مکـثی بریاداشت تـعـهـد در ادبـیـات مقـاومـت

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

نـصــیر ســها م

چندی قبل مجله و سایت آسمائی جو یای نظر عده ای از فرهیخته گان ادبیات شناس ما ,جناب داکتر اکرم عثمان , جناب استاد لطیف ناظمی , جناب اکبرکرگر , جناب صبورالله سیاه سنگ وجناب سمیع حامد در زمینه « تعهد ,رسالت و مسوولیت در هنر و ادبیات » شده و مطالبی درین مورد به نشر سپرده بود.
مطالب ارائه شده درین نظر خواهی خیلی عمیق ,ریالستیک و برخواسته از حقایق درون جامعه ما بوده که به دل هر خواننده می نشیند . بعدا انجنیر خلیل الله روفی ضمن یاداشت ارزیابی گونهء زیر عنوان «تعهد در ادبیات مقاومت » انگشت انتقاد بر توضیحات آقای کرگر گذاشته که گویا موصوف ادیبات مقاومت راجرقه زودگذر دانسته وبیمورد از استاد خلیلی یاد کرده است . این یادداشت زمینه شد تا نوشته آقای کرگر را یکبار دیگر با دقت بیشتر بخوانم . دریافت من اینست که موصوف ضمن آنکه پیشینه ادبیات متعهد و روشنگر را در زبان پشتو توضیح کرده ,کار برد اصطلاح ادبیات مقاومت را قابل دقت دانسته است . فکر میکنم بی جهت نخواهد بود اگر گفته شود تا هنوز این اصطلاح بمثابه یک ترمینولوژی مشخص و رسمی در ادبیات ما وجود ندارد .
کلمه مقاومـت را زمانی که جهادی ها دربرابر حاکمیت حزب دموکراتیک قرار داشتند بکار میبردند . نیروی مقاومت و ادبیات مقاومت را خودشان برای خود بکار میبردند . باید توجه کرد که حساب آن نیروهای مقاومت و ادبیات شان با آنعده از فرهنگیان و قلم بدستانیکه در داخل کشور و در بطن حاکمیت درموضع انتقادی قرار داشتند فرق میکند . این گروه در حالیکه از لحاظ موضع و ارتباط با نیروهای جهادی خیلی فاصله داشتند , بـر کارکرد های دولت و سیستم آنوقت انتقاد میکردند و کمتر اتفاق میافتاد که آنرا تائید کنند .
اینان به حیث نویسندگان و فرهنگیان متعهد و بارسالت نظریات و دیدگاههای شانرا از طریق نوشته های شان بمردم میرساندند که بنده به حیث مسوول نشرات در آنوقت شاهد دهها مثال خوب ازین دست هستم .
نمیدانم آقای روفی تا چه اندازه بامن همنوا است که ,آنانیکه خود را بانی و پاسدار به اصطلاح ادبیات مقاومت میدانند فرهنگیان و نویسندگان بزرگی چون استاد باختری , استاد ناظمی ,زرین انځور , سیاه سنگ و پرتو نادری وعبیدالله محک و اسحق ننگیال و رزاق مامون و افسر رهبین وخالده فروغ و دههای دیگر را با نوشته های شان اصلا به حساب نمیاورند . به گونه مثال پس از آمدن برادران جهادی به کابل که هنوز از کار برکنار نشده بودم ,آقای حفیظ منصور یکی از کار کنان بخش فرهنگی جمیعت اسلامی و شورای نظار میخواست یک مجموعه شعری از ادبیات به اصطلاح مقاومت را به چاپ برساند . درین مجموعه پارچه هایی وجود داشت که به افرادیکه در دوران حکومت قبلی به کاری مصروف بودند ( اعم از افسر ,سرباز کارمند دولت ,معلم و... ) با کلمات رکیکی چون ( دله ودیوس ) به آنها دشنام داده شده است . وقتی با چاپ آن مجموعه مخالفت کردم بمن گفته شد که این مجموعه ایست از شعر مقاومت و باید چاپ و نشر شود که این کار را خود شان مستقیما از طریق مطبعه انجام دادند و دهها مثال دیگری در مطبوعات وطن وجود دارد که مستقیما به آدرس همگان تاخت وتاز صورت گرفته است . بنا میشود که با آقای کرگر همنوایی کرد که وقتی از ادبیات مقاومت نام میبریم دقت به کار گیری آنرا نباید از یاد ببریم .
به نظر این کمترین اگر اصطلاح ادبیات مقاومت به حیث یک ترمینولوژی رسمی از جانب عده کثیری از فرهنگیان ما مورد تائید قرار گیرد , بناء سزاوار و زیبنده است تا به آثار و نوشته هایی اطلاق شود که در جهت تائید این یا آن ایدیالوژی و حاکمیت نبوده و با الهام گیری از واقعیتهای درون درون جا معه ما خلق شده باشند که ما مثالهای فراوانی ازآن داریم .
و اما در مورد استاد خلیلی و عده د یگری که بنام جهاد نوشته اند , شاید بکار بردن اصطلاح شعر یا اد بیا ت جهادی موجه تر باشد تا ادبیات مقاومت زیرا در چنین نوشته ها پیروزی گروهی و حاکمیت گروهی مطرح است .
آنچه در مورد استاد خلیلی احساسات آقای روفی را جریحه دار ساخته است , یاد کرد از پارچه شعر استاد برای جنرال ضیاالحق است . خدمت شان باید عرض شود که در صلاحیت و استادی مرحوم خلیلی اصلا شکی وجود ندارد . همه میدانند که استاد در حوزه فرهنگی دری ( فارسی ) به حیث یک استاد مسلم درشعر و ادبیات جای خود را داشته و در قصیده سرایی بینظیر زما نش بوده است ؛ و اما در مورد شخصیت اجتماعی استاد اگر حرفی مطرح میشود ,حرفی خواهد بود جدا از صلاحیت و توانمندی اش در شعر و ادبیات که مسلما بحث و بررسی جداگانه را ایجاب میکند . اگر آقای کرگر حرفی را از کدام دوستش نقل قول کرده است شاید میخواسته صف روشنگران را از صف ایدیالوگها جدا کند . و در مورد شعر استاد به جنرال ضیا که آقای روفی آنرا لاطائلات خوانده است , دیگر شکی وجود ندارد شاید ایشان دیوان استاد را مرور نکرده اند . درین زمینه در کتاب شعر معاصر دری در افغانستان نوشته دکتور غلام محمد لعل زاد نیز ذکر شده است که استاد در یک منظومه طولانی از جنرال ضیاالحق برای پیروزی جهاد و جهادیان کمک میطلبد در حالیکه چندی قبل در پارچه شعر د یگری وی را ویران کننده بنای اسلام میخواند .

( دریغ از تو که خواهی به مکر وحیله و زرق بنای وحدت اسلام را کنی ویران )


این هم چند بیت از منظومه ایکه در آن طالب کمک شده بود .



پیام به ضیاالحق

شو ضیاالحق چاغ آرزوی مسلمین شو علمدارمسلمان شو مهین سرباز دین
جانشین شیر یزدان شو در خیبر گشا در مقام خالدی میدان محشر آفرین
مسند محمود غازی شهسوار بت شکن آنکه میلرزید از وی هند تا دریای چین
پایمال لشکر این بیخدایا ن تا بکی ای تو محمود بزرگ بت شکن را جانشین
حا لت امروز ما آئینه فردای تست ای ضمیر روشنت با پرتو ایمان قرین

درین منظومه استاد خلیلی واقعا خیلی استادانه و زیبا جنرال ضیاالحق را که یکی از طراحا ن ویرانی و بربادی افغانستان و مردمش است در جایگاه حضرت علی , خالد ابن ولید و سلطان محمود قرار داده است . اینکه جنرال ضیا و جنرال حمید گل و نواز شریف وامثالهم تا چه اندازه دست کمک به مردم ما دراز کرده و میکنند قضاوت را میگذاریم به خود مردم افغانستان .
در پایان این مختصر میخواهم توجه آقای روفی را به خوانش مجدد نوشتهء آقای کرگر معطوف دارم زیرا به نظر میرسد که برداشت شان از آن دقیق نبوده و این امر سبب ایجاد سوء تفاهم شده است .
نـصــیر ســها م
سوم فبروری د وهزارو شش