپذير از ديروز، آنهم در بند خوشبينى ها و بد بينى هاى فردى از اين چهره و يا آن چهره، اين ساختار و آن ساختار، اين مشى و آن مشى در اجنداى بحثهاى امروزى شان چربى ميكند؛ اينها هنوز مأموريت خودرا در جنگ صداقت و يا خيانت اين رهبر و آن رهبر خاك شده به پايان نه رسانده اند؛ اينها هنوز از چنگ روشها و سليقه هاى مردود گذشته رهايى نه يافته اند؛ اينها در زايش يك انديشه فراگير براى جنبش دادخواه كشور ناكام بوده اند؛ اينها نه توانستند اعتماد مردم را در راه تشكل يك اپوزيسيون فعال و فراگيردر كشور كسب نمايند؛ و در سرانجام اينها نيروى متشكل و بزرگ سياسى را كه تجارب گسترده و چندين ساله ى ساختارى و نيز حاكميت را با خود داشت از اعتبار ساقط ساختند.   

 

آرمان دوباره سازى آن ساختار فروپاشيده كه چون شبهى بالاى روان هزاران سرسپرده آن حزب سرگردان است، تلاش ها در اين مسير راه به بيراهه برده و طى قريب بيست سال از نابودى آن حزب فضاى مكدر بد گمانى ها و بى باورى ها بر دماغ هاى رده ها و نخبه گان آن حزب سنگينى ميكند. ده ها سازمان و تشكل برخاسته از بدنه همان حزب كه هر كدام به گونه و شيوه اى خود در مسابقه ى غضب  "افتخارات" و "سربلندى" هاى همان حزب يكى از ديگر پيشى ميگيرند، با برنامه ها و اساسنامه هاى خويش تصوير همان ساختار توتاليتار و خشن را در خاطره ها زنده ميسازند. چنان مى پندارى كه زمان براى چنين سياستمردان در همان سالهاى هشتاد و نود توقف كرده است. فروپاشى آن حزب پس از سقوط حاكميت آن حزب اثرات ناگوار بالاى تمام جنبش ترقى پسند و داد خواه كشور به جا گذاشت و در راه پراگنده گى نيروهاى وطنپرست بهانه اى خوب به دست داد.  

 

سه چهار دهه جنگ و آشوبهاى پيهم سياسى، اجتماعى- اقتصادى و فرهنگى باعث دگرگونى هاى گسترده و ژرف در سراپاى زنده گى جامعه گرديده، استناد هاى سنتى حاكميتها و در كُل معنوىت  جامعه را برهم زده ، ارزشها و سنجه هاى تازه را به ميدان انديشه و عمل پيشكشيده و يك نسل جديد از افغانها را با گرايشات و انتظارات نو به عرصه ى سيال زنده گى اجتماعى پرتاب كرده است. جامعه افغانى، منافع و ثروتهاى آن بالاى ميز آزمايش جهانخواران سيرى ناپذير به سلاخى گرفته شده است. زمان ما بيش از اين گنجايش  پذيرش شعار ها و انديشه هاى پيشين را در هر رنگ و قالب ساختارى نه دارد. هيچ ساختار سياسى، چه "چپ" و چه "راست"، چه تندگرا و چه كند گرا، چه ميانه رو و چه در نيمه راه نه ميتواند در چوكات برنامه ها، ساختار ها و سليقه هاى ديروزى و با تكيه بر سربلندى هاى سى چهل سال پيش در فرآيند هاى سياسى و اجتماعى امروز جايگاه پر رنگ داشته باشند.

 

جامعه امروز افغانى با چالشهاى روبروست كه هيچگاه در گذشته مانند آنها را آزمايش نه كرده است. جامعه افغانى امروز با پديده هاى تازه ى سياسى، اجتماعى، فرهنگى، قومى-اتنيكى، مذهبى و منطقوى- جهانى دست و پنجه نرم ميكند كه ديروز حتى در تصور روشن انديش افغان نه مى گنجيد؛ جامعه افغانى امروز با چلنج  مدهش تسلط فرهنگ و ارزشهاى مردم ستيز سرمايه جهانى و اخلاق دنياى سرمايه روبروست كه هيچ نمونه ى در پيشينه تأريخ كشور نه دارد؛  همبسته گى قومى و عقيدتى مردم چنان آسيب ديده است كه يگانه گى يك وطن سربلند و يگانه را تا مرز شكننده گى كشانده به شيفته هاى تجزيه افغانستان و نيروهاى فرار از مركز جرئت و شهامت پيشكشيدن شعار تجزيه ى وطن واحد مارا مساعد ساخته است؛ درز طبقاتى ميان دارا و نادار و تقسيم جامعه به ثروتمند و فقير هيچگاه به اين گستره و ژرفا نه بوده است؛ تسلط دين گرايى تند گرا و چيره گى لجام گسيخته ى آن بر همه شئون زنده گى جامعه بى مانند است؛ حضور و نفوذ بى شرم و بى مرز همسايه ها در كليدى ترين جايگاه هاى قدرت دولتى در تمام تأريخ كشور بى مثال است؛   

 

ناديده گرفتن و يا كم بها دادن همين پديده هاى نو در زنده گى جامعه و بى كفايتى در باسازى ديدگاه ها و انديشه ها و بازنگرى شيوه هاى كار تشكيلاتى، ساختار هاى ياد شده را از ميدان كارزار جارى سياسى گوشه نگهداشته و در فرجام به ساده گى آنهارا اسير سليقه هاى چند چهره ى پاپوليست و اراده گراى خارج نشين ساخته است. بحث هاى داغ در ميان اين حلقه ها در حقانيت اين و يا آن ساختار محدود گرديده و چنان به نظر ميآيد كه در گير و دارهاى زمان ما پى ريزى يك ساختار حزبى، با هر شكل و شمايل و با هر طول عرض، از وسيله به هدف گذار نموده است. در بحثهاى جارى ميان اين گروه ها حسابدهى گروپى بر گفتمان روى منافع فراگير وطنى برترى دارد.  

 

اين پراگنده گى و چند دسته گى به پيمانه هاى گونه گون ويژه ى تمام نيروها و جمعيتهاى روشن انديش و ترقى پسند افغانستان طى دو سه دهه اخيراست كه توان و استعداد باسازى و نوسازى از رده هاى سپاه بزرگ آگاهان كشور را دزديده، سد راه كنار آمدن ها و همبسته گى آنها گرديده و ميدان داغ مبارزه ى سياسى را براى نيروهاى عقبگرا و اسلام سياسى در تبانى با جنگ سالاران و قاتلين مردم خالى ميگذارند. انكشاف حوادث در كشور و اطراف آن  به حضور زنده، متشكل و تأثيرگذار نيروهاى مترقى و دموكرات در حيات سياسى كشور نياز جدى دارد. 

 

ناديده نه بايد گرفت كه يكى از زمينه هاى ناكامى تلاشهاى نيروهاى ترقى پسند كشور در شكست برنامه هاى اجتماعى - اقتصادى حاكميت و پشتيبان هاى جهانى شان قابل ترجمه است.  ما طى دهه ى حضور غرب گواه فرآيندهايى ميباشيم كه دموكراسى با چه دشوارى ها در كشور راه خويشرا باز مينمايد. بورژوازى در جامعه، چنانچه پيشبينى ميگرديد، هنوز به نيروى مسلط اجتماعى مبدل نه گرديده است. هرگاه چنين باشد، پس نياز به زايش ايديولوژيى كه در دفاع از منافع اين نيرو قرار داشته باشد نيز به وجود نيآمده است. به حرف ديگر، نه بود ايديولوژيى كه به رشد بورژوا- دموكراتيك افغانستان تحرك بخشد عامل نخستين افزايش نيروى هاى اسلامگرا و پويايى تلاشهاى آنها به شمار ميرود. از همينجاست كه نيروهاى دموكراتيك در افغانستان تا امروز با دشوارى هاى بزرگ دست و پنجه نرم ميكنند. اما اين يك روى سكه است. 

 

بازمانده گان همان حزب نگون بخت و طلايه داران نسل دوم آن در پى تلاشهاى زنجيره يى شان نه توانستند حداقل نزديكى ميان پارچه هاى همان حزب را تأمين كنند. نقش و تأثير رهبران سنتى آن حزب، تكيه بر ارزشهاى كهنه شده ى آغازين، اميد هاى واهى برگشت به ديروز "رويايى"، دورى و فاصله از جنبش سيال ضد جنگ، فساد و مافيا، اين ساختار ها را در گرو چند شعار تأريخ تير شده و وفاداراى به رهبر هاى در خاك خفته ى همان برهه اسير ساخته و از نياز هاى زمان ما به دور نگهداشته است. بيشترين سازماندهنده گان اين گروه هاى كوچك، بيرون از وطن و در مهاجرت دوامدار به سربرده و حتى آرزوى برگشت دوباره به وطن و شريك ساختن سرنوشت خود با جنبش ترقى خواهانه را نه داشته و در تلاش اند تا حركتهاى حلقات حزبى در كشور را از بيرون  گروگان نگهداشته  و ساختار هاى درون كشور را از بيرون رهنمايى و دايركت نمايند. 

 

هيچ دليلى شايسته وجود نه دارد كه به كار ساختارى به غرض اهداف سياسى در بيرون از كشور سرگرم شد، در حاليكه پيش زمينه هاى چنين حركت ها در چهارچوب قوانين در داخل كشور آماده شده است؛ اداره و رهبرى ساختار ها و تشكلات حزبى داخل كشور از بيرون و به يارى گروه ها و كميته ها و نيز چهره هاى نامدار و بى نام خارج نشين قابل توجيه نيست؛ هيچ برنامه و مشى سياسى ترتيب و تنظيم شده در بيرون از كشور كه بوى وطنى از آن به مشام نه رسد، در جنبش جارى كشور خريدار نه داشته و به حيث نسخه هاى بى اثر در هوا معلق خواهند ماند؛ هيچ رهبرى كه دوشادوش ساختار ها و سازمانهاى درون كشور حضور دايمى و زنده نه داشته باشد، اعتماد به وجود نياورده و كار سازمانهاى داخل كشور را جداً آسيب پذير ميسازد. 

 

جنبش ترقى پسند و داد خواه كشور به يك بازنگرى بنيادى و همه جانبه نيازمند است تا از بن بست جارى سربيرون آورده و در مبارزه با نيروهاى تشكل يافته و ستيزه جوى كه در لفافه ى دين خودرا پيچيده اند، توان ايستاده گى به دست آورد.