عبدالرحمن فرقاني
همزمان با اعلان حملۀ نظامی امريکا بر مرجه در ساحۀ سياسی افغانستان حوادث پرارزش رخ داد ، که يک نوع فضای اميدواری را برای بيرون رفت از وضعيت ناګوار کنوني خلق نمود ،ازآن جمله فيصله يی کنفرانس لندن مبني بر آغاز روند مصالحه وآشتي با مخالفين دولت بود ، که طرح دولت افغانستان را برای به راه انداختن روند مصالحه با مخالفين تائيد نمود . يک تصور قوی مبني برينکه بايد با
مخالفين مصالحه وآشتي صورت ګيرد در ساحۀ سياسي کشور سر زد ، طوريکه اين پروسه ازسوی اطراف دخيل در معضلۀ سياسي افغانستان واشتراک کنندګان در کنفرانس ل
ندن مورد تائيد قرار ګرفت ، همچنين در داخل افغانستان نيز مورد استقبال ګرم همه ګروهای سياسی ګرديد ، واين پروسه آشتي چشم اميد ملت مظلوم وستم ديده افغانستان را که از جنګ هاي خانمان سوز ديده آرام نداشت نيز باز نمود .
چنين تصور پيدا شد که ګويا کشورهای اورپايايي به اين اعتقاد متوصل ګرديده اند که جنګ درفغانستان اهداف استراتيژيک شان را بدست آورده نميتواند ، لذا بايد برای بدست آوردن اهداف استراتيژيک خود و ايجاد مخرجي برای بيرون رفت ازين ميدان پر خون و ګرم جنګ که امريکا آنها را وارد آن ساخته است بازی سياسی خود را عوض کنند ، بنا برين همه اطراف و اشتراک کننده ګان در کنفرانس لندن که اکثريت شان دولت های اوروپايي بودند روی روند مصالحه تاکيد کردند .
اما وقتيکه اطراف ګرد آمده در کنفرانس لندن به افغانستان باز ګشتند و دولت افغانستان بنا بر فيصلۀ کنفرانس لندن آغاز به کار کرد وبا مخالفين دولت پروسه آشتی رابه پيش مي برد وعملي می کرد ، امريکا اعلان تهاجم نظامی را بر مرجه بزعم جهانيان رسانيد ، اګر از يک سو دولت افغانستان به رهبري جناب کرزی و حمايت انګلستان ودولت های اورپايي برای مصالحه ګامهای عملي برداشت ، از سوی ديګر امريکا بر خلاف اين پروسه ګامهای برداشت که به تداوم جنګ در افغانستان دلالت ميکند ، وصراحتا حمله نظامي بر مرجه را درين چنين وقت حساس که سخن از آشتي و مصالحه بلند مي شود اعلان مي کند .
وهمزمان با اعلان جنګ افراد کدری طالبان را دستګير مي نمايد ، قابل ياد آوری است که در باره اين افراد ګفته شده که انها افرادی بودند که دولت افغانستان مي خواست توسط ايشان پروسۀ آشتي را به پيش ببرد وبا آنها درين مورد ګفتګو صورت ګرفته بود ، پس امريکا پيش از وقت آنها رابذريعه اجنت هاي خريده شده خود در پاکستان دستګير نمود ، تا به پلان دولت افغانستان و حلقه هاي وابسته به آن صدمه رسانيده باشد ، اين روند امريکا سرو صدايي را در مطبوعات وساحۀ سياسي افغانستان بلند نمود ، که در چار چوب اين سوال خلاصه ميشود ، که چرا از يک طرف اعلان آشتي و صلح براه انداخته مي شود
واز جانب ديګر همزمان با آن اعلان جنګ مي شود ؟
اګر ما اندکي به جريانات سياسي ګذشته افغانستان سر زنيم تا اندازۀ مي توانيم اين پرسش را جواب ګفته باشيم . ما همه به ياد داريم که ادارۀ سياسي افغانستان به رهبری جناب کرزی توسط حمايت ادارۀ سياسي جمهوريخوهان به رهبری جورج بوش به تخت حکومت افغانستان تکيه زد . بعد از انتقال قدرت به ديموکراتان به رهبری اوباما سلسله عدم تفاهم ميان اداره جناب کرزی و ادارۀ سياسي اوباما آغاز شد ، که بسا اوقات تيرګي روابط منجر به وخامت وضعيت ميان شان مي ګرديد ، و ما شاهد وخامت وضعيت در حوادث سياسي ميان اين دو اداره بوديم . تغير استراتيژی سياسي اداره امريکا در برابر اداره سيا
سي حاکم به رهبری جناب کرزي در افغانستان منجر به تيرګي روابط ميان اوباما وکرزی شد، و چندين بار در ساحه مطبوعات جهاني بروز کرد . چنين پنداشته مي شود که تحالفات اداره کرزی با مهره های سياسي مخالف با امريکا در ساختار دولت افغانستان و عدم پذيرش سياست اداره جديد امريکا که همواره به ايجاد يک تيم که از کار کرد دولت افغانستان نګراني کند تاکيد مي کند مورد خشم اداره جناب کرزی ميشد ، اين امر دايره تفاهم را ميان اداره امريکا و افغانستان تنګ تر مي ساخت ، واداره سياسي کرزی که توسط حمايت ادارۀ قبلی امريکا وارد صحنۀ سياسي افغانستان شده بود حاضر نشد تا به سياس�
� اداره جديد بطور همه جانبه سر تسليم خم کند ، و کار بجای رسيد که اداره کرزی برای ايجاد بديل در داخل و خارج کشور بشتابد ، در داخل افغانستان توانست که توسط ګروهاي سياسي مخالف امريکا وابسته به دولت هاي متخاصم با امريکا روسيه ،هند .... آينده حکومت خود را حفظ نمايد ، ودر خارج براي تمويل پروژه هاي دولتي به اوروپا که از جنګ افغانستان دلسرد شده است رو آورد ، اين ګونه تحرکات سياسي ادارۀ سياسي افغانستان موجب شد تا امريکا سد راه توسعه پلانهای دست داشتۀ ادارۀ سياسي افغانستان شود ، بدينمظور جنګ مرجه را اعلان کرد ، در جنګ مرجه امريکايها چند هدف استراتيژيک داش�
� که بطور فشرده چنين ارزيابي شده مي تواند :
همه مي دانيم که منطقۀ هلمند يکي از مناطق استراتيژيک افغانستان است ، واز آغاز تهاجم غرب بر افغانستان توسط انګليسها اداره مي شود، وهمچنان منطقۀ هلمند مرکز استراتيژيک برای طالبان نيز شمرده مي شود ، که برای تدوير و رهبری عمليات نظامي از آن استفاده مي کنند . با اينکه انګليسها در هلمند تواجد و حضور نظامي دارند مګر از تصادم نظامي با طالبان خود داری مي کنند ، همچنان طالبان نيزبه نوبۀ خود با قوات انګليسي در منطقۀ هلمند از تصادم نظامي خود داری مي کنند ، يعني يک نوع تفاهم ميان شان وجود دارد ، استراتيژی انګليسها در منطقه هلمند چندين بار مورد تيرګي روابط �
�يان امريکايها ودولت افغانستان شد .
اضافه برين هلمند مرکز بزرګ توليدات مخدرات جهان هست که نظر به احصائيه های جهانی نود در صد احتاياجات جهان را ازين ناحيه فراهم مي سازد وبا حضور قوات نظامي انګلستان به همه کشور های جهان صادر مي شود . بناءا امريکا برای خاتمه يکتازی انګليسها در منطقه هلمند بر مرجه حمله نظامی را براه انداخت ، اهداف ذکر شده فوق اهداف جانبي است که امريکا براي برآورده شدن آن بر مرجه جنګ را آغاز کرده است، اما هدف اساسي و بزرګ از هجوم بالاي مرجه ايجاد يک پايګاه استراتيژيک در منطقه هلمند است ، پايګاهيکه از مهم ترين پايګاهای امريکا در منطقه خواهد بود تا پلان شرق الاوسط بزر
ګ يا به عبارت ديګر دسيسۀ بزرګ که توسط اسرائيل طرح ريزی شده است را تحقق پذير کند .
جريانات سياسي اخير ايران که اداره سياسي ايران را با چلنج حقيقي مواجه کرده است ايجاد پايګاه نظامي امريکا را در مرز ايران سرعت بخشيد بديمنظور براي هجوم نظامي بالای مرجه تبليغات وسيع صورت ګرفت ، تا در ساحۀ سياسي جهاني اين تصور به قوت تبلور کند که ګويا واقعا فتح مرجه به اين چنين هجوم بزرګ ضرورت دارد ، چون هجوم مکمل شد اکنون ما ضرورت سپری کردن ماه ها را در مرجه از زبان سخنګويان نظامي امريکا مي شنويم ، پس تصور مي شود که امريکا هجوم نظامی را بر مرجه برای ايجاد يک پايګاه استراتيژيک درين منطقه براه انداخته است .
عبدالرحمن فرقاني