نويسنده
Ignacio Ramonet
برگردان :
Mitra SHABANI ميترا شعبانيهشدار: سازمان ملل متحد، که وظيفه اش سرو سامان دادن به روابط بين المللي است، به زحمت از عهده استقرار نيروهاي ميانجي در لبنان بر مي آيد، چرا که سياست واشنگتن و متحدينش، تحت عنوان « جنگ با تروريسم »، اثري جز تشديد منازعات ندارد؛ از سوي ديگر، ايران، با دعوت از شوراي امنيت به « مذاکرات جدي » درزمينه هسته اي، اين نهاد را در برابر چالشي عظيم قرار داده است. جهان هر روز از روز پيش بي ثبات ترمي شود. بازيگران جديدي، بويژه در آسيا سر بلند مي کنند و مسائل جهان رو به وخامت مي گذارند: بي عدالتي اجتماعي، فقر، موج مهاجرت، تجارت، محيط زيست. روند آنچه که جهاني سازي خوانده مي شود، گويي وارد مر حله تازه اي شده است .
پنج سال پس از ١١ سپتامبر، شراره هاي مرگبار تابستان گذشته در مخاصمات غزه و لبنان، در بطن آتشکده هميشه روشن کهن ترين منازعه کره ارض، جلوه هايي از چهره جديد جهانند. در چنين جوي و به عنوان رويکردي جغرافيايي در جهت درک هزار توي وقايع روز، جاي آن دارد که به چهار مسأله کلي و ده ملاحظه کوتاه بپردازيم . تنها چند رهنمون مختصر .
مسأله نخست
ظاهرآ پديده عمده عصر حاضر، يعني جهاني سازي اقتصادي، تأ ثير مستقيمي در در گيري هاي خاور نزديک نداشته است. نه در راه اندازي آن، نه در تشديد و نه در تعديل آن .
امري که مؤيد دو اصل است: جنبه منسوخ اين جنگ که در آن، مانند قرن نوزدهم، مشاجرات ارضي، حساسيت هاي ناسيو ناليستي و سودا هاي مذهبي در هم مي آميزند؛ و خطاي ايدئولوژي ليبرالي که رشد مبادلات را تنها راه تأمين صلح مي داند .
مسأله دوم
اين واقعيت که، اکنون خاور نزديک، بارديگر، در زير نور افکن رسانه ها قرار گرفته است، مطلقآ نبايد اهميت استراتژيک آسيا، که چه بسا سرنوشت قرن بيست ويکم در آن رقم خواهد خورد، را در پرده قرار دهد. بدليل نقش فزاينده دو غول اين قاره، هند و چين، و خطر غير قابل اغماض در گيري ميان چين و تايوان، کره شمالي و ژاپن، هند و پاکستان ...
آفريقاي سياه را نيز نبايد از ياد برد. اين قاره، مانند يک ديگ بخار، انبارمعضلات گوناگوني گشته است ( از آن جمله فقر شديد و مهاجرين غير قانوني) که انفجار مهيب آن سر انجام دامنگير کشورهاي غني خواهد شد .
مسأله سوم
جنگ هسته اي، بار ديگر به عنوان يکي از دو بلاي عمده جهان، سر برافراشته است ( خطر ديگر همانا فاجعه محيط زيستي است). ميدانيم که اسرائيل، که در طول نبرد هاي اخير، به دشواري توانست از طرق نظامي متداول، سلطه بي چون و چراي خودرا اعمال نمايد، به سلاح اتمي مجهز است اما معاهده عدم گسترش سلاح هاي هسته اي را نپذيرفته است، درست مانند دو کشور هسته اي رقيب ديگر: پاکستان وهند . نه چندان دور از اين صحنه، سه قدرت بزرگ هسته اي درگير جنگ بوده و سرشان به سنگ خورده است: ايالات متحده، انگلستان و روسيه. دو قدرت نخست در عراق و افغانستان ، سومي در چچن. بعلاوه، مهمترين اتحاد نظامي جهان، سازمان پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو)، که فرانسه هم ( يک قدرت هسته اي ديگر) عضو آن است، در افغانستان در گير است .
خطر جنگ هسته اي البته در ساير نقاط جهان نيز وجود دارد، مثلأ در شبه جزيره کره و در تنگه تايوان (١)، اما منطقه اي که از مرز هاي غربي هند شروع شده و به کانال سوئز ختم مي شود، ويرانگر ترين زرادخانه تاريخ را در خود گرد آورده است. به استثناي چين، همه قدرت هاي بزرگ جهان در آن فعاليت نظامي دارند. يک جرقه کوچک مي تواند به انفجار ختم شود ...
از اينروست که احاطه بر بحران هاي پي در پي اين منطقه مستلزم تبحريست که تنها سازمان ملل متحد کليد آنرا در دست دارد. اما، همچنان که اخيرآ در لبنان شاهد بوديم، اين سازمان، در ترکيب کنوني خود، در برابر منازعات بزرگ معاصر، در عين ضرورت، به شکل نوميد کننده اي ناتوان است. و اتحاديه اروپا، با تجربه طولاني خود در فجايع جنگي، مي تواند نقش مناسب ترين ميانجي را بازي کند...البته اگر قادر باشد بر نارسايي هاي سياسي خود فائق آيد .
مسأله چهارم
براي درک استراتژي هاي حاکم کنوني، جاي آن دارد که سه عرصه تعيين کننده آينده جهان را دقيقآ مشخص نماييم :
• عرصه نظامي، که در آن دولت- ملت ها يي سلطه دارند که وجه مشخصه آنان، عامل ارضي و دوره هاي انتخاباتي کوتاه مدت است ( امري که باعث عدم صلاحيت آنان در برخورد با مسائل دراز مدت جهاني شده است). عرصه تفوق بلا منازع ايالات متحده و اراده اين کشور در تحميل جهاني يک قطبي؛
• عرصه اقتصادي و تجاري، که حيطه عمل اجبار هاي جهاني سازي است، که توسط بانک جهاني، صندوق بين المللي پول، سازمان جهاني تجارت...تدوين شده اند. عرصه اي که در آن شرکت هاي خصوصي و منافع مالي در يک روند فزاينده مبادلات حکم مي رانند و چشم اندازشان يک جهان چند قطبي است؛
• عرصه محيط زيستي و اجتماعي، و معضلات روز افزون آن درسه زمينه عمده: در زمينه محيط زيست ( تغييرات جوي، اثر گلخانه اي جو زمين، آلودگي، نابودي جنگل ها، آب آشاميدني، تنوع زيستي). درزمينه لزوم استقرار ضوابط بين المللي ( در جهت مبارزه بابيعدالتي نظم جهاني، کنترل امواج مهاجرت ، رواج ارگانيسم هايي که ترکيبشان از لحاظ ژنتيکي تغيير يافته است، دفاع ازحق تأليف، مطالعات ژنتيکي، کنترل فرار مالياتي، مبارزه با اشکال تازه تبهکاري). و سرانجام در زمينه آينده مردم کره زمين ( آفريقا، شيوع بيماري هاي همه گير، فقر، نابرابري در دستيابي به جهان ديجيتالي، تورم شديد جمعيت در شهر هاي بزرگ، گرسنگي، تعليم و تربيت، کار، سوانح طبيعي). عرصه اي که درآن فقر، نابساماني، فلاکت و هرج و مرج حکم ميراند .
گفتگوي ميان اين سه عرصه جنبه تصادفي دارد. اغلب آشکار، گاه بکلي غايب و گاه اسرار آميز .
غير از اين مسائل کلي، بحران اخير خاور نزديک مارا به ملا حظات محتاطانه اي چند نيز رهنمون مي شود .
ملاحظه نخست
حريق تازه خاور نزديک، تأييد ژئوپولتيک اين واقعيت است که از زمان جنگ خليج در سال ١٩٩١، اين منطقه-باروت خانه، دقيقأ در مرکز « کانون آشوبگر» کنوني جهان جاي گرفته است. اين کانون که از سال ١٩١٤ و تا پايان جنگ سرد در اروپا قرار داشت، اکنون از نظر جغرافيايي، فضايي را در بر مي گيرد که درآن اسلام، مذهب مسلط بوده و غالب کشاکش هاي عمده، از پاکستان تا مصر،تمرکز يافته اند: کشمير، افغانستان، چچن، قفقاز، کردستان، عراق، لبنان، فلسطين، سومالي، دارفور ...
اين منطقه،بعلاوه، انبار بسياري از تنش هاي شديد بين المللي است. اختلافات ميان پاکستان و هند در رابطه با کشمير، تهديدات بر ايران، مظنون به تلاش در دستيابي به سلاح اتمي؛ فشار روسيه بر کشورهاي ماوراء قفقاز؛ هراس ترکيه از کردستان عراق؛ منازعات متعدد براي کنترل آب شيرين؛ چشم طمع قدرت هاي بزرگ به اين منطقه، بدليل وجود ذخاير عمده نفت و گاز جهان، در بطن مثلثي وسيع ميان خليج فارس، ايران و درياي سياه .
ملاحظه دوم
اگر در حق اسرائيل در دفاع از خود ترديدي وجود ندارد، بطور پارادوکسال، زياده روي هاي اين کشور در سرکوب غير نظاميان فلسطين و لبنان نمايانگر چيزي جز يک ناتواني مذبوحانه نيست. به يک دليل ساده، که آمريکايي ها خود به تدريج بدان پي مي برند و رئيس جمهور سابق آمريکا، ويليام کلينتون آنرا چنين بيان مي کند: « آخر ما نمي توانيم همه دشمنان خودرا بکشيم (٢)». و دشمنان اسرائيل در منطقه هم فراوانند .
در يک جنگ نا متقارن، تفوق نظامي بي چون و چرا به هيچ عنوان ضامن پيروزي نيست. ايالات متحده در حال حاضر، يکبار ديگر، طعم تلخ اين تجربه را مي چشد. مادلن آلبرايت، وزير امور خارجه اسبق آمريکا هراس خودرا چنين بيان مي کند: « ترس من از آنست که عراق به وخيم ترين فاجعه ما از زمان ويتنام تا کنون بدل شود »(٣ ).
توسل به نظامي گري لجام گسيخته ره بسوي يک راه حل سياسي نخواهد برد، اگر صلح، که تنها ضامن امنيت اسرائيل است، برقرار نشود. و يگانه راه استقرار صلح، مذاکره با دشمن است .
ملاحظه سوم
کارزار رسانه اي بي مهاباتراز هميشه در جريان است. اما فضاي اطلاعاتي تغيير ماهيت داده است. بمباران نيروگاه هاي برق، رله تلفن و ايستگاه هاي تلويزيوني(بويژه المنار [٤] ) توسط اسرائيل، به منظورکور، کر و لال کردن سيستم ارتباطاتي رقيب، ظاهرآ بي ثمر بوده است .
اکنون ديگر تلفن هاي همراه، دوربين هاي ريزساخت و بلاگ هاي مبارزين و يا شاهدين عيني امکان انتشار جهاني کم و بيش لحظه اي تصاوير افشاگر را فراهم ساخته اند. بمباران ها هرقدر هم که شديد باشند، قادر به نابودي شبکه هاي اينترنت، که براي مقاومت در برابر آتش هسته اي ساخته شده اند، نخواهند بود. در اينجا نيز گويي اسرائيل نه از ناکامي هاي آمريکا در عراق پس از انتشار صحنه هاي زندان ابو غرائب و ساير شواهد دلخراش اين جنگ، درس آموخته است، و نه از تنزل حيثيت آمريکا در چشم افکار عمومي جهان (٥ ).
ملاحظه چهارم
در اين منطقه، دموکراسي، که واشنگتن مدعي برقراري آن در سراسر جهان است، مطلقآ سپري در برابر حملات اسرائيل، اين کشوردموکراتيک ... ، محسوب نمي شود(٦). فلسطيني ها تنها شهروندان عرب خاور نزديک - غير ازلبناني ها - بودند که در جا حرف آمريکا را جدي گرفتند وانتخابات دموکراتيک برگزار کردند، که به انتخاب حماس در ژانويه ٢٠٠٦ انجاميد.دولت بوش اما چشم خودرا بست، و گذاشت تا دموکرات ها (ي نامطلوب) کشته و نمايندگانشان در غزه راهي زندان شوند. به گفته ويليام پفاف « عملياتي که در آن پنج شورشي کشته شوند، اما آثار جانبي آن به جذب پنجاه شورشي جديد بيانجامد، فايده اي در بر ندارد» (٧)، اين زياده روي ها سرانجام آن چيزي را ببار مي آورند که مائوتسه دون « دريايي که در آن مبارزين جنگ چريکي شناورند» مي خواند .
اسلاميسم راديکال در سراسر « کانون آشوبگر»، همانند فلسطين و لبنان، در حال گسترش است. اين جريان ، با ترکيبات گوناگون آن، و برغم مخالفت هايي که مي تواند بر انگيزد، در حال حاضر، عمده ترين نيروي سياسي است که بطور مسلحانه با سلطه ايالات متحده در جهان به مقابله برخاسته است. بعنوان ايدئولوژي منجي گرايانه اي که مبارزينش براي پيروزي آتي آن حاضرند جان خودرا فدا کنند، اسلاميسم راديکال اکنون تا اندازه اي آن جايگاهي را اشغال مي کند ، که بطور مثال در قرون نوزدهم و بيستم، در اختيار آنار شيسم و کمونيسم بود. حتي اگر اين مقايسه آزار دهنده باشد ...
در حاليکه، خشونت سياسي در برخي از نقاط جهان فرو کش کرده است (٨)، در افغانستان، که در آن، طالبان باز گشته اند و نيرو هاي ناتو حالت تهاجمي به خود گرفته اند، در سومالي، در عراق، در فلسطين، در لبنان، باد موافق در جهت بنيادگرايي اسلامي مي وزد .
ملاحظه پنجم
قدرت سازمان هاي غير دولتي به شدت رو به افزايش است . بخصوص سازمان هاي غير دولتي بشر دوستانه، هوادار محيط زيست، اجتماعي و قضايي، که گه گاه آلت دست قرار مي گيرند و هميشه هم بي غرض نيستند. اما در بطن « کانون آشوبگر » ، بويژه سازمان هاي غير دولتي مسلح که نقش قاطعي در مخاصمات گوناگون منطقه بازي مي کنند، در حال تکثيرند. عمليات جسورانه شاخه نظامي حماس در غزه، در ٢٥ ژوئن، و شبه نظاميان حزب الله در لبنان، در ١٢ ژوئيه، که ضد حمله اسرائيل را بدنبال داشتند، گواهي بر اين روند هستند .
جاي ياد آوريست که ستاد مرکزي « دشمن عمومي شماره يک » ايالات متحده، سازمان اسلام گراي مسلح القاعده، به رهبري اوسامه بن لادن، مدعي سوء قصد هاي ١١ سپتامبر ٢٠٠١ ، در نقطه اي در اين منطقه واقع شده است. و بر عليه اوست که واشنگتن « جنگ بي پايان کنوني با تروريسم بين المللي» را براه انداخته است .
ملاحظه ششم
جهان ما، في الواقع با حوادث ١١ سپتامبر وارد عصري جديد شده است. رئيس جمهور آمريکا، جرج و. بوش و اطرافيانش به اين نتيجه رسيدند که وحشت همگاني حاصل از اين تراژدي سرانجام دست آنان را در کاربست هذيان هاي کهن ژئو پولتيک باز مي گذارد .
در اينجا به سه فقره از آن ها اشاره مي کنيم: مطالبه نقش « امپراتوري» ايالات متحده در رتق و فتق امور جهاني؛ يکسان شمردن هر شکلي از مبارزه مقاومت ملي ( و از آنجمله مبارزه حماس و حزب الله) با « تروريسم »؛ و تعميم و تشديد نظارت عمومي بر شهروندان به بهاي آزادي آنان (رک به مقاله فيليپ س. گلوب در اين شماره )
به نام اين نظريه، سي. آي. ا و ساير سرويس هاي اطلاعاتي مجاز شناخته شدند تا « کلک مظنونين را بکنند» و يا آنان را هرکجا که باشند، ربوده و راهي زندان هاي مخفي نمايند. احداث زندان گوانتانامو، مغاير با موافقت نامه هاي ژنو و خارج از هر گونه کادر قضايي، به منظور حبس و ضرب و جرح افراد مظنون به ارتباط با سازمان القاعده بوده است ...
بر اساس اکاذيب ( و در واقع امر براي اعمال کنترل بر منابع نفت)، عراق، که به هيچ عنوان نه در سوء قصد هاي ١١ سپتامبر دست داشت و نه داراي کوچکترين « سلاح کشتار جمعي » بود، به اشغال در آمد. واشنگتن، در يک شورو هيجان ويلسون مآبانه خودرا آماده ترسيم جديد نقشه « خاور ميانه بزرگ» اعلام نموده است و ظاهرآ به کمتر از اين اکتفا نخواهد کرد .
اکنون مي دانيم که اين بلند پروازي هاي نامعقول کارشان به کجا کشيد. جهان امروز خطرناک تر از پيش شده است. و يک ابر سوءقصد جديد نامحتمل بنظر نميرسد. زرادخانه هولناک اما، اکنون در لجنزار عراق به گل نشسته است، در دام يک جنگ نا متقارن بي سرانجام گرفتار آمده و در ورطه ارتکاب به جنايات وحشيگرايانه (بازداشت جمعي غير نظاميان، کشتار، شکنجه منظم و متداول [٩]) و يا پرده پوشي از آنان غوطه مي خورد، اعمالي که آمريکا ادعا مي کرد که پس از فاجعه ويتنام ديگرتکرار نخواهند شد (١٠ ).
شکست سياسي به مراتب حيرت انگيز تر است. به يمن مداخلات آمريکا، ايران، دشمن اصلي ايالات متحده در منطقه، از شر رقباي مرزي خود خلاص شده است: رژيم طالبان در افغانستان و رژيم صدام حسين در عراق(١١). و اکنون تهران خودرا براي دفاع از خويش مسلح مي کند. از سوي ديگر، هنگامي که همه هوش و حواس واشنگتن متوجه اين منطقه بود، در آمريکاي لاتين، يعني در حياط خلوت آمريکا، رقباي ديرين او فرصت را غنيمت شمردند تا از طرق دموکراتيک قدرت را بدست بگيرند، در ونزوئلا، برزيل، آرژانتين، اوروگوئه، شيلي، پاناما، جمهوري دومينيکن، بوليوي... يک موج بي سابقه سرخ و صورتي ، که البته طبيعتآ موجبات آسودگي خاطر کوبا را فراهم ساخته است .
در طول اين سالها، جرج بوش تصور مي کرد که مي توان مسائل جهان را در تروريسم خلاصه نمود و تنها راه مقابله با تروريسم نيز سرکوب نظامي است. او در اشتباه بود. و آنچنان اصول بين المللي را زير پا گذاشت و به حقوق ملل تجاوز نمود که نوام چامسکي، دولت بوش را « خطرناکترين دولت تاريخ آمريکا» مي خواند و در اطلاق لقب « کشور اصلي تروريست (١٢ )» جهان، به کشور خويش، ابايي ندارد .
ملاحظه هفتم
جنگ بسيار گران تمام مي شود. در سال ٢٠٠٥، مخارج نظامي ايالات متحده به ٥٠٠ ميليارد دلار بالغ شد (١٣)، يعني به اندازه مجموعه بودجه نظامي همه کشور هاي ديگر جهان. اين رقم سرسام آور است. بويژه آنکه،در اثر روند جهاني سازي، سيستم اقتصادي، ديگرنه تنها بر توانايي توليد، بلکه در عين حال بر مصرف نيز استوار است. اين کشور با وارد کردن سرمايه اي بالغ بر ٧٠٠ تا ٨٠٠ ميليارد دلار در سال مانند يک تلنبه مالي عمل مي کند. سرمايه اي که مصرف کالا هاي وارداتي را تأمين مي نمايد .
اين وضعيت عواقب وخيمي بدنبال خواهد داشت. کسري موازنه بازر گاني آمريکا بار سنگيني بر سرمايه بين المللي بوده و خطر کاهش بهاي دلار، رشد بهره پول، سقوط اوراق بورس (١٤) و يک رکود جهاني را در بر دارد. اين امر يکي از معضلات اساسي (نامرئي) امروز است .
ملاحظه هشتم
کسر بودجه آمريکا، که چيزي در حدود ٧٠٠ ميليارد دلار برآورد مي شود، به نفع کشور هايي است که نيروي کار ارزان در اختيار دارند. چين در صف مقدم اين کشور ها قرار دارد (١٥)، و همچنين ساير کشور هاي رو به رشد (هند، کره جنوبي، تايوان، برزيل، مکزيک) که توسعه اقتصادي شان رفته رفته موجبات نگراني قدرت هاي مسلط را فراهم مي آورد. بويژه آنکه نرخ مواد خام ( و از آن جمله نفت) شديدآ رو به افزايش است، و اين امر کاملآ به سود کشور هايي چون روسيه، قزاقستان، ونزوئلا، شيلي، الجزاير...تمام مي شود .
رقابت شرکت هاي بزرگ اين کشور ها نيز نگران کننده است . در حال حاضر حدود ٢٥ شرکت چند مليتي جهاني در کشور هاي جنوب وجود دارند ، و بزودي تعداد آنان به يکصد شرکت خواهد رسيد. تلاش هاي چشمگير آنان در باز خريد شرکت هاي غربي رو به افزايش است (١٦). مانند پيشنهاد ، عجالتآ مسکوت ، شرکت چيني، National Offshore Oil ، به کمپاني نفتي آمريکايي،Unocal ، و يا تلاش موفق شرکت هندي، Mittal Steel ، در تصاحب شرکت ذوب آهن اروپايي، Arcelor.
از اينرو ترديدي نيست که روند جهاني سازي وارد مرحله جديدي مي شود. اين روند، در خيزش کنوني اش، مي تواند سيطره ازلي و ابدي قدرت هاي کهن را در معرض خطر قرار دهد. لذا فرا رسيدن يک دوران جديد حمايت گرايي چندان بعيد بنظر نميرسد .
ملاحظه نهم
نبرد هاي ميان اسرائيل و لبنان به جابجايي اجباري بالغ بر ٢/١ ميليون نفر ( ٩٠٠ هزار لبناني و ٣٠٠ هزار اسرائيلي) منجر شدند. جابجايي جمعيت در اثر جنگ، امري لحظه ايست. در مقابل، مهاجرت هاي بين المللي نيروي کار پديده اي ساختاري بوده و ١٧٥ ميليون تن را در بر مي گيرد. چرا که بدليل افزايش بازدهي، رشد اقتصادي، اگر هم وجود داشته باشد، قادر به توليد ثروت است اما به اندازه کافي اشتغال بدنبال ندارد. حتي چين، با رشدي بيش از ٩%، تنها قادر به ايجاد ١٠ ميليون شغل در سال است، يعني دو بار کمتر از نيروي کاري که همه ساله وارد بازار کار مي شود (١٧ )...
ديگران يا بايد به فقر تن دهند و يا مهاجرت کنند. اما به شکل غير قانوني. چراکه به قول اريک هابز باوم تاريخدان « اقتصاد مبتني بر بازار، اسباب گردش آزاد همه وسايل توليد را فراهم مي آورد جز نيروي کار، که به شکلي گسترده تحت کنترل دولت باقي مي ماند (١٨)». لشکري از انسان ها، اغلب جوان و تندرست، مي کوشد تا حتي به بهاي جان خود ( همانطور که در مليلا ديديم و اکنون در جزاير قناري شاهد آنيم) به نادر جزيرک هاي رفاه در کره زمين رخنه کند. بيش از ٢٠ ميليون تن از آنان موفق شده اند که به ايالات متحده راه يابند (١٩)، که در آنجا نيز اکنون، همانند اروپا، مسأله اشخاص فاقد اوراق هويت، يک مشکل امنيت ملي تلقي مي شود. بمب مهاجرت غير قانوني اما هنوز منفجر نشده است. اين درام عظيم انساني ميرود تا همه جوامع پيشرفته را در معرض مصائبي دشوار قرار دهد .
ملاحظه دهم
روز ١٤ ژوئيه ٢٠٠٦ ، نيروي هوايي اسرائيل مخازن گازوئيل نيرو گاه برق جيه، در جنوب بيروت را بمباران نمود. نزديک به ١٥ هزار تن مازوت به دريا ريخته شد. در آغاز ماه اوت، امواج سياه يک سوم پلاژهاي لبنان را آلوده ساخته، و به سواحل سوريه نيز رسيدند و اکنون قبرس، سوريه، ترکيه، يونان... و اسرائيل را تهديد مي کنند (٢٠ ).
اين فاجعه محيط زيستي، از « آثار جانبي» مخاصمات، ياد آور اهميت استراتژيک روز افزون مسائل مربوط به محيط زيست است. در اجلاس سران گروه هشت در گلناگلس، در ژوئيه ٢٠٠٥، مسأله مبارزه با گرم شدن دماي کره زمين يکي از مضامين اصلي بود. اگر دماي متوسط زمين تنها چند درجه ديگر بالا رود، کره زمين ديگر همان سياره سابق نخواهد بود. بالا آمدن سطح درياها فجايعي بيسابقه ببار آورده است . اتخاذ تدابيري اکيد در اين زمينه ها ضرورت حياتي دارد. و اين در حاليست که به تدريج زماني فرا ميرسد که استخراج نفت و گاز، که البته خود عامل وخامت هرچه بيشتر اثر گلخانه اي جو زمين است، به ميزاني که جوابگويي تقاضا ي موجود باشد، ميسر نخواهد بود .
در اين دور نماي مختصر از چهره جديد جهان، بشريت روياروي دو چالش عظيم قرار دارد، که همانا شرايط حاد جوي و پايان عصر نفت است .
پاورقي ها :
١ - روز ١٥ ژوئيه ٢٠٠٥، ژنرال چيني، ژو چن گو، مسئول مؤسسه دفاع ملي در پکن، امکان توسل چين به يک حمله اتمي عليه ايالات متحده، در صورتي که منافع اين کشور در رابطه با تايوان در معرض خطر قرار گيرد، را محتمل دانست. رک به مقاله مارتين بولارد، « چيني که نظم جهاني را بر هم مي زند»، لو موند ديپلماتيک، اوت ٢٠٠٥ .
٢ - لوموند، ١٠ اوت ٢٠٠٥ .
٣ - نيوزويک، نيويورک، ٢٤ ژوئيه ٢٠٠٦ .
٤ - شبکه حزب الله شيعي لبنان .
٥ - اينترناشنال هرالد تريبون، پاريس، ١٤ ژوئن ٢٠٠٦ .
٦ - طبق اصل محبوب نومحافظه کاران مبني بر آنکه دموکراسي ها با يکديگر واردجنگ نمي شوند، اسرائيل مي بايست با يک فلسطين دموکراتيک بطور مسالمت آميز همزيستي نمايد. تل آويو اما اخيرآ عکس اين امر را نشان داد. و واقعيات نشان مي دهند که واشنگتن با بدترين « رژيم هاي مستبد دوست» ( مصر، عربستان صعودي، اردن، آذربايجان، پاکستان) کنار مي آيد. رژيم هايي که هرگز « پايگاه مقدم استبداد» خوانده نشده اند، اما مردمان فقير، مظلوم و عاجز از فساد زمامداران را به آغوش سازمان هاي اسلام گراي راديکال مي افکنند .
٧ - لوموند، ١٩ ژوئيه ٢٠٠٦ .
٨ - گزارش « جنگ و صلح در قرن بيست ويکم»، منتشره توسط Human Security Center در دانشگاه کلمبياي بريتانيا در شهر وان کوور، حاکي از کاهش تعداد منازعات از زمان پايان جنگ سرد است. در درون اتحاديه اروپا، دوسازمان، از مرگبارترين سازمان هاي نظامي اروپا، ارتش جمهوريخواه ايرلند (IRA ) و سازمان جدايي خواهان باسک (ETA) ، جنگ مسلحانه را کنار گذاشته اند . IRA ، در ٢٨ ژوئيه ٢٠٠٥، به اعضاء خود رهنمود داد تا « سلاح خودرا تحويل دهند»، و ETA ، در٢٢ مارس ٢٠٠٦، اعلام « يک آتش بس مداوم» نمود .
٩ - طبق گزارشي از سازمان ديده بان حقوق بشر شکنجه زندانيان در عراق با اجازه ارتش آمريکا صورت گرفته است،. لوموند، ٢٥ ژوئيه ٢٠٠٦ .
١٠ - لوس آنجلس تايمز در شماره ٦ اوت ٢٠٠٦ خود افشا نمود که جنايات آمريکا در ويتنام بسيار بيش از آنچيزي بوده است که تصور ميرفته است .
١١ - رک جو کلين، " The Iran Factor" ، تايمز، نيويورک، ٢٤ ژوئيه ٢٠٠٦ .
١٢ - لو پوان، پاريس، ٢٠ ژوئيه ٢٠٠٦ .
١٣ - آنان تنها ١٨ ميليارد دلار، يعني ٠.١٦ % از توليد ناخالص داخلي خودرا به کمک به توسعه اختصاص داده اند !
١٤ - تنها هراس از آنکه بانک هاي مرکزي نرخ بهره پول را بالا ببرند، در روز ٢١ مه ٢٠٠٦، باعث سقوط چشمگير بهاي سهام در اغلب بورس هاي جهان گرديد .
١٥ - در سال ٢٠٠٥، ايالات متحده حدود ٨.٤٧ ميليارد دلار به چين صادر کرده اند، در حاليکه واردتشان از اين کشور به ٦.٢٠١ ميليارد بالغ مي شود، يعني اختلاف ٨.١٥٣ ميليارد به سود پکن، که در عين حال ٣٢٠ ميليارد دلار از اوراق خزانه آمريکا را در اختيار دارد .
١٦ - رک کاپيتال، پاريس، اوت ٢٠٠٦ .
١٧ - لو فيگارو، پاريس، ٢٠ ژوئن ٢٠٠٦ .
١٨ - لکسپرس، پاريس، ٨ ژوئن ٢٠٠٦ .
١٩ - اينترناشنال هرالد تريبون، پاريس، ٢٩ ژوئن ٢٠٠٦ .
٢٠ - رک کارولين پايه، « اسرائيل، فلسطين، لبنان، دراز ترين راه بسوي صلح»، گروه مطالعه و اطلاعات در رابطه با صلح و امنيت (GRIP) ، بروکسل، ٨ اوت ٢٠٠٦
منازعات، مبادلات، محيط زيست .... چهره جديد جهان
Typography
- Smaller Small Medium Big Bigger
- Default Helvetica Segoe Georgia Times
- Reading Mode