آیا افغانستان قبل ازامیرعبدالرحمن خان

زیرمتون
Typography
  • Smaller Small Medium Big Bigger
  • Default Helvetica Segoe Georgia Times

کاندیدای اکادمیسین سیستانی بارکزی سویدن- ١٢سپتمبر ٢٠٠٦

څوچي دامــځکـه آسمــان وې څـو چې داجهــان ودان وي

څوچې ژوند په دې جهان وي څوچې پاتــه يو افـغان وي

تل به دا افغانستان وي



ابیات بالا،بندی از سرود ملی افغانستان درعهد ریاست جمهوری سردار محمدداوداست که در هرمدرسه ومکتب ودر هرمحفل ومجلس رسمی،خوانده میشد وحاضرین به احترام آن به پا می ایستادند. این سرود که طنینش تا هنوزگوش جان هرافغان را نوازش میکند ،متاسفانه برخی ها بخاطراینکه چرا درآن کلمۀ "افغان" بکار رفته واسم سایراقوام بازتاب نیافته است؟[درحالی که لفظ"افغان" به حیت ملی برای همه باشندگان افغانستان در قوانین اساسی کشور از ١٩٢٢ ببعد مسجل شده است] برآن سرود اعتراض کردند وبا دلایل غیر موجه، سرانجام بجای آن سرود دیگری را پذیرا شدند ورسمیت دادند که بیشتر سرودمذهبی است تایک سرودملی.

جنجال برسر سرودملی از یک جریان مخرب وضد ملی آب میخورد که از چند دهه بدینسو، ازجانب عناصری که مدعی روشنفکری هستند،براه افتاده وبالاخره درنشرات برونمرزی مطرح شدکه کلمۀ "افغان" بطور مطلق به پشتونها اطلاق میشود وافغانستان یعنی وطن پشتونها. وبراین بنیاد کلمۀ"افغان" ازسایراتنیکها سلب هویت کرده است، پس اتنیکهای غیر پشتون نباید خود را "افغان" بگویند وبرای تبیین هویت خود باید کلمۀ "افغانستانی" را بکار ببرند تا بدینوسیله نشان داده باشند که "افغان" نیستند،بلکه باشندۀ افغانستان اند.همچنان آنها مدعی اند که نام افغانستان، یک نام جدید است که، از زمان امیر عبدالرحمن خان ببعد ودرنهایت از تجاوز نخستین انگلیس برافغانستان رسمیت یافته وپیش از آن این سرزمین بنام "خراسان" و"آریانا" یاد میشده که سابقۀ آن نامها به دوران قبل از اسلام وقبل از میلادمیرسد. پس باید نام افغانستان، به " خراسان" یا "آریانا" تعویض گردد.

به نظر میرسد که دستان پنهانی ونابکاری درپشت سر این عناصرقرار داردکه میخواهند وحدت ملی راکه بیش از هروقت دیگر آسیب پذیرشده است صدمه بزند وکشور را بسوی یک جنگ داخلی وتجزیه ونابودی بکشاند. در پیشاپیش این جریان مخرب وخطرناک، عناصری چون : لطیف پدرام، پوهنیار کهگدای، دستگیر پنجشیری، بصیرکامجوودیگر ستمی مشربان قراردارند. اخیراً نویسنده وطن خواه افغان، جناب داکترمیرعبالرحیم عزیزدرمقالتی ممتع زیرعنوان« سیرسیاسی وتاریخی توطئه های استعماری در محو هویت ملی و تغییر نام افغانستان» به طور دقیق نامها و دستان دخیل در این حرکت ضد ملی را افشا نموده که در سایت افغان–جرمن قابل دریافت است. همچنان نوشته یی بلندی از نویسنده دیگر افغانرؤئف روشنائی در افغان رساله وهمزمان در سایت" راوا" به نشر رسیده که باتحلیل جامعه شناسانه همراه است.

آقای پوهنیارکهگدای که در امریکا نشسته وبه هرکه دلش خواست، القاب بلندبالای"فرهنگ سالار»،«دانش سالار»، «مقاومت سالار» ،«مردسالار»،«جنگ سالار» وغیره وغیره اعطا میکند،باری در سرمقاله‌ شماره‌ ۱۰۱ ماهنامۀ کاروان خود مینویسد:  «بدبختی‌ها و سیاه ‌روزی‌ها و بدشگونی‌های‌ بیشماری‌ كه‌ در این‌ یك‌ قرن‌ و ربع‌ نصیب‌ مردمان‌ ما شده‌ در هیچ‌ دورانی‌ چنین‌ نبوده‌» ،«يك‌ قرن‌ و ربع‌ سرزمين‌ ما را ديگران‌ براي‌ ما افغانستان‌ ناميدند...»، «در قانون‌ اساسي‌ سابق‌ و فعلي‌ نام‌ يك‌ طايفه‌ را بر ديگران‌ جبراً گذاشتند» (منظوركهگداي‌ از این«طايفه‌» پشتون‌هااست) وسپس تعویض‌ هر چه‌ زودتر نام‌ افغانستان را‌ به‌ آريانا و يا به‌ هر نام‌ ديگر (ب‌جز افغانستان‌) پیشنهاد میکند: «نام‌ كشور به‌ آريانا تعديل‌ شود.»( سایت راوا، درنگی برپاره ای از نوشتارآقای کهگدای، بقلم رؤوف روشنائی ونیزدرافغان رساله، اپریل- می ٢٠٠۵)

ولطيف‌پدرام‌، علمبردارتعویض نام افغانستان، به پیشباز انتخابات ریاست جمهوری خودمیگفت: «... افغانستان‌ يك‌ نام‌ جعلي‌ است‌... نام‌ آريانا و خراسان‌ براي‌ افغانستان‌ مطرح‌ است‌... اقوام‌ غير پشتون‌ نه‌ اين‌ اسم‌ را دوست‌ داشتند و نه‌ در ضمير خود آن‌ را پذيرفته‌ بودند...» (همان منابع)

بدبختانه نشریاتی چون هفته نامۀ امید، پیام مجاهد، میثاق خون،جریده فروغ، ماهنامه کاروان، ودر جمله سایتهای انترنتی "سایت آریائی، و"سایت سرنوشت" ودر کتابهای چون: " تاریخ وزبان درافغانستان"ازنجیب مایل هروی، وکتاب«عصرمجاهدین وظهورطالبان» ازچنگیزپهلوان ایرانی، وازاستادان پوهنتون کابل پوهاندجلال الدین صدیقی با نشر کتاب"قبیله سالاری" و استادان دیگری چون مرحوم اکادمیسین داکترجاوید بانشرکتاب "اوستا" در١٩٩٩ ومیر محمدصدیق فرهنگ باچاپ کتاب«افغانستان درپنج قرن اخیر» به درجات متفاوت به این موضوعات دامن زده اند.

همزمان با تسوید قانون اساسی جدید در٢٠٠٣، طرح فدرالی ساختن افغانستان نیز بشدت از سوی گروه مشهور به ستمی ها به پیش کشیده شد ودر وصف نظام فدرالی تا توانستند داد سخن دادند،در این کارزارتبلیغاتی داکترعنایت الله شهرانی وبرادرش نعمت الله شهرانی معاون رئیس جمهور کرزی در دولت موقت ، لطیف پدرام کاندیدای ریاست جمهوری افغانستان، بصیرکامجو، بشیر بغلانی،دستگیر پنجشیری ،قوی کوشان وچند همکار قلمی دیگر جریده امید نقش محوری داشتند. اما تمام این تلاشها، اعم از طرح فدرالی کردن نظام سیاسی تا تغییر نام کشور وتغییر هویت ملی ، از سوی شخصیتهای آگاه ودانشمندوطن که به نیات شوم این گروه پی برده اند، با نوشتن مقالات تحلیلی ومحققانه وعلمی خود نقش بر آب گردید. بدین معنی که اولاً نظام سیاسی کشور در قانون اساسی جدید، یک نظام جمهوری ریاستی از سوی لویه جرگه پذیرفته شد واولین تیر دشمنان وطن که عبارت از تثبیت نظام فدرالی بود،به خطا رفت وسپس دومین تیر شان که همانا تعویض نام کشوربه "خراسان"یا "آریانا" باشد، نیز به هدف نخورد وحتی کسی جرئت پیشنهاد آن را در طرح قانون اساسی کرده نتوانست وبنابرین سومین تیرشان که همانا تغییر هویت ملی باشد، نیزبه تاریکی نشست و کلمۀ "افغان" یک بار دیگر به حیث هویت ملی باشندگان افغانستان در قانون اساسی تسجیل شد.

برخی از تندروان همین گروه،حتی عقب ماندگی وفقرو بدبختی کشور را محصول نام افغانستان دانسته وآن را حامل وعامل اصلی تیره روزی مردم در طول مدت ایجاد کشوری بنام افغانستان میشمارند.چنانکه کسی بنام "چهره نما"( نام مستعاراست) درنشریه فروغ چاپ تورنتو (شماره ٣٧ ماه اکتوبر٢٠٠٤میلادی) باکمال بلاهت نوشته میکند:

« برخلاف آنچه دیگران می اندیشند، من بدین باورم که بدبختی کشورما نه ازکودتای داودخان شروع شده ونه از روزهای ٧ و٨ ثور. بلکه این روزهای سیاه محصول ریشه های ستبری است که درعمق افغانستان نهفته میباشد. به پنداشت من سال ١٧٤٧ میلادی راباید یک روز شوم وسرآغاز تمام بدبختی های بیش از دونیم قرن وطن شناخت.»

یکی از هموطنان آگاه ما بنام "موسوی" جواب محکمی به این چهره نمای بی چهره داده است که درشماره های ٨۵ و٨٦ ماهنامۀ" مردم افغانستان" چاپ امریکا ونیز در افغان رساله (شماره های اپریل وجون وجولا واگست ٢٠٠۵ درتورنتوی کانادا به چاپ رسیده است، مگر من جواب این آقا راتحت نام «نگاهی به دوران خوشبختی؟ افغانستان قبل از١٧٤٧» در مقاله ای به بررسی گرفتم و در سایت های "افغان-جرمن آن لاین" و"دعوت نت"و" مهر" و "تول افغان" و " ژواک" وغیره به نشرسپرده ام. تا دیده شود که دوران قبل از ١٧٤٧ چگونه دوران خوش وخرمی بوده است که آقای چهره نما در حسرت آن می سوزد ومی سازد.

مضحکتر از این طرز دید، طرز دیدی است که یک داکتر از همین گروه بیان میکند. این داکتر جامعه شناس که خودرا "داکترلعل زاد" مینامد، اساساً منکرتاریخ وجغرافیای افغانستان قبل از امیرعبدالرحمنخان است. وی درسایت آریائی خوابهای را تعبیر میکند که هیچ آدم خواب برده یی اگراندک سوادهم داشته باشد به آن باور نمیکند. داکتر لعلزاد صاف وپوست کنده مینویسد:« شگفت آوراست که یک تعداد تاریخ نگاران درباری و تاریخسازان سرکاری مبداء ایجاد افغانستان کنونی را سال١٧٤٧م یعنی بقدرت رسیدن احمدخان رئیس قبیله ابدالی درکندهار میدانند، درحالیکه درواقعیت امرتا زمان عبدالرحمن، دولتی ویا کشوری باین نام نه تنها درتاریخ بلکه حتی درجغرافیه نیزوجود ندارد.»(سایت آریائی، آرشیف مسایل سیاسی) 

نوشته هایی از این دست دیگر به اصطلاح ایرانی ها"گندش" را درآورد، واز دیدن آنهاآدم هرقدر با حوصله هم باشد، حوصله اش سر میرود واز خودمی پرسد که چگونه کسی که سند دکتورا دارد،میتواند یک چنین کلام پوچ ولایعنی را به نگارش آورد؟ به این داکتر بایدخاطر نشان کرد که جناب،اگر از نظر شما، بالفرض تاریخ های استادکهزاد وتاریخ های پوهاند حبیبی، وتاریخ های پوهاند داکتر حسن کاکر وتاریخ های ملا فیض محمد هزاره، وتاریخ میرمحمدصدیق فرهنگ، همگی تاریخ های سرکاری وتاریخ سازی شده وغیر قابل اعتماد باشند، آیا تاریخ مرحوم غبار(افغانستان درمسیرتاریخ) که مولف آن نیم عمر خود را در زندان های استبداد گذرانده است ،وباربار درخارج از کشور تجدید چاپ شده، باز هم یک تاریخ بی اعتبار سرکاری است که جناب شان بخود زحمت نداده تا یک بار آنرا بخواند وبداند که افغانستان هم مثل کشورهای منطقه از خود تاریخ وتمدنی درخشان داشته،و جغرافیای آن نیز درخشان وبسیار پهناورتر از جغرافیای کنونی بوده است.

ملاحظۀ نوشته های آدمهای فوق الذکر، مرا واداشت تا تاریخ درخشان جنبشها وشورشهای مردم افغانستان راکه سرانجام منتج به ایجاد وتشکل دولت معاصرافغانستان شد،برمبنای اسناد ومدارک معتبرکتبی تدوین کنم که خوشبختانه اینک به پایه تکمیل رسده است.در این کتاب بملاحظه خواهدرسید که افغانها قرنها قبل ازعهد امیر عبدالرحمن خان کمر همت بستند وخود را از زیر یوغ سلطه بیگانگان متجاوز وغارتگر نجات دادند وحاکم برسرنوشت خود شدند. در این کتاب ما با چهره ها وسیما های تابناک بزرگ مردانی آشنا خواهیم شدکه شجاعانه با استبداد وزورگوئی بیگانه گان رزمیده اند وبا از خود گذری سنت شریف مبارزه بخاطر آزادی وحاکمیت ملی رابه نسل های بعد از خود به میراث گذاشتند وخود سربلند وافتخار آمیزاز این جهان رفتند.در این کتاب ما از طرز دید رهبرانی آگاه میشویم که تنها به تاریخ نه که به جغرافیای کشور خویش نیز نظر داشتند وتا آنجا که ممکن بوده مرزهای جغرافیایی خود را به مرز های تاریخی قبل ازتیموریان ومغولان چنگیزی، یعنی به مرزهای عهدغوریان وغزنویان نزدیک وبرابرساختند.

شش فصل از این کتاب وقف کارنامه های مردمی است که نام افغان و افغانستان را باخود حمل کرده اند وسرزمین موجوده مزد شمشیر واز جان گذشتگی آنان است. ٩٠% قیامها وطغیانهای مردم افغانستان برضد سلطۀ بیگانگان و٩٠% قربانیان این خیزشها وبسرافتادنها ودوباره به پاخاستن ها از سوی مردمی صورت گرفته که نام وقومیت شان امروز خارچشم دشمنان وحدت ملی است وخواهان تعویض نام کشور وهویت ملی افغانان است.

نویسندۀ وطن دوست افغان آقای انجنیرمعروفی در مقالتی ممتع مینگارد که:«.. یک حلقۀ خاص از افغانان خارج از افغانستان، که تعلیم یافته و باصطلاح روشنفکر هم هستند، دانسته یا ندانسته زیر تاثیر بیگانگان کینه توز و فتنه انگیز رفته و چنین مسایل را دامن میزنند. اینان غمین اند و ماتم میکنند که از قرن هژدهم به بعد، افرادی از قوم پشتون ــ و بزعم غلط ایشان «قوم پشتون» ــ برافغانستان حکمروائی کرده اند، اما باکی ندارند و چرت شان خراب نمیشود، که تنها از ظهور اسلام بدینسو، اعراب، خاندانهای ترک نژاد(غزنوی و سلجوقی)، مغولان، تیمور و احفادش و تیموریان هند، بیشتر ازهشت قرن براین سرزمین حکم چلانده اند. اینان اصلاً دل خوش ندارند که بر ویرانه های خراسان، کشوری بنام«افغانستان» سر بلند کرد، که خدایش همیشه سربلند داراد! اینان شاید آرزو میکردند، که کاش این وطن ـ خاک بدهن بدخواهان افغانستان ـ درحال تجزیه و زیر سیطرۀ فارس صفوی و شیبانیان ماوراء النهر وهند بابری می بود، هرگز مستقل نمیگشت و تمامیت ارضی نمی یافت. اینان دیده ندارند و تحمل کرده نمیتوانند، که فردی از قوم پشتون، که مانند اقوام دیگر کشور، یک قوم شریف و اصیل این سرزمین است، کشوری را بنیاد نهاد. اگر اینطور نیست پس چرا بخود نبالیم، که فردی از باشندگان اصیل این خطۀ پاک، قد علم کرد و دولت مستقلی را تشکیل داد؟ چرا افتخار نکنیم که احمدشاه درانی ــ که کاملا برحق «احمدشاه بابای کبیر» لقب گرفته ــ از قلزم خرابه های خراسان و از اجزای مجزای آن، کشوری ساخت،که امروز بنام «افغانستان» یاد میگردد،بلی، باید افتخار کنیم که دراین سرزمین افتخارآفرین، پس از دوصد و پنجاه سال اضمحلال و تجزیه و تسلط غیر، بالاخره مردی پیداشد، بلی مردی پیداشد و کشور مستقلی را تاسیس کرد و حدود و ثغور طبیعی برایش داد.»(افغان، افغانستان، افغانستانی بخش چهارم- سایت افغان – جرمن آن لاین ودیگر سایتهای انترنتی)

به هرحال"افغانستان ستیزها" وانتی پشتونها حتما متوجه خواهند بود که افغانها بالاخره از سایر اقوام پیش گام تر شدند و در سال ١٧٤٧م موفق به تاسیس دولت مستقلی در قندهار، جایی که افغانستان نامیده میشد، گردیدند و بعد با توسعۀ حاکمیت شان این نام بر تمام قلمروی اطلاق شد که از حکومت مرکزی فرمانبرداری میکردند. تلاش بخاطر تعویض نام کشور، تلاش بیهوده و ناکامی خواهد بود، چونکه این نام بر این کشور مفت و رایگان بدست نیامده است.افغانها برای بقا و دوام آن قربانیهای بیشمار داده اند و بازهم خواهند داد.( سه جنگ معروف افغان وانگلیس صرف برای بقا وسربلندی افغانستان در قرن نزدهم وبیستم صورت گرفت وچهارمین نبرد برضد تجاوز ابرقدرت شوروی تا اخراج قشون سرخ از کشور، گواه این ادعای ماست)، دشمنان وحدت ملی افغانستان باید این واقعیت را بپذیرند که یک قوم زنده و موثر در سرنوشت و شکل گیری این کشور حضور فعال دارند که بزعم «افغانستانی» خواهان، بنام « پشتون» یاد میشوند. این قوم تا زنده باشد از هویت ملی خویش به عنوان «افغان» دفاع میکنند و حاضرند جان بدهند ولی وطن را از دست ندهند. هیچ قدرتی هم نمیتواند که تا این قوم در این کشور زنده باشد، نام افغانستان را تغییر بدهد، مگر اینکه افغانستان را از نقشۀ جهان محو کند. در پایان به عنوان حسن ختام چند بند از غزل مرحوم شیون کابلی را اینجا بازتاب میدهم:

به خــون خــویش نمــودیــم حـاصــل آزادی خوشی وعشرت وعیش وطرب بماست حلال

زدل کــــشــیــم صــداهای زنــده بـاد افغان بــروی گــنــــبـد نیلی اسـت تا خــرام هــلال

بســــرزمــین دلــیــران چــه پــا دراز کــنی کــه مـــــوش را نـــبـود در حــریم شیر مجال

دماغ فـــاســـد خــود را حســود صاف نما که مــحـو گشــــتن افغان فسانـــه ایست محال

زمشــــت جـنگی افغان بیـاد خواهی داشت پـــی ســـــلامـت دنــدان خـــــویــش دار خیال

کسی کــه فکــر خــیانـت به ملـک مــا دارد زچــشــم کـور و زپا شـــل شــود زبانــش لال

طـرب بکارنما کـــین زمان"شیون" نیســت

پیالـــه گــیربه شـــادی که نــیک هست این فال