عزیزی غزنوی
مرحوم حسین وفا سلجوقی، بیست و چهار سال پیش از امروز در ماه دلو 1367 جهان فانی را وداع گفت، او شاعر نازک خیال، نویسندۀ توانا، خطات چیره دست، و ژورنالیست ورزیدۀ کشور ما است، با او زمانی آشنا شدم که شعری از او در مجلۀ آواز چاپ شده بود، شعرش چنان به دلم چنگ زد که درهمان لحظه آن را مخمس کردم و یکه راست
ری از او را که تازه مخمس کرده بودم و در مجلۀ آواز چاپ شده بود برایش خواندم بیحد پسندید و از همینجا دوستی ما آغاز شد، او شخص عارف مشرب، با تمکین، متواضع و بسیار صمیمی بود.
من و دوستان شاعرم چون احمد شاه رفیقی و دیگران، روزهای جمعه در منزل وفا که روبروی سیلوی مرکزی بود، می رفتیم و ساعت ها از چاشنیی شعر و ادب لذت میبردیم.
او از تکلیف قلبی رنج میبرد و بارها در کابل و شوروی مورد تداوی قرارگرفته بود اما نتیجۀ مطلوبی در پی نداشت، بلاخره قرار بود جهت تداوی به کشورهند اعزام شود که به اثر سهل انگاری وزارت خارجه، این کار به موقع صورت نه گرفت، در همان روز ها من عازم هند بودم، او نمبر مکتوب وزارت خارجه را به من داد تا هنگام ورود به هند، آن را تعقیب نمایم تا هر چه زود تر او برای تداوی به هند بیاید، ولی با تاسف که دو روز پیش از پرواز من بسوی هند، او به رحمت حق پیوست، روحش شاد و یادش گرامی باد.
زمانی که در هند بودم این چند بیت را در رثای او سروده ام:
باز آمد به دلم یاد سخنهای وفا
می تپد رگرگ جانم به تمنای وفا
شد مجسم به خیال من سودا زده باز
چهره و قامت و اندیشۀ والای وفا
نقش مانی همه مضمون تۀ پای بود
پیش اعجاز سرکلک هنرزای وفا
دفترشعر خود از شرم به آب اندازد
بشنود شاعر اگر شعر دلارای وفا
ادب و علم و عمل عزت و اخلاق و هنر
بود یکجا همه موروثی آبای وفا
نه برد هیچ کس از زمرۀ ارباب خرد
جز به اعزاز و ادب نام ز آقای وفا
التجا از در خلاق دوعالم دارم
باد فردوس برین منزل و ماوای وفا
داغ دار است دل جمله عزیزان کامروز
نیست در محفل ما جلوۀ سیمای وفا
21-8-1999
عزیزی غزنوی
دهلی هند