اهداف، اصول و پيدايش فمينيسم

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

سراج اادیب

( 2 )

مقدمه

بخش نخست این مقاله تحت عنوان « پیدایش و تنوع مکاتب فمينيسم » منتشر شد و بخش دومی و پایانی را تحت عنوان فوق پی میگریم ، از آن‏جا كه بافت دينى و مذهبى جوامع اسلامى اجازه فعاليت به فمينيسم را نمى‏دهد ، جنبش فمينيسم براى بقا و ادامه فعاليت خود مجبور است عقايد و خواسته‏هاى خود را در قالب اسلامى بگنجاند و با زبان دين آنها را تفسير كند، نگاه آنان به دين نگاهى تفكيك گراست و دين را جداى از سياست مى‏دانند و از ملايم‏ترين منظر ، قائل به قرائت جديد از دين هستند، ايده آنها در مبحث تساوى حقوقى،« تشابه و برابرى» است و در اين راستا براى رفع مرزهاى جنسيتى گام بر مى‏دارند، البته که نقدِ ديدگاه فمينيسم اسلامى ، ضمن بيان جايگاه زن از نظر اسلام ، از لحاظ خلقت فرقى ميان زن و مرد نمى‏بيند و هر دو را صاحب اختيار ، كمال طلب و مسئوليت ‏پذير مى‏داند كه در راه رسيدن به كمال بايد گام بردارند ، در این مقال سعی خواهد آمد تا مهمترین اهداف این جنبش را در زمینه برای دریافت حقوق مساوی، نفی تحقیرزنان، تقابل میان زن و مرد، عدم برتری مرد بر زن و کسب برابری و همچنان درآخرين قسمت مقاله ، به نقد فمينيسم از منظر تعاليم اسلامى خواهد آمد که اسلام بر اساس وحى بنا شده ، اما فمينيسم انسان را مصدر تشريع قرار مى‏دهد و خود را بى‏نياز از وحى مى‏داند، فمينيسم خواهان تشابه حقوقى بين زن و مرد در تمام امور و خواهان جامعه‏اى است كه در آن زن و مرد ، ماورای جنسيت ، در تمام مسئوليت‏ها ، نقش‏هاى مساوى برگزينند، فمينيسم صفات زنانه را صفات برتر مى‏داند و جنس مذكر را عامل فرودستى زن معرفى مى‏كند ؛ در حالى كه در اسلام ، زن و مرد از يك جنس‏اند اما در عرصه تكاليف و حقوق متفاوتند ، صفات مردانه و زنانه هيچ‏كدام برتر از ديگرى نيست و اسلام راه رفع ظلم به زنان را اصلاح ذهنيت‏ها ، آشنايى زن و مرد به حقوق و شخصيت يكديگر و تدوين برنامه‏هاى اخلاقی مى‏داند. اینک سیر وسفری را دراین زمینه را با « مهم ترین اهداف جنبش فیمینستی » آغاز میداریم و ازمنابع مختلف این جریان را پی می گیریم:



مهم ترین اهداف جنبش فمینیستی:

با اینکه فمينيسم جنبشِ فكرى يكپارچه نيست، اما همه فمينيست‏ها مى‏كوشند نظريه هايى پديد آورند تا در پرتو آن ، زنان موقعيت خود را بشناسند و براى رهايى خود بكوشند، محققان فمينيستى از اين نظر كه خواهان پايان ستم بر زنان هستند اشتراك نظر دارند، نظريه‏هاى فمينيستى بايد ارزش هايى را مطرح كند كه از نظر اخلاقى مطلوب تلقى مى‏شوند ؛ نظريه‏هايى كه در ذات خود منسجم باشند، شواهد موجود آن‏ها تاييد كند ، از جامعيت و توانايى تبيين برخوردار باشند ، اما تمامى ايده‏هاى فمينيستىِ موجود بر سر اين كه چه چيز را مى‏توان شاهد آورد ؟، چه چيز را بايد توضيح داد؟ و كدام توضيح روشن گراست؟ اختلاف نظر دارند، با اين حال مى‏توان فمينيسم را جنبشى براى دستيابى به حقوق زنان و ايدئولوژى یی براى دگرگونى جامعه دانست و هدف آن رفع انواع تبعيض و ستم نژادى و طبقاتى از جنس زن مى‏باشد، فمينيسم در مرحله فكر و طرح برنامه ، اهداف زير را دنبال مى‏كند :

1ـ تلاش براى دريافت حقوق مساوى با مرد:ـ اولين اعتراضات جامعه زنان کارگر، کارخانه پارچه بافی و نساجی نیویارک به شرایط نا مساعد کار بتاریخ 8 مارچ سال 1857 میلادی ، به صورت يك حركت و نهضت فرهنگى ، درخواست كسب دستمزد مساوى با مردان بود، آنان يكدست شدن دستمزدهاى زن و مرد را به عنوان نماد برابرى دو جنس مى‏شناختند، در موج اول زنان بر اين باور بودند كه مى‏توانند در چارچوب جامعه موجود، موقعيت خود را بهبود بخشند، شعار آنان رهايى و دست ‏يابى به حقوق مساوى با مردان بود (1 ). حالت كلى بحث مربوط به حقوق اقتصادى زن در جامعه، به ويژه با آن همه محدوديت‏هاى شديد اقتصادى و اجتماعى ريشه در دل تاريخ دارد چنانچه، اربابان قدرت در طى قرن ها ، حق مالكيتى براى زنان قائل نبودند و پس از ازدواج زن ، را مطيع و خادم ، و مرد را مالك و فرمانرواى او مى‏دانستند، فمينيست از اين نگاه ، اعتراض و فريادى است به همه اين نابرابرى‏ها ، به ويژه به بى‏عدالتى اقتصادى تنگ ‏نظرى‏هاى اقتصادى در مورد زنان چنان ريشه دار است كه حتى پس از اعتراضات وسيع زنان در سده‏هاى اخير ، تا امروز در بسیاری از کشور ها، ايده برابرى دستمزد زن و مرد هنوز به تحقق نرسيده است .

2 ـ تلاش براى نفى تحقير زنان :ـ از گذشته‏هاى دور، زنان به دليل منع از تحصيل و آموزش در معاملات اقتصادى و ارزش بندى‏هاى اجتماعى، موجودى فرودست محسوب مى‏شدند، در بسيارى از موارد ، منشأ حقوقِ زنان ، نوعِ نگرشى بود كه زن را جنس دوم مى‏دانست در آيين زردشت ، زنى كه كودك مرده به دنيا مى‏آورد تا سه شبانه روز نمى‏بايست چيزى را لمس مى‏كرد و پس از آن، بايد خود را با ادرار گاو شست‏وشو مى‏داد و مقدارى از آن را مى‏خورد تا پاك شود (2 ). درآيين يهود ، پيكره حوّا را سرچشمه همه دردهاى بى‏درمان و اندوه‏هاى جانگداز بشريت معرفى مى‏كردند و اعتقاد داشتند زن نزد خدا، ذليل و در آفرينش، ناقص و در پاداش، زيانكار است، و در سنت قبایلی زن مطيع محض شوهر بود، اختيار ازدواج با اولياى دختر بود و طلاق فقط روى ميل و هوس مرد صورت مى‏گرفت و اولاد اناث به فروش می رفت ( 3 ). در آيين مسيحيت ، تنها مريم (ع ) را انسان داراى روح جاويد مى‏دانستند و بقيه زنان را برزخ ميان انسان و حيوان محسوب مى‏كردند، كشيشان در مجمع دينى فرانسه ، در سال 586 ميلادى ، پس از بحث‏هاى زيادى كه درباره ماهيت زن نمودند ، گفتند زن انسان است اما براى خدمت مردان آفريده شده است (4). زن از پدر و شوهر ارث نمى‏برد زن فقط براى زاييدن و پرورش فرزند و اداره خانه مفيد بود، در بيش‏تر نقاط افريقا ، ساختن عمارت ، بافتن حصير ، کاشتن گیا و آبيارى زمين از مشاغل زنان به شمار مى‏رفت، بيش‏تر فرزندان به صحبت‏هاى مادر اهميتى نمى‏دادند و براى كوچك‏ترين مسئله ، مادر را تا سیلی مى‏زدند، عجيب‏تر اين است كه زن اين وضعيت را عادلانه مى‏دانست (5).

3 ـ تاكيد بر عدم تقابل ميان زن و مرد : ـ از جمله اهداف فمينيسم ، آن است كه اصل تقابل زن و مرد را از بين ببرد ، يعنى تلاش دارد زن و مرد را به مثابه انسان واحد مورد مطالعه قرار دهد ، نه به عنوان دو جنس متقابل از اين منظر مى‏توان فمينيسم را جريانى(6). ضد مردگرايانه قلمداد نمود كه معتقد است نبايد موضع‏گيرى صريحى راجع به زن صورت گيرد؛ چون موجب دامن زدن به تقابل بين زن و مرد مى‏شود ، نفى تقابل بين زن و مرد غير از ادعاى تساوى حقوق زن و مرد است ؛ زيرا در اين نگرش حتى اگر زن به حقوق اجتماعى برابر با مرد هم برسد هيچ تأثيرى به حال فمينيسم ضد مردگرايانه ندارد، طرفداران نظريه عدم تقابل ، معتقدند هر انسانى قابليت‏هاى «دو جنس» را دارد ؛ يعنى ويژگى‏هاى مذكر و مونث در هر انسانى وجود دارد، اين نظر كاملاً با عقل سليم مخالف است ؛ زيرا در بيش‏تر فرهنگ‏ها ، تقابل دو جنس ، هنجارى پذيرفته شده تلقى مى‏شود و انسان موجودى تك جنسى است ؛ يعنى هر مردى فقط صفات مردانه دارد و هر زنى فقط صفات زنانه ، آنان معتقدند نمونه هاى ارزشى و رفتارىِ متمايز ميان زن و مرد بايد متحول شود و انسانى بودن به جاى زن و مرد بودن هدف فرايند جامعه ‏پذيرى قرار گيرد به عبارتى، مى‏گويند زن و مرد با هم شباهت پيدا كنند؛ در حالى كه اين شباهت به طور يكسان و برابر، از خصوصيات زنانه و مردانه بهره نگرفته، بلكه از آن‏جا كه فرهنگ مردسالارانه ، فرهنگ برتر است بيش‏تر اين زنان هستند كه شبيه مردان شده‏اند، نتيجه اين نگرش بسيار وحشتناك است و نظام خانواده و به تبع آن ، نظام اجتماعى را متزلزل مى‏كند، پديده‏هايى مثل همجنس بازى ، دو جنس‏گرايى و گسست پيوندهاى خانوادگى ، از جمله پيامدهاى اين نظريه است.

4 ـ تاكيد بر عدم برترى مرد بر زن:ـ از ديگر اهداف فمينيسم ، اصل عدمِ برترى مرد بر زن است ، كه نگرشى است منطقى‏تر از ساير اهداف فمينيستى ؛ چون قائل به اصل تقابل بين زن و مرد هستند و حداقل ، زن و مرد را از ناحيه آناتومى متفاوت مى‏دانند، اين نگرش آنان متأثر از ديدگاه‏هاى پست مدرن است كه معتقد است در هويت زنانه ، چه از نظر زيستى و چه از نظر اجتماعى ، قابليت مثبتى وجود دارد كه نقش مادرى ، ظرفيت پرورش دهندگى و حس مسئوليت زنان را افزايش مى‏دهد از اين رو آنان كليّتِ نظام خانواده را انكار نمى‏كنند ؛ اما در عين حال ، خواهان نقش مساوى زن و مرد در وظايف و مسئوليت‏هاى خانوادگى و اجتماعى هستند.

5 ـ تلاش براى كسب برابرى حقوقى :ـ كژ انديشى و ديد ظالمانه بعضی ازسياستمداران سبب شد تضييع حقوق منطقى زنان و تثبيت محروميت‏هاى آنان ، صورت قانونى بگيرد ، اوج اين تبعيض‏ها در مسائل خانواده ـ از قبيل ازدواج ، طلاق و نفقه ـ نمود بيش‏ترى داشت به همين دليل، اعتراض تجمعات زنان به اين رويه معمول ، سابقه‏اى طولانى دارد یعنی از زمان ظهور« سيمون دوبوار *» و طرح نظريه مساوات زن و مرد ـ كه در چارچوب مكتب فلسفى( اگزسيتانسياليسم ** ) مطرح شد ـ تشريح علمى و فيزيولوژيك براى اثبات برابرى دو جنس به يارى طلبيده شد ، مهمترين مطالبات اين ديدگاه را مى‏توان در 8 خواسته بيان كرد:

{1ـ حق رأى زنان ؛ 2 ـ حذف روسپيگرى ؛ 3 ـ به رسميت شناختن حقوق كودكان تك والدينى ؛ 4 ـ آزادى سقط جنين ؛ 5 ـ حق داشتن فرزند از مرد دلخواه ؛ 6 ـ به رسميت شناختن آزادى لذت در مسائل جنسى ؛ 7 ـ كشيش شدن زنان ؛ 8 ـ به رسميت شناختن هم جنس گرايى . }

از آن جا که برخى از درخواست‏هاى آنان با اديان الهى و نظام خانواده در تعارض بود، از اين‏رو ، خواسته‏هاى آنان از همان ابتدا ، با اعتراضات زيادى مواجه گرديد .



اصول و مبانی تفکرات فمینسیم اسلامی:

در ابتدا لازم است برداشت فمينيست‏هاى اسلامى را از جريان فمينيسم بيان كنيم: به اعتقاد آنان ، فمينيسم يك نهضت اجتماعى برابرى طلبانه براى زنان است ؛ نه يك جريان ايدئولوژيك ؛ و از آن‏جا كه فمينيسم فاقد گرايشات ايدئولوژيك نيست ، مى‏توان با حفظ هويت اسلامى هم فمينيسم بود و هم از حقوق و آزادى‏هاى زنان دفاع كرد آنان، فمينيسم غربى را مورد انتقاد قرار مى‏دهند و با تاكيد برخانواده به انتقاد از فردگرايى افراطى فمينيست غربى پرداختند و ارائه راهبردهاى واحد براى تمامى زنان جهان را با توجه به شرايط فرهنگى و منطقه‏اى ، غير ممكن دانستند:

برداشت از دين :ـ فمينيسم اسلامى مى‏كوشد تا در چارچوب آموزه‏هاى دينى، به دفاع ازحقوق زنان بپردازد برخى، فمينيسم اسلامى را به روش‏ها و رفتارهايى در زمينه مساوات و عدالت جنسى درقالب ارزش‏هاى اسلامى تفسير كرده‏اند ، به طور كلى طرفداران فمينيسم اسلامى ، به ويژه فمينيست‏هاى خارج از كشور، به جدايى دين از سياست هستند برخى از آنان به صراحت به جدايى دين از سياست اشاره نكرده‏اند ، اما به قرائتى نوانديشانه از دين پرداخته ‏اند كه هم سويى با فرهنگ جديد را تا حدود زيادى تضمين نمايد، قرائت آنان از دين که امور اجتماعى را جايگاه جولان عقلا و امرى عرفى مى‏داند از اين‏جا مى‏توان نتيجه گرفت كه پسوند اسلامى پس از نام فمينيسم، قيدى چندان محدود كننده در محتوا نيست ؛ يعنى اسلامى بودن فمينيسم به معناى آن نيست كه نحله‏هاى فمينيستى همه آرمان‏ها و راه كارهاى خود را از اسلام گرفته است ، بلكه نشانگر پى‏گيرى اهداف فمينيستى كه آرمان‏هاى فمينيستى و راه‏ كارهاى مورد نظر خود را با ادبياتى كم و بيش دينى پى مى‏گيرد ، نه آن كه دين را پالايشگاه انديشه بشرى بداند، اين طيف كه تصريح به( سكولاريسم *** ) نمى‏كنند ، تحول در احكام شريعت را لازمه پويايى مى‏دانند و معتقدند بايد نگاه خود را از احكام شرعى به اهداف دينى معطوف بداريم و بر اساس آن ، به تفسير مجدد آموزه‏هاى دينى بپردازيم .

برداشت از تساوى:ـ تساوى مورد نظر فمينيست‏هاى اسلامى ، دقيقاً همان مفهوم تشابه و برابرى است آنان در موضع‏گيرى خود ، براى برداشتن مرزهاى جنسيتى گام برمى‏دارند، يعنى تساوى به همان معنايى كه ميان دو انسان از يك جنس مطرح است ، بايد به همان معنا براى زن و مرد مطرح شود، برخى فمينيست‏هاى اسلامى تصريح كرده‏اند كه تفاوت‏هاى تكوينى ميان زن و مرد نبايد به تفاوت‏هاى تشريعى وحقوقى ميان آنان منجر شود (7). بايد گفت تساوى به معناى بالا، نه تنها پايگاه دينى ندارد، بلكه بر خلاف آموزه‏هاى روشن دينى است آن‏چه دين بر آن اصرار دارد، اقامه عدل است واين ‏كه زن مثل مرد ، انسانى است كه ازاستعداد وكمالات انسانى برخوردار است، خداوند(ج) بر اساس حكمت براى سامان دهى به امور اجتماعى تفاوت‏هايى را براى زن و مرد طبق آفرينش در نظر گرفته است و انتظارات مختلفى از اين دو جنس دارد، خداوند(ج) تكاليف مختلفى براى آن دو لحاظ كرده است.

به هر حال، آن‏چه مى‏توان از پايگاه دينى برآن صحه گذاشت، تناسب و تعادل است نه تشابه، فمينيست‏هاى اسلامى داخل كشورخواهان زن ‏ستیزی يا تشابه در تمام عرصه‏ها نيستند به همين دليل، آنان بر موقعيت والاى زن در خانه تاكيد كرده‏اند، به عقيده آنان هدف جنبش زنان بايد تقريب نقش‏ها و ارج گذارى برابر به وظايف متفاوت زن و مرد باشد(8).

برداشت از آزادى :ـ آزادى، مفهومى است كه بيش‏تر فمينيست‏هاى اسلامىِ تندرو به آن پاى مى‏فشارند، از نظر آنان آزادى پيوندى عميق با فردگرايى به مفهوم غربى دارد و برآمده از فرهنگ ليبرالى غرب است در اين ديدگاه، انسان‏ها آزادند آن‏چه را متمايل‏اند انجام دهند تا جايى كه آزادى ديگران را خدشه ‏دار نكند؛ اما تأكيد فمينيست‏هاى اسلامى بر حفظ ارزش‏هاى معنوى ، آنان را از ديدگاه‏هاى ليبراليستى جدا مى‏ کند از نظر آنان ، خروج زن از خانه به اذن شوهر ، هم به دليل محدود كردن آزادى زن ، مردود است و هم به دليل آن كه بر اساس جنسيت و تبعيض گونه است (9). بحث آزادى در ميان فمينيست‏هاى داخلى ، بيش‏تر از نگاه آنان به حجاب اختيارى و ضرورت اصلاح روابط خانوادگى را مى‏توان شناخت والا در بحث تئوريك ، آنان به مفهوم درستى از آزادى نپرداخته‏اند، به نظر آنان ، احكامى كه به ظاهر محدود كننده به نظر مى‏رسند ، در واقع در پى توسعه آزادى‏هاى بشرى است، مثلأحجاب يكى از راه‏هايى است كه انديشه‏ها را از غرق شدن در موانع رشد باز مى‏دارد و آن را درگيرِ مسائل اصلى جامعه مى‏كند .

برداشت از خانواده :ـ فمينيست اسلامى ، بر حفظ خانواده و نقش مادرى و همسرى زن در آن، تاكيد مى‏ورزد و به همين دليل مخالفت خود را با همجنس‏گرايى اعلام مى‏دارد از اين نگاه نهاد خانواده و مادرى در ذات خود مشكل‏زا نيست، طرفداران اين نظر از خانواده سنتى كه مبتنى بر سلسله مراتب و سرپرستى مرد است ، انتقاد مى‏كنند، آرمان آنان خانواده‏اى بر اساس برابرى نقش‏ها و نفى سرپرستى مرد است، آنان دمكراسى در خانواده را جايگزين مناسبى براى سرپرستى مرد مى‏دانند .



نقد فمینسیم اسلامی:

فمينيسم اسلامى ، در موارد زيادى با اصول اسلامى همخوانى ندارد و از نظر جامعه مطرود است مشكل زنان در جوامع اسلامى از يك طرف به فرهنگ اجتماعى و سنت ناصواب و عدم اجراى صحيح قوانينى اسلام بر مى‏گردد و از سوى ديگر به سبب عدم شناخت زنان از حقوق اجتماعى و اسلامى خودشان است . زنان به دليل اين كه ابزار و امكانات لازم براى اجراى قوانين را در دست ندارند ، دچار محروميت و ظلم مى‏گردند اين بدين معنا نيست كه زن مسلمان براى احقاق حقوق خود به فمينيسم پناه ببرد ؛ چون اسلام از نظر محتوا و اصول ، غنى است و براى حفظ و صيانت زن ، نيازى به فمينيسم نمى‏بيند، فمينيست‏هاى اسلامى بجاى كشف و حل مسائل و معضلات جامعه زنان ، به دنبال مسئله‏سازى و ايجاد شبهه براى زن مسلمان هستند ، فمينيسم اسلامى به عنوان يك جنبش ، به طور كلى از دو ناحيه رنج مى‏برد و نمى‏تواند پاسخ‏گوى نيازمندى‏هاى زنان مسلمان باشد : 1 . از لحاظ بينش و ايدئولوژى و بنيه علمى ضعيف است ؛ 2 . از يك مكانيسم مناسب براى موضع‏شناسى مسائل جديد محروم است، ازاين رو يا فقط به ذكر كليات اكتفا مى‏كند يا به طور منفعلانه، سخنان ديگران را تكرار مى‏كند، گرايش عمومى طرفداران فمينيسم اسلامى ، حاكى از آن است كه بيش‏تر آنان از شرايط اجتماعى ، اقتصادى و فرهنگى و گروه‏هاى متعدد زنان ، شناخت درستى ندارند.

فمينيست‏هاى اسلامى كه با شعار دفاع از حقوق زن مسلمان ، به ميدان آمده‏اند بايد متوجه باشند كه در بررسى مسائل حقوقى زنان ، طرح مسائل و مشكلات آنان ، چاره جويى و حل آنها ، نبايد خرده فرهنگ‏هاى قومى ، زبانى و مذهبى را ناديده بگيرند، درست است كه فمينيسم به عنوان يك پديده ، در جوامع اسلامى ، كم و بيش ظهور كرده و توانسته است تا حدودى ديدگاه جامعه را نسبت به مسائل زنان به خود معطوف سازد ؛ اما بايد توجه كرد كه دامنه اين فعاليت‏ها تا آن‏جا نتيجه‏بخش خواهد بود كه به بافت مذهبى و اعتقادى جامعه آسيبى نرساند، بسيارى از فمينيست‏هاى اسلامى تفاوت‏هاى بيولوژيك زن و مرد را طبيعى مى‏دانند و تأثير اين تفاوت‏ها را در برخى موارد مى‏پذيرند مثل( رخصتی ولادت) آنان بايد به تأثير اين تفاوت‏ها در ساير موارد نيز توجه بكنند و اين همان پذيرش تناسب ميان تكوين و تشريع است از اين رو ، دخالت دين در عرصه زندگى بشر مسئله‏اى نيست كه هيچ خردمند دين آشنايى با آن مخالف باشد؛ چون اصلاح جامعه در صلاح و سعادت او نيز موثر است، از آن‏جا كه ميان دنيا و آخرت پيوند محكمى برقرار است امور اجتماعى نيز در محدوده دخالت شريعت قرار مى‏گيرد .



زن از دیدگاه اسلام:

اسلام زن را مثل مرد مى‏داند كه از سه خصيصه مهم (اختيار ، مسئوليت ‏پذيرى و كمال‏خواهى) برخوردار است، قرآن از زنانى صحبت مى‏كند كه قرين فرشتگان و هم‏كلام آنها ، مورد توجه پيامبران و مقدّم بر بسيارى از آنان و كوثرى از ناحيه خدا (ج) هستند و اين نمايانگر شخصيت والاى زن است زن و مرد ، هر دو موجودى اجتماعى و خواهان ارتباط با ديگران هستند ؛ تا در سايه اين ارتباط ، به انجام وظايف و برآورده كردن خواسته‏هاى خود بپردازند و در نهايت ، به كمال برسند، در فرهنگ اسلامى هر يك از افراد جامعه كمال خود را در كمال افراد ديگر اجتماع مى‏داند به همين منظور ، اسلام براى ايجاد جامعه‏اى پويا ، بر لزوم هماهنگى و مودت متقابل در روابط ، به ويژه روابط زن و مرد ، تأكيد نموده است.



نقد فمنیسم:

تنوع گرايشات فمينيستى و تفاوت‏هاى فكرى آنان با يكديگر ، گوياى اين حقيقت است كه فمينيسم تنها مى‏تواند نهضتى اجتماعى در باب دفاع از حقوق زنان باشد، نه يك مكتب با ايدئولوژى مشخص از آن‏جا كه نهضت فمينيسم برآمده از متن « رنسانس **** » و مبتنى بر جهان بينى غرب است، انسان را مصدر تشريع و بى نياز از وحى مى‏داند، از اين رو ، در هيچ يك از گرايشات فمينيستى اعتقاد به وحى و حاكميت دين در نظام اجتماع بشرى وجود ندارد؛ حتى در ميان برخى گروه‏هاى فمينيستى، عقايدى مطرح ميشود كه در قالب هيچ دين و مذهبى قابل طرح نيست ؛ مثلأ به رسميت شناختن همجنس گرايى و حق سقط جنين از مجموع اين مطالب مى ‏توان اين نتيجه را گرفت كه فمينيست ، نهضتى اومانيستى و انسان مدار است، از جمله اشتراكات فمينيستى، اعتقاد به تشابه و همسانى درحقوق، امكانات و فرصت‏ها مى‏باشد.

ازآن‏جا كه يكى از اصول جهان‏بينى غرب، توسعه در رفاه و امورمادى است، هدف تمام فمينيست‏ها ايجاد جامعه‏اى است كه در آن ، تفاوت‏ گذارى بر اساس جنسيت جاى خود را به تشابه بدهد؛ تا آرمان برابرى و استفاده از رفاه مادى تحقق يابد، جامعه مطلوب از نظر آنها جامعه‏اى است كه تفاوت‏ها در نقش‏ها با تساوى در همه عرصه‏ها و فعاليت‏ها تعويض گردند و در صحنه فعاليت‏هاى اجتماعى، زن و مرد به طور مساوى نقش بازى كنند ؛ بدون اين كه احساسات روحيات ، استعدادها و توانايى‏هاى فكرى و جسمى آنان تأثيرى در ايفاى نقش‏هاى اجتماعى داشته باشد، در اين راستا فمينيسم میتواند زنان را از محيط خانواده به صحنه اجتماع بكشاند و آنان را در موقعيت به ظاهر برابر در محيط كار و دانش قرار دهد.

در غرب ، زن به اميد رسيدن به استقلال اقتصادى و قدرت ، دنبال فمينيسم به راه افتاد ؛ اما چه نصيبش شد جز سرخوردگى اجتماعى او چيز ديگرى نبود« نيكلاس ديويدسن» در اين‏باره توصيف زيبايى دارد : «گرچه پيش از اين ، گاه با زن به مثابه كالاى جنسى رفتار مى‏شد ؛ اما امروزه زن ، اساساً اعتبار جنسيت خود را از دست داده است و اگر پيش از اين عامل اصلى بى‏ارزش نمودن زنان ، مردان بود ؛ امروزه خودشان اين كار را انجام مى‏دهند، اگر دشمن قديمى او ، اصالت مسائل جنسى بود ، دشمن امروز او اصالت عدم جنسيت و برابرى با مرد است» (10).

از آن‏جا كه زن و مرد از لحاظ روحيات و عواطف متفاوتند ، كاركردهاى مختلف اجتماعى دارند، به عبارت ديگر با تفاوت در قابليت‏ و نقش‏ها ، حقوق اجتماعى نيز تغيير مى‏كند، بيش‏تر فمينيست‏ها به برابرى جنس مذكر و مونث قائل هستند و هر گونه تفاوتى را رد مى‏كنند، از نظر اسلام جامعه آرمانى ، يك جامعه دو جنسيتى است كه زن و مرد نه تنها در اوصاف تكوينى و در خلقيات تا حدودى از هم متمايز باشند ، بلكه در عملكردها هم گاه رفتارهاى مشترك و گاه عملكردهاى متمايزى از خود نشان دهند، از اين رو اگر مراد از تساوى زن و مرد در حقوق و كاركردهاى اجتماعى ، تشابه در موارد ذكر شده باشد؛ اسلام نه تنها آن را تأييد نمى‏كند، بلكه اين رويه را براى هيچ يك از دو جنس مفيد نمى‏داند، برخى فمينيست‏ها صفات زنانه را صفات برتر مى‏دانند اعتقاد به اين برترى در صفات التزام به اين مطلب است كه زن و مرد در طبيعت خود صفاتى منحصر به فرد دارند و اين همان مطلبى است كه فمينيست‏ها از التزام به آن طفره مى‏روند، فمينيست‏ها برخى روحيات زنانه از جمله اطاعت و هماهنگى با مرد ، را از ويژگى‏هاى منفى مى‏دانند كه جامعه مردسالار به زن تحميل كرده است ؛ اما بايد پرسيد وقتى پذيرفتيم كه ويژگى‏هاى زنانه و مردانه تحت تأثير نظام مردسالار رشد يافته ‏اند ، چرا يكى از ايندو ويژگى برتر باشد؟ (11). بر اساس اعتقادات اسلامى ، صفات مردانه و زنانه آن‏جا كه ريشه در طبيعت هر يك از دو جنس دارد صفاتى لازم براى انجام مسئوليت‏هاى ويژه است كه نمى‏توان هيچ كدام را منفى يا مثبت و برتر از ديگرى دانست، اين صفات آن‏گاه شكل منفى بخود مى‏گيرد كه بیجا به كار گرفته شوند، فمينيست‏ها ، عامل ستم به زنان و فرودستى آنان را مردان مى‏دانند، فمينيست‏هاى راديكال مرد را به دليل مرد بودن و برخوردارى از صفات بيولوژيك خاص ، عامل ستمگرى جنسى مى‏دانند و معتقدند تفاوت جنسى، عامل ستمگرى جنس غالب در طول تاريخ بوده است، از آن طرف گروهى از زن گرايان تمامى نهادهاى اجتماعى را مبتنى بر ستمگرى مى‏دانند و بر اين باورند كه در گروه‏هاى سنتى ، قومى ، جنسى ، مذهبى و نژادى ، رشته پيوسته‏اى از ستم و انقياد را مى‏توان تشخيص داد.

تاكيد بر استقلال زنان و دشمنى با مرد ، قبل از آن كه سبب احقاق حقى براى زنان شود ، سبب گسترش تضاد ميان دو جنس خواهد شد و زنان را از توجه به عوامل اصلى عقب ماندگى خود، كه همانا حاكميت اخلاق مادى و روح سرمايه دارى است باز مى‏دارد، در وراى اين كشمكش‏ها بعضی سياستمداران و صاحبان ثروت بيش‏ترين استفاده را مى‏كنند و مردم را عملاً از تعيين سرنوشتشان باز مى‏دارند .

مكتب اسلام ، خلقت را حكيمانه و وجود تفاوت‏ها را زمينه‏ساز تفاهم و آرامش مى‏داند در بينش اسلامى هر گونه ارتباط ميان افراد كه نتيجه آن تفاوت در بهره ‏ورى‏ها است ، ظالمانه ارزيابى نمى‏شود، استعدادهاى مختلف انسان‏ها كه سبب مسخر شدن افراد توسط يكديگر و در نتيجه ، تفاوت در سطح معيشت مى‏شود تا آن‏جا كه حقوق واقعى افراد را پايمال نكنند و مخالف فطرت نباشد پذيرفته شده است، عامل اصلى ظلم به زنان و فرودستى آنها چيست؟ از بررسى مسائل تاريخى و دينى مى‏توان به چند عامل مهم در تحليل علت فرودستى زنان ياد كرد:

1ـ محروم بودن زنان از خودشناسى.

2 ـ محروم بودن زنان از شيوه مطلوبِ زندگى.

3ـ تعصب مردان .
4 ـ مردسالارى و بى‏عدالتى مردان نسبت به زنان.

5 ـ اعتقاد مردان به عدم توانايى‏هاى جسمى و فكرى زنان در انجام مسئوليت‏هاى اجتماعى.

6 ـ عدم فهم ، خودپسندی و خود محوری مردان.

اسلام راه رفع ظلم به زنان را در مبارزه سياسى با جنس مذكر، تحولات اقتصادى، مبارزه طبقاتى و انقلاب در قوانين وآموزش را نمى‏داند بلكه اصلاح در ذهنيت‏ها را قدم اول در راه رفع ستم بر زنان مى‏داند، آن‏گاه با اصلاحات فرهنگى ، زمينه آشنايى زن و مرد را با شخصيت واقعى و كرامت‏هاى انسانى خود فراهم مى‏كند، در مرحله بعدى مى‏بايد در روابط اجتماعى زن و مرد به محوريت اخلاق و معنويت توجه نمود ؛ ارزش‏ها و ويژگى‏هاى زنانه و مردانه را بايد به رسميت شناخت ، تا انتظارات از آن دو معقول و واقع‏بينانه باشد ؛ قوانين حقوقى روشنى بر اساس آموزه‏هاى دينى و متناسب با شرايط اجتماعى تدوين نمود و يك نظام اجرايى قدرتمند تأسيس كرد.

نتیجه:

1 ـ فمينيسم ، جنبشى است سازمان يافته كه بر اساس مبانى فلسفى غرب پى‏ريزى شده و هدف آن رفع هر گونه ظلم و ستم به زنان و احقاق حقوق آنان در نظام اجتماعى است .

2 ـ فمينيسم جريانى انسان مدار و اومانيستى است .

3 ـ فمينيسم در غرب به علت دورى از معنويت؛ چون به درستى هدايت و تئوريزه نشده است، اكنون شاهد بالاترين ركورد خشونت و تحقير عليه زنان در غرب هستيم، اهانت ، استثمار اقتصادى ، عريان ساختن زنان زیبا روی و قرار دادن آن در پشت وترین ها و ابزارى كردن جنس مونث شواهدى هستند كه هويت فمينيسم را زير سؤال مى‏برند.

4 ـ ظلم و تحقير تمدن‏هاى كهن ، كژ انديشى اربابان( زر، و زور) ، تفكرات تحجری واستثمار نظام سرمايه‏دارى ، از جمله عواملى هستند كه سبب خيزش زنان و ايجاد نهضت فمينيسم شد .

5 ـ علل تنوع گرايشات فمينيستى را بايستى در وابستگى آنها به انديشه‏هاى سياسى و فلسفى غرب بدانيم، هر گرايش فمينيستى طبق همان انديشه وابسته به تحليل مسائل زنان مى‏پردازد .

6 ـ در مرحله ايده و آرمان ، تمام بدنه ‏هاى فمينيستى خواهان برابرى زن در تمام عرصه‏هاى سياسى و اجتماعى هستند و رفع سلطه جويى جنسى ، مبارزه با مردستیزی ، پايان بخشيدن به تبعيض و خشونت عليه زنان را از اهداف خود مى‏دانند ؛ اما بيش‏تر اين اهداف تنها در حد يك ايده و ذهنيت باقى مانده و در عمل پياده نشده است .

7 ـ فمينيسم اسلامى پديده‏اى نو در جوامع اسلامى ، است كه بر پايه (سكولاريسم * ** ) و تجدد گرايى بنا شده و به تفسير و تأويل آموزه‏هاى دينى و تطبيق آن با فرهنگ غرب پرداخته وبعلت فقدان ايدئولوژى و مكانيسم مناسب براى موضوع ‏شناسى مسائل زنان و از آنجا كه با وضعيت مذهبى ، فرهنگى و اجتتماى جوامع اسلامى ناسازگار است نتوانسته پاسخگوى نيازهاى زن مسلمان باشد، فمينيسم از لحاظ جهان‏بينى ، قابل قياس با اسلام نيست، اسلام و فمينيسم دو مقوله كاملاً جدا از هم ، با مبانى مختلف ايدئولوژيكى ، اهداف ، كاركردها و آرمان‏هاى متفاوتند و هيچ ‏گاه با هم تلفيق نمى ‏شوند .

8 ـ مهم‏ترين اهداف فمينيسم ، تلاش براى رفع انواع تبعيض عليه زنان ، كسب برابرى حقوقى ، تساوى زن و مرد ، تشابه در حقوق ، برابرى جنسى و به رسميت شناختن همجنس‏گرايى و سقط جنين مى‏باشد./ پایان

سراج الدین ادیب

11.9.2005 مطابق (20 اسد 1384 خورشیدی )

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

پاورقي ها :
1 ـ جامعه‏شناسى زنان ، پاملا آبوت و كلروالاسن ، ترجمه نجم عراقى .
2 ـ زن از ديدگاه اديان و مكاتب ، جمعى از خواهران طلبه ، ص 91 .
3 ـ حقوق زن در اسلام و اروپا ، حسن صدر ، ص 148 .
4 ـ حقوق زن در اسلام و جهان ، يحيى نورى ، ص 15 .
5 ـ زن از ديدگاه اديان و مكاتب ، ص 105 .
6 ـ اين جريان ، موسوم به جريان موج اول است .
7 ـ افسانه نجم آبادى ، فضاى تنگ ناسازگارى ، نيمه ديگر ، شماره 11 ، ص 20 .
8 ـ ناهيد مطيع ، مجله زنان ، شماره 33 ، ص 20 .
9 ـ فمينيسم ، دموكراسى و اسلام‏گرايى ، ص 104 .
10 ـ نگاهى به فمينيسم ، معاونت دروس معارف اسلامى ، نهاد نمايندگى ولى فقيه در دانشگاه‏ها ص 60 .
11 ـ فلسفه و انديشه‏هاى سياسى سبزها ، اندرو دابسون ، ترجمه محسن ثلاثى ، ص 290



* سیمون دوبوار :ـ ، شخصیتی که پیرو مکتب « اگزیستانسیالیسم بود این مکتب بر اساس اصالت وجود، آزادی فرد وپوچی زندگی استوار است، در این مکتب انسان کاملأ آزاد و حاکم بر سر نوشت خود است و به اجتماع وابستگی ندارد، سنتهای قومی و گذشته های تاریخی را با ارزش نمی داند، این مکتب بوسیله « ژان پل سارتر» با کتاب معروف « تهوع » به وجود آمد اما به علت اینکه بعدها به افراط کشیده شد به ابتذال گرائید.( ص 438، اطلاعات عمومی پیام)

** اگزسيتانسياليسم :ـ Existentialism :ـ غبارت است از رجحان دادن به وجود انسان در مقابل معنویت.

* **سکولار Secularisme ، اعتقاد به اصالت امور دنیوی و رد غیر آن.

**** رنسانس :ـ در قرن پانزدهم و شانزدهم رنسانس دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای بوجود آوردند، این احیای فرهنگی به رنسانس یعنی «نوزایی» مشهور شده است، دانشمندان، شعرا و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل کشور( روم و یونان) با دیدگانی تازه تر به جهان می نگریستند، نقاشها به مطالعه آناتومی (علم تشریح) پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوه واقعگرایانه ای نقاشی می کردند، فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند، این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.

مطلوب «انسان عصر رنسانس» شخص درخشان و در همه فنون و موضوعات فراوانی کارآزموده باشد « لئوناردوداوینچی» و« میکل آنژ» مشهورترین آنان می باشند که دستاوردهایشان احترام آنان در جامعه را افزایش داد .