این هفته نامه، پایه های نظام مردم سالاری را در جرمنی نیرومند ساخت
-۱-
نگاهی به گذشته
کهن ترین سندی که در مورد جرمنان تا اکنون به دست آمده است، یاد داشت های ژول سزار ( سال نهم پیش از عیسا) می باشد.
او هنگام گذشت و عبور از جنوب جرمنی کنونی، برای گشایش و فتح فرانسه، با قبیله های گوناگون جرمن رو به رو شد.
نکتهٔ جالبی که در این یاد داشت ها می توان دید، ساختار قدرت در میان این قبیله گان می باشد. در میان قبیله گان جرمن، به جای فرد ریش سپید، جنگجوی نیرومندی، قرار داشت.
البته این تاسیتوس، Tacitus تاریخنگار رومی بود که با نوشتن اثری به نام جرمنیاGermania تصویر تمام قد این قوم را با تمام ریزه کاری هایش، به صورت دقیق ترسیم می نماید. او این اثر را در سال ۹۸ ع. نوشت.
این ساختار اولی، در ناخودآگاه این مردم باقی ماند. اوج این امر را می توان در دوران نازیزم به روشنی دید.
به هر روی.
پس از جنگ جهانی دوم
با پایان جنگ دوم جهانی در بهار سال ۱۹۴۵ع. که جرمنان آن را ٫٫ لحظهٔ صفر،، می خوانند، بدترین روزگاری بر سر این مردم، پس از برخوردهای معروف به ٫٫جنگ های سی سال،، سایه گسترد. در ظاهر امر، جنگ های سی سال (۱۶۴۸-۱۶۱۸) میان گروه های مذهبی کاتولیک و پروتستانت مربوط به دین عیسایی، در درون شاهنشاهی یا امپراتوری ٫٫ روم مقدس،، جریان یافت. اما، همه به این باور اند که جنگ های یاد شده در خط برخورد های سیاسی و ایجاد توازن میان نیرو ها، در چارچوب این شاهنشاهی صورت گرفت.
جرمنی در چنگال اشغال فاتحان قرار گرفت. در برابر آنان دو راه با گزینش دشوار قرار داشتند: باز سازی و گذاردن نقطهٔ پایان به میراث شوم نازی و برداشت گام به سوی سر و سامان دادن ساختار مردم سالار.
با اندوه که روسان در بخش اشغالی شان ٫٫ شرق جرمنی،، همان مدل سیاسی ـ اقتصادی خویش را که فاصلهٔ ژرفی با مردم سالاری داشت، پیاده کردند.
در بخش دیگر، در خط بازسازی با یاری ا. م. ا که در وجود ٫٫ پلان مارشال،، تبلور یافت، همراه با دیگر فاتحان، به جرمنی یاری رسانده شد تا چون٫٫ مرغ آتش،، از خاکستر ویرانی، قد بلند نموده و پرواز نماید.
در بخش ساختار مردم سالاری، سال ۱۹۴۷ع. درب گزینش و انتخاب از ساختار محلی گرفته تا مقام های ارشد، را به روی مردم باز نمود. این امر، تا ساختاری برای به میان آوردن خاکهٔ قانون اساسی که به نام ٫٫ اصولنامهٔ اساسی،، یاد می گردد، ادامه یافت. همین اصول اساسی ارزش هایی را نهادینه ساخت که آن ها را می توان تکیه گاه مردم سالاری خواند.
جرمنان، در اگست سال ۱۹۴۹ع. برای گزینش شورای ملیی رای دادند. پس تر، ادنایر، رهبر حزب دموکرات مسیح، مرد هفتاد ساله یی که تبلور از یک چهرهٔ پدر سالار بود، به حیث صدراعظم برگزیده شد.
این امر در حالی صورت گرفت که جرمنی از تجربه های ناکام انقلاب مارچ (۱۸۴۸ع.)، بعد جمهوری وایمار (۱۹۳۳-۱۹۱۹) و فراز و نشیب های سوسیالیزم ملی، یهودی کشی که بیان آن در واژهٔ هولوکـُست تبلور یافته است ( واژهٔ هولوکست، یک لغت عبری است و معنای قربانی در محراب باور، را می دهد.) و جنگ جهانی دوم با تن پـُرزخم گذر کرده بود.
به یاد داریم که در این رسته چگونه جمهوری وایمار، در چنگال بیرحم نازیان قربانی گردید.
یکی از دلیل های که نهاد های نو ساختار مردم سالاری ـ با وجود ناتوانی سنت مردم سالاری در کشور ـ آرام آرام شکل گرفت، یاری فاتحان ـ همه ـ پس از ۱۹۴۵ع. می باشد.
نکتهٔ بسیار شگفت انگیز دیگر این بود که جرمنان، پس از آن که در سپیدهٔ شکست بزرگ، از خواب بیدار شدند، چنان شگفت زده و نادم بودند که تمام تلاش خویش را در این خط که بار دیگر این تراژیدی ویرانگر تکرار نشود، به خرچ دادند.
این امر دیگر روشن است که در نتیجهٔ این تلاش ها، ساختار مردم سالاری ریشه های محکم در روان مردم دواند. مهم ترین نکته در این زمینه، ضمانتی بود که از سوی قانون اساسی برای عدم بازگشت نظام سیاسی اقتدار گرا، داده شده است.
پیروزی مردم سالاری به سببی به شدت پُراهمیت می باشد که این کشور دوران سیاه نازیزم را از سر گذرانده است. این کشور هم چنان با مقایسه با همسایگان، دارای نظام خان سالاری دراز مدتی بود. به ساده گی می توان گفت که ساختار سیاسیی را که بسمارک (۱۸۸۶ع.) بنیاد گذاشت، با آن که عنصر های کمرنگ مردم سالاری در آن دیده می شد، به شدت اقتدار گرا بود. در آن همچنان شاهزاده گان، جنرالان و دیوانیان فرمان می راندند. جمهوری وایمار، با آن که روی به سوی یک نظام مردم سالار تمام عیار داشت، اما، این جمهوری جوان در برابر کوهی از درد سرها، رو به رو شد. نکتهٔ جالب دیگر این است که جامعهٔ سیاسی کشور، به دو قطب افراطی با دیدگاه کمونیستی و سوسیالیزم ملی، تقسیم شد.
در این زمان در انتخابات سال ۱۹۳۳ع. نازیان ۳۷ درصد رای را به دست آورده و به تنهایی به نیروی مسلط بدل شدند. هیتلر با استفاده از ماده یی در قانون اساسی وایمار، حالت ویژه یی را اعلام کرد و بر اریکهٔ قدرت بدون رقیب سوار شد.
اکنون با استفاده از تجربه های تلخ یاد شده ٫٫ اصول اساسی،، را می توان تکیه گاه نیرومندی برای نگه داری آزادی های اساسی خواند. این قانون با روشنی جلو ظهور نیروهای افراطی و ضد مردم سالاری ـ از هر رنگی که باشند - را سد می سازد.
در نتیجهٔ این امر، سیاست در جرمنی پس از جنگ، نشان داد که از سطح عالی ثبات بر خوردار است.
البته این نکته را باید یادآور شد که این سند سنگپایه یی در برابر باد های توفندهٔ ناموافق قرار گرفته و با توانمندی از اصل های اساسی که در شاه نگینش، آزادی، به ویژه آزادی بیان، قرار دارد، پاسداری و دفاع نمود.
این را باید یادآور شویم که تک تک مردم، به ویژه رسانه های همگانی که چون وجدان بیدار و سگ پاسبان آزادی های اولی مردم اند، نقش مهمی در شکل گیری این ساختار داشته است.
٫٫ اشپیگل،، آینهٔ مقاومت در برابر یورش بر آزادی بیان
یکی از برجسته ترین نمونه ها، مقاومت هفته نامهٔ ٫٫ شپیگل،، یا ٫٫آينه،، در پاسداری از آزادی بیان می باشد.
این رخداد و یا حادثه به نام ٫٫ مسالهٔ اشپیگل،، معروف گردید.
این رخداد را بسیاری٫٫ نقطه چرخشی،، در روند مردم سالاری در جرمنی می دانند. از آن زمان با آن که درست نیم سده می گذرد، اما، در وجدان بیدار جامعه نقش همیشگی خویش را به جای گذارده است.
درست پنجاه سال پیش، نیروهای پولیس جرمنی بر دفتر اشپیگل، یورش بردند و برخی از روزنامه نگارهای دست اول رابه بند کشیدند.
این کار سبب شد تا حکومت آن زمان، همراه با وزیر دفاع پُرقدرتش، راه سقوط را در پیش بگیرند.
در این مورد نگاهی به خود شپیگل، می اندازم:
٫٫این یورش را با نام رمزی ٫٫ خرمگس،، ، ٫٫مگس،، و ٫٫ زنبور،، روی دست گرفتند. پنج گروه با نام های رمزی ٫٫مسابقه های پنجگانه،، ، ٫٫ آینشتاین،، و رمزنام های همانندی، به وسیلهٔ ٫٫ ادارهٔ خدمات ضد جاسوسی اردو،، یکی از سه ادارهٔ اطلاعاتی فدرال که آن را ٫٫ ویرانگری،، می خوانند، برای شکار آماده شدند.
این رخداد که در ماه اکتوبر ۱۹۶۲ع. در جرمنی غرب، شکل گرفت به قصهٔ پُر هیجان جاسوسی به قلم جان لی کرری، که در همان زمان روی اثرش به نام ٫٫ جاسوسی که از سرما سرزد،، و بعد به کتاب پُرفروشی بدل شد، شباهت زیاد داشت. در آن زمان که اوج جنگ سرد بود، دستگاه استخباراتی جرمنی می پنداشت که به صورت واقعی یک مساله پُرتوطیه یی را که دارای بُعد های بزرگ می باشد، دنبال می نماید. آنان چنین می پنداشتند که رودلف آوگشتاین، بینادگذار اشپیگل، ( با نام رمزی خرمگس) همراه خبرنگاران این هفته نامه، به شمول کونارد اهلرز (با نام رمزی مگس) و هانس شملز (با نام رمزی زنبور) پرده از راز های سر به مهر اردوی جرمنی برداشته و به آن خیانت کرده اند.
در نتیجه، این کار که به نام ٫٫ مسالهٔ اشپیگل،، معروف گردید، سبب برطرفی وزیر دفاع گردید، شهرت اشپیگل را در سراسر جهان پهن نمود و به نقطه چرخشی در تاریخ جرمنی پس از جنگ، در روند مردمسالاری بدل شد.
جالب است که این برنامهٔ به دقت سر و سامان یافته توسط دستگاه ضد جاسوسی، از همان آغاز با اشتباه بزرگ و خبط، همراه گردید. روز جمعه، ۲۶ اکتوبر، ساعت ۱۸ و ۱۵، یک مرد آراسته یی از فروشگاهی در دوسلدورف بر زیر باران شدیدی، سوار مرسدسش شد. او زیر بغلش بستهٔ کباب روز یکشنبه را گذاشته بود. در همین لحظه او را افسری از ٫٫دفتر پولیس جنایی فدرال، متوقف ساخت.
پولیس به شدت باور داشت که آوگشتاین، راگرفتار نموده است. به هر حال، مرسدس در برابر دفتر اشپیگل در دوسلدورف، با شمارهٔ هامبورگ ایستاده بود. همه به هم می خواندند: آوگشتاین در هامبورگ جایی که دفتر مرکزی اشپیگل قرار داشت، زنده گی می کرد و هم چنان اقامتگاه دومی در دوسلدورف داشت.
اما، از همان پرسش اول، این مرد، به شدت یادآور شد که آوگشتاین، نیست. او تاکید می نمود که نامش اریش فیشر، است و گردآورندهٔ اعلان ها در شپیگل می باشد. اما، او چیزی را ثابت کرده نمی توانست، زیرا شناسنامه و چهره نمایش را با خود نداشت.
یکی از مستنطقان با بی صبری گفت، ٫٫ اقرار کن که فیشر نیستی و خود و ما را از شر این هوای بارانی نجات بده،، فیشر با لحن تند طنز آمیز اصرار می ورزید. او پرسید،٫٫ اگر من اقرار کنم، وقت کم تری را در بر می گیرد؟!،،
پیش از آن که این اشتباه روشن گردد، دو ساعت پوره را در بر گرفت. جالب است که این فیشر مردنی و لاغر، ۱۵ سال هم از آوگشتاین، کم تر عمر داشت.
یورش بر آزادی مطبوعات
به این گونه بزرگ ترین رسوایی سیاسی در تاریخ جرمنی پس از جنگ دوم جهانی، با چنان اشتباه ها و خبط هایی همراه شد که سبب شکل گیری زنجیر درازی از اشتباه های دیگری شد. به صورت نمونه، مستنطقان چپرکت های خواب فرزندان کلاوس جاکوبی، سر دبیر اشپیگل راتلاشی نمودند و رسم های آنان را به حیث سند، گرفتند. پولیس، در رخداد دیگر، موتری را در سراسر هامبورگ تا آن گاهی تعقیب نمود که به باغ های عمومی رسید. کسی که از موتر پایین شد، باز هم آوگشتاین، متهم نبود. او بل یک سر کارگر ساختمانی بود و بس.
این رویداد، به ماموران پولیس کیستون ( این ها به چهره پولیسان ناتوان که در فلم های صامت ظاهر می شدند، گفته می شود.) بیش تر همانندی دارند تا ناول لی کرری. اما، اتهام ها چنین گسترده بود، عملیات چنان در سطح بالای مقام ها به راه افتاد و چنان انباشته از دروغ ها، نیم راست ها و نیم دروغ ها از سوی حزب ها بود که کارکنان اشپیگل و بسیاری کسان در جرمنی هرگز نمی اندیشیدند که این یک بازی مسخره آمیز است.
دولت هیچگاه در تاریخ پس از جنگ دوم جهانی در جرمنی غرب، چنان برخورد ناجایزی در برابر روزنامه نگاران، ننموده بود. هم چنان هیچ گاهی مردم، نارضایتی خویش را با چنان نیروی پُرسر و صدا در سرک ها و خیابان های جرمنی غرب، سر نداده بودند. شاگردان و محصلان، خلاف اتحاد محافظه کاران و چپگرایان، دست به چنان پرخاش علیه یورش بر آزادی مطبوعات نزده بودند. به این گونه، مسالهٔ رسانه های گروهی به یک رسوایی درون حکومت بدل شد. این امر سبب شد تا بعد ها، حکومت کونارد ادناور سقوط نماید و موجب استعفای فرانس جوزف اشتراوس، وزیر دفاع و پُرقدرت ترین عضو کابینه اش، گردد.
همه چیز با جرقه یی از گزارش به شدت مشرح و دقیق اشپیگل که در شمارهٔ مورخ ۸ اکتوبر ۱۹۶۲ع. به دست نشر سپرده شد، آتش گرفت. کونارد اهلرز و هانس شملز، در بررسی ۱۷ صفحه یی خویش، حال و ضع نیروهای مسلح را در اردو، به بررسی گرفته بودند. آنان به یک نتیجهٔ هوشدار دهنده یی رسیدند. آنان با نگاهی به بررسی ادارهٔ عالی فرماندهی ناتو، به این نتیجه رسیدند که اردوی جرمنی برای دفاع از کشور ٫٫ نیمه آماده،، می باشد. در آن کمبود جنگ افزار، سربازان و به ویژه داشتن هدف رزم آریانه و یا استراتجی، به شدت احساس می گردد. تمرین های جنگی ناتو زیر نام ٫٫فالکس ۶۲،، که چندد وقت پیش به راه انداخته شده بود، بیانگر این واقعیت بود که خط های دفاعی جرمنی غرب، در صورت یورش رژیم کمونیستی شرق، به زودی فرو می ریزند و زیر پای می گردند.
به هر حال، برخی از دبیران اشپیگل، این نوشته راخسته کننده و ملال آور می دانستند، اما، هرگز سردرد آفرین نمی پنداشتند. این گونه مساله ها در شماره های ویژهٔ روز های یکشنبه، نیز همیشه به دست نشر سپرده شده بودند، بدون این که نتیجه های بدی را به همراه آورده باشند. این بار هم در آغاز واکنش تندی به همراه نیاورد. نی بحث عمومیی در مورد به راه افتاد و نی به جز جز مساله پرداخته شد. اما، مخالفان مجله، در عقب پرده برای اقدامی تیاری می گرفتند.
افتراح و تهمتی به نام ٫٫ دهشت افگنی روزنامه نگاری،،
یکی از این فتنه گران، فردریش آوگوست فون در هایت، پروفیسر دست راستی در رشتهٔ حقوق در شهر ورزبورگ بود. او هم چنان در انجمن روحانیان ارتجاعی که هدف شان ٫٫ نجات،، مسیحت غرب بود، عضویت داشت. حالا او می دید که ماموریت دارد تا از غرب در برابر اشپیگل، پاسداری نماید. او روز ۱۱ اکتوبر، شکوه نامهٔ جنایی علیه مجله به دفتر مدعی العموم ، سپرد و آن را به خیانت متهم نمود.
جالب است که این اداره چند روز پیش خود به این کار دست یازیده بود. این اداره به صورت نامستقیم هاینریش وندر، یکی از خبره گان قضایی را موظف ساخت تا بررسی نماید که اسرار دولتی افشا شده است یا نی؟ اما، وندر در دفتر حقوق جنایی وزارت دفاع، که در راسش اشتراوس، وزیری که این نوشته او را آماج قرار داده بود، قرار داشت، کار می کرد. به این گونه آیا وندر می توانست دید عینی و واقعییی را ارایه بدارد؟
در کنار این کار، وندر که به تازه گی وارد این دفتر شده بود، پیش تر هیچ گاهی دیدگاه خبره یی را در مورد مساله های نظامی ارایه نکرده بود. با این هم او به زودی به باور خودش به نتیجه هایی دست یافته بود. پس از گذشت یک هفته از نشر این مقاله در اشپیگل، او ادعا کرد که در اثر این نوشته به تعداد ۴۲ راز افشا گردیده است.
در میان این راز ها، یکی هم نام کسی بود که کار دیگری جز این که نقش وزیر دفاع را در جربان مانور ٫٫ فاللکس،، بازی نموده بود، انجام نداده بود.
اوندر، سطح اسرار را چنان پایین آورده بود که تعریف جدی از راز دولت، در هاله یی از ابهام پیچیده گردید. او چنان آگاهی هایی را به هم بافت که به ساده گی می توانست نام خیانت را بر آن ها بگذارد. این آدم خبره، آمری داشت که به ساده گی در پشت پرده، فشار نیرومندی بر مساله وارد کرده می توانست. این آمر، کس دیگری جز اشتراوس نبود. او پس از خواندن این نوشته، با شعار نبرد علیه ٫٫ دهشت افگنی روزنامه نگاری،، که اشپیکل مرتکبش شده بود، وارد میدان شد تا از بار سنگین این اهانت بیرون گردد. این امر برایش نقش مایدهٔ آسمانی را بازی کرد.
او اکنون به این فرصت دست یافته بود تا دهان مجله را که در گذشته ها هم برایش درد سر های شدیدی ایجاد کرده بود، ببندد.
ولکمار هوف، معاون اشتراوس، همراه با وندر، این خبرهٔ قضایی، روز ۲۰ اکتوبر به دفتر مدعی العموم در شهر کالسرو، رفتند.
در این جا هوف، تلاش نمود تا با دروغ های شاخدار، مدعی العمومان را قانع بسازد. او گفت که امریکاییان به شدت از گزارش اشپیگل ناراضی اند و حتا تهدید کرده اند که جرمنی را از داشتن دسترسی به راز های ناتو درآینده، محروم سازند.
یورش نیروی پولیس بر دفتر مرکزی اشپیگل
دیدار اثر خویش را بر جای گذارد. مدعی العمویان فدرال در این خط قرار گرفتند و به روز ۲۳ اکتوبر، قاضیی در محکمهٔ عدالت فدرال، سند دستگیری و بررسی را صادر نمود. گروه های اصلی بررسیگر چون: ولفگنگ شتمبرگر، وزیر عدلیه، ادارهٔ پاسداری از قانون اساسی، اداره های خدمات اطلاعاتی داخلی و خارجی، به وسیله فشار از سوی وزارت دفاع، به حاشیه رانده شدند. هوف و مدعی العمویان فدرال، مساله را به آدمانی مورد اعتماد شان که در به اصطلاح دفتر پولیس جنایی و ادارهٔ خدمات نظامی قرار داشتند، سپردند.
پس از برخورد سرگیچ کننده در دوسلدورف به روز ۲۶ اکتوبر، عملیات زیر فشار زمان قرار گرفت. بررسیگران از این امر هراس داشتند که مبادا که فیشر، این چهرهٔ ٫٫ اشتباهی،، اوگشتاین، مساله را به گوش آوگشتاین واقعی برساند. به همین دلیل برآن شدند تا دست به اقدام فوری بزنند.
درست در ساعت۲۱ و سی دقیقهٔ همان روز، گروهی از پولیسان به رهبری کارل شوس، بر دفتر مرکزی اشپیگل در هامبورگ، درحالی که شورای دبیران بر نشر شمارهٔ جدید کار می کردند، یورش برد. پولیسان ساختمان دفتر را محاصره کردند. پیش تر، ۱۱۷ اتاق این ساختمان اشغال گردیده بودند. تماس تلفونی اجازه نبود، و کار نشریه با توقف کامل رو به رو شد. تمام اتاق های باید تخلیه و مهر و موم می شدند. پیوند روزنامه نگاران با جهان خارج بریده شد.
بازی موش و پشک آغاز گردید. کارکنان دست به پرخاش و اعتراض زدند، در حالی که یک دبیر در تشناب پُت شد و با خارج تماس گرفت. کار عکاسان متوقف ساخته شد. یکی از آنان فلم های حساس را به معاون زن لابراتوار سپرد و این زن آن ها را در پستانبندش به خارج از ساختمان به صورت قاچاق بیرون کرد. کلاوس جاکوب، سردبیر (آوگشتاین ساختمان را ترک کرده بود) پولیسان راتهدید نمود که در خواست خساره از ایشان خواهد سپرد. اما، او از شکل گیری بدترین نوع این درامه، جلوگیری نمود: کار شمارهٔ جاری پایان یافته بود. اما، ورقه های اولی را باید به قاضیی که امور را بررسی می کرد، می سپردند. این کار به شدت در خط سانسور قرار داشت، امری که قانون اساسی جرمنی را زیر پای می نمود.
زلزلهٔ سیاسی
بررسیگران همه چیز را از روک های میز تا قفسچه هایی که در آن ها پیاله و چاینک قرار داشند تا همه کنج و کنار آشپز خانه را پالیدند. باید آنان میللیون ها سند، کتاب ها، دوسیه ها، عکس ها و هر ورق کاغذ را باز می دیدند. در این راستا، سندی در روک میز بسته یی مربوط به آوگشتاین به دست آمد که گفت و گوی او را با افسر اردو در بر داشت. در پایان کار، هیچ سند و دلیلی برای این که کسی را محکوم به خیانت نماید، به دست نیامد.
دفتر اشپیگل برای مدت یک ماه در اشغال نیرو های پولیس قرار داشت. نشریه، به سببی از چاپ بیرون می برآمد که نشریه های شترن و دی سایت رقبایش، فضایی را برای کار دبیران شپیگل، در دفتر های شان فراهم ساختند. آوگشتاین در ان زمان در بند قرار داشت. مردی که افسران پولیس به همه نیرو به جستجویش بودند، همان فردایی که ساختمان اشپیگل به حلقهٔ محاصرهٔ پولیس درآمد، خویشتن را به مقام های مربوط تسلیم نمود.
آوگشتاین از همان اتاق زندان با دقت، تمام انکشاف ها را در مورد این مساله دنبال می کرد، در حالی که زمین زیر پای اشترواس، چهرهٔ مخالفش، درز بر می داشت. اشترواس با صادر کردن دستور گرفتاری اهلرز، نویسندهٔ اصلی این گزارش پُرمناقشه، از خط سرخ پایش را به بیرون گذاشت. اهلرز، روز ۲۶ اکتوبر در اسپانیا، به رخصتی به سر می برد. او را در نیم شب در استراحتگاه توررمو لاینز، گرفتار کردند. این حرکت که به شدت بیرون از ٫٫چارچوب قانون،، بود به وسیلهٔ هرمن هوشرل، وزیر داخله، صورت گرفت.
اشترواس تلاش نمود تا خود را بیگناه نشان بدهد. او به بخش اتاق نماینده گان درشورای ملی جرمنی، گفت که هیچ رابطه یی با این گرفتاری ناگهانی ندارد. در حقیقت امر او در نیم شب، به نمایندهٔ نظامی جرمنی در مادرید، تلفون نموده بود و از او خواسته بود تا اهلرز را به صورت فوری بندی کند. اشترواس ادعا کرد، ٫٫در این لحظه از سوی صدراعظم دست به این اقدام زدم،،. این یک دروغ بزرگ بود. اشتراوس ، در ادعای دیگرش مبنی بر این که آوگشتاین هم اکنون در کیوبای کمونیستی جایی که اتحاد شوروی دست به تلاشی می زند تا در جریان بحران خلیج خوکان، جنگ جهانی سوم را به راه بیندازد، به سر می برد، این بار، او شاهدروغی را بیان نموده بود.
آن گاهی که وزیر دفاع از سوی حزب سوسیال دموکرات، نیروی مخالف در آن روزها، زیر فشار قرار گرفت، مجبور شد تا حقیقت را توته به توته بیان نماید. این امر زلزلهٔ مدهش سیاسی را به راه انداخت. حزب دموکراتان ازاد، که شریک کوچک در حکومت ایتلافی ادناور، بود، از این امر نا راحت شد زیرا، وزیر عدلیه که عضو این حزب بود، در این مساله در حاشیه رانده شده بود. آنان با صدای بلند خواهان استعفای اشتراوس گردیدند. هر پنج عضو کابینه مربوط این حزب از مقام های شان در پرخاش و اعتراض به این امر، استعفای خویش را به روز ۱۹ نوامبر ارایه داشتند. ادناور مجبور شد تا کابینهٔ جدید تشکیل بدهد و اشتراوس را از آن بیرون براند.
این مانور توانست تا مقام صدارت را برای ادناور، نجات بدهد. بعدها، ادناور، پیش از آن که کار بررسی به پایان برسد با کار بُرد این سخن ها٫٫ بهره گیری از خیانت،، در شورای ملی جرمنی، در مورد اشپیگل پیشداوری نمود. آوگشتاین، از این ٫٫ خیانت،، در حالی که حزب سوسیال دموکرات، با شگفتی و بی تفاوتی به مساله می نگریست، بهره برد. او با یک نوع ناراحتی کودکانه یی بیان کرد،٫٫ مردمانی با نهادن اعلان، به من یاری رساندند. من در مورد این آدمان دید نیکویی ندارم.،،
مجله به سبب همین رسوایی گردآورندهٔ اعلان ها را از دست داد. اما، آرام آرام از این رسوایی بهره برد. خط مشترکان سیر بالایی یافت و اشپیگل ناگهان در سراسر جهان معروف و مشهور شد. اشتراوس که دیوانهٔ قدرت بود، با این قمار، چانسش را برای گرفتن مقام صدارت از دست داد. در این میانه، این آوگشتاین بود که پیروزی بزرگی را به دست آورد.
-۲-
شمیت، ٫٫ من خود در سنگر قرار خواهم گرفت،،
به باور شمیت، ٫٫ مسالهٔ اشپیگل،، ورق طلایی در تاریخ جرمنی پس از جنگ افزود.،،
در شمارهٔ دیگر اشپیگل در این مورد پس از گذشت پنجاه سال، چنین می خوانیم:
آن گونه که می دانیم، هلموت شمیت، یکی از قهرمانان زندهٔ ٫٫ مسالهٔ اشپیگل،، می باشد.
برای اشپیگل، یکی از روز های یکشنبه ماه اکتوبر ۲۰۱۲ع. لحظه ویژه یی به شمار می رفت.
در دفتر مرکزی مجله در هامبورک، در جریان دو روز پیهم، خبره گان سیاسی در مورد ٫٫ مسالٔه اشپیگل،، به گفت و گو های جدی دست زدند.
در این میان شمیت، که ۹۳ سال عمر دارد و دولت مرد شناخته شده یی می باشد، جایگاه ویژه یی داشت.
با اندوه که قهرمانان دیگر مانند: آوگشتاین، اهلرز و اشتراوس دیگر زنده نیستند.
شمیت در برابر شنونده گان با ذهن تند و تیز، با وجود سن پیشرفته، قصه تلخ این رویداد را به روشنی هر چی تمام تر باز گفت.
شمیت که به جناح چپ ح. س. د. تعلق داشت، در آن زمان به حیث وزیر خارجه در شهر ـ ایالت هامبورگ، کار می کرد. او در آن زمان با توانایی توانست تا از عصیان بی لگام محصلان جوان جلوگیری نماید و آنان را به آرامش و اندیشیدن با مغز سرد دعوت نماید.
با آن هم سال های زیادی زیر تحقیق به حیث یکی از همکاران افشای راز های دولتی بود.
این مقاله پیش از نشر از نظر شمیت گذشته بود و او توصیه نموده بود تا بر برخی نکته ها بررسی دقیقی صورت بگیرد. نویسنده گان با توجه به این امر، آن نکته ها را بار دیگر بررسی کردند.
او روز هایی را به یاد می آورد که مورد تحقیق از سوی قاضیان بررسیگر، قرار گرفت. باری از او خواستند تا برای تحقیق حاضر شود. او در پاسخ گفته بود، ٫٫برای این کار اول من را بندی نمایید.،، او در آن زمان در دفترش پرچم بزرگ جرمنی را آویخته بود. باری او به یکی از قاضیان گفته بود، ٫٫ من در کنار این پرچم ایستاده ام،،
به باور شمیت، ٫٫ مساله اشپیگل،، ورق طلایی در تاریخ جرمنی پس از جنگ است.،،
از دید او این مساله وجدان مردم کشور را بیدار ساخت و به آن نیرو بخشید.
جورج ماسکولو، دبیر کنونی اشپیگل، در پایان جلسه های گفت و گو، از او پرسید،٫٫ اگر این حادثه اکنون بار دیگر رخ بدهد، واکنش شما چی خواهد بود؟،،
شمیت با روشنی بیان داشت،٫٫ من خود در سنگر دفاع قرار خواهم گرفت.،،
Sources:
1. Ardagh, John.” Germany and the German” Penguen Books, London, 1991.
2. Spiegel Online, English Edition. October, 2012.
شهر گت تینگن، جرمنی
۱۸ ماه اکتوبر ۲۰۱۲ع.
۲۸ ماه میزان ۱۳۹۱هـ. خ.