افغان کودکان افغان

د اونۍ شعر
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

  عزیزی غزنوی 

کودک افغانم افغانم شنو
ناله و فریاد و گریانم شنو
کودکم اما نه همچون دیگران
سرخوش و سرمست و شاد و کامران


نی دوا دارم نه آرام و غذا
از خور و از نوش هستم بینوا
کَرتۀ کرباس را لایق نِیَم
تا بپوشانم بدان نیم تنم
زخمهای جان بیجانم نگر
چشمۀ خونین چشمانم نگر
پای من با کفش هم نا آشناست
آبله چون کفش ما را زیب پاست
در لجنزار مصیبت ها گمم
در میان آسیا چون گندمم
کس نه می آید به پرسانم دمی
نی سراغم را بگیرد آدمی
کرده ام خو در میان گندگی
با عذاب مرگ و رنج زندگی
با مصیبت ها و آلامی چنین
هر نفس دست و گریبانم بین
گاه درد چشم و گاهی درد سر
میدهد رنج و عذابم چون سقر
در شب سرد زمستان تا سحر
از خنک چون برگ می لرزم نگر
آب آشامیدنی در شهر نیست
برق را هم من نه میدانم که چیست
کودکان دیگران در عیش و نوش
مر مرا باشد تن و جان بار دوش
کودکان دیگران در کاخ ها
من مقیم گوشۀ سوراخ ها
کودکان دیگران در مکتب اند
بهره ور از نعمت روز و شب اند
من اسیر کنج زندانم نگر
بی خبر از کفر و ایمانم نگر
کودکان دیگران سعد اختر اند
راحت و آسوده و عزتوَر اند
من پیاده راه پویانم همیش
بی کلاه و پای عریان همیش
کودکان دیگران اهل هنر
از بد و خوب زمانه با خبر
من ز جمع بیسوادانم چرا
بیخبر ازعلم و عرفانم چرا
کودکان خلق عالم تندرست
چون غزالان خُتن چالاک و چُست
من علیل و غمکش و بیمار و زار
بد نصیب و ریشخند و بی وقار
کودکان دیگران پر خنده لب
روزشان روز و شب شان است شب
من همیشه اشک ریزانم چنین
نی شبم پیداست نی روزم ببین
کودکان دیگران درعز و ناز
سرخوش اند و شادمان و سر فراز
من ز حسرت لب به دندان میگزم
در تنور سرد دل نان می پزم
حال خود بینم کمال دیگران
این چنین ماییم و ایشان آنچنان
زین تفاوت سخت حیرانم نگر
علت این سُر نه میدانم نگر
من ز نعمتهای عالم یک قلم
بی نصیب و بی بر و بی بهره ام
میدوم دنبال کار از صبح پیش
با دل پر حسرت و حال پریش
میزنندم با قفاق و با لگد
این بود از خلق احسان و مدد
عاملین کور مغز انتحار
میکشند از روزگار ما دمار
ازغذاهای لذیذ این جهان
قسمت من آب شور و قاق نان
کودکان ما همه همچون من اند
هرزه جنس پیش پای عالم اند
یا که ما اولاد آدم نیستیم
بندۀ خلاق عالم نیستیم
یأس می بارد ز دیوار و ز در
چون کنم چون است درمانم دیگر
نی مرا چشم امید از دشمنان
نی عزیزان اند بر من مهربان
عزیزی غزنوی
تورنتو کانادا