آیا افغانستان یک نام جعلی است ؟ و آیا میتوان قوم پشتون را نابود کرد ؟

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

کاندیدای اکادمیسین سیستانی (بارکزی)

دوهفته قبل مطلبی با بندی از سرودملی جمهوریت سردار داؤدخان را به اطلاع هموطنان رسانیدم و اینک باردیگر با تجدید نظر برهمان نوشته میخواهم یادآور نکات دیگری شوم که شنیدن و خواندن آن مو براندام هر افغان با احساس و وطن دوست راست میکند.
از دو دهه بدینسو جنجال برسر تغییر نام افغانستان و تغییر هویت ملی در برخی از حلقات روشنفکری غیر پشتون براه افتاده و بالاخره در نشرات برونمرزی از سوی قوی کوشان مدیرمسئول هفته نامۀ امید، و ازقول لطیف پدرام مدعی ریاست جمهوری افغانستان ، مطرح شد که افغانستان یعنی وطن پشتونها. و بنابراین نام "افغانستان" ازسایراتنیکها سلب هویت کرده است، پس اتنیکهای غیر پشتون نباید خود را "افغان" بگویند و برای تبیین هویت خود باید کلمۀ "افغانستانی" را بکار ببرند تا بدینوسیله نشان داده باشند که "افغان" نیستند، بلکه باشندۀ افغانستان اند. همچنان آنها مدعی شدند که نام افغانستان، یک نام جدید است و پیش از آن این سرزمین بنام "خراسان" و"آریانا" یاد میشده که سابقۀ آن نامها به دوران قبل از اسلام و قبل از میلاد میرسد. پس باید نام افغانستان، به " خراسان" یا "آریانا" تعویض گردد. یکی از جرایدیکه پیوسته و بلا وقفه این شیپور را از امریکا پُف میکند، هفته نامه امید به مدیریت آقای قوی کوشان است.

لطيف ‌پدرام‌، علمبردارتعویض نام افغانستان، وهویت ملی افغانها به پیشباز انتخابات ریاست جمهوری خود میگفت: «... افغانستان‌ يك‌ نام‌ جعلي‌ است‌... تغییرنام‌ افغانستان‌ به "خراسان" و"آریانا" درمیان حلقات غیرپشتون مطرح‌ است‌... اقوام‌ غير پشتون‌ نه‌ اين‌ اسم‌ را دوست‌ داشتند و نه‌ در ضمير خود آن‌ را پذيرفته‌ بودند...» (افغان رساله، شمارۀ می- جون ٢٠٠٤ص ١٤)
آقای پوهنیارکهگدای که در امریکا نشسته وبه هرکه دلش خواست، القاب بلند بالای"فرهنگ سالار»،«دانش سالار»، «مقاومت سالار» ،«مردسالار»،«جنگ سالار» وغیره وغیره اعطا میکند، باری در سرمقاله‌ شماره‌ ۱۰۱ ماهنامۀ کاروان خود نوشته بود:  «بدبختی‌ها و سیاه ‌روزی‌ها و بدشگونی‌های‌ بیشماری‌ كه‌ در این‌ یك‌ قرن‌ و ربع‌ نصیب‌ مردمان‌ ما شده‌ در هیچ‌ دورانی‌ چنین‌ نبوده‌» ،«يك‌ قرن‌ و ربع‌ سرزمين‌ ما را ديگران‌ براي‌ ما افغانستان‌ ناميدند...»، «در قانون‌ اساسي‌ سابق‌ و فعلي‌ نام‌ يك‌ طايفه‌ را بر ديگران‌ جبراً گذاشتند» (منظوركهگداي‌ از این«طايفه‌» پشتون‌هااست) وسپس تعویض‌ هر چه‌ زودتر نام‌ افغانستان را‌ به‌ آريانا و يا به‌ هر نام‌ ديگر (بجز افغانستان‌) پیشنهاد میکند: «نام‌ كشور به‌ آريانا تعديل‌ شود.»( سایت راوا)
به نظر میرسد که دستان پنهانی و نابکاری در پشت سر این عناصرقرار دارد که میخواهند وحدت ملی را که بیش از هروقت دیگر آسیب پذیرشده است صدمه بزنند و کشور را بسوی یک جنگ داخلی و تجزیه و نابودی بکشانند.
نویسنده وطن خواه افغان، جناب داکترمیرعبدالرحیم عزیز اخیراً درمقالتی ممتع زیرعنوان« سیرسیاسی و تاریخی توطئه های استعماری در محو هویت ملی و تغییر نام افغانستان» به طور دقیق نامها و دستان دخیل در این حرکت ضد ملی را افشا نموده که در سایت افغان– جرمن آنلاثن قابل دریافت است. وهمچنان نویسنده توانمند افغان رؤوف روشنائی، جواب کوبنده ای تحت عنوان" درنگی برپاره ای از نوشتارآقای کهگدای" به آقای کهگدای داده است که در افغان رساله و همچنان در سایت" راوا" به نشر رسیده که با تحلیل جامعه شناسانه همراه است. (افغان رساله، اپریل- می ٢٠٠۵)
بدبختانه نشریاتی چون هفته نامۀ امید، پیام مجاهد،جریدۀ فروغ، ماهنامۀ کاروان، و در جمله سایتهای انترنتی «آریانا نت"،"سایت آریائی" و"سایت سرنوشت" و در کتابهای چون:" تاریخ و زبان درافغانستان"ازنجیب مایل هروی، و کتاب «افغانستان،عصرمجاهدین و برآمدن طالبان» ازچنگیزپهلوان ایرانی، و ازاستادان پوهنتون کابل پوهاند جلال الدین صدیقی با نشر کتاب"قبیله سالاری" وحواشی بر کتاب "افغانستان دردایرة المعارف تاجیک" و استادان دیگری چون مرحوم اکادمیسین داکترجاوید بانشرکتاب "اوستا" در١٩٩٩ و میر محمدصدیق فرهنگ باچاپ کتاب«افغانستان درپنج قرن اخیر» به درجات متفاوت به تفرقۀ ملی درافغانستان دامن زده اند.
چنگیز پهلوان ایرانی که مدتها در درۀ پنجشیر با احمدشاه مسعودهم کاسه بوده در کتاب خود مینگارد:«جهان بینی پشتونیزم نوعی جهان بینی عشیره ای است که با اتکا به شیوه های پدر سالارانه عمل میکند و با جهان بینی مودرن وحقوق شهروندی بیگانه است. از نظرمتفکران پشتونیزم تمامی مردم افغانستان حیات و حیثیت خود را باید مدیون پشتونان بدانند و باید بپذیرند که کسی جز پشتونان نمی تواند و نباید برافغانستان حکومت کنند.»(ص١٣٩)
این برداشت و تحلیل چنگیز پهلوان دید نفرت بار او را نسبت به پشتونها آشکار میکند، درحالی که او از صحبت خود با هیچ شخصیت فرهنگی پشتون نام نبرده است، پس او از کجا دانست که پشتونها در مورد مردم و کشور خویش چگونه می اندیشند؟ ممکن است این برداشت را او از صحبت با لطیف پدرام دشمن شماره یک قوم پشتون و یا از احمد شاه مسعود گرفته باشد. چرا از احمدشاه مسعودگرفته باشد؟
بروس ریچاردسن به استناد کتاب -I is for Infidel-From Holy War to Holy Terrror -(صفحه ١٠)نوشتۀ "کاتی گانونKathy Gannon " که مدت ١٨ سال درمورد افغانستان مطلب نوشته، در مورد سیاست پشتون زدائی مسعود مینویسد که:« مسعود یک شخص پراگماتیک بود وقراردادهای زیادی با اتحادشوروی امضاء کرد و درسالهای اول تجاوز و اشغال شوروی گروه های قوم پشتون را از دره های متصل به کوه های هندوکش که وطن آبائی اوبود، نابود ساخت تا قدرت وتسلط مستقل خود را درشمال مستقر سازد و نشان بدهد که تاجکها درشمال کشور بی رقیب میباشند.»( آئینۀ افغانستان، شماره ١٠١، ص٤٩)
روایت دیگری هم دراین راستا موجود است. دوست فرهیخته ام جنای نوری صاحب مقیم پاریس ضمن تلفنی بمن گفتند:
با یکی از فرهنگیان نامدارافغانستان در مراسم فاتحه ای، شرکت جستم که درآنجا شارژدافرسفارت افغانستان درفرانسه همایون تندر- یکی از اعضای برجستۀ شورای نظار- نشسته بود. دوست من درکنار همایون تندر(فعلاً سفیر افغانستان در بلجیم است) نشست. درجریان فاتحه داری آقای "همایون تندر" درگوش دوست من چیزی گفت. وقتی ازمسجد بیرون آمدیم از وی پرسیدم شارژدافرصاحب درگوش شما چه گفت ؟ جواب داد ازآقای شارژدافرسخنانی شنیدم که اگربشنوی گریه ات خواهد گرفت. پرسیدم بگوببینم چه در سفتند؟ گفت ازاو پرسیدم فعلاً وضع شما در مقابل مخالفان چگونه است؟ تندرصاحب گفت: جنگ ما اکنون با شیعه های حزب وحدت دوام دارد، وقتی از جنگ با آنها فارغ شدیم جنگ با پشتونها را دوام خواهیم داد تا وقتی که بردروازۀ خانه های کابل تک تک کنیم صدائی نشویم که جواب بدهد: " څوک ئی!" ازشنیدن این حرف شارژدافر به عمق فاجعه نفاق ملی پی بردم. (یادداشت از حافظه نگارندۀ این سطور است.)
با شنیدن سخنانی این چنین از زبان یک دپلومات آیا نمیتوان حدس زد که اوبه تأسی ازافکار وایدیالهای رهبرشورای نظار چنین سخنی را بیان کرده باشد؟ جنگ با پشتونها تا زمان نا بود کردن صدای شان یعنی " څوک ئی!" واقعاً بسیار بسیار نفرت انگیزاست و کینه ورزی شدید شورای نظار را در مقابل پشتونها بر ملا میکند؟ جای بسار تاسف است که یک چنین طرز تفکر کاملاً فاشیستی از سوی کدرها و حتی رهبران شورای نظار شنیده شده است.


هرچند شورای نظاربا ائتلاف قوت های دیگرشمال، توان نابودی پشتونها را ندارند و آنها امتحان خود را دربرابر صرف هشت هزار طالبان پشتون داده اند و اگر حادثۀ ناگوار ١١سپتامبر تا چند هفته دیگررخ نمیداد، شاید آنهای که درکنار آمودریا، درخواجه بهاءالدین سنگر گرفته بودند از ترس طالبان همگی خود را به دریای آمو می انداختند. یاد آوری سخنان شارژدافرسابق شورای نظار همایون تندر بیانگر یک سیاست خشن ومردود"جنوساید" یا نسل کشی است که از یک طرز تفکرکاملاً فاشیستی نشأت میکند؟ واگر چنین طرزدیدی از سوی تاجیکان شورای مردود باشد،می بایستی قبل از همه روشنفکران وآگاهان تاجیک تبار به دهن سفیرهایی امثال تندرها بزنند که بابا تو چکاره وچندیکۀ این ملک هستی که چنین سخنان آتش برافروز و نفاق برانگیز را از دهن می پراکنی؟ مگر قوم پشتون مرده است که هر بی عرضه وسنگ دزدی بتواند آنها را از هستی درافغانستان ساقط کند؟ همین حالا این قوم سرکش وپرغرور درمقابل یگانه ابرقدرت دنیا با ایتلافی مرکب از چهل کشورجهان وناتو میرزمد تا ابتدا سایۀ بیگانه را از سر خود بدور کند وبعد به خدمت آنانی برسد که با همیاری نیروهای بین المللی خانه وکاشانه ودار وندار وعزت شان را تباه کرده اند. برای این قوم چه امریکا باشد وچه روس وچه انگلس ویا کشوردیگری، اکنون که درکشورشان دهات وقصبات آنها را بمباران میکنند، بیگانه ومتجاوز پنداشته شده و برضد بیگانه میرزمند، ولی متاسفانه که شورای نظار یا ایتلاف شمال بخاطرخوش خدمتی به بیگانه با خفت و خواری مصروف اطلاع رسانی غلط به نیروهای بین المللی برای بمباران خانه وکاشانه وزنان وکودکان اقوام پشتون به بهانۀ نابودی طالبان استند .
احسنت و صد آفرین ما برآیت الله شیخ آصف محسنی باد که باری با صراحت گفته بود:"زه اول افغان یم ، بیا شیعه !"

"سازمان فدائیان افغانستان"( از پیروان آیت الله شیخ آصف محسنی)، درسال ١٣٧۵ به جواب نشرات تفرقه افگنانۀ امید مقالت مفصلی تحت عنوان« دربارۀ فاحشه نامۀ امید» نوشت که درآغاز آن، این سه نکته جلب توجه میکند:
١- افغانستان ناموس ملی غیر قابل قسمت همۀ ماست، همگی پک براریم.
٢- زه اول افغان یم، بیا شیعه! (آیت الله شیخ آصف محسنی)
٣- ضد افغانستان، بی ناموس است.
پس از این شعارها، نویسنده بحث تاریخی و جامعی دارد در مورد چگونگی پیدایش حرکت "ستم ملی" درافغانستان. وسپس از ستم ملی چنین تعریفی بدست میدهد: "ستم ملی" که در مرحلۀ اول جنبۀ احساساتی داشت و از طرف روسها و شورویها برای پشتون دشمنی خلق شده بود، طی یک قرن و مخصوصاً هشتاد سال اخیرتکامل کرد و دراین اواخر به یک استرتیژی تبدیل شده است. "ستم ملی" امروز کدام حرکت فقط ضد پشتونی نیست، بلکه اینها ضد هرآنچه که به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی و لواحق آن یعنی قوم گرائی(افغانیت، پشتون بودن، هزاره و ازبک و بلوچ و تاجک بودن وغیره)، مذهب، فرهنگ و تاریخ (که تمامیت وسلامت خاک وهویت ملی ما را تثبیت ومستند میکند) تعلق دارد عمل میکنند. قابل توجه اینست که هرکه طرفدار تجزیۀ افغانستان است و آگاهانه و نا آگاهانه برای اهداف استراتیژیک شرق وغرب کار میکند و تاریخ را مسخ میکند و خراسان بازی میکند، نفاق ملی را به خاطر تجزیه دامن میزند، طرفدار فدرالیزم و تجزیۀ افغانستان است، اتحاد و برادری اقوام را برهم میزند و دولت ملی را نمیخواهد و... ستمی است. چه پشتون باشد، چه تاجک وغیره و چه شامل حزب سازا واسودباشد چه نباشد. پس از آن نویسندۀ مقاله زیرعناوین فرعی چون:چارگروپ عمدۀ ستمیها، امیدیها کیستند؟ خصوصیات و اهداف امید و امیدیها، امیدیها را بشناسیم، سایر ستمیها، اصود(انجمن صلح ودموکراسی)، دربارۀ خراسان، مطالب قابل توجهی نوشته میکند.و می افزاید که نگاه مختصر به لست ستمیها کافی است تا بدانیم که ستمیها،همانا تفرقه اندازان، رشوه خواران، جاسوسان وقاچاق بران دیروزی اند که در دورۀ شاهی و جمهوریت سردار داؤود آن نظامها را چون موریانه خوردند و فاسد کردند، و ملت را به ستوه و نارضائیتی کشاندند و اکنون در امریکا وغرب، غرق درعیش و نوش اند و در مذمت آن نظامها و اقوام شریف افغانستان مقاله مینویسند. ( آئینه افغانستان، شماره١٠٢، ص١٨-٢١)
همزمان با تسوید قانون اساسی جدید در٢٠٠٣، طرح فدرالی ساختن افغانستان نیز بشدت از سوی گروه مشهور به ستمی ها به پیش کشیده شد و در وصف نظام فدرالی تا توانستند داد سخن دادند،در این کارزار تبلیغاتی داکترعنایت الله شهرانی و برادرش نعمت الله شهرانی معاون رئیس جمهورکرزی در دولت موقت ، لطیف پدرام کاندیدای ریاست جمهوری افغانستان، بصیرکامجو، بشیر بغلانی، دستگیر پنجشیری ، قوی کوشان و چند همکار قلمی دیگر جریدۀ امید نقش محوری داشتند. اما تمام این تلاشها، اعم از طرح فدرالی کردن نظام سیاسی تا تغییر نام کشور و تغییر هویت ملی ، از سوی شخصیتهای آگاه و دانشمند وطن که به نیات شوم این گروه پی برده اند، با نوشتن مقالات تحلیلی ومحققانه وعلمی خود نقش بر آب گردید. بدین معنی که اولاً نظام سیاسی کشور در قانون اساسی جدید، یک نظام جمهوری ریاستی از سوی لویه جرگه پذیرفته شد و اولین تیر دشمنان وطن که عبارت از تثبیت نظام فدرالی بود، به خطا رفت و سپس دومین تیر شان که همانا تعویض نام کشور به "خراسان"یا "آریانا" باشد، نیز به هدف نخورد و حتی کسی جرئت پیشنهاد آن را در طرح قانون اساسی کرده نتوانست و بنابرین سومین تیرشان که همانا تغییر هویت ملی باشد، نیز به تاریکی نشست و کلمۀ "افغان" یک بار دیگر به حیث هویت ملی باشندگان افغانستان در قانون اساسی تسجیل شد.
برخی از تندروان همین گروه، حتی عقب ماندگی وفقر و بدبختی کشور را محصول نام افغانستان دانسته و آن را حامل وعامل اصلی تیره روزی مردم در طول مدت ایجاد کشوری بنام افغانستان میشمارند.چنانکه کسی بنام "چهره نما"( نام مستعاراست) درنشریه فروغ چاپ تورنتو (شماره ٣٧ ماه اکتوبر٢٠٠٤میلادی) باکمال بلاهت نوشته میکند:
« برخلاف آنچه دیگران می اندیشند، من بدین باورم که بدبختی کشورما نه از کودتای داودخان شروع شده و نه از روزهای ٧ و٨ ثور. بلکه این روزهای سیاه محصول ریشه های ستبری است که درعمق افغانستان نهفته میباشد. به پنداشت من سال ١٧٤٧ میلادی را باید یک روز شوم و سرآغاز تمام بدبختی های بیش از دونیم قرن وطن شناخت.»
یکی از هموطنان آگاه ما بنام "موسوی" جواب محکمی به این چهره نمای بی چهره داده است که درشماره های ٨۵ و٨٦ ماهنامۀ" مردم افغانستان" چاپ امریکا و نیز در افغان رساله (شماره های اپریل و جون و جولا و اگست ٢٠٠۵ درتورنتوی کانادا به چاپ رسیده است، مگر من جواب این آقا راتحت نام «نگاهی به دوران خوشبختی؟ افغانستان قبل از١٧٤٧» در مقاله ای به بررسی گرفتم و در سایت های "افغان-جرمن آن لاین" و"دعوت نت"و" مهر" و "تول افغان" و " ژواک" وغیره به نشرسپرده ام. تا دیده شود که دوران قبل از ١٧٤٧ چگونه دوران خوش وخرمی بوده است که آقای چهره نما در حسرت آن می سوزد و می سازد.
مضحکتر از این طرز دید، طرز دید یک داکتر از همین گروه است. این داکتر که خودرا" لعل زاد" می نامد، اساساً منکرتاریخ و جغرافیای افغانستان قبل از امیرعبدالرحمن خان است. وی درسایت آریائی خوابهای را تعبیر میکند که هیچ آدم خواب برده یی اگراندک سوادهم داشته باشد به آن باور نمیکند. داکتر لعلزاد صاف وپوست کنده مینویسد:« شگفت آوراست که یک تعداد تاریخ نگاران درباری و تاریخسازان سرکاری مبداء ایجاد افغانستان کنونی را سال١٧٤٧م یعنی بقدرت رسیدن احمدخان رئیس قبیله ابدالی درکندهار میدانند، درحالیکه درواقعیت امرتا زمان عبدالرحمن، دولتی ویا کشوری باین نام(افغانستان) نه تنها درتاریخ بلکه حتی درجغرافیه نیزوجود ندارد.»(سایت آریائی، آرشیف مسایل سیاسی) 
نوشته هایی از این دست دیگر به اصطلاح ایرانی ها"گندش" را درآورد، و از دیدن آنها آدم هرقدربا حوصله هم باشد، حوصله اش سر میرود واز خودمی پرسد که چگونه کسی که سند دکتورا دارد، میتواند یک چنین کلام پوچ ولایعنی را به نگارش آورد؟ به این داکتر باید خاطر نشان کرد که جناب، اگر از نظر شما، بالفرض تاریخ های استادکهزاد وتاریخ های پوهاند حبیبی، و تاریخ های پوهاند داکتر حسن کاکر وتاریخ های ملا فیض محمد هزاره، وتاریخ میرمحمدصدیق فرهنگ، همگی تاریخ های سرکاری و تاریخ سازی شده وغیر قابل اعتماد باشند، آیا تاریخ مرحوم غبار(افغانستان درمسیرتاریخ) که مولف آن نیم عمر خود را در زندان های استبداد گذرانده است ،و باربار درخارج از کشور تجدید چاپ شده، باز هم یک تاریخ بی اعتبار سرکاری است که جناب شان بخود زحمت نداده تا یک بار آنرا بخواند و بداند که افغانستان هم مثل کشورهای منطقه از خود تاریخ و تمدنی درخشان داشته،و جغرافیای آن نیز درخشان و بسیار پهناورتر از جغرافیای کنونی بوده است. و نام آن یک نام جعلی و ساخته گی و به اصطلاح ایرانیها من دراوردی نیست. تاریخنامه هرات تالیف در٦١٨ هجری بیش از سی مرتبه این نام را ذکر کرده وحمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (تالیف ٧٣٠هجری) در بسی از صفحات خود ازمحاربات افغانان با شاهان آل مظفر در حدود سال ۶۵۰هجری وهمچنان عبدالرزاق بن اسحاق سمرقندی مؤرخ عهد تیموری در مطلع السعدین و مجمع البحرین خود از افغانستان به عنوان جزئی از قلمرو تیموری یادکرده است.
در پایان به عنوان حسن ختام چند بند از غزل مرحوم شیون کابلی راکه به مناسبت استقلال افغانستان سروده اینجا بازتاب میدهم:


به خــون خــویش نمــودیــم حـاصــل آزادی خوشی وعشرت وعیش وطرب بماست حلال
زدل کــــشــیــم صــداهای زنــده بـاد افغان بــروی گــنــــبـد نیلی اسـت تا خــرام هــلال
بســــرزمــین دلــیــران چــه پــا دراز کــنی کــه مـــــوش را نـــبـود در حــریم شیر مجال
دماغ فـــاســـد خــود را حســود صاف نما که مــحـو گشــــتن افغان فسانـــه ایست محال
زمشــــت جـنگی افغان بیـاد خواهی داشت پـــی ســـــلامـت دنــدان خـــــویــش دار خیال
کسی کــه فکــر خــیانـت به ملـک مــا دارد زچــشــم کـور و زپا شـــل شــود زبانــش لال
طـرب بکارنما کـــین زمان"شیون" نیســت
پیالـه گــیربه شـادی که نـیک هست این فال