پس از بر ګشت

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

افغانی

مقدمه

خواننده ګان ګرامی ۰

حوادثی که درین سه دهه اخیردر کشور عزیز ماافغانستان به وجود امده ، تاریخ ادبیات و خاطره نویسی په دلایل مختلف خاموش بوده است، اما در جبهه ها، زندان ها، تعبیدګاه هاودر مهاجرتها همچنان در داخل کشور درهر کوچه و شهرولایات ، قریه و قصبات، حوادث مانند ایینه متجلی بوده که خوشبختانه دست اندرکاران هنر و ادبیات دست زیر الاشه نه نشسته کلچر ،رسوم ، عنعنات و عادات مردم خویشرا در نبشته های شان په شکل قصه داستانهای کوتا وناول انعکاس داده وراه نوسینده ګی را برای اینده ګان هموار نموده اند سپاس فراوان په هنر دوستان کشور ۰برادر محترم س , م , ا . مخلص داستان کوتاهی را په نشر سپرده که اکثر جملاتش عاطفی بوده هیچګاه په کدام حادثه یی درد ناک نپرداخته اما عمق عنعنوی جامعه اش را نمایان ګر بوده است، شرایطی را که یک جوان به نام نسیم جهت تفریح از شهر کابل به شهر جلال اباد رفته و در انجا دوست قدیمی اش جاوید را ملاقات میکند و سر انجام در نتیجه کمک به اشخاص که در تصادم موتر زخمی شده اند به اساس حس مردم دوستی و نوع پروری په عشق اش یاکه به ارزو یش میرسد و بلاخره این معامله په ازدواج منجر میشودکه طوفان این حادثه به ارزو رسیدن دو جوان میباشد ۰به امید موفقیت های بیشترایشان۰ مل

پس از بر ګشت

زمستان فرش سفیدش را روی زمین هموارساخته وبرف شعاع افتاب را چون ایینه انعکاس میداد ،لحظه بعد روی افتاب را ابری زمستانی فرا ګرفت وشمالی سردی شروع به وزیدن نمود۰ هوا تاریک وغبار الود ګردید۰ نسیم از پنجره به بیرون نګاه میکرد و به یادی ګذشته ها بود، به یادش امد ان زمانیکه پدرش درخارج مصروف تحصیل بود همه جنجال های خانه به دوشش بود۰ از یک طرف درس وتعلیم رادنبال میکرد واز طرفی هم در جار وجنجال نفقه وسر پرستی فامیل مصروف بود۰اسمان را ابری سیاه فرا ګرفته برف اهسته اهسته به باریدن شروع نمود ۰ متل معروف است که میګویند کابل بی زر باشد اما بی برف نی ۰پرده کلکین را کش نموده به چوکی تکیه زده و با خود چنین زمزمه میکرد ۰ نسیم پدرجان ما یکوقتی منتظری زمانی بودیم که بعد از ختم تحصیل به وطن برګردی تا ما خوشبختی خود را دوباره بیابیم ولی بدبختانه این ارزوی ما نه تنها براورده نشد بلکه تو رفتی و ما را در جنجال های زندګی تنها ګذاشتی۰ نسیم فرزند اول فامیل بود زمانیکه پدرش مسافر میبود ، نسیم مسولیت فامیل را عهده دار میشد از یکطرف به تحصیلش میپرداخت واز سوی دیګر نفقه اور فامیل بود ، درین اثنا چنان در افکارش غرق شده بود که حس نمود با پدرش در صحبت است وبا پدرش میګفت پدر جان تو بودی ، من نبودم یا که من بودم ، طفلی بیش نبودم وقتی کمی جوان شدم ترا از دست دادم در اوان طفولیت چقدر خوشبخت بودیم وقتی جایی میرفتی دوباره می امدی اما حالا رفتی که رفتی، بر نمیګردی و من خود را بدبخت میپندارم واقعا داشتن پدر نعمت بزرګی است حالا من خود را در موجودیت مادر و خواهرم تنها احساس میکنم ، اینده یی ما چه خواهد شد ؟ ۰۰۰ ازین قسم سوالات در ذهنش خطور میکرد در همین اثنا مادر نسیم از اطاق مجاور صدا زد۰نسیم بچیم بیا که نانت سرد میشه ۰ نسیم اهی کشید وبه سالون امد ، مادرش که نان شب را اماده ساخته بود رو به نسیم کرد و ګفت۰ بیګی بچیم که نانت سرد میشه۰ نسیم رو به مادر کرد و ګفت ، مادر جان ما چقدر بد چانس بودیم؟ مادر نسیم که یک زن فهمیده و با تجربه بود جواب داد بچیم بسیار چرت نزن ، چیزی که رضای خدا بود شد ، وچیزی که خواست خدا باشه هموتو میشه ولی بازهم خدا خو مهربان است ۰ نسیم سرش را تکان دادو ګفت ۰ بلی مادر شما راست میګین چیزی که رضای خدا باشه قبول داریم و شروع به صرف نان نمود ۰ فردا صبح هوا نیمه ابر الود بود ، نسیم از اطاق برامد وبه طرف موترش روان شد لحظه ی به موتر نګاه کرد بعدا مصروف اماده کردن موتر به سفر شد ، وی که قبلا وعده رفتن را به خواهرش نازی داده بود به نازی صدا کرد۰ نازی، نازی از یادت خو نرفته ؟ نازی جواب داد۰ نی ګفته بودی که فردا جلال اباد به خانه خالیم میریم یادم است ،مادرم را ګفتم فقط بعد از پانزده دقیقه اماده باشید ۰ ۰ نسیم نیز به اطاقش امد ودریشی اش را پوشید ۰ مادرش موادی مورد ضرورت را اماده ساخته ودرموتر جا بجا نموده وبعد از چند دقیقه هر سه به راه افتادند۰مادر با نسیم در سیت پیشرو و نازی در سیت پشت سر تکیه زد۰ لخظهء سکوت در بین شان حکمفرما بود بعد ازچند دقیقه مادرش روبه نسیم کرد وګفت ۰ نسیم بچیم ،از مدتها اس موضوعی را میخواستم بریت بګویم ولی۰۰۰نسیم سرعت موتر را اهسته ساخته رو به مادر کرد بعدا دوباره به پیشرو نګاه کرد وګفت مادر بګو چه میخواستی بګویی؟ مادرش ادامه داد ۰ بچیمپدرت را خداوند بیامرزد ، هر انسان در قبالش مرګ دارد، پدر ، مادر و پدرکلانهای ما چه شدند ، همه میروند و می میرند ، با همت باش تو يک مرد استی به اینده ات به اندیش وقتی میرسد که تو خود پدر میشوی، به زندګی شخصی خودت کمی توجه کن، حالا مامور دولت استی وصاحب معاش، همین حالا جوان استی وقتش است که مسول یک فامیل مستقل باشی ۰ نسیم صحبتش را قطع کرد وجواب داد ۰ مادر شما چه میګین مګر حالا مسولیت خانه به دوشم نیست؟ مادر جان شما ،نازی هر سه ما یک فامیل مستقل ګفته نه میشیم ؟ مادرش ګفت۰ نی بچیم مطلبم را درست نه فهمیدی چیزی را که میخواهم برت بګویم او موضوع نامزادی تو است ،فکر میکنم که موقع اش است به خاطری که از یکطرف تحصیلات ات را به پایان رساندی واز طرفی مه هم به یک عروس ضرورت دارم ۰ نسیم ګفت بلی بلی مادر جان مطلب شما را فهمیدم ، نسیم در فکرد رفت مادرش چند دقیقه وی را به حالت خودش ګذاشت وبعد ادامه داد۰نسیم بچیم یګانه ارزوی پدرت ای بود که تو پدر شوی ۰ نسیم در حا لی که به سرک نګاه میکرد ، اهی کشید و ګفت ۰ بلی مادرشما درست میګوید ودر فکری نادیه رفت و با خود چنین زمزمه میکرده۰ اه نادیه جان که چقدر به قلبم نزدیک هستی، همین حالا به یادی تو قلبم میتپد ، ای کاش میتوانستم این احساس قلبی ام را برایت اظهار میکردم، اه که دلم چقدر تورا میخواهد۰

بلی کسی که نسیم به یادش افتیده بود نادیه هم صنفیی دوران تحصیلش بود، نادیه با بر خورد و رویه نیکویش قلب نسم را تسخیر نموده بود۰بعد ازطی مسافه ای مادرش به نسیم ګفت۰ بچیم وقتی زیاد داریم بهتر است لحظه ای درین سبزه ها پیاده شویم۰ نسیم جواب داد ۰ فکری خوبی است مه هم ازین سبزه های پهلوی دریا خوشم می اید واهسته بریک ګرفت ۰ با ګرفتن بریک نازی که در سیتی پشت سر خواب بود از خواب بیدار شد وهر سه به طرفی سبزه ها پیاده شدند۰نازی پهلوی دریا پا هایش را در اب فرو برد ، مادرش به ششتن رویش مشغول شد ونسیم در پهلوی دریا بالای سنګی بزرګی نشست وبه دریا نګاهی عمیقی نمود، وبه یادی ان لحظه ها شد که روزی نادیه وخواهرخوانده هایش درخانه شان مهمان بودند، نادیه در حالیکه بسیار خوش بود شوخی کنان رو به نسیم کرد وګفت۰اجازه است از شما چند سوال کنیم ؟نسیم با خونسردی جواب داد۰ بفرمایین ۰نادیه۰ خوب می خواهم بپرسم در زندګی ات چه ارزو داری ؟ نسیم ۰ارزویم در زندګی این است تا بتوانم به مردم و جامعه ام مورد خدمت قرار ګیرم، میخواهم کاری کرده باشم که در ان مفاد مردم و جامعه نهفته باشد۰نادیه۰ اګر سرمایه دار میبودی چه میکردی؟ نسیم ۰پولم رادر جهت تقویه صنعت ملی کشور به کار می انداختم و به ناتوانان کمک میکردم ۰نادیه۰چقدر فکری عالی فکر نمیکردم اینقدر احساس وطنپرستی در وجودت قوی باشد؟نسیم ۰ای تنها وظیفه مه نی بلکه وظیفه هر فردی از افرادی جامعه ما است ، بلخصوص در جوانان باید این روحیه فوقالعاده قوی باشد به خاطری که جوانان نیروی سازنده جامعه بوده و در هر قدم باید در عمران،ابادی وسر سبزی این دیار بکوشند۰نادیه۰ خوب سوال اخری طوری طرحه میشه که درزندګی به چه وکی علاقمند هست ؟نسیم ۰ درزندګی ام مادری مه دوست دارم همچنان خاک و وطنم را وبالا خره دشت ،صحرا، کوه و دیار این سر زمین ابایی ام را۰نادیه ۰بسیار عالی ومقبول خوب حالا یک سوالی شخصی ، در مورد شریک زندګی اینده ات چه تصمیم داری؟ با اخر رسانیدن سوال نادیه همه خواهر خوانده هایش خنده کردند ومطلب شوخی وی را فهمیدند ۰اطاق را سراسر خنده ګرفته و نسیم به یادی ان لهظه ها با خود خنده کرد، ناګهان متوجه شد که در کجا است وچه میکند از جا برخاست وبه مادرش ګفت ۰ مادر جان بهتراست برویم و هر سه دوباره در موتر نشسته وبه راه افتیدند۰درست ساعت یک بعد از ظهربود که به خانه ی خاله اش رسیدند۰ خاله نسیم از امدن خواهر وخواهر زاده هایش بسیار خوش شد وبه مهمان نوازی پرداخت۰روز اول مادری نسیم باخواهرش ونازی بادختران خاله مصروف قصه ها شدند ،درین اثنا دفعتا اواز مادر نسیم به ګوش رسید ، پسرم نسیم جان ګوش کن خاله ات چه میګوید ، خاله اش رو به نسیم کرد واضافه نمود ۰بچیم چه وقت نقل نکاحت را خات خوردیم تا دیروز خو میګفتی که درس هایم تمام نشده حلا شکر معاش خور شده ای و وقت جوانی ات است فکر میکنم موقع اش است که به خیر سرشته کنی ، نسیم خندید و به طرف مادرش نګاه کرد ، مادرش ګفت خاله ات راست میګوید تصمیمت را بګی یکجای خوب پا بند کو خوده ، مه همرای خاله ات کوشش میکنیم یک فامیل خوب و یک عروسک مقبول را پیدا کنیم ای کاره بان بری ما ، نسیم کمی شرمید وسرش را پاین انداخت و ګفت مادر جان درست است فهمیدم ، بهتر است دری باره فکر کنم، ګپ زندګی است، خاله اش دوباره ګفت ، ای وای بچیم فکر چه را میکنی از وفات پدرت خو اضافه از یک سال ګذشت باید تو تشکیل خانواده را بدهی ، نسیم دوباره جواب داد حالا هم مادر و خواهرم یک خانواده هستیم مادرش جواب داد پسرم ، ما همه پیر شده میریم مقصد مه ای است که باید نامزاد شوی و مه در راه هم برایت ګفتم که چه وقت په خیر پدر میشوی و قصه به همین منوال ادامه یافت ۰روز دوم نسیم از خانه برامد و به خانه رفیقش جاوید که در نزدیکی خانه خاله اش قرار داشت رفت۰ جاوید که نیز از رفقای دوران تحصیلش بود از امدن نسیم بسیار خوش شد ووقتی زیادی را باهم یادی از دوران تحصیل کردند در ضمن جاوید از نادیه یاد اور شد ، نسیم با شتیدن نام نادیه در فکر رفت، لحظه سکوت کرد وبعدا از جا برخاست وبه جاوید ګفت اګر فعلا از این موضوع بګذریم مه به اجازه ات میروم ، درست ساعت پنج عصرامروز منتظرم باش مه دوباره می ایم و درین مورد صحبتی خواهیم داشت ۰ جاوید جواب داد خوب منتظرت استم ۰ نسیم از خانه جاوید برامد موترش را چالان کرده و به جاده عمومی داخل شد وبعدا در نزدیکی مغازه ی برک ګرفت میخواست از مغازه چیزی بخرد ، ناګهان متوجه شد که نادیه از طرف مقابل او می اید ، نسیم هیچ منتظری این حالت نه بود وفکر میکرد در عالم خیال نادیه را میبیند۰ حالتی عجیبی برایش رخ داد، با خود ګفت نادیه و اینجا ، عجیب است ؟ نادیه نیز از دیدن نسیم خوش شد وبعد از احوال پرسی به نسیم ګفت ۰ ما با فامیلمان به اینجا امده ایم ، پدرم به اینجا جهت اجرای وظیفه رسمی امده است۰ نسیم نادیه را به موتر رهنمایی کرد وخواهش کرد تا بیشتر با یکدیګر صحبت نمایم ۰ نادیه پیشنهاد نسیم را قبول کرد وبا نسیم رفته در نزدیکی پارک های شهر ازموتر پیاده شدند ۰نسیم به نادیه ګفت ۰ بهتر است چند دقیقه در این جا بنشینیم وهر دو در پهلوی کرد ګلهای که باغبان انرا تازه ابیاری نموده بود نشستند ۰ نسیم به نادیه ګفت خوب نادیه جان قصه کو چطور اس کار ها؟نادیه جواب داد کدام کار ها؟نسیم ۰منظورم چطور بود دوران تحصیل بود؟نادیه ۰خوب بود ولی یکمی همراه با رنج و زحمت۰ نسیم ۰نفهمیدم چه چیز باعث رنجش شما ګردیده بود ؟ بعد از چند دقیقه مکث نادیه جواب داد۰ میدانی دوران تحصیل دوران تنهایی است ، ادم درین دوران همه مشکلات را به تنهایی حل میکند ۰نسیم ۰بلی بلی مګر حالا چطور؟ خوب اجازه است چیزی از شما بپرسم ؟نادیه جوابداد چیزی میپرسین ؟ بفرما ین۰ نسیم ۰خدا کند که باعث ازار شما نګردد ۰ نادیه ۰چرا چیزی بدی میپرسین ؟نسیم ۰نی نادیه جان میخواستم بپرسم که چه انګیزه واحساس بود که با هم اینجا امدیم ؟ نادیه تبسم کرد وګفت۰خوب تو چه فکر میکنی؟نسیم ۰نادیه جان ایا در زندګی ات کسی را دوست داری؟ نادیه جواب داد بلی چرانی۰ نسیم درحالکه رنګش سرخ ګشت ، با لحن جدیتری ګفت ۰ ګفتی بلی ولی نه ګفتی که ای خوشبخت ترین انسان روی دنیا کی خواهد بود؟تو وی را از من بهتر میشناسی ۰. نادیه جواب داد نسیم ۰نمیشه که ازش نام ببری ؟ نادیه دید که نسیم زیری تاثیر رفته و عرق از پشانی اش سر زد به صمیمیت خاص جواب داد۰ نامش نسیم جان است وهمصنفی دوران تحصیلم بود ۰نسیم دانست که موضوع از چه قرار است ، اضافه نمود۰ ولی نګفتی که از کدام وقت دوستش داری ؟نادیه جواب داد از وقتیکه چشمم به چشمش افتاد وهردو تبسم کردیم ۰ با ختم این حرف های نادیه هر دو خنده کرده و فضایی خوشی در بین شان ایجاد ګردید۰بعدا نادیه رو به نسیم کرد وګفت ۰ خوب نسیم جان مه حالا به خانه میروم ، مادرم منتظری مه است ،امید به زود ترین فرصت یکدیګر را ببینیم۰ نسیم نادیه را به خانه شان رسانید وخود به خانه خاله اش امد۰مادرش شکایت کنان ګفت ۰ نسیم بچیم تو کجا بودی ؟ ما همه روز منتظری تو بودیم۰ نسیم جواب داد مادر جان به خانه جاوید شان رفت بودم ، مدتها است که او را نه دیده بودم۰ نسیم اضافه کرد مادر بهتر اس امروز عصر به طرفی شهر رفته واز انجا به طرف باغ شاهی که به طرف شرق شهر قرار دارد برویم ، خوب اس یک کمی هوای تازه تنفس کنیم ۰مادرش جواب داد ۰ خوب اس بچیم یکمی با شهر بلد شویم۰ساعت پنج عصرمادر نازی وخاله اش به طرفی خانه جاوید رفته وبا جاوید یکجا به طرفی باغ شاهی که تفزیحګاه عمومی بود رفتند۰مادر با خواهرش ونسیم با جاوید سر صحبت را اغاز کردند ۰ نسیم رو به جاوید کرد وګفت۰ جاوید جان خودت خو بهتر میدانی که یګانه دوست نزدیک وصمیمی ام چه در دوران تحصیل وچه بعد از تحصیل تو بودی ، میخواستم منحیث یک دوست صمیمی موضوع رابا تو شریک ساخته ونظری شما را در موردی نادیه بفهمم ۰ جاوید جواب داد ۰ امیدوارم در مورد روشنی بی اندازی، منظورت را درست نه فهمیدم کدام نادیه ؟نسیم جواب داد ۰ نادیه بلی همان همصنفی دوران تحصیل ما، میخواهم شریک زندګی ام باشه، وبی حد دوستش دارم۰ جاوید۰ خوب نظری خودش درین باره چطور است ؟نسیم ۰نظرش خوب، تقریبا موافق اس۰جاوید ۰فکر میکنم از روزی که مه ای دختره دیده ام علاوه براینکه دختر لایق بود دارای برخورد نیکو نیز میباشدوصفاتی خوب او زیاد است خوب نه ګفتی که کار را تا کدام اندازه پیش برده ای؟نسیم ۰کار را تا حال شروع نکرده ام ولی تصمیم دارم مادرم را به خواست ګاری روان کنم تو چه نظر داری؟جاوید ۰کاری بدی نیست باز هم چون موضوع سرنوشت است در زمینه دقیق فکر کن ، همه جوانب انرا دقیق مطالعه کن، مه درین مورد بریت رای مثبت میتم اقدامی خوبی است۰ نسیم که نادیه را به تمام معنی درک کرده بود ګفت ۰ درست است شما خوب میګین۰ لحظه بعد هوا نیمه تاریک شد ، نسیم جاوید را به خانه شان رسانید وخود به خانه خاله شان امدند۰شب نسیم موضوع را با مادرش چنین شریک ساخت۰مادر جان اګر فکرت باشد در راه در باره زندګی اینده ام چیزی ګفتی ؟ بلی بلی بچیم خوب یادم است۰ میخواستم برایت بګویم که شریک زندګی مه انتخاب کرده ام و تا اندازه ی در این کار قدمی چندی ګذاشته ام۰ مادرش ګفت ۰بسیار خوب پس بګو کی وکجا است ای عروس مقبول مه ؟نسیم جواب داد ۰مادرجان نامش نادیه است همان همصنفی مه اګر یادت باشه یک روز به خانه ما امده بود۰ مادرش ګفت ۰ بلی بلی شناختم دختری بدی نیست انتخاب خوبی است۰نسیم ادامه داد ۰ مادر جان مه تصمیم دارم تا شما به خانه شان خواستګاری بروید، خانه شان درین نزدیکی ها است وپدرش درینجا وظیفه دارد و نادیه نیز با فامیل شان درینجا زندګی میکنند۰درست اس بچیم مه همراه خاله ات فردا شب به خانه شان خواستګاری میریم وتو هم؟بلی مادر ۰ فردا من به خانه جاوید شان میروم و شما را به خانه نادیه شان میرسانم ولی مادرجان فکرت باشه که۰۰۰ مادرش جواب داد ۰ بلی بچیم بیغم باش مه کوشش خوده میکنم اګر قسمت و نصیب بود همه ګپ ها جور میشه۰نسیم به اطاق خوابش رفت ودر فکر فرورفت ودرذهنش سوالات مغشوش کننده خطورمیکردباخود ۰ګفت ایا پدرش درین مورد موافقه خواهد کرد ویا خیر ؟ نتیجه این کار چه خواهد شد ؟ وبه همین طرتیب سوالاتی زیادی در ذهنش خطور میکرد۰فرداعصرنسیم به خانه جاوید شان رفت مادر وخاله اش راد به خانه نادیه شان رسا نید۰مادرش زنګ دروازه را فشار داد۰ از خانه اواز مادر نادیه شنیده شد که به نادیه صدا زد نادیه در را باز کن ببین کی است ؟ نادیه در را باز کرد دید مادری نسیم با زنی نا شناسی، نادیه از دیدن انها موضوع را درک کرد۰ به مهمانان سلام داد وانها را به خانه دعوت کرده به مادرش صدا کرد ۰ مادر مادر مهمان است بیا که مهمان امده ۰ مادرش امد ومهمانان ناشناس را به سالون رهنمای کرد ۰ نادیه مادر نسیم را به مادرش معرفی کرد وخودش به اماده کردن چای به مهمانان مصروف شد ۰ بعد از چند دقیقه پدر نادیه نیز به خانه امد ۰ مادر نادیه از امدن مهمانان برایش اطلاع داد ۰پدر نادیه به احترام مهما نان به سالون امده وبا انها احوال پرسی کرد بعد از صرف چای مادر نسیم موضوع را با پدر ومادری نادیه در میان ګذاشت۰ مادرش را که قبلا نادیه فهمانده بود بود راضی به نظر میرسید ولی پدرش چون از جریان خبری نه داشت بعد از یک سلسله صحبت ها چنین ګفت۰ ما درین موردفکر کرده وتصمیم میګیریم و بعدا از فیصله خویش شمارا در جریان خواهیم ګذاشت۰پدر نادیه به دلیل اینکه نسیم را ندیده بود واز طرفی هم نظری نادیه را در مورد نمیدانست از مهمانان معذرت خواست وچنین ګفت ۰ ۰مه امشب به خانهمعاونم میروم و به ارتبات یکمقدار کار های مهم و رسمی که قبلا با وی قرار ګذاشته ام ، البته نظر خود را درین مورد هفته بعدی مورد هفته اینده بعداز مشوره با فامیل به شما ابلاغ خواهیم نمود۰ پدر نادیه ازمهمانان رخصت ګرفته واز خانه بیرون شد وبه موتر نشست وبه دریور امرحرکت داد ۰ موتر به سرعت داخل جاده شد۰بعد از طی مسافه یی دریور سرعت موتر را زیاد ساخته ومیخواست به طرف راست جاده براید، نا ګهان متوجه شد که موتر بار داری کلان از طرف مقابل به سرعتی زیاد وحالت غیر عادی به طرف انها در حرکت است۰دریور با عجله خواست خود را به سمت راست سرک نزدیک بسازد ولی دید که موتر بار دار با انها نز دیک شده با سرعت مستقیم به طرف انها درحرکت است که بعد از چند ثانیه موتر بار دار موتر خورد را با پمپرش زده ودر پهلوی سرک در جوی که اب ان خشک شده بود انداخته و خود به درختی بزرګ روبرو شده تصادم نمود۰شیشه پیشرو موتر خورد شکسته دریور زخم شدید برداشته بود ، پای و دست چپ دریور شکسته بود حالت عجیبی رخ داد ، مردم از هر طرف جمع شدند ۰ نسیم که از خانه جاوید برامد و به طرف خانه نادیه شان در حرکت بود و در مورد اینده خود می اندیشید و در فکر اینکه ایا مادرش توانسته است جواب مثبت به دست ارد ویا خیر ؟وی در همین فکر ها بود که ناګهان متوجه شد در پهلوی سرک ازدحام مردم است وقتی نزدیک شد دید که تصادم موتر است ۰ موترش را در نزدیکی استاد کرد ۰ دید که تصادم واقعا خطر ناک است به دیدن این وضع همه چیز را فراموش کرد وهر چه عاجلتر خود را به موتری خورد نزدیک ساخت ، به داخل موتر نګاه کرد متوجه شد دو نفری که در داخل موتر هستند وضع شان بسیار وخیم است از پای ودست دریور خون جریان دارد ومردی دیګری که دریشی سیاه به تن داشت پر خون ګشته بود و دستی چپی دریور در زیری بادی موتر شده وسرش کفیده بود۰نسیم هرچه عاجل به کمک دیګران دست دریور را از زیری بادی موتر رها نموده و وی را به موتری خود رسانیده دوباره خود را به زخمی دیګر رسانید ۰ بعدا به کمک چند نفر موتر را راست کرد ونفر دیګر را به احتیاط از داخل موتر بیرون ساخته ودر موترش جابجا نموده به سمت شفا خانه شهر حرکت نمود ۰وقتی به شفا خانه رسید ، نسیم به اطاق نوکریوال رفت و ازوضع داکتر موظف را واقف ساخت ۰بعدا نسیم به کمک نرسها زخمی ها را به اطاق عاجل رسانیدند۰داکتر موظف از نسیم خواهش کرد تا اطاق را ترک نماید وخود دست به کار شدند ۰ نسیم از اطا ق عاجل برامد وخود را به غرفه تیلفون رسانده به جاوید تیلفون کرد و از وی خواهش کرد تا هرچه عاجل خود را به شفاخانه برساند۰جاویداز نسیم پرسید خیریت خو است چه ګپ شده ؟ نسیم جواب داد مه همینکه از خانه شما برامدم در چند کیلو متری شما با یک تصادم موتر برابر شدم ۰ جاوید با عجله پرسید تو خو تکر نه کردی ؟ نه خیر نی یک دو نفر زخمی را به شفا خانه اورده ام ۰ جاوید جواب داد خوب مه عاجل د تکسی خود را میرسانم منتظرم باش ۰ وقتیکه جاوید به شفا خانه رسید نسیم جریان را مفصلا برایش توضیح کرد واز وی خواهش کر تا موتر را ګرفته هر چه عاجل به خانه نادیه شان برود، مادر و خاله اش که منتظرش هستند به خانه خاله اش برساند جاوید کلید موتر و ادرس خانه نادیه را از نسیم ګرفته به ختنه نادیه شان رفت و از انجا مادر و خاله نسیم را به خانه شان رسانید ۰ مادر نسیم بی حد پریشان شد وبه جاوید ګفت ۰ خیریت خو است نسیم کجا شد ؟ چرا اینقدر عجله دارین؟ جاوید مادر نسیم را در جریان ګذاشت وخودش دوباره به شفاخانه امد واز رسیدن مادر و خاله اش به نسیم اطمینان داد ۰ نسیم نیز جهت اطمینان په خانه خاله اش تیلیفون کرد واز چګونګی موضوع انها را اګاه ساخت ۰نسیم و جاوید تا نا وقت شب منتظر بودند که بلا اخره داکتر معالج از اطاق عملیات برامد۰نسیم با عجله خود را به داکتر معالج رسانید واز چګونګی وضع مریضان از وی پرسان کرد داکتر به نسیم ګفت شما چه قرابت با مریضان دارید ؟ نسیم جواب داد مه جز کمک انسانی دیکر هیچګونه شناختی به انها ندارم وهمه جریان را به وی قصه کرد۰داکتر با ابرازی تشکر از نسیم ګفت ۰ مردی که بی هوش بود به هوش امده ومریضی که دست وپایش شکسته نیز عملیا تش موفقانه به انجام رسید ۰ نسیم از داکتر خواهش کرد اګر امکان باشد مردیکه به هوش امده یک مراتبه وی را ببیند۰ داکتر جواب داد۰ بسیارخوب شما درین جا باشید مه دوباره میایم۰

داکتر به اطاق عاجل رفت وجریان تصادم موتر را به مردی که به هوش امده بود قصه کرد وبرایش ګفت شما را یک جوان کمک کرده وبه موقع شما را به شفا خانه رسانید و منتظر است تا شما را ببیند ۰ مردی مریض اسرار ورزید و از داکتر خواهش کرد تا اجازه ملا قات را برایش بدهد۰ داکتر دو باره بیرون امده و نسیم را از دستش ګرفته به اطاق عاجل رهنمای کرده و به مریض معرفی نمود ۰مردی مریض از نسیم اظهاری سپاس نموده واز محبت سرش را بوسید۰ داکتر از اطاق خارج شد ومردی مریض از نسیم خواهش کرد تا کتابچه یادداشت اش را از جیب کرتی اش بیرون کند ۰ نسیم کتابچه اش را از جیب کرتی اش کشید وبرایش تسلیم نمود ۰ مریض نمبری تیلفون را که در کتابچه اش بود به نسیم نشان داد واز وی خواهش کرد تا به این نمره تیلیفون کند وفامیل ایشان را در جریان بګذارد۰با دادن کتابچه حالت مریض دوباره خراب شد و به کوما رفت ۰ نسیم با عجله خود را به داکتر معالج رسانید واز وضع مریض برایش اطلاع داد ۰ داکتر خود را به مریض رسانیده به معاینات پرداخت و از نرس خواهش کرد تا سیروم را دو باره تطبیق نماید۰ نسیم به اطاق نوکریوال رفت و ازنرس موظف اجازه تیلفون کردن را به منزل مریض خواست و از اطاق نوکریوال نمره را دایر کرد تا فامیل مریض را اګاه سازد که از انطرف خط تیلفون جواب شنید۰ بلی بفرماین ؟ نسیم ګفت بلی اینجا کجا است ؟ جواب داد شما کجا را کار دارید؟ نسیم فکر کرد اواز بسیار اشنا است ګفت شما کی هستید؟ ای منزل کی است؟نسیم جان شما استید بلی بلی مه نادیه هستم چطور هستین؟ چرا نیامدید ما منتظرت بودیم؟ نسیم اهی کشید ودانست که موضوع از چه قرار است جهت اطمینان بیشتر پرسید۰ پدرت دریشی سیا ه پوشیده بود؟نادیه جواب داد ۰ بلی بلی پوشیده بود مګم چه شده؟نسیم۰ رنګ موترش والګا ه سفید ؟نادیه ۰بلی بلی خودش است تو او را در کجا دیدی ؟ خیریت خو است چه شده؟نسیم ۰نادیه جان خواهش میکنم یکمراتبه خود را به شفاخانه مرکزی برسانید، مه منتظری شما استم ۰ نادیه به وار خطای ګوشک را ګذاشته فریاد کشید واشک از چشما نش سرا زیر شد۰ مادرش را از جریان با خبر ساخت وبه عجله خود را به شفا خانه رسانید ۰با دیدن نادیه نسیم با عجله خود را به پهلویش رسانید ، نادیه در حالیکه چشمانش از ګریان سرخ شده بود ګفت۰ کجاست پدر جانم ؟ وی را چه شده ؟ نسیم دستش را ګرفته وبرایش ګفت۰ تشویش نه کن حالا وضع اش خوب شده همین پیشتر با او صحبت کردم حالا داکتر معالج اش می اید از وی اجازه ملا قات میګیریم ۰ نادیه عجله داشت تا هرچه زودتر پدرش را ببیند ،اشک از چشمانش جاری بود لحظه بعد داکتر از اطاق برامد ۰نسیم از داکتر پرسیدکرد که چطوراست خوب شده ؟ داکتر جواب داد حالا حالت اش خوب است کمی شوک داشت حالابه کلی خوب است، شما میتوانید با ایشان صحبت کنید۰نسیم ونادیه با عجله خود را به اطاق رسانیدند۰نادیه دید که پدرش سری حال است خود را در بغل پدرش انداخت روی پدرش را بوسید وګفت پدر جان حالت چطور است؟پدرش جواب داد خوب هر چه بود ګذشت مه حالا خوب هستم ۰ وادامه داد بچیم با حوصله باش خوب شد که بلا بود وبرکتش نی ۰ نادیه اشکهایش را پاک کرده واز پدرش پرسید ۰ پدر جان نسیم را از کجاپیدا کردی؟پدرش در حالیکه تکر موتر سرش را ګیچ ساخته بود به نادیه ګفت ۰ کدام نسیم بچیم نسیم کی است؟ نادیه جواب داد ۰این جوانی که پیشروی شما قرار دارد نسیم نام دارد بلی نسیم جان همانکه مادرش امروزشام به خانه ما امده بود۰پدر نادیه رو به نسیم کرد وبه مهربانی ګفت ۰ بلی بچیم تو نه تنها مرا بلکه دریورم را که مسولیت نفقه یک فامیل کلان را به عهده دارد از مرګ نجات دادی ۰ نسیم جواب داد ۰ پدر جان ای وظیفه ومسولیت انسانی ام بود این وظیفه هر انسان است تا در مشکلات به همنوعی خود کمک نماید، مه هم صرف مسولیت ام را انجام داده ام ۰ پدر نادیه دوباره از او اظهار سپاس کرد واز وی خواهش کرد تا یکمراتبه از چګونګی وضع دریورش نیز وی را باخبر بسازد ۰ نسیم از اطاق برامد ودر جستجوی دریور به بخش جراحی شفاخانه رفت و نادیه به تنظیم و پاک کاری اطاق ، سر وصورت پدرش مصروف شد ۰ نسیم به اطاق دریور رفت دید که خانم و اولاد هایش به ګردی او جمع شده وهمچنان دست و پای او پلستر شده، وی به دیدن نسیم خوش شد میخواست خود را بسمت راست دور بدهد ولی نتوانست۰ وی با دیدن نسیم ان صحنه ها به یادش امد که چطور نسیم با کمک دیګران دستش را از زیری بادی موتررها کردند۰ از نسیم اظهار سپاس کرده و وی را به فامیلش معرفی کرد۰نسیم نیز ادای احترام کرده و از احوالش پرسان کرد۰دریور جواب داد۰بعد از ختمی این سیرم حالا درد هایم به کلی ارام شده ولی باز هم درد احساس میشه نسیم ګفت تشویش نکنید خداوند مهربان است انشاالله همه مشکلات به توکل خدا حل میشه درین شفاخانه داکتران ورزیده با امکانات لازم در اختیار دارند شما اطمینان داشته باشید ۰ نسیم از دریور وفامیلش خدا حافظی کرده به اطاق پدر نادیه امد واز چګونګی وضع دریور برایش اطمینان داد۰ پدری نادیه رو به نسیم کردو ګفت ۰ نسیم جان حالا وضع من خوب است مه میخواهم استراحت کنم نادیه جان را به خانه برسانید، باز فردا خواهیم دید ۰ نسیم نادیه وجاوید را به خانه شان رسانید وخودش به خانه خاله اش امد واز پدر نادیه به مادرش قصه کرد، مادروخاله نسیم پریشان شدند وبه حالت پدرنادیه ودریور دل شان سوخته و اظهاره تاثر نمودند وتصمیم ګرفتند تا فردا به عیادت شان بروند۰ فردا نسیم مادر وخاله اش را ګرفته به شفاخانه امدند ۰ به همین ترتیب نادیه ونسیم هرروز در خدمت وپرستاری پدر مصروف بودند تا بالاخر بعد از یک هفته صحت یاب ګرد ید نسیم و نادیه او رایکجا به خانه اوردند ۰بعد از صحت یابی درهفته دوم پدر نادیه دعوت مجلل را بر ګذار نمود وتمام دوستان واقارب خویش را به افتخاری صحت یابی اش دعوت نمود ، نسیم ،مادر ،خاله و خواهر خوردش نازی را نیزدعوت کرد، مراسم مجلل وباشکوهی بود ۰ پس از افتتاح محفل پدر نادیه رو به مهمانان کرد و ګفت۰ دوستان وعزیزان محترم ۰ یک باری دیګر تشریف اوری شما دوستان ګرامی را درین محفل صحت یابی وخوشی خوش امدید ګفته امیدوارم لحظات که با ما هستید خوش وارام باشید ، همچنان طوریکه شما اطلاع دارید حادثه ترافیکی که بالای من ودریورم رخ داد واقعا حادثه یی خطر ناک بود ، و یګانه عامل نجات ما خدوند متعال ودر قدم دوم کمک به موقع یک جوان با احساس وخیر اندیش بوده است۰بلی اګر کمک به موقع این جوان نه می بود ،ما جان به سلامت نه میبردیم۰ میخواهم این جوان با احساس را به شما دوستان ګرامی معرفی نمایم۰پد ر نادیه به پهلوی نسیم امده و در پهلویش استاد شده از دستش ګرفت وګفت ۰ با نسیم جان اشنا شوید۰ مهمانان با معرفی شدن نسیم کف زدند و از وی اظهار سپاس نمودند ، بعدا پدر نادیه چنین ادامه داد۰دوستان عزیز همچنان میخواهم به یک موضوع جالب وحیاتی توجه شما را معطوف سازم۰ هفته قبل مادر وخاله ای نسیم جهت خواست ګاری دخترم نادیه جان بخانه ما تشریف اورده بودند ، باید ګفت که نسیم جان همصنفی دوران تحصیل نادیه جان نیز بوده است ۰ پدر نادیه بعدا نادیه را خواسته از دستش ګرفت وچنین ادامه داد۰مه هم کمک های انسانی نسیم جان را نادیده نګرفته ودخترم نادیه را درحضورشما دوستان ګرامی شریک زندګی وی ساخته و زندګی خوشی را برایشان ارزو میکنم ۰ وهمچنان پیوند این دو جوانرا برایشان تبریک میګویم۰باشنیدن سخنان پدر نادیه از هر طرف صدای مبارک مبارک بلند شد همه چک چک کردند وحالت خوشی در فضایی محفل به میان امده وهمه مهمانان به پدر ومادر نسیم وهمچنان نادیه تبریک ګفتند۰در هفته سوم پدر نادیه عروسی مجللی را در یکی از هوتل های شهر بر پا کرد ه ودست دخترش نادیه را به دست نسیم بعد از نکاح شرعی تسلیم داد وبه همین ترتیب بعد از ختم مراسم عروسی نسیم عروسشرا با مادر و خواهرش نازی در موتر ګلپوش شانده و به خانه اصلی شان باز ګشت نمودند ۰ ختم