نظری بر کتاب « سرنوشت خانواده در جوامع غربی »

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times
نصیر سهام
« سرنوشت خانواده در جوامع غربی » اثریست ارزشمند از پژوهشگر و نویسندهء نامور کشور جناب میر عنایت الله سادات که همین  تازگیها در امریکا چاپ و نشرشده است . کتاب از برکت و محبت همیشگی دوست فرهیخته وکتابخوانم  واحد سادات در اختیارم قرار
گرفت . آنرا خواندم و  فیض بردم ، برایم جالب و دلپذیر واقع شد ؛ زیرا تا هنوز کمتر پژوهشگران و نویسنده گان ما به این سوال بزرگ اجتماعی افغانان پناهنده در کشور های غربی ( چگونگی حفظ شیرازهء خانواده و ارزشهای فرهنگی ) پرداخته اند . پس از خوانش کتاب بر آن شدم تا عرایضی در مورد داشته باشم . قبل ازمن عدهء از اهل قلم و مطالعه ، اثر را معرفی کرده به بررسی آن پرداخته اند بناء بنده درین مختصر نه قصد بررسی کتاب را دارم و نه معرفی آنرا بلکه  صرف میخواهم برداشتهایم را همراه با سوالاتیکه از مطالعهء اثر برایم خلق شده است مطرح کنم به این امید که باب گفتگو آنچنانیکه آرزوی نویسندهء کتاب است گشوده شود و جامعه شناسان ، متخصصین علوم اجتماعی ، صاحبنظران و اهل اندیشه با ابراز نظریات شان درین امر مهم سهیم شوند .
آغاز میکنم از اینجا که نویسنده کتابش را به افغانانی اهدا کرده است که « در تار و پود وجود شان فرهنگ آن دیار زنده است . به آنهایی که به سنن پسندیده و فرهنگ بالنده ای خویش عشق می ورزند » و نوشته اش را گام آغازین در راستای سعی و تلاش برای حفظ معنویات و فرهنگ والا و ارزشمند افغانی دانسته است که  پس از بررسی سیر پیدایش خانواده میپردازد به موضوع رفتن خانواده های غرب به سوی فروپاشی به حیث یک معضل بزرگ اجتماعی این جوامع که خواهی نخواهی خانواده های پناهنده  درین کشور ها نیز نمیتوانند ازین مصیبت در امان بمانند . و مسالهء بعدی هم حفظ ارزشهای فرهنگی پناهجویان درین کشور هاست.
پیش از طرح سوالاتم میخواهم همنوا شوم با دوست عزیزم پژوهشگر و فرهنگی شناخته شده جناب یاسین  « بیدار » که در بررسی شان از ین اثر نوشته اند که اگر این دو موضوع ( به قهقرا رفتن خانواده ها در جوامع غربی و حفظ ارزشهای فرهنگی در خانواده های افغان ) در دو بخش جداگانه مورد ارزیابی قرار میگرفت ، بهتر میبود . به هر حال نقد و بررسی افول خانواده را میگذاریم به دوستان صاحب نظری که در آینده شاید بر آن چیزی بنویسند ؛ واما در زمینهء حفظ ارزشهای فرهنگی در میان فامیلهای پناهندهء افغان ،  این مطالب منحیث سوال ذهنم را به خود مشغول ساخته است :
ــ  وقتی حفظ ارزشهای فزهنگی مطرح میشود آیا ممکن است این ارزشها فورمولبندی شود و بگوییم کدام ها اند ؟ تا آنجاییکه من آگاهی دارم بیشتر افغانان در کشورهای اروپایی و امریکا و کانادا به یک سلسله ضوابط اسلامی چسپیده آنرا ارزش فرهنگی و عنعنهء پسندیده میدانند و مشتاق اند اولاد های شان به مساجد رفته تعلیمات دینی را فرا گیرند و هستند بسیاری که تا آنجا مذهبی شده اند که حتی تلویزیون نمیبینند  وهی نیمی از روز شانرا برای پیداکردن و خریداری گوش{jcomments on}ت هلال صرف میکنند . و تعدادی هم با راه اندازی مجالسی بنام این شخصیت و آن شخصیت یا بمناسبت عید ویا هم نوروز ، گویا از فرهنگ شان پاسداری میکنند . میشود همین فعالیتها را برای پرورش نوباوگان فامیل های پناهنده با فرهنگ بومی شان کافی دانست ؟
ــ اگر این کافی نباشد ( که نیست زیرا ارزشهای والاتری وجود دارد که به آنها نیز باید توجه کرد ) پس کدام شیوه را بکار باید بست تا فرزند پناهنده به آن همه ارزشهای والای فرهنگی که هیچ چیزی  همدر موردش  نمیداند ، پابند باقی بماند و آنها را به حیث نماد های اخلاقی و ارزشهای فرهنگی بپذیرد .
فکر میکنم اخلاقیات و ارزش خود امریست نسبی  و نمیتواند در همه جا یکسان باشد . مساله ای  در یک محیط اخلاقی و با ارزش تلقی شود و اما در محیط دیگری در مخالفت با هنجار های اخلاقی قرار میگیرد . مثالی میاورم . در کشور های غربی دختر و پسر جوانی که همصنف یکدیگرند ، هرگاه در جادهء روبرو شوند و دست به گردن انداخته همدگر را ببوسند ، نه کار غیر اخلاقی کرده اند و نه بیرون از حدود ارزشهای انسانی . و یا اگر جوانان در ملای عام به معاشقه میپردازند ، عمل شان نه تنها غیر اخلاقی به حساب نمییاید بلکه یک حرکت بسیار عادی و پذیرفته شده است . مسلما" برای ما افغانان که عمری از عفت و پاکیزگی دم زده ایم و شرم و حیا بمثابهء ارزشهای فرهنگی برایمان مطرح بوده اند ، نمیتواند مورد قبول باشد . حال با نوجوانان خود که درین جوامع پیدا شده و سر بلند کرده اند چگونه برخورد کنیم تا از یکسو از جامعه تجرید نشوند و از جانب دیگر با نورمهای اخلاقییکه برای ما ارزش دارند ، با ما همنوا شوند .
ــ جناب سادات صاحب درین اثر سودمند پژوهشی شان در رابطه به اثرات نا سالم زندگی مادی بر معنویات در جوامع غربی نیز مطالب قابل دقتی از جمله فردگرایی ( اندویدوالیزم ) را مطرح کرده اند .
این مساله شاید برای غربیان اصلا" تفاوتی نداشته باشد که پسر ویا دختر جوان شان به ماهها دور یک میز غذا نخورند و حتی یکدگر را نبینند و پس از مدتی هم اگر همدگر را ببینند دستی بلند کنندوبا گفتن « های»
از برابر همدگر رد شوند . این شیوهء معمول زندگی آنها است ، ولی ما ایکه همواره در جمع بوده ایم و با جمع زندگی خوش هم داشته ایم ، کدام تدبیر را بکار ببندیم تا جمع ما پاشان نشود .
هر صبح پدر و مادر باید به کار برود و فرزندان هم به مکاتب و مدارس شان . در چنین حالت از غذای نیمه روز اصلا" حرفی نمیتواند وجود داشته باشد ، حالا برای صرف غذای شام کی  میتواند تضمین کند که همه در یک وقت معین به منزل برگردند و بتوانند دور یک میز جمع شوند . یقینا" پدران و مادرانیکه پا به سن گذاشته اند مشتاق اند که چنین امکانی برای شان میسر شود ولی واقعیت های زندگی درین کشور ها چیز دیگریست که باید به آن تن داد و قبولش کرد ولو بسیار هم ناگوار است . اما نباید فراموش کرد که تن دادن به واقعیت و قبول کردن آن بمعنی از یاد بردن رسالت بزرگان فامیل در برابر اعضای خانواده نیست . کار کردن والدین نباید زمینه ساز ورود هوا و فضای بی بند وباری و لجام گسیختگی در خانواده شود . باید راهی برای حل این معضل جستجو شود .
در پایان این مختصر باید به عرض برسانم که دانشمند محترم جناب میر عنایت الله « سادات » با پژوهشی که انجام داده اند ، اثری آفریدند که از ارزش فوق العاده برخوردار بوده و هر فامیل پناهندهء افغان به شکلی از اشکال خود را در آن مییابد . در حالیکه به نویسندهء کتاب جناب سادات صاحب صحت وسلامت وطول عمر آرزومیکنم ، قلم شانرا پربار تر و رساتر خواسته امید میکنم از ثمر دوام تحقیقات سودمند شان درین زمینه ، بی بهره نمانم .
عرض ارادت