کاندیدای اکادمیسین سیستانی
تذکر:
این مقاله به ارتباط مطلبی به نگارش گرفته شده که زیرعنوان «منشاء بدبختی افغانستان» "درنشریه فروغ چاپ تورنتو (شماره ٣٧ ماه اکتوبر٢٠٠٤میلادی)از طرف کسی بنام "چهره نما"به نشر رسیده است.
چنانکه دربحث قبلی(مقدمه یی برچگونگی ظهور افغانستان معاصر) گفتیم، تهاجم اقوام کوچ نشین مغول برسرزمین های شرق میانه ونزدیک، بطور کلی درتمام شئون زندگی اجتماعی واقتصادی وتولیدی تغییرات واثرات مرگباری داشت. هنگام هجوم مغولها بکشورهای متمدن شرق میانه، اکثریت اهالی شهرها، دهات وقلاع متصرفه که در برابر مهاجمین مقاومت میورزیدند، قتل عام میشدند ویا به برده تبدیل میگشتند. اموال آنها در معرض چپاول قرارمیگرفت. خانه های ساکنین محل وبناهای تاریخی ویران میگردید. گنجینه های گرانبهای کتاب سوختانده شد وشهرهای آباد از سکنه خالی گشتند. کسانی که به نحوی از انحاء زنده مانده بودند، دچار فقر وفلاکت شدند ودرخطر دایمی میزیستند.
صنعت وتجارت ونیز زراعت در شرایط بسیار بدی قرارگرفت، اکثراشراف محلی وملاکان بزرگ وکوچک، املاک خود رااز دست دادند وبعضی از آنها نابود شدند. برخی اسیر گردیده ویا روبه فرارومهاجرت نهادند وعده ای که باقی مانده بودند، موقعیت سابق خود را از دست داده بودند وتحت شرایط توانفرسایی قرار داشتند.
صحرانوردان مغول، بعد از تصرف اراضی وسیع وبرقراری تسلط خود، املاک متصرفه ملاکین واشراف محلی را بین خود تقسیم کردند. این سیاست حتی در دوران ایلخانان اول: هلاکو(٦٤٨_٦۵۵هق=١٢۵٨_١٢٦۵م) واباقاأن (٦٦۵_٦٧٢هق=١٢٦۵_١٢٨٢م) شدت بیشتر یافت. قسمت اعظم اراضی متصرفه، از جمله اراضی موقوفه جزو اراضی دیوان یعنی دولتی واملاک خاندانشاهی مغول تحت عنوان«اینجو» درآورده شدند. سرکردگان قبایل کوچ نشین ، شاهزادگان، خاتونها، نویانها، وامراء از هرطراز، از امیرتومان وهزاره وصده ودهه گرفته تا صاحبان اقطاع وسیورغال برطبق سلسله مراتب فیودالی، بسرکردگی ایلخان وکوچ نشینان ذینفوذ که به امورگله داری رابطۀ نزدیک داشتند، ضمناً املاک بزرگ اراضی شخصی، مراتع وشکارگاه ها رانیزتصاحب نمودند.
وصول مالیات ازاراضی دیوان( دولتی) واینجو( اراضی سلطنتی وخانوادۀ شان)، که درتمام ولایات بحد وفور وجود داشت. اصولاً بطریق«مقاطعه» انجام میگرفت. مقاطعه کاران اساساً ساکنین محل بودند که طبقۀ جدید ملاک واشراف را تشکیل میدادند.این مقاطعه کاران که مطئمن نبودند درآینده نیزمجدداً اززمین های اجاره ای مالیات اخذ خواهند کرد(غالبا ً درعهد قبل از غازان خان مقاطعه برای یک سال اعتبار داشت) لذا هنگام وصول مالیات دست به هرگونه تعدی میزدند وچهاربرابراصل مقاطعه را از اهالی دریافت میکردند وهرگزبراعمال غیر مشروع شان نظارت صورت نمیگرفت.(١) صاحب منصابان عالیرتبه میکوشیدند که میزان حق المقاطعه بیشتر گردد تا رشوه های کلان دریافت بدارند. با درنظر گرفتن نفع شخصی وراه آسان ثروتمندشدن به حساب اهالی زحمتکش وخزانه دولت، برعدۀ مقاطعه کاران مدام افزوده میگشت و درنتیجه هم میزان حق المقاطعه وهم میزان رشوه ها زیاد تر میشد.بگفتۀ ابن هندوشاه نخجوانی، « خرابی وانهدام بیش از ابادی بود.»(٢)
در دوره قبل از غازان خان(٦١٧_٦٩۵هق= ١٢٢٠-١٢٩۵م) خودکامگی کامل وغیر محدود در وضع ووصول مالیاتها،بمراتب بیشتر از دوره سلجوقی وعهد بعد از غازان خان بود. اخذمالیات وخراج توسط عمال چنگیزیان به نحوه وشیوه ئی صورت میگرفت که وصول ان از رعایای مطیع، ماهیتاً با غارت آشکار وجمع آوری غنایم از کشور دشمن تفاوتی نداشت.(٣)
در اوایل دوران پس از غلبه مغول، هیچگونه قاعده وقانونی در زمینه وصول مالیات وجود نداشت. هرقدرکه میخواستند وهرچه میخواستند، میگرفتند.(٤) جوینی دروقایع سال٦٤١هجری مینویسد:« وکار خراسان در طبطاب واظطراب بود ونوایر فتنه هاوتشویشها در التهاب واگرچه ازمرور ازلشکرها پایمال بود، اما اهالی آن مستاصل کلی نگشته بودند.سبب آنکه ناحیتی یا دیهی که ایل شدی به مجرد اندک علوفه وده گز کرباس یا غایت صدگز به نسبت هر موضعی راضی گشتندی ودست تعرض کشیده کردند ودیهی را که بحرب وقتال بکشادندی، ظاهر آنچه یافتندی از چهارپایان واقشمه ببردندی.»(۵) دربسیاری مواردهمان عاملان پیشین محلی ومقاطعه کاران مالیاتی ویا ملاکانی بودند که بخدمت فاتحان مغولی درآمده میکوشیدند حسن خدمت ابراز دارند. بگفتۀ جوینی،«شرف الدین بیتکچی(مامورمالی)نخست هرچه توانست برسم مالیات از مردم تبریز گرفت٦۵) وسپس واردقزوین شد(ماه رمضان٦٤٢ق)وظلم وشکنجه وتعدی رابرکبیر وصغیربحدی رسانید که «آه دود آحاد خلقان به اسمان میرسید.»(٧
سیفی هروی نیز درباره کارنامه های شرف الدین بیتکچی درغور چنین مینویسد:«دست تعدی وزوربرآورد وبه قلانات(بیگار وکارهای شاقه) وقسمات وعوارضات وتجبر وتحکم دیوانی رجال جبال غور را از منازل اوطان، جلاء وطن فرمود...»(٨)
وضع ماليات در دوران مغول بسيار دشوار تر و پيچيده تر از سراسر قرون وسطی بود. اصولاً کشور هايی که لگد کوب سم ستوران چنگيزيان شده بودند، ديگر قادر نبودند مبالغی را برسم ماليات بپردازند. روستائيان بکلی بينوا و درمانده شده بودند و درحد نهائی فقر و تنگدستی قرار داشتند. اکثر دهقانان و کشاورزان ماليات عقب افتاده داشتند و به همين سبب دسته دسته از زادگاه خود فرار ميکردند، چونکه در غير اين صورت ممکن بود در صف بردگان قرار گيرند. تاثیر مرگباراین روش خود کامگی وغارت ودزدی وبی بندوباری بیش از همه چیزموجب انحطاط بیشتر اقتصاد کشورهای مفتوحه توسط چنگیزیان میگردید.در زمان شش ایلخان نخستین هلاکوئی، وضع اقتصاد به نازل ترین حد انحطاط رسید وبخصوص طی سالهای( ٦٧٩_٦٨٩ق=١٢٨٠_١٢٩٠م) براثر سیاست مالیاتی نخستین ایلخانان وبهره کشی فیودالی غیر محدود وخامت اوضاع اقتصادی به منتها درجه رسید.
رشیدالدین درجامع التواریخ خود منظرۀ سقوط وانحطاط اقتصادی را که براثرشیوه های وصول مالیات ودریافت مکرر مالیات های خودسرانه وپرداخت مواجب خدمتگزاران ووامهای دولتی بوسیله «برات وحواله» به عهدۀ خزانه داری های محلی ( که مبلغ برات رامیان رعایا تقسیم میکرده اند) به خوبی ترسیم کرده است. فقط چند نمونه از نوشته های رشیدالدین که طرزالعمل ماموران ومحصلان را درحصول مال وخراج از روستائیان، قبل از اصلاحات غازان خان مجسم میسازد، نقل می کنیم:
در دوران قبل از غازانخان، برای وصول مالیات وعوارض گونه گون، هر ولایت را به حاکمی به مقاطعه میدادندو« آن
حاکم درسالی دوقبچور(مالیۀ مواشی وسرانه) ودر بعضی مواقع بیست وسی قُبچوررا از رعیت بستدی... وبه هروقتکه ایلچی جهت مهمی یا مطالبۀ مالی ومایحتاجی بولایت آمدی بدان بهانه حاکم قبچور قسمت کردی وهرچندایلچیان بسیار میرسیدند واخراجات وملتمسات ایشان بی اندازه می بود، حاکم بوصول ایشان شادشدی ونوبتی باسم وجه مهمات ونوبتی باسم علوفه واخراجات ونوبتی باسم تعهد وملتمسات قسمت میکردی وبعضی درآن مصالح مصروف داشتی وبعضی خویشتن بردی وبعضی بشحنه وبیتکچیان داده تا همدستان وگواه دروغ اوشوند واز چندان مال که از رعیت میستدند، بخزانه نفرستادندی.»(٩)
نه تنها حاکم مقاطعه کار وبیتکچیان به عناوین گونه گون مردم را میدوشیدند، بلکه ایلچیان نیز به بهانه های رنگارنگ روستاها واهل شهرها راغارت میکردند. بگفتۀ رشیدالدین فضل الله :« هرسال به بهانۀ ایلچیان چندین هزار زیلو وجامه خواب وغزغان وأوانی وآلات مردم می بردند وچهارپای درباغات مردم میکردند وباغی که بزیادت از ده سال بصدهزار زحمت معمور گردانیده بودند بیک روز خراب میکردند واگر اتفاقاً درآن باغ کهریزی بودی وچهارپایان درافتادی، خداوند باغ رامیگرفتند وباضعاف بها ازوی میستدند....» (١٠) همچنان در سنۀ ٦٩١ هجری ، یکی ازملاکان به دهی بزرگ که فیروزاباد نام داشت رفت تا چیزی از املاک خود درآن ده بدست آورد، ولی «هرچند سعی نمود در سه شبانه روزهیچ آفریده از کدخدایان رابدست نتوانست آورد وهفده محصل صاحب برات وحوالت میان دیه نشسته بودند ودشت بانی ودورعیت را از صحرا گرفته بودند وبه دیه آورده وبه ریسمان درآویخته میزدند تا دیگران رابدست آورند وماکولی جهت ایشان حاصل کنند وقطعاً میسر نشد ومجموع آن محصلان واتباع راعلوفه وعالفه وشراب وشاهد بایستی وازاین معانی قیاس توان کرد که دیگر انواع ظلم چگونه بوده باشد.»(١١
« بواسطۀ سوء تدبیرات واتلافات، اکثر رعایای ولایت جلای وطن کردند ودر ولایت های غریب ، خان ومان ساختند. وشهرها ودیه ها خالی ماند وبه هرچندگاه ایلچی جهت جمع کردن غایبان برفتی ایشان را بسیار زحمات رسانیدی واضعاف قبچور به تعهداز ایشان بستدی وهرگز میل نکردندی که به ولایت خویش روند وازآن ملک عظیم متنفر گشته بودندی وبا وجود چندان ایلچی که در اوقات مختلف جهت جمع غایبان به اطراف رفتند، هرگز رعیت را با مقام خود نتوانستند برد وآنچه درشهرها مانده بودند، اکثردرخانه ها به سنگ برآورده بودند یا تنگ باز کرده واز بام خانه ها آمدوشد کردندی وازبیم محصلان گریخته وچون محصلان به محلات رفتندی، حرام زاده ای را بادید کردندی که واقف خانه ها بودی وبه ولایت اومردم را ازگوش ها وزیرزمینها وباغات وخرابه هاکشیدندی واگرمردان رابادست نتوانستندکرد، زنان ایشان بگرفتندی وهمچون گلۀ گوسفند در پیش انداخته از محله ای به محله یی پیش محصلان بردندی وایشان را بپای از ریسمان آویخته میزدندی وفریاد وفغان زنان به آسمان رسیدی وبسیار اتفاق افتاد ومشاهده کردیم که محصل بربام رفته رعیتی رامی یافت و برعقب وی می دوید تا او رابگیرد، رعیت ازغایت عجز وبیچارگی چنان میگریخت که خود را ازبام بزیر می انداخت ومحصل بوی میرسید ودامنش میگرفت وبروی رحم آورده شفاعت میکرد وسوگند مینهاد که خود را از بام مینداز که هلاک شوی وچون اختیار از دست داده بود درمی افتادوپایش می شکست.» (١٢)
« و دراکثرشهرها از بیم آنکه ایلچیان رابخانه های ایشان فرود نیآورند، درخانه ها از زیر زمین میکردند وراه گذرها باریک، تا باشد که ایلچیان بچنان گذرگاه میل نکنند وفرود نیایند، چه هرایلچی که بخانه کسی فرود می آمد، بیرون از آنکه زیلو(فرش) وجامه خواب وتمامت آلات خانه پاره وکهنه میکرد، هرچه میخواستند برمیگرفتند یا کوتلچیان ایشان می دزدیدند و یا جمع کرده بتمامت میستدند ودرهای خانه بجای هیمه می سوختند.»(١٣)
سیفی هروی از چشم دید خود میگوید که درسال ٧١٦ هجری« امیر یساول(از طرف ایلخان حاکم خراسان بود) به اسم آنکه شاهزاده یسور( یساور) راطوی خواهم کرد ، مبلغ سیصد هزاردیناربرولایت خراسان قسمت کرد وپنجا هزاردرم برخلق شهرهرات نوشت وعمال خود را گفت که میخواهم دریک هفته این سیصدهزار دینار را به خزینه معمورۀ من رسانده باشید. در روز عید قربان از جمله نواب او یکی خضر ودوم فیروزبا پنجاه سوار به هرات آمدند وهم از گرد راه خلق شهر را به زخم چوب وچماق مجروح گردانیدند وخلق را از مسجد جامع به تعدی کردن بسته بیرون آوردند وهر کس که میگرفتند صد دینار ودویست دینار براو حواله میکردند و در سوق واطراف قرب دویست تن را به شکنجه خسته وبیکار گردانیدند. القصه روزدیگر هنگام زوال مبلغ پنجاه هزاردینار ازاسکان هرات بستاندند وبندگان خدای وعزوجل چه درشهر هرات وچه درکل بلاد خراسان زبان بدعای بدونفرین امیر یساول بکشادند.»(١٤)
از اقدامات نیک غازان خان دراوایل قرن هشتم هجری( اوایل قرن چهاردهم میلادی) یکی این بودکه میزان مالیات وعوارض هرکس را مشخص کردو وصول مکرر مالیاتها را منع وصدور برات وحواله راموقوف نمود. واگر خبرمی شدکه یکی از مقربان یا لشکریان او کالائی بزور یا متاعی را به قیمت ارزان ترمطالبه کرده است او را شدیداً مجازات میکرد، مگر متاسفانه که در عهد برادران غازان خان یعنی در عهد الجایتو وسلطان ابوسعید شیوه های اخذ مالیات وعوارض وحواله جات دوباره به عهد قبل از اصلاحات غازان خان برگشت.
يکی از مالياتهای اصلی مغول ها، خراج يا ماليات اراضی بود که به جنس يعنی بصورت سهمی از حاصل زمين و يا در نواحی مجاور شهر ها، نقداً ماخوذ ميگرديد. ميزان خراج در نواحی مختلف يکسان نبود و گاهی اضافه يی بنام «فرع» به اندازۀ ده درصد مبلغ خراج به آن افزوده ميشد.(١۵) فاتحان مغولی مالياتی بنام « قبچور » وضع کردند که نخست فقط ازصحرانشينان به مقداريک درصد از تعداد مواشی ماخوذ ميشد و بعد ها بشکل ماليات نقدی وسرانه از روستائيان و شهريان گرفته ميشد. (١٦)
پوربهاءشاعر خراسانی درقصیده ایکه درمدح علاء الدین جوینی، مورخ ووزیر هلاکو سروده ، از فقروفاقۀ مردم خراسان که نتیجۀ سنگینی مالیات وسوء استفاده های مامورین مالی بود، اینطورمیگوید:
هـمـــه جهـــان متــفــــرق شــد و آواره
ز بی بیشمار قِلان و زبی شمار قُبچُور
ماليات سرانه يا جزيه که علی الرغم شريعت اسلامی نه تنها از مسيحيان وزرتشتيان و يهوديان بلکه از مسلمانان نيز گرفته میشد، برای پيروان اسلام بی نهايت توهين آميز بود. گذشته از ماليات های ياد شده ، عوارض گوناگون ديگری جنساً و نقداً از روستائيان گرفته ميشد که در مجموع « اخراجات » ناميده ميشد و صرف نگهداری اميران و لشکريان و ماموران عاليمقام وايلخانان و غيره ميگشت. روستائيان می بايست برای اسپان جو و علوفه و برای لشکريان آذوقه تهيه میکردند که «علفه » و «علوفه » ناميده ميشد و غله و شراب (تغار) پیشکش مینمودند.(١٧)
سنگينی بار استثمار فيودالی که در دوران مغول شدت يافت ، بر اثر شيوه خاصيکه در وصول ماليات ها بکارميرفت، سخت ترو تحمل ناپذير ترگشته بود. ميزا ن خراج و سهمی از محصول که ميبايست عايد مالک ذينفع گردد، معمولاًخود کامانه معين ميشد. در فاصله بين سالهای ۶۴۸ _ ۶۵۹ هجری = ۱۲۴۹ _ ۱۲۶۰ م) کسانیکه مالياتها را نه پرداخته بودند، اعضای خانواده ايشان به بردگی فروخته ميشد تاقروض ايشان به طلبکاران پرداخته شود.(١٨)
سنگينی بار « بيگار» و عوارض متعددی که به نفع دولت معمول بود نيزکمتر از ماليات و بروات و مانند آن نبود. مثلاً عوارض « پستی » (تهيه مرکب) که روستائيان مؤظف بودند برای توقفگاه های پستی، يا مهمانی يا چاپار خانه ها و ايلچيان و سران لشکری اسپ وخر بدهند. «بيگار» به معنی اخص نيزکه عبارت بود از کار اجباری برای احياء و تنقيه قنوات و ساختمان قلاع و کاخ ها و احداث جاده ها نيز بار سنگينی بود که بر روستائيان تحميل ميشد. در ضمن انجام اين کار ها هزاران نفر از روستائيان، جان خود را از دست ميدادند و چارپايان بيشماری نيز در زير پای ايلچيان و خدمات رايگان پُستی سقط ميشدند. (١٩)
«نزوله» (نزول اجلال) از لحاظ روستائيان مصيبتی واقعی بشمار ميرفت. هر امير متشخص مغول و يا مامور عاليمقام دولت که به شهر يا روستائی نزول ميکرد، برای خود و همراهان و خادمان خويش ده ها منزل را اشغال مينمود.نوکران امير مغول هرچه از اموال صاحب خانه ها بدست می آوردند، می بردند و بگفته رشيدالدين حتی به ناموس زنان دست درازی مينمودند و صاحب خانه ها را مورد استهزا و سخريه قرار ميدادند.(٢٠)
روستائيان و شهريان عمدتاً خانه های خود را به حال محقر و نيمه ويرانه نگاه ميداشتند تا امير و اطرافيانش در آن نزول اجلال نکنند، ولی اين روش نيز سودی نداشت وعادتاً بلا فاصله پس ازعزيمت يک نزول کننده ، بلای ديگری نازل ميشد، يعنی مهمان ناخوانده ديگری جايگزين مهمان قبلی ميگرديد.
مقيد ساختن روستائی به زمين مربوط به دوره مغول است. طبقه خراجگزار يعنی روستائيان و شهريان از لحاظ حقوقی ، مردمی واجد آزادی فردی شمرده ميشدند، ولی تابعيت و وابستگی رعايا در برابر فيودال ها نيز عملاً وجود داشت. چون متصرف زمين بودند ، مالکين حق داشتند تمام يا سهمی از خراج را به نفع خويش وصول کنند و از اينجا است که ماليات مبدل به بهره مالکانه فيودالی ميشد. (٢١)
رسمی که به « طرح » معروف بود و طبق آن روستائيان و ارباب حرفه و پيشه می بايست کالا ها و محصولات را به قيمتی نازل تر از قيمت بازار به خزانه دولت تسليم کنند، بسيار سنگين و تحمل نا پذير بود.از جانب ديگر تجار و صنعتگران مجبور بودندخوار باری را که دولت به رسم خراج از رعايا گرفته بود چهار تا پنج بار گران ترازقيمت بازارخريداری کنند واين معامله « طرح » ناميده ميشد.(٢٢)
انواع مالیات وعوارضی که مردم می بایستی درطول یک سال به سران وماموران مغول بپردازندآن طورکه درمنابع این عهد از قبیل: جامع التواریخ رشیدی ، ودستورالکاتب نخجوانی وتاریخ وصاف آمده ، به بیش از پنجاه نوع مالیه میرسید. یک بخش مالیاتهای شرعی بود مانند: زکوة، عشر، خمس، جزیه و خراج، وبخش دیگر مالیات های غیر شرعی وعوارض محلی ازقبیل: تغار، تمغا، تابغور، ترغو، نماری، بلارغو، آلام، قبچور، قلان، شورپا، شلتاق، شناقص، شوسون، شیلان بها،ساوری، کرکیارق، آش، بهره، نزول، علفه وعلوفه، جریمه، خانه شمار، باغ شمار، سرشمار، باج، پیشکش، سلامانه، توقعات، تفاوت وتوفیر، زواید، اخراجات، تکلیفات، تخصیصات، توزیعات، قسمات، مرسوم، مال، مال وجهات، متوجهات دیوانی وسلطانی، حق الانشاء، حق التعدیل، حق التقریر، حق التحصیل، حق البیمانچه، حق التولیه، رسم الحرز، رسم الوزراء، رسم الصداره، رسم خزانه، رسوم شحنگی و داروغگی، تسعیر یا ارزیابی، تقدمه، چریک بیگار، وغیره بود که از رعایا با شکنجه وتعدی گرفته میشد.(٢٣)
فتوحات مغولان مؤقتاً شيوه برده داری را احياء کرد. مجدداً از کار بردگان به ميزان وسيعی در گله داری ، پيشه وری و زراعت و بيگاری استفاده ميشد. هم در عهد هلاکو و هم در آغاز قرن چهاردهم ، اسيران را به رسم برده در اراضی مستقر کرده وادار به کشاورزی ميکردند. صفوف بردگان را البته بيشتر اسيران جنگی پر ميکرد ، ولی عده ای بنده زرخريد نيز از برده فروشان خريداری ميشد که از هند و غيره جايها می آوردند. در دوره تیمورتجارت برده در کشورهای آسیای میانه وافغانستان رونق داشت، چناکه پس از هجوم تيموربه هندوستان، خراسان چنان از غلامان هندی اشباع شده بودکه به قول دولتشاه سمرقندی :« خراسان از اسيران و بردگان هندی، هندوستان گشت. »(٢٤) اسفزاری خبر ميدهدکه در حدود سال ۸۷۵ هجری (= ۱۴۷۰م ) در بازار برده فروشان هرات سالانه بيست هزار برده هندی وترکی فروخته ميشد.(٢۵) حتی مقروضی که قادر به ادای قرض خويش نبود و کسی که بدهی ماليات عقب افتاده داشت ، نيز ممکن ببود برده شودویا به قتل برسد.(٢٦)
سيستم مالياتی مغول که مؤقتاً ( برای ربع اول قرن ۱۴ م) با اصلاحات غازان خان اندکی دست تعدی وجورحکام و مامورين ماليات را از گريبان کشاورزان و رعايا سست کرده بود و بعد از ربع اول قرن چهاردهم دوباره بزمان قبل از اصلاحات بر گشت ، در دوره تيمور نيز ادامه يافت. چه تيمور خود را جانشين چنگيز ميدانست و به پيروی از سياست چنگيز و ياسای چنگيزی ، « تزوک تيموری » را بميدان کشيد و بر طبق آن عمل ميکر د.
در اين دوره بار ماليات هاى گوناگون مستقيم و غير مستقيم باز هم پشت دهقانان و مردم زحمت کش را خم ميکرد . و ماليات هاى جديد علاوه بر ماليات هاى عهد مغول از قبيل ماليات فوق العاده و عوارض ميراب و محتسب و منشى و غيره اخذ ميشد. علاوه بر آن کشاورزان مکلف به انجام خدمات اجبارى بيگار نيز بودند.تيمور خود پس از فتح هر شهرى ، خراج سنگينى بر اهالى وضع مى نمود ، چنانکه در تبريز و سيستان و اصفهان چون مامورين ماليات وحشيانه به جمع آورى آن پرداختند ، مردم شهر دست بشورش زدند و عده يى از مامورين وصول ماليات را کشتند، در نتيجه تيمور خشمگين شد و دستور قتل عام مردم شهر را صادر کرد. (٢٧)
گرچه تيمور بنابر اوامری که صادر کرده بود متوجه وضع رقت بار دهقانان و کشاورزان بود و در مورد نحوۀ اخذ خراج اراضی از کشاورزان به مامورين و حکام خود دستوراتی داده بود که اگر عملی ميشد کشاورزان ميتوانستند نفس راحتی بکشند ، اما دست حکام و عمال خراج در عمل ، بجان و مال رعايا آزاد بود.
بهر حال در دوره تيموری ، اکثريت اصطلاحات مالياتی زمان مغول همچنان مروج بود و از رعايا گرفته ميشد.حتی برخی مالياتهای جديد مانند : ماليات شکار ، ماليات مرغ ، عوارض خبر خوش و ماليات های صد يک ، و صد دو ، صد چهار و غيره از مردم اخذ ميشد. رواج وسيع « سيورغال» و رسم « تره خانی» (امتيازی که دارنده را تا ٩بارجرم از مجازات معاف ميکرد) ، در دوره تيموريان دست و دماغ صاحب سيورغال را در گرفتن و وضع انواع مالياتها بازميگذاشت، بدون آنکه چيز قابل تذکری به خزينۀ دولت وصول گردد. به سخن ديگر رواج معافيت های مالياتی و اداری و قضايی در زير نام سيور غال و « تيول» و « اقطاع » و موقوفه و خالصه ( شاهی ) و غيره در دوره تيموريان درقرن پانزدهم موجب ضعف شديد حکومت مرکزی شد و حکومت را از وصول وجوه خراج و ماليات محروم کرد.ودرمحاکمات قضائی وامور لشکری، مزيت و تفوق بارزی به اميران و ملاکان و خوانين محلی داد.
از اسنادی که از اين دوره باقی مانده است ميتوان تا حدی بکثرت و تنوع مالياتی پی برد که بر زمين ها و صاحبان آن تعلق داشته است ، چنانکه مينورسکی نقل کرده است: «سيورغال» قاسم بن جهانگير از بيش ازچهل قلم ماليات و عوارض معاف بوده است. بنابرين سندصاحب سيورغال از ماليات و عوارض ذيل معاف شده است :
«مال و جهات» (ماليات مستمر)، «اخراجات و خارجات»(ماليات زايد) ، عوارض که بموجب حکم يا جز آن وضع ميشود(عوارضات حکمی و غيرحکمی)، «علوفه» (حق عليق برای مرکب ماموران حکومت)، «قُنُغلا»(ماليات مخصوص پذيرائی سفرا و ديگران)، «بيگار» (کار اجباری )،«شکار»(ماليات شکار) ،«الاغ« (پيک های چاپارخانه يا ماليات مخصوص چهارپايان چاپارخانه) ، «اًلام» (راهنمايانی که مجبور بودند بدون گرفتن مزد بمامورين حکومت خدمت کنند و آنان را از دهی بدهی ديگر رهنمون شوند) ،«ساوری»(هدايا) ،«ساچُق»(عوارض پذيرائی)، پيشکش (هدايا) ، «زرچريک» و پياده (ماليات چريک بمعنی امروزپياده و سواره) ، «مشتلق» (عوارضی که در موقع مخصوص مانند رساندن خبرخوش از مردم ميگرفته اند)، «احداث» (به معنی ابداعات و اختراعات)، «کدوشمار» ( ؟ ماليات خانوار و سرانه) ، «خانه شمار» ، «دست انداز» ( ؟ دخل و انعام)، «عيدی و نوروزی» (ماليات مخصوص سال نو)، «حق السعی » (مداخل محصلان ماليات)، «عشر» (يک دهم)، «رسم الصداره» (حق العمل صدراعظم) ، «رسم الوزاره»(حق العمل وزير)، «غله طرح» ( بزوراز رعيت به نرخ ارزان غله خريدن وبه قيمت بلند بر رعيت فروختن)، «ابتياعی»(؟ ماليات خريد)، «حُرز» (حق برآوردماليات)، «مساحت» (بمعنی معمول خود)، «رسم الحرزو مساحت»(حق التقويم کردن و مساحت کردن)، «اضافه و تفاوت و تسعير» (؟ مالياتی که بابت تعديل نرخ تسعير ميگرفتند)، «تقبل» هنگامی که مودی تقبل ميکردکه مالياتی را که از طرف محصل تعيين شده بود در موعد معين بپردازد نوع مخصوص از ماليات از او وصول ميکردند)، ماليات معروف به « صديک »، « صد دو» و«صد چهار» ، «حقوق داروغه» (پليس امنيت شهر)،«کلانتر» و «مميز» و« صاحب جمع» ، «شيلان بها»(مالياتی که برای اجتماعات اعياد ميگرفتند)، «سفره بها» (مالياتی که برای کسانی که وسايل ضيافت را آماده ميکردند، ميگرفتند)، « اخراجات قلاع و طوابيل و جوقه گاه» (مالياتی که بابت مخارج نگهداری قلاع و اصطبل های سلطنتی و شکارگاه های سلطنتی ميگرفتند)، «مرغ» (مکلف کردن مردم بدادن طيور اهلی)، «گوسفند» (مکلف کردن مردم بدادن گوسفند) ، «ِقلان»(بيگاری)، « قُبچور»(ماليات مواشی)، «تِرغو»(ماليات تحقيق در باره جرايم)، « سرغو» ( شايد ترغو باشد) و سايرتکاليف ديوانی يا مطالبات سلطانی ياهرچه از راه ماليات بهر بهانه و عنوانی که ممکن بود، بگيرند. (٢٨)
اين روش با ايزاداتی چند در دوره صفوی دنبال گرديد. در دوره شاه طهماسب اول صفوی ، بسياری قسمت های ايران بوسيله مقطعان و بطور غير مستقيم اداره ميشد. و از حکام هدايا و عوارض و خراج ميگرفت. حکام نيز از افرادی که در قلمرو تحت نفوذ آنها زندگی داشتند ، ماليات و عوارض گوناگون اخذ ميکردند. البته گاه گاهی مردم را در قبال نزول بلايای آسمانی يا جهات ديگر از دادن ماليات معاف مينمودند. روی همرفته نرخ ماليات اراضی در اين دوره چندان سنگين نبود ولی به علت تحصيلات مامورين ستمکاره، گاهی به پنج برابر نرخ اصلی ميرسيد. (٢٩)
از آب رودخانه و قنوات که ملکيت دولت شمرده ميشد ،ماليات اخذ ميگرديد. ماليات سرانه يا قبچور زمان مغول و همچنين جزيه ايکه از اهل ذمه گرفته ميشد، در دوره صفوی مرسوم بود. به همين ترتيب از کليه ساختمان های که در زمينهای دولتی بنا يافته بود ، ماليات دريافت ميشد. در آن زمان کليه اراضی شهری متعلق بدولت بود و حاکم محل هم نماينده دولت شمرده ميشد. از گله های گاو و گوسفند و شتر و اسپ که در صحاری چرا ميکردند همچنان مثل زمان مغول و تيمور ماليات گرفته ميشد. اصناف و ارباب صنايع و حرفت هرکدام سالانه حقی بشاه ميدادند. اين ماليه همان «تمغا» ی عصر مغول است. بيگار به معنای کار اجباری و مجانی رعايا و صاحبان پيشه معمول بود و کسانی که در مواقع کار اجباری بحکام و مامورين پول ميدادند، از انجام بيگار معاف شده می توانستند. هديه و پيشکش نيز برای دربار شاهان صفوی يک عنعنه بشمار ميرفت و معمولاً آن را در روز نوروز و ميلاد پيامبر به شاه تقديم ميکردند. نيم محصول پنبه و يک سوم ابريشم به شاه تعلق داشت . در زمان صفويان رسم تيول و اقطاع برای تامين حقوق سپاهيان مرسوم بود. سپاهيان و دسته جات قشون ، اراضی و املاک را به تيول ميگرفتند تا حقوق خود را از محل تيول بطور مستقيم در يافت کنند. همچنان به علماء و قضات و امراء و اعضای خاندان سلطنتی و سپاهيان تيول داده ميشد تا از محصول و عوايد آن به جهت معاش و حقوق خويش استفاده کنند. (٣٠)
اما اداره دولت بابری هند در افغانستان، موسوم به صوبه بلخ و صوبه بدخشان و صوبه کابل و صوبه قندهار بود. گرچه اين تشکيلات دايمی نبود، زيرا بلخ بزودی تحت اداره حکومت ازبکيه قرارگرفت و بعدها بدخشان استقلال خود را تأمين نمود و قندهار نيز بالاخره بدولت صفوی تعلق گرفت و تنها صوبه کابل تا نيمه قرن هژدهم در دست دولت بابری هند باقی ماند.
بنابر ضبط پوهاند حبيبی ، صوبه کابل در عصر بابر بقول خود او۲۰ محل داشت و عايدات آن بيست لک شهرخی مساوی يک کرور و بيست و هشت لک دام ميشد. و بقول ابوالفضل همين صوبه از پامير و گلگت و سوات و بنيرو باجور تا قندهار و زابلستان وسعت داشت. و در عهد اکبرامپراتور هند، اين صوبه بدو سرکار کابل و قندهار منقسم ميشد. و سرکار کابل دارای ۲۲ محل بود و ماليات سالانه آن ( ۴۶۵ر۵۰۷ر۸۰۵) دام نقد و ۱۷۸ر۱۳۷ (جنس) و ۲۸۱۸۷ نفر سوار و ۷۰۰ر۲۱۲ نفر پياده بود و شهر کابل ۴۱۰ ر۷۵۸ ر۱۲ دام نقد عايد داشت.
اما سرکار قندهار دارای ۲۴ محل و ۸۱۱۴ تومان (مجموعه قراء)سالانه ۶۰۰ ر۲۹ دينار نقد و ۷۷۵ ر۴۵ گوسفند و ۴۵ اسپ بلوچی و ۹۷۷ ر۷۵۲ ر ۳ خروار غله و ۴۲۰ من برنج و دو خروار آرد و ۲۰ من روغن و ۸۷۵ ر ۱۳ نفر سوار و ۲۶۰ ر ۲۷ نفرپياده ماليات ميداد.
مرحوم حبيبی از قول عبدالحميد لاهوری مينويسد که در عصر شاه جهان از جمله ۲۲ صوبه مملکت آل بابر، چهار صوبه آن يعنی کابل و قندهار و بلخ و بدخشان در افغانستان قرار داشته که از کابل ۱۶ کرور دام ، واز قندهار ۶ کرور دام ، و از بلخ ۸ کرور دام و از بدخشان ۴ کرور دام ( هر پنچ دام مساوی به دو آنه بود) عايد بدست می آمد. (٣١)
نتیجه:
از آنچه نمونه وار گفته آمدیم، از روی انواع مالیات ها وعوارض حکمی وغیرحکمی وشیوه هاوشگردهای جمع آوری مالیاتها که از سوی دولتهای مغولی وتیموری وصفوی وبابری قبل از ١٧٤٧در طول شش صدسال استیلای استخوانسوز از مردمان خراسان اخذ میگردید، اکنون به آسانی وبخوبی میتوانیم به میزان خوشبختی(؟) مردمان ساکن درافغانستان یا خراسان قبل از ١٧٤٧،پی ببریم.
بگمان این قلم مهمترین کلمه ایکه در دردوران سلطۀ یورشگران مغول وضع شد و وارد قاموس زبان فارسی وسایر زبانهای منطقه گردید، همانا کلمۀ«ترکتازی» است که با شنیدن آن مفاهیمی چون: یورش کردن وکشتن وسوخستن و ویرانکردن از آن درذهن شنونده متبادر میگردید و تنفر عمیق مردم را ازمغولها باز تاب میداد.
مهمترین مقاومت وجان بازی در برابر«ترکتازی» وتجاوزاقوام کوچ نشین مغول ، همانا خروج سربداران خراسان در قرن هشتم هجری =قرن چهاردهم میلادی است. خروج سربداران خراسان(٧٣٧-٧٨٣ هـ= ١٣٣٧-١٣٨١م) ازلحاظ وسعت بزرگترين وازنظر تاريخى مهمترين نهضت آزادى خواهى در خراسان ودرشرق ميانه بوده است. اين نهضت بدون ترديد الهام بخش سایرجنبشهاى قرن چهاردهم درایران وآسیای میانه بودکه از لحاظ وضع اجتماعى شرکت کنندگان و هدفهاى سياسى همانند بودند،مثل شورش مازندران در سال ٧٥٠ هـ (=١٣٤٩ م) وقیام کرمان در سال ٧٧٥هـ(=١٣٧٣م)، جنبش سمرقند وحوزه رود زرافشان درسال٧٦٧ هـ (١٣٦٥م) و قیام گيلان در ٧٧٢ هـ (=١٣٧٠م).(٣٢)
اگر از دوران استیلای مغولان وتیموریان برکشوربگذریم،وبه دوران دونیم قرنۀ تجزیۀ کشورنظر اندازیم ، میتوان گفت که درتمام دورۀ تجزیه میان همسایه گان ترک تبار، مردم افغانستان مثل گندم درمیان دوسنگ آسیاب خورد وخمیرشده اند. وجان ومال وعِرض وحرمت وآبروی شان پیوسته مورد تجاوز واجحاف زورمندان کوچ نشین قرارگرفته است.
دراین مدت دونیم قرن، اگر بخش غربی کشور، در زیر سلطۀ دولت صفوی ،در آتش تعصبات مذهبی میسوخت، دربخش شرقی کشورنیز، آتش جنگ وتجاوز درتمام مدت سلطه بابریان هند شعله وربوده است. موسس این سلسلۀ ، بابر هر پیروزی را با سربریدنها وبرپاکردن کله منارهایی از جمجمۀ مخالفان وغارت اقوام مغلوب جشن میگرفت و درکتاب خاطرات خود ثبت میکرد تا یادگارافتخارآمیز برای بازماندگانش باشد، چنانکه این روش را در لشکرکشی هایش برقبایل پشتون ازکابل تاننگرهار وازآنجاتا سوات وباجور ودیره جات وغزنی وکلات ومقر بدون استثنا بکار گرفت وآن سنت را به بازماندگانش به ارث گذاشت.(دش:توزُک بابری)
در دورۀ جانشینان بابُر،از کابل تا پیشاور،اگر مردم قبایلی از١۵۵٧ تا١٦٣٧ وبعدها از١٦٦٦تا١٦٧٢ میلادی در طول مدت ٩٠ سال یعنی برای مدت سه نسل پیوسته علیه سلطۀ بابریان شمشیرزده اند وتخمین یکصدهزار انسان دراین جنگها قربانی شده اند ، در بخش دیگر قلمرو بابری یعنی ازکابل تابدخشان وقندهار درتمام مدت استیلا،خود شاهزادگان بابری یکی علیه دیگری دست به توطئه وکارشکنی میزدند وبر ضد یکدیگر خود لشکر میکشیدند وبا این لشکرکشیها، لشکریانی که به نفع این یا آن شاهزاده شمشیرمیزدند، بدون آنکه همدیگر خود را بشناسند، قربانی هوس جهانکشائی شهزادگان میشدند.
در طول این دونیم قرن فقط دربخش کابل تابدخشان وقندهار بیش از هفتاربار لشکرکشی برای تصاحب قدرت میان شهزادگان وامیران بابری وازبکان شیبانی وصفویان ایران صورت گرفته است، آیا میتوان فکر کرد که هرلشکرکشی چقدر مصرف بکار داشته و تدارک آن تا چه اندازه به اقتصاد وحیات روستائی مردم صدمه میزده است؟ باری به کتابهای: کابل وپیش آمدهای تاریخی،از مرحوم کهزاد، افغانستان درعصر کورگانیان هند،از پوهان حبیبی، افغانستان درمسیر تاریخ ،از مرحوم غبار،تاریخ مختصر افغانستان ،ازمرحوم حبیبی،پشتانه، از پوهاند دکتور حبیب الله تزی،ظفرنامه شرف الدین علی یزدی ،تُزُک تیموری، تُزُک بابری وآئین اکبری یااکبرنامه، تاریخ فرشته،تُزُک جهانگیر،عالمگیرنامه،منتخب التواریخ،سیرالمتأخرین،حیات افغانی،خورشیدجهان، تذکرةالابراروالاشرارآخوند درویزه ، تاریخ مرصع، تاریخ شیرشاهی، وغیره کتب این دوره نطر بیندازید تا به این حقیقت دست یابید که مطالعه رخدادهای تاریخی سرزمین کابلستان تابلخ وتخارستان وقندهار وننگرهارهنوزهم مو براندام آدمی راست میکند.
هر جنگ ولشکرکشی بطور طبیعی دومصیبت عظیم به مردم پیشه ور و کسبه کاران وتجارشهری ودهقانان برزگر روستائی وارد میکرد:
١_درهنگام هرلشکرکشی صنعت کاران شهر مکلف بودند تا تیر وژوبین وشمشیرو سپر وقمه ونیزه ورکاب وزین وقیضۀ اسپ سپاهیان را بدون مزدترمیم ویا آماده کنند، وطبقه تجار مجبور بود مصارف خواربار وحقوق سپاهیان را بپردازند، زیرا که سپاهیان وظیفۀ دفاع از شهریان را بدوش داشتند.
٢_طبقه دهقان مجبور بود در طول دوران لشرکشی ورفت وبازگشت لشکر مواد علوفه وکاه وجوبرای اسپان لشکریان را از مزرعه خود تدارک کند، یا کشت به ثمر رسیدۀ اوپایمال سم ستوران جنگی میشد، بدون آنکه کسی بدادش برسد وخسارت مزرعه او را بپردازد، ویا درصورت عدم تحمل این خسارت مجبور بود خود سلاح بردوش گیرد وبه جنگی که برای او هیچگونه سودی دربر نداشت، شرکت کند.
طبیعی است که این لشکرکشیها، علاوه بر تلفات انسانی خسارات مالی واقتصادی فراوانی نیز دربرداشته است وقبل از همه نه تنها مردم یک قلمرومجبور میشدند هربار به بهانۀ جنگ بادشمن به دولت مالیات وعوارض بپردازند، بلکه به امرزراعت ومالداری مردم شدیداً صدمه میزد . بدون تردید محصول کشت وکاریک ساله دهقانان وخرده مالکان وزمینداران بزرگ در جریان لشکرکشی از میان میرفت وبساکه با زور وغلبه کشت زارهای دهقانان بجای علفچربه خورد ده ها هزاراسپ لشکریان میرسید و رمه های مواشی صرف شکم جنگجویان این یا آن طرف درگیر میشد ومردم بیچاره در این کشمکش نه تنها خود روز خوش نمی دیدند، بلکه زن وفرزندان ودارائی شان هم مورد دست درازی مهاجمین قرارمیگرفت وبخاک سیاه می نشستند.
مثال ساده وزنده این ادعا،جنگ های دهۀ ٩٠ قرن بیستم در میان گروه های متخاصم تنظیم های اسلامی درافغانستان است که نه تنها کشور را به ویرانه موحشی مبدل کردند، بلکه جان هزاران هموطن بیطرف وبیغرض وبیگناه را نیز ازایشان گرفتند وبقیه را بی خانمان وآوراه کشورها دورونزدیک نمودند. این است سیمای خوشبختی مردمی که آقای چهره نما وهمفکرانشان افسوس از دست دادن آن رامیخورند؟؟
پایان
مآخذ و رویکرها:
١_جامع التواریخ رشیدی، ج٢، بخش ٢، وتحریرتاریخ وصاف وتاریخ گزیده،تاریخ جهانگشای جوینی وغیره مآخذ این دوره.
٢_محمد ابن هندوشاه نخجوانی،دستورالکاتب، ج١، بخش ٢، ص٣١٦
٣_ پطروشفسکی، کشاورزی ومناسبات ارضی در ایران عهدمغول، ج ٢ ص ٦٦٠ ببعد
٤_عنایت الله شاهپوریان، ٢۵ سده مالیات، ص٨٤
۵_جوینی، تاریخ جهانگشا، ج٢،ص ٢٦٩
٦_ همان اثر، ص ٢٧۵_٢٧٦
٧ همان، ص ٢٧٦
٨_ سیفی ،تاریخنامه هرات، ص١٧٤
٩_جامع التواریخ رشیدی، ج ٢، ص١٠٢٤
١٠_ همانجا،ص ١٠٢٩
١١_ همان، ص ١٠٣٠
١٢_همانجا، ص١٠٢٩
١٣_همانجا، ص ١٠٢٩
١٤_ سیفی، تاریخنامه هرات ،ص ٦٤٩، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، بخش یکم، ص ٤٦٩
١۵_ مالکيت ارضی و جنبش های دهقانی در خراسان قرون وسطی، چاپ اکادمی علوم افغانستان، از من، فصل ۱۶
١٦_ همان اثر، زير نام جزيه و قبچور،
١٧_ همان اثر، زير عنوان علفه و علوفه
١٨_تاريخ ايران، ترجمه کشاورز، ص ۳۶۰
١٩_ مالکيت ارضی و جنبش های دهقانی ... ص ۳۸۲
٢٠_ جامع التواريخ، ج۲، ص ۱۰۲۹ ببعد و نيز مطلع السعدين سمرقندی ،ج ۲، زير عنوان قيام سربداران خراسان که بعلت سوء نيت يک ايلچی مغولی به زن دو برادر از اهل باشتين بيهق ، آن قيام براه افتاد.
٢١_ پطروشفسکی، کشاورزی ومناسبات ارضی در ايران عهد مغول، ج ۱،ص ۴۰۰
٢٢_ مالکيت ارضی...، از من، ص۳۸۰
٢٣_دستورالکاتب نخجوانی، جامع التواریخ رشیدی، ومکاتبات رشیدی ونیز تاریخ وصاف.و کتاب« مالیکیت ارضی وشیوه های بهره برداری از زمین درخراسان درقرون وسطی» از من،چاپ سوئد،٢٠٠٢ فصل سیزدهم.
٢٤_ دولت شاه سمرقندی ، مطلع السعدين، ص ۳۲۴
٢۵_ اسفزاری ،روضة الجنات فی مدینة الهرات، ج١،ص٢٤٩
٢٦_ مرتضى راوندى، تاريخ اجتماعى ايران، ج ٢ ، ص١٩۵ ، ١٩٩ ، بيست و پنج سده ماليات ، ص ٨٦
٢٧_ تاريخ ايران ، ترجمه کشاورز ، ص ۳۶۴
٢٨ _ خانم لمتون، مالک وزارع درایران ، ص ۲۰۷_٢٢٨، دراسناد موجود اين دوره ، سيورغال را به صفت « عطای مخلد» خوانده اند.
٢٩_٣٠ _ بيست و پنج سده ماليات ، ص ۱۰۰ _۱۰۲
٣١_حبيبی، افغانستان درعهد کورگانيان هند، ص ۳۹۶ ببعد و نيز تاريخ مختصر افغانستان ، چاپ سوم ، ص ۲۰۹
٣٢_پطروشفسکى، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کريم کشاورز، ص ١٠