قسمت سوم
نـوشتـه : سمیع الدین افغانی
-----------------------------
نسیم ، مادرش ونـازی خواهرش حوالی ساعت یک بعد از ظهر به خانه ی خـــاله ایشان درشهر زيبا جلال اباد رسیدند۰
خاله نسیم ازامدن خواهر وخواهر زاده هایش بسیارخوش شدوبه مهمان نوازی پرداخت۰
روز اول مادری نسیم باخواهرش ونـــازی بادختران خاله اش مصروف قصه ها شدند، لحظه بعد خاله نسیم رو به نسیم کرد وګفت :
نسیم بچیم ! چه وقت نقل نکاحت راخات خوردیم ،تا دیروزخو میګفتی که درس هایم تمام نشده، حالا شکر معاش خـــور شده ای و وقـــت جوانی ات است، فکر میکنم موقع اش است که به خیرسرشته کنی ۰
نسیم خنـــده کنان بـــه مادرش نـــګاه کرد ۰مادرش ګـــفت :
خالـــه ات راست میګویدتصمیمت را بګیر، یک جای خوب پایت را بند کو ، مه وخاله ات کوشش میکنیم یک فامیل خوب ویک عروس مقبول رابرت پیدا وخاستګاری کنیم ،ای کار را بان بری ما ۰
نسیم کمی شرمید وسرش را پاین انداخت و ګفت :
مادر جان درست است فهمیدم ،بهتر است درین باره فکرکنم، ګپ زندګی است،خاله اش دوباره ګفت :
ای وای بچیم فکر چه را میکنی از وفات پدرت خو اضافه از یک سال ګذشت باید تو تشکیل خانواده را بدهی ، نسیم دوباره جواب داد :
حالا هم مادر شما، خواهرم ومن یک خانواده هستیم ۰
مادرش جواب داد :
پسرم ،ما همه پیر شده میریم مقصد مه ای است که باید نامزاد شوی و مه در راه هم برایت ګفتم که چه وقت په خیر پدر میشوی و قصه به همین منوال ادامه یافت ۰
روز دوم نسیم از خانه برامد و به خانه رفیقش جاوید که در نزدیکی خانه خاله اش قرار داشت رفت۰
جاوید که نیز از رفقای دوران تحصیلش بود از امدن نسیم بسیار خوش شد ووقتی زیادی را باهم یادی از دوران تحصیل کردند۰ در اخير نسيم رو به جاوید کر وګفت :
جاويد جان شما بهتر ميدانيد ما جهت تفریح و بازدید از مناظر جالب و دیدنی به اين شهر امده ايم ، چه نظرداريد فردا به کجا خواهيم رفت ؟
جاويدګفت :
شهر زيبا جلال اباد مناظر طبعی و تفریګاه های زيادی دارد که ازجمله ميتوان سا حه بند برق درونټه که در نزديکی پوهنتون ننګرهار قرار دارد، فارم های هده، ثمرخيل ،غازی اباد ، باغ سراج العمارت ،باغ شاهی و دیګر جا های مناسب و دیدنی را نام برد٠
جاويدادامه داد :
من از تفريګاه پل بهسود خوشم مې ايد ٠پل بهسود که در شمال شهر موقعت دارد اين پل شهر زيبا جلال اباد را باولايت کنر وصل ميسازد ودر ايام زمستان هموطان زيادی ما از ولايات همجوار بلخصوص از مرکز کشور کابل زیبا اکثرابا فاميل های شان تشریف می اورند و درين جا مصروف سرګرمی و هوا خوری می باشند که از جمله سرګرمی ها من از ګدی پران بازی خوشم می ايد٠ درپل بهسود اين سرګرمی ها به روز های پنج شنبه وجمعه بر پا ميګردد ٠
جاويد از نسيم خواست که اګر خواسته باشد فردا فاميل هارا ګرفته به انجا برویم٠
جاویدبه نسيم از امادګی خود اطمينان داد و ګفت :
من ګدی پران های مقبولی را با تار های قوی اماده کرده ام، من مطمئن هستم که خوب ميګذرد٠
نسيم خواست جاويد راقبول کرد وګفت :
خوب است فردا به خير می ايم و شما راګرفته از پل بهسود ديدن خواهيم نمود ٠
فردا عصر نسيم مادر، خاله و خواهرش نازی را ګرفته به خانه جاويد شان رفتند و جاويد را ګرفته بطرف پل بهسود حرکت کردند٠
نسيم موترش را در نزديکی پل پارک نمود وهمه پای پياده به قدم زدن به انسوی پل درحرکت شدند٠
جاويدنيز طبق وعده ګدی پران ها، تار و چرخه را به همکاری نازی باخود ګرفته ودر انطرف پل محلی را برای ګدی پران بازی انتخاب نمود ، وتا ناوقت روزمصروف ګدی پران بازی وسرګرمی بودند ٠
بعدانسیم با جاوید ګفت ،برای امروز همينقدر کفايت ميکند ، بهتر است بطرف خانه برويم ٠
جاوید ګفت :
درست است مګر نه ګفتيد فردا چه پروګرام داريد ؟
نسيم جواب داد :
من فردا به خانه شما می ايم و باهم صحبتی خواهم داشت ٠
نسيم جاويد را به خانه شان رسانيد وخود با مادر ، خواهر وخاله اش به خانه خاله شان امدند٠
دختران خاله جاويد نان شب را اماده ساخته بودند، همه يکجا نان شب را صرف نموده وتا ناوقت های شب مصروف قصه ها بودند و از ګذشه ها ی روزګار وزندګی ياد اوری کردند ٠
نسيم فردا به خانه جاويد شان امد و تا عصر همان روز باهم يکجا بودند ،در ضمن جاوید ازنادیه یاداور شد ، نسیم با شتیدن نام نادیه درفکر رفت، لحظه سکوت کرد وبعدا بــــه جاوید ګفت :
فعلا مــــه به اجازه ات میروم ، عصرفردا منتظرم باش مه دوباره می ایم و درین مورد صحبتی خواهیم داشت ۰
جاوید جواب داد :
درست است فردامنتظرت هستم ۰
مطلب ادامه دارد